هوس دختر خشن و مغرور بالاشهری

1397/11/21

دوستان چنتا نکته رو بگم اول اینکه تمام اتفاقات و اسامی این داستان واقعیه و هیچ مشکلی با انتشار اون نه من نه ارباب نداریم من یک کلمه هم دروغ نمیگم چون کلا همه میدونن من صاف و صادقم و از دروغ بیذارم من امروز براتون سعی میکنم خاطره ام رو به تصویر بکشم دوم اینکه این داستان برای افرادی که گرایش بردگی یا اربابی ندارند جالب شاید نباشه پس فحش ندین چون من درسته برده هستم و در مقابل اربابم از فحش لذت میبرم اما اصلا دوست ندارم افرادی که نمیشناسم و مخصوصا مذکر بهم فحش بدن پس احترام نگه دارید برده بودن به معنای بی شخصیت بودن نیست.

من محمد رضا هستم این داستان واسه پیارسال زمانیه که من نوزده سالم بود و دنبال ارباب بودم و حسابی دوست داشتم زیر یه بانو تحقیر بشم من خیلی شانسی رفتم تو گروه تلگرام و وسط یه گروه اعتراف کردم که علاقه دارم برده ی دخترا بشم چون بحثش بود و یه عده میگفتن این افراد بیمارن و اینا تا من واکنش نشون داد و با مقالات روانشناسی ثابت کردم ما الان جزو بیماری ها حساب نمیشه گرایشمون کلی از اعضای گروه بهم خندیدن و دستم انداختن اما من حرفایی که فکر میکردم درسته رو زدم تا اینکه یه پروفایل دختر اومد دایرکتم که الناز نوشته بود بهم گفت من دوست دارم ارباب بودنو تجربه کنم چون دوستم گفته خیلی حال میده منم سلطه گر و مغرورم و از چهره ی تو و شخصیتت خوشم اومد دوس داری برده ی من باشی؟من اون لحظه واقعا ضربان قلبم رفت بالا رفتم و عکساشو نگاه کردم یه دختر با قد متوسط و رو به بلند بدن تو پر اما بدون ذره ای چربی موهای بلند بینی عمل کرده ی سربالا گونه های زیبا اما طبیعی و زیبا عمل کرده بود و لباس هاش و عکساش همه لاکچری بودن همون موقع فهمیدم بچه ی بالاس منم بهم گفت بیست سالشه و ازم یکسال بزرگتره منم ابراز علاقه کردم که برده اش باشم کلی پیام دادیم تا فرداش تلفنی با هم حرف زدیم صدای فوق العاده نازکی داشت و بی نهایت با ناز حرف میزد یکم از خودمون گفتیم از حرفاش فهمیدم خونشون سعادت آباده و پدرش هم نمایشگاه داره هم تو کار ساخت و سازه راستش منم اون موقع بهش گفتم بچه ی بالام البته بالا که نه ونک چون نمیخواستم بدونه من جنوب شهر میشینم البته ما جنوب شهرم اجاره ای بود خونمون و با وجود اینکه بابام معلم بود حقوقش کلا میرفت خلاصه قرار گذاشتیم که پنجشنبه که مامانش اینا میرن ویلاشون تو لواسون من برم خونشون البته خودش گفت مامانم میدونه که تو برده ی منی و مشکلی نداره سمند بابامو برداشتمو حساب بانکیمو چک کردم کلا پس اندازم چهارصد بود با سمند یه هفته بعد کلاس میرفتم مسافرکشی تا تونستم دویست جمع کنم البته من قبلا هم مسافرکشی کرده بودم تابستون و رانندگیم بد نبود با اینکه یه سال بود گواهینامه گرفته بودم خلاصه آقا با ششصد تومن رفتم یه شلوار جین تنگ و قشنگ و یه کتونی و پیرهن گرفتم دویستم موند ته جیبم روز قرار رفتم موهامو حالت داد آرایشگر قبلشم دوش گرفتم و تمام موهای بدنم از ساق پام تا کون و سینه و…رو زدم هیکلم بد نبود متناسب بود اما یه کوچولو شکم داشتم نه اینکه بزنه بیرون تخت بود اما سیکس پک هم نبود و چربی کمی داشت صورتمم یه پسر چشم و ابرو مشکی معمولی اما چهره ام مظلوم و دوست داشتنیه روز قرار ماشینم حسابی شسته بودم شب قبلش کلی ادکلن زدم و لباسامو پوشیدمو رفتم سمت قرار به زور خیابونای بالارو پیدا کردم رسیدم سر قرار ساعت شش بعد از ظهر همدیگرو دیدیم و دست دادیم و صحبت کردیم خیلی نزدیک بود به خونشون پیاده اومده بود با مانتو و کتونی های مارکش هم دیوونه ی استایلش بودم و خودمو برده اش میدونستم هم شدیدا بهش حسودیم میشد اما حسرت میخوردم بیشتر وگرنه نه از اون حسودی هایی که بدجنسانه باشه سلام کردیمو گفت بیا بریم فلان کافه رو به روی پارک شقایق رفتیم اونجا و قهوه خوردیمو حرف زدیم در مورد گرایشمون و رفتم و قهوه هارو هم حساب کردم واقعیت گاهی اصلا مثل فیلما نیست که دختر پولدار تمام خرج پسر رو بده البته وقتی اومدیم بیرون الناز دنگ خودش رو بهم داد و خواستم نگیرم اما گفت بگیر حرف نزن سوار ماشین شدیم و رفتیم خونشون یه آپارتمان خیلی بزرگ و شیک بود که تو پارکینگشون پر ماشین مدل بالا بود اما ماشین الناز اینا با وجود وضع خیلی خوبشون یه مزدا و یه رونیز بود که بعدا متوجه شدم از آسانسور بالا رفتیم باور کنید واقعا از دیدن خونه ی سوپر لاکچریشون آه حسرت به دلم نشست ال سی دیشون اندازه ی یخچال ما بود فقط خخخ خلاصه لباسامون رو عوض کردیم و الناز با یه شلوار ورزشی و یه بلیز مشکی اومد جلوم و گفت آماده ای؟گفتم سرورم بذار یه دستشویی برم لطفا گفت اوکی رفتم دستشویی و کمی خودمو انگشت کردم و داخل کونمو تمیز کردم و دستمو شستم اومدم بیرون بهم گفت لخت شو درد عرض چند ثانیه لخت شدم بدنم از استرس میلرزید و شدیدا حس هیجان لذت و ترس وجودمو گرفته بود الناز می خواست تمام فیلم های ارباب و برده ای رو که دیده بود رو روی من پیاده کنه نگاهم به پاهای الناز بود پاهای بزرگ با انگشتان بزرگ و کشیده که لاک قرمز زده بود بهم گفت پاهاتو باز کن رفت پشتم و با روی پاش زد تو تخمم درد خیلی زیادی رو حس کردم ضربه ی دومی رو زد خیلی تخمم درد گرفت داشت اشکم در میومد منم تا به حال تجربه نداشتم و الناز زیادی محکم میزد ضربه ی پنجم ششم دیگه گریه ام در اومد و با التماس گفتم ارباب بسه بسه لطفا گفت خفه شو تازه اولشه یه سیم آورد بلند کرد و کوبید رو کونم جیغ رفت هوا اومد سمتم دستامو برد پشتم و با چسب پاهامو باز کرد و با سیم تند تند میزد رو کونم و میگفت جووون میخوام انقد بزنم تا خون بیاد پشت هم میزد و من مثل سگ میلرزیدم کونم پاره شده بود از درد اما خونی که ارباب میخواست نمیومد برای همین کلافه شده بود با تمام توان زد روی کونم و من بال بال میزدم و ناله میکردم الناز خیلی جالب بود کنجکاو و سادیسمی و قدرت طلب بود و اصلا براش مهم نبود منو داره پاره میکنه یکی از اون سیما بین تخم و سوراخ کونم خورد که از درد نزدیک بود جیغ بزنم الناز اومد سمتم کف پاشو گذاشت رو صورتم فشار داد و گفت تورو باید پاره کرد تخم سگ فشار داد پاشو رو صورتم بوی پا و فشارش قشنگ حس میشد با صدای دخترونه و لحن پررو بهم گفت میخوام راه کونتو گشاد کنم و کونی و جنده ی من بشی خیار آورد به چه کلفتی رو سوراخم روغن ریخت و خیارو کرد تو کونم تا نصفه انقد یوهویی و محکم کرد توم که حتی تا تخمام هم تیر کشید از درد گفتم آروم ارباب لطفا زد تو سرم گفت خفه کونتو بده جنده و تن تن تو کونم عقب جلو میکرد و میگفت جرت میدم سگ گیر بد کسی افتادی میخوام جر بخوری خیارو انقد فشار میداد تو کونم که قشنگ حس یکی شدن کون و کیرمو میکردم تخمامو فشار میداد من ناله میکردم و میگفت جووون درد بکش کونده منو خوابوند زمین لباسشو درآورد شرت سفیدشم آورد پایین نشست با کون رو دهنم و کونش بوی خیلی خوبی داشت بوی سکسی و خاصی میداد قشنگ حس میشد بوی کونش بهم گفت بلیس کونمو یکم زبون زدم طعم خاصی داشت زبونم روی سوراخ کونش تکون میخورد و الناز آه و ناله میکرد حس جالبی بود زبونم روی کون یه دختری بود که همیشه باهاش مثل پرنسسا رفتار شده بود و حالا من زیر کونش تحقیر میشدم نگام کرد و با لحن زیبا و دخترونش گفت طعم کونمو دوس داری؟گفتم بله سرورم گفت کونمو مثل آبنبات بخور توله سگ بلند شد اومد سمتم گفت حلقتو باز کن کونی یه تف بزرگ انداخت تو دهنم و کف پاشو گذاشت رو صورتم کف پاش کمی بوی عرق میداد پاهای زیبایی داشت و بدنشم قوی بود کف پاشو رو صورتم فشار داد و گفت چرک کف پامو بخور زبونمو آروم چسبوندم به کف پاش حس جالبی بود کف پاهاش عرق کرده بود و قشنگ داشت تحقیرم میکرد یه تف انداخت رو کف پاش و من تفشو خوردم از کف پاش اومد سمتم رو سینه ام استاد و گفت دهن بااز کن کونی و تف انداخت تو دهنم رفت تو اتاق و یه زیر انداز پهن کرد و گفت بخواب روش خوابیدم روش اومد بالاسرم گفت دهنتو باز کن نشست رو دهنم و گوزید تو دهنم گفت آماده ای؟میخوام بهت غذای گرم و خوشمزه بدم و برینم تو دهنت گفتم واقعا ارباب گفت آره باید عن منو بخوری داغه انقدر از عنش برام تعریف کرد هوس کردم دهنمو باز کردم زور زد عن دراز و خمیری اومد تو دهنم گرفتمش تو دهنم کمی تلخ و چرب بود گفت میک بزن و بخور جویدم و میک زدمو به زور قورت دادم دوباره فشار داد و دهنمو صورتمو پر عن کرد انگار خیلی وقت بود نریده صورتم قشنگ بوی عنای الناز خانم رو گرفته بود رفت و کتونی هاشو پوشید اومد بالا سرم و با کتونی هاش عنارو روی سر و صورتم و چشمام و لبام میمالید کل صورتم با گه الناز یکی بود میگفت چطوری توله سگ تا حالا اینجوری تحقیر نشده بودی کونی نه؟ تا اومدم جواب بدم عنارو با کفش کرد تو دهنم حدود یه ربع عناشو به صورتم مالید و به خوردم داد تو عنش چیزای مختلف بود و عن چرب و خوشمزه ای داشت کفششو گرفت و گفت تمیز کن همرو بخور قشنگ همه ی عنارو با تمام سختی خوردم و کفشش رو تمیز کردم با اینکه کلی از عنارو خورده بودم صورتم عنی بود بازم یه گفت پاشو و گمشو تو دستشویی رفتم تو دستشویی دستشوییشون لاکچری بزرگ و تمیز تر از اتاق من بود هم فرنگی داشتن هم توالت سنتی آب شلنگو گرفت رو صورتمو گفت بشور خودتو صورتمو شستم و با دستمال خشک کردم زیر انداز رو جمع کرد و انداخت تو کیسه زباله و گفت اینارو رفتی با خودت ببر اومد بغلم و گفت خیلی حال داد هرچی پاستا و استیک خورده بودمو دادم خوردی منم گفتم خیلی ممنونم سرورم که غذا بهم دادی اونشب پیشش بودم تا صبح تحقیرم کرد اما صبحش معلم خصوصی پیانو داشت من رفتم خونه و قرار شد هر موقع هوس کرد برم و تحقیرم کنه.

نوشته: محمد رضا


👍 0
👎 27
64535 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

747150
2019-02-10 21:02:23 +0330 +0330

کیرم کون زن آقای داورکرمانشاهی ننه جنده

1 ❤️

747151
2019-02-10 21:08:53 +0330 +0330

دوست داشتی خاطره ات رو به تصویر بکشی مگه داری فیلم مستند می سازی
تا همین جا بیشتر نخوندم .

2 ❤️

747153
2019-02-10 21:09:22 +0330 +0330

کیرم تو کون نویسنده

1 ❤️

747167
2019-02-10 21:31:25 +0330 +0330

واقعا میگم ، واقعا میگم
نمیخواستم بیام نظر بدم
بهت حرفی بزنم
ولی جدا تو یه گروه ت.ل.گ.ر.ا.م.ی ادد شدی بعد طرف اومد دایرکت
میدونم دارم چرت میگم
ولی تو ام پی پی کردی

2 ❤️

747169
2019-02-10 21:33:45 +0330 +0330

بعد جدیدا اینائی که تمِ ارباب-برده‌ای مینویسن
خیلی از واژه های
مغرور و سلطه‌گر استفاده میکنن
که من خودم تنهائی ریدم تو غرورتون

4 ❤️

747170
2019-02-10 21:33:52 +0330 +0330

میشه منم تحقیرت کنم و حسابی از کون نوازشت کنم؟؟؟؟

1 ❤️

747200
2019-02-10 22:00:57 +0330 +0330

کیر حنیف عمران زاده تو کووون ننه کرمانشاهی و تو کسکش با این داستانت

1 ❤️

747214
2019-02-10 22:25:11 +0330 +0330

نظر علمی اوردی بیمار نیستی؟؟؟کسمغز روانی تو زنجیری هستی

0 ❤️

747226
2019-02-10 22:50:11 +0330 +0330
NA

مادر خودتُ مغزت گاييدم

1 ❤️

747252
2019-02-11 03:39:50 +0330 +0330

انصافا تا نصف داستانت رو خوندم که بعدش نظر بدم
ولی از نصف بیشتر واقعا نتونستم
دمت گرم حداقل تو دلش رو داشتی بنویسی
به نظرم میتونی یه داستان نویس جناییه خوب بشی
شاید داستان های ژانر وحشت!

1 ❤️

747257
2019-02-11 04:10:52 +0330 +0330

کله کیری چرا کلی گویی میکنی؟ ”تو عنش چیزای مختلف بود” کامل بنویس ببینیم دقیقا چیا بوده توش.

4 ❤️

747276
2019-02-11 07:15:07 +0330 +0330

کیرم تو روحت حالم بهم خورد کونی

1 ❤️

747280
2019-02-11 07:49:01 +0330 +0330

یاد آقای همسایه افتادم؟هر دوشون حال آدمو عوض میکنن.با اون شاد میشیم میخندیدیم. با این حلمون به هم میخوره…

1 ❤️

747286
2019-02-11 09:23:47 +0330 +0330

خوشم نیومد ولی حتی اگه فکر میکنی کسی از رابطه ارباب و برده اطلاعی نداره هم این روش مناسبی برای معرفیش نبود ارباب و برده قبل از شروع میشینن خط قرمز هاشون رو تعیین میکنن یه کلماتی برای تموم کردن فشار میزارن مدفوع کردن هم اصلا محبوبیتی نداره نه بین ارباب ها و نه برده ها چون نه بهداشتیه و نه قابل تحمل به هر حال موفق باشی

2 ❤️

747310
2019-02-11 13:15:01 +0330 +0330

فقط معلم خصوصی پیانو عه دختره ‎:-/‎

0 ❤️

747328
2019-02-11 15:33:42 +0330 +0330

منظورت از اینکه همه میدونن تو صاف و صادق و از دروغ بیذاری کاربرای شهوانی نیس ک؟؟؟
کسخول

1 ❤️

747361
2019-02-11 19:52:48 +0330 +0330

خمینی میگفت معنویات شما را عظمت میدهیم ، منظورش این بود پس

0 ❤️

747362
2019-02-11 19:57:13 +0330 +0330
NA

بابوی روانی

0 ❤️

747530
2019-02-12 10:55:03 +0330 +0330

باباتم میبردی که تو دهن اونم برینه و ریش پدرتم قهوه ای کنه با این بچه تربیت کردنش

0 ❤️

748047
2019-02-14 21:47:21 +0330 +0330

نخوندمش اصلا کامنتارو خوندم فهمیدم حیف وقتی ک بخام واس این داستان بزارم

0 ❤️

753519
2019-03-11 13:12:55 +0330 +0330
NA

کیرم تو مغز تخمی تخیلیت

0 ❤️

768829
2019-05-22 13:40:56 +0430 +0430

کیر تو روحت بیغیرت آشغال …

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها