هییییییییس ، مامانم اینا

1393/02/13

سلام به دوستای خودم، اول یه مقدمه ی کوتاه میگم و بعد میرم سراغ داستان ، صرف نظر از قضاوت راجع به اینکه داستان واقعی هست یا نه لطفا نظرتون رو بنویسید ، نقد شما نشون دهنده ی شخصیت شماست … نظر تک تک دوستان برام مهمه…
برم سراغ داستان
در ضمن ، داستان بر خلاف ظاهر عنوان ، سکس با محارم نیست ، این عنوان فقط به این دلیل انتخاب شده که از این خاطره این تکه کلام برای نگارنده و ندا باقی مانده و هنوز لبخند آفرینه …
دوسش داشتم ، خیلی زیاد ، اما زیاد نمیتونستم ببینمش ، اون ورودی بهمن بود و من نیمسال اولی بودم بنابراین زیاد با هم درسی نداشتیم و خیلی هم اهل این نبودم که برم دنبالشو شماره بهش بدم ، اواخر سال بود ، دیگه داشتیم نزدیک عید میشدیم زبان پیش با هم داشتیم ، رفتم جلو بهش گفتم خانم … میتونم جزوه جلسه امروز رو ازتون بگیرم ؟ گفت بله حتما ، اما من فقط امروز رو دانشگاه هستم و دیگه میرم تا بعد از تعطیلات ، گفتم اشکال نداره جزوه شما پیش من جاش امنه ، قبول کرد و جزوه شو بهم داد ، یادمه وقتی میخواست از بین برگه ها اون جلسه رو جدا کنه جزوه ها رو گرفت روی لبش و رد رژ لبش موند روی کاغذ ، هه ، تمام تعطیلات نوروز من اون برگه پیشم بود و به برگه نگاه میکردم و آهنگ گوش میدادم ، شاید عشق بود شایدم تمایلات دوران نوجوونی اما حس قشنگی بود ، حسی که هنوز تجربه اش نکردم . یادمه روز اول که رفته بودم برای ثبت نام دانشگاه با یه خانمی آشنا شدم یکم صحبت که کردیم فهمیدم هم رشته و هم گروه هستیم و یه دوستی ساده ای بین ما شکل گرفت اما به خاطر جو بد دانشکده مون این موضوع بین بچه ها پیچیده بود و این موضوع مانعی شده بود که نتونم بهش پیشنهاد بدم ، به هرحال تعطیلات نوروز گذشت و اون ترم تموم شد تمام اون ترم دلم باهاش بود ، همه جا چشمم دنبالش بود و نگران بودم با کسی دوست نشه ، آخه ظاهرش دختری نبود که دوست پسر نداشته باشه یا با کسی دوست نشه …
من همیشه کلاسایی که ساعت اول بود رو دیر میرسیدم ، پس جزوه کامل رو نمیتونستم داشته باشم ، خیلی هم روی جزوه هام وسواس داشتم که کامل باشن تو راهرو دیدمش داره میره ، از شانس من راهرو دانشکده هم خلوت خلوت بود ، رفتم جلو گفتم سلام احوال شما گفت ممنون ، گفتم میتونم جزوه امروز رو ازتون بگیرم ؟
چرا شما جلسه به جلسه جزوه ها رو میگیرید بزارید آخر ترم همه رو با هم بگیرید دیگه !
گفتم نه به ندرت پیش میاد که جزوه م ناقص باشه
به هرحال اشکالی نداره این خدمت شما فقط سعی کنید امروز تا آخر وقت بهم بدیدش
چشم ، یه مکثی کردم ، خانم … میتونم شماره تون رو داشته باشم؟
جا خورد ، شماره ی منو؟ برای چی؟
میخوام یه موضوعی رو بهتون بگم
هر حرفی دارید الان بگید میشنوم
نه اینجوری نمیتونم بگم اگه اشکال نداره تلفنتون رو داشته باشم
کاملا مشخص بود که دلش نیست ، اما شماره رو گرفتم
این شروع دوستی من بود با ندا…
مهرزادم ، قبلا هم اینجا سرتون رو درد آوردم ، شب عاشقی ، یادتون هست؟؟
تقریبا هر روز با هم بودیم ، و از دانشگاه با هم برمیگشتیم خونه و تمام پیاده رو های تهران رو زیر پا گذاشته بودیم از با هم بودن سیر نمیشدیم تا در خونشون میرسوندمش و خودم میومدم خونه و موقع برگشتن اون روز رو مرور میکردم که چقدر باهم خوش بودیم لبخند قشنگی رو لبام میموند
یه شب موقع خواب قبل از اینکه بگم شب بخیر اینو براش فرستادم،
میخوام که وقتی خوابی ، کنار تو بشینم ، اگه یه وقت خوابم برد باز خواب تورو ببینم ، عطر نفس های تو …
جواب داد میخوام لباتو رو لبام بزاری تا همیشه بگم که زندگی دیگه بدونه تو نمیشه
گفتم ندا، من دلم لباتو میخواد
لبام رو لباته
نه ، میخوام واقعا ببوسمت
ما که حرفامون رو زدیم ، سکس نه
منظورم بوس بود نه سکس، آخه مگه میشه کسی رو دوست داشتو دوست داشتنو بروز نداد ، بوسیدن مظهر دوست داشته
تا حدودی قانع شده بود ، اما گفت از کجا معلوم به یه بوس راضی باشی؟؟
از این حرفش ناراحت شدم و گفتم اصلا نمیخوام ، گفت حالا ناراحت نشو منظوری نداشتم ، جواب ندادم و گفتم شب بخیر و خوابیدم
فرداش موقع برگشت راجع به این موضوع حرف زدیم ، ماشین برده بودم همینجوری در حال حرف زدن بودیم و منم تیریپ ناراحت برداشته بودم که تو به من اعتماد نداری و اینا ، یه دفه اومد جلو و لبمو بوسید ، از اینجا بود که رابطه ی عاشقانه ی ما شکل گرفت. چند وقتی در همین حد بودیم که یه روز بهش گفتم نمیشه که ما هر دفعه میایم بیرون با ترس و لرز همدیگه رو ببوسیم ، من شرایطش رو دارم میریم خونه ما.
ته دلش راضی بود چون خیلی سخت بود برامون بیرون ، و دیگه کم کم داشتیم از بوسم فراتر میرفتیم، اما یکم ناز کرد . اما در نهایت قبول کرد .
اولین بار که اومد خونمون همونطور که قرار گذاشته بودیم فقط همدیگه رو بوسیدیم اما برای اینکه حوصله مون سر نره قلیون ردیف کردم رفتیم تو تراس قلیون کشیدیم و حرف میزدیم ، راجع به همه چیز حرف میزدیم و متوجه گذر زمان نبودیم
چند وقت گذشت خودش پیشنهاد داد رابطه مون رو عمیق تر کنیم … طبیعی بود که منم استقبال کردم
این بار که میومد خونه مون دفعه فکر کنم چهارم یا پنجم بود . اومد نشست پیشم روی مبل
امروز فرق میکرد ، نگاه کردم تو چشماش ، اه چرا من هول شدم ، پاشم برم یه چیزی بیارم بخوریم ، رفتم یکم میوه آوردم نشستم پیشش، نگاه کرد تو چشمام ، مهرزاد دوستت دارم . منم دوستت دارم دیوونه ، دوستت دارم که الان اینجاییم دیگه. صورتش رو اورد جلو ، میخواست اونی که اول میبوسه من باشم ، منم متوجه شدم و لبام رو گذاشتم رو لباش ، دستمو انداختم درو گردنشو فشارش دادم به سینم دیگه تقریبا اومده بود تو بغلم و من تقریبا رو به پایین بودم کشیدمش بالا نگاه کردم تو چشاش ، مطمئنی؟؟ آره . از ته دل ؟ ازته دل . باز بوسیدمش ، دکمه های مانتوشو باز کردم زیرش یه تاپ صورتی پوشیده بود سینه هاشو از روی تاپ مالیدم و همزمان لباشو میخوردم ، زبونمو میکردم تو دهنشو اونم زبونشو میکرد تو دهنم ، اما چشمم به چشممش بود که بدونم چطور پیش برم ، چشماش که بسته شد ، رفتم به سمت گوشش ، آروم آروم گوششو میخوردم و باز دم نفس رو توی گوشش خالی میکردم این باعث میشد گرمای نفس هام رو حس کنه و داغ تر میشد ، دیگه تقریبا تو بغلم خوابیده بود و من گوشاشو میخوردمو سینه هاشو میمالیدم اما من هنوز نشسته بودم ، صداش کردم ، کوچولو؟؟ تو همون حال خیلی آروم چشماشو باز کرد ، جان؟ پاشو بریم تو اتاق من . بلند شد نسست ، رفتم نزدیکش و از گردنش یه بوس کوچولو گرفتم ، دستشو گرفتم و گفت بریم عشقم . تو راه دکمه های پیرهنم رو باز کرده بودم نشست رو تخت پیرهنم رو در آوردم انداختم گوشه اتاق و رفتم پریدم روش… دیوونه لهم کردی . یعنی من انقدر سنگینم ؟ خوابیدم پیشش ، اون به سمت چپش چرخید و من به سمت راستم ، بغلش کردم و پامو کردم وسط پاش، پاشو باز کرد ، رون پام تا ته رفت وسط پاش طوری که گرمای کسش رو حس میکردم ، وقتی داغی کسش رو حس کردم حسابی شهوتی شدم ، کیرم سفت شده بود اونم حسش میکرد ، اما هنوز روش نمیشد که بهم بگه ، تو همون حال لبام رو گذاشتم رو لباش دستمم دور گردنش بود یکم که همدیگه رو بوسیدیم تاپشو در آوردم ، یه سوتین آبی پوشیده بود ، راستشو بگم ، یکم تو ذوقم خورد ، آخه سینه هاش خیلی کوچیک بود ، من بزرگتر از اون فکر میکردم باشه ، سوتینش اسفنجی بود… اما دوست داشتم ، ندا رو هر جور که بود میخواستمش نوک سینه ش نسبت به اندازه ی سینه هاش بزرگ تر بود سوتینش رو که باز کردم زبونم رو گذاشتم رو سینه شو نوکشو میک زدم ، با این کارم چشماش بسته شد و من سرعتم رو بیشتر کردم با یه دستم سینه هاشو میمالیدم و اون یکی سینه شو میخوردم ، دیدم روش هنوز بهم باز نشده
تو چشاش نگاه کردم ، این کوچولو ها مال کیه؟؟ گفت تو
بخورمشون؟
بخور
سینه هاشو گذاشتم تو دهنم و میمکیدم ، انگشتمو کرده بودم تو دهنشو اونم انگشتم و میخورد ، یکمی که سینه هاشو خوردم دیگه انگشتمو نمیخورد ، دیگه صداشو میشنیدم ، آههههههههههه ، آیییییییی ، بخورشون ، بمالشوون، منم دیگه کاملا حشری شده بودم ، شلوارمو باز کردم و کیرمو در آوردم رفتم سمت لباش ، لباشو خوردم ، گفتم ندا منم میخوام برام بخوری ، صورتش بهم گفت نباید این حرفو میزدی، اما خودش چیزی نگفت ، گونه شو بوسیدم و باز اومدم سمت سینه هاش اما ایندفه کوتاه تر خوردم و رفتم به سمت پایین ، شلوارش هنوز پاش بود ، یکم دور نافشو خوردم و دکمه شلوارش رو باز کردم ، مهرزاد؟؟ خانمی؟؟ باشه ، اما مراقب باش ، دوتا چشماموو محکم بستمو باز کردم یعنی چشم… شورتشو کشیدم پایین ، میدونست که به اینجا میرسیم ، کاملا شیو کرده بود ، اما خیس خیس شده بود، شورتشم خیس شده بود ، یه نگاه به صورتش کردم دیدم داره نگام میکنه ، از دور براش یه بوس فرستادم و زبونمو گذاشتم رو چوچوله ش ، آیییییی ، آییییییییی ، مهر زاد ، آخ ، بخور ، بخور ، آهههه، با دوتا دستش سرمو فشار میداد به کسش ، منم میدونستم که الان وقتشه ، زبونمو می کشیدم رو کسشو چوچولشو میک میزدم ، نفساش داشت تند تر میشدو آه آه ش بلند تر، اما منم میخواستم، سرعتمو کم کردم ، رفتم بالا لباشو گرفتم و سفت کشیدم تو دهنم ، با این کارم اون زبونشو آورد جلو و منم زبونشو میک زدم اونم همینطور، همونجوری که خوابیده بودیم برعکس شدیم ، گردنمو خورد و رفت سمت گوشام ، واقعا حالم خوب بود ، صدای منم دیگه بلند شده بود و تا حدودی هم میخواستم میلش به خوردن رو بیشتر کنم ، با نفس هام بهش میگفتم که دارم لذت میبرم ، اونم بیشتر میخورد کم کم رفت سمت گردنم ، بعد روی سینه م و رسید به پایین ، شورتمو کشید پایین کیرم رو گرفت تو دستش ، کرد تو دهنش ، گرمای زبونش داشت دیووونه م میکرد ، دستمو بردم تو موهاشو سرشو فشار دادم روی کیرم ، از مقاومت سرش فهمیدم دوست نداره ، دستمو گذاشتم زیرم ، آرنجامو زیر کمرم ستون کردم و بهش نگاه میکردم ، ندای من ، چشمامو بستم ، یاد اون روزایی افتادم که بهونه میتراشیدم که به هوای جزوه گرفتن چند ثانیه باهاش حرف بزنم ، الان داشت باهام معاشقه میکرد، صداش کردم ، ندا؟ جوون، خیلی دوست دارم . دیوونه ای تو. بازوهاشو گرفتم کشیدمش بالا ، محکم دستمو دور کمرش حلقه کردم و بغلش کردم ، تا جایی که زورم میرسید فشارش دادم ، گفت آییییییییییی، دیوووونه ، کشتیم ، برگشتیم و من خوابیدم روش، کیرم درست روی کسش بود ، همونجوری که خوابیده بودم روش با دستم کیرمو گرفتم مالیدم رو کسش ، باز چشماش بسته شد، لباش ، سینه هاش ، شکمش و باز رسیدم به کسش ، خودشم انگشتش رو گذاشته بود رو چوچولشو من میخوردم ، خودش میمالید ، صداش دیگه خیلی بلند شده بود ، آهههههههههه آههههههه بخورش ، بخورش برام ، آآآهههههههه ، میخوام ، منم سرعتم رو زیاد کردم ، سرمو محکم فشار داد به کسش و یه لحظه انگار تمام تنش لرزید ، ارضا شده بود ، رفتم بالا خوابیدم پیشش ، تو گوشش گفتم هییییییسسس ، مامانم اینا؟؟؟
تیکه کلامم بود ، با اون حالش خندید ، بوسش کردم ، دستشو گذاشت رو کیرم ، با اون حالش ، گفتم نه حالا، گفت میخوام، یکم برام جق زد دستش خشک بود آورد روی لبام ، منم دستشو خیس کردم دوباره گذاشت روش یکم که مالید نشست ، منم بلند شدم نشست لبه ی تخت ، رفت پایین تخت نشست جلو کیرمو گرفت گذاشت رو لبش ، دهنشو باز کرد و کرد تو منم بهش نگاه میکردم ، دندوناش اذیتم میکرد ، دولا شدم تو گوشش گفتم ، خانمم میشی؟؟ میخوای بکنی؟
گفتم بکنم؟؟ مهرزاد؟ تو که میدونی دوستت دارم ، هر کاری حاضرم برات بکنم اما درد داره بخدا، گفتم هرچی کوچولوم بگه ، یکم دیگه خورد ، بلند شد واستاد، تو کدوم حالت دردش کمتره؟؟ گفتم فدای مهربونم بشم من، بیا اینجا به حالت سجده شو دردش کمتره ، انگشتمو کردم تو کونشو یکم بازی دادم ، آههههه آههههههه مهرزاد دردم میاد یواش ، دستمو آب دهن زدم ، سر کیرمو گذاشتم رو سوراخش ، آییییییی ، یواش، نوک کیرمو کردم تو و همونجا نگه داشتم ، چند ثانیه بعد یه فشار کوچولو دادم ، کیرم تا نصفه رفت تو عزیزم داشت گریه میکرد. کیرم رو در آوردم و تو همون حالت خوابیدم روش و گفتم بخوابیم پیش هم ؟؟ نمیخوام من ، میخوام مهرزاد ، فقط یواش ، تو گوشش آروم زمزه کردم ، مطمئنی؟؟ آره عشقم ، مطمئنم، باز آب دهن ، کیرمو گذاشتم رو سوراخشو یه فشار کوچولو دادم ایندفه راحت تر رفت تو خودشم با دست کنترلم میکرد، دیگه راحت شده بود ، منم دیگه عقب جلو میکردم آییییییی بکن آخخخخخخ مهرزاد یواش ، آه آه ، میخوام ، میخوام آبتو بریز تو آییییییییییی آههههههههه ، بیست بار بیشتر عقب جلو نکردم ، کونش خیلی تنگ بود و زمان معاشقه مون هم خیلی طولانی ، آبم زود اومد ، ریختم تو کونش و بدنم سست شد ، خوابیدم روش تو گوشش گفتم خیلی دوستت دارم جوجو ، منم دوستت دارم عزیزم. خیلی بی حال بود ، بدنشو مالیدم گردنشو شونه هاشو ، چشماشو بسته بود ، من فکر کردم خوابش برده ، آروم پیشش خوابیدم ، یه دفه تو گوشم زمزمه کرد ، نخوابی دیوونه الان مامانت میاد ، پاشو باید برسونیم فکر نکنم راه هم بتونم برم، به هم نگاه کردیم و خندیدیم ، لبشو بوسیدم. ندا؟ جان؟ تا کی ؟ تا همیشه …///
اما نشد دیگه ، دیگه دوست نیستیم ، اون خوشبخته ، منم خوشحالم که خوشبخته ، گاهی هم بهش زنگ میزنم و احوالشو میپرسم ، اما دیگه ندیدمش و نمیخوام ببینمش چون زنه کسه دیگه ای شده.
دوستان بخاطر طولانی بودن داستان ازتون عذر میخوام ، از این داستان جایی نمیخواید استفاده کنید ، پس واقعی یا غیر واقعی بودنش براتون زیاد ملاک نباشه ، نظرتون رو نسبت به داستان بگید. حتما .
یه خواهشی هم دارم ، من زیاد خوب ننوشتم ، قبول دارم ، اما تو سایت داستانای مزخرف زیاد به چشم میخوره ، خواهش میکنم از کسایی که تجربه سکس نداشتن یا نمیتونن این موضوع رو خوب ترسیم کنن ، ننویسن …

مهرزاد ، نویسنده ی شب عاشقی و این داستان


👍 1
👎 0
173350 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

417543
2014-05-03 05:23:06 +0430 +0430
NA

ببينيد درباره نظر هاي قبليم ميكم حتما اون داستانا مورد داشتن. اما الان با يه نوشته خوب روبرو هستم. افرين از بقيه بهتر بود.

0 ❤️

417559
2014-05-03 06:11:54 +0430 +0430
NA

زیبا بود…

0 ❤️

417544
2014-05-03 06:19:34 +0430 +0430
NA

بد نبود، خوشمان آمد!

0 ❤️

417546
2014-05-03 09:18:50 +0430 +0430
NA

قشنگ بود
اگرم واقعی نبود
لااقل قشنگ بود
من برام خیلی مهمه که همیشه وقتی که داستان می خونم ببینم نحوه ی اشنایی طرفین واقعی هست یا خالی بندی
این به نظر واقعی می اومد
آفرین
قشنگ بود

0 ❤️

417548
2014-05-03 11:58:33 +0430 +0430
NA

فلذا…افرین
بسی زیبا بود
تشویق

0 ❤️

417549
2014-05-03 15:08:04 +0430 +0430
NA

قشنگ بود مرسی :*

0 ❤️

417561
2014-05-03 16:22:35 +0430 +0430
NA

فشنگ وجذاب بودش

0 ❤️

417550
2014-05-03 19:00:11 +0430 +0430
NA

تو شهر کورا آدم یه چشم پادشاست
معمولی بود اما در مقابل داستانای اینجا شاهکار
مقدمه رو دوست نداشتم اول که خوندم فکر کردم یه کسشعر دیگه ست بهتر بود چیزی نگی
دیالوگای تو سکس زیاد بود برای کسایی که اولین بارشونه که باهمن مثل بخورش و… مخصوصا کسایی که انقدر باهم تعارف دارن
اینکه تمام تنش یهو لرزید و ارضا شد تو ذوقم زد تاحالا ندیدم کسی بلرزه موقع ارضا شدن مگه اینکه عضلات بدن زیادی خسته بشن تو پوزیشن های مختلف اما اونم نه به چشم میاد نه ربطی به ارضا شدن داره
اینکه توی چند باری که اومده اونجا با مانتو نشسته بوده مسخره بود
وای مامانم اینا یه مدت توی دهن منم بود ولی برای مسخره کردن بکار میره ربطی به اون موقعیت نداشت
نمیخوام طولانی شه نظرم
در کل خیلی سعی کرده بودی داستان طبیعی بشه اما بیحوصله نوشته بودی و واسش وقت نذاشتی میتونست بهتر باشه
پایانشم که دیگه فکر کنم خوابت گرفته بود (;

1 ❤️

417552
2014-05-04 09:07:00 +0430 +0430
NA

میدونی اولای داستانتو خوندم واستادم و دیگه ادامه ندادم
نه واسه اینکه بد نوشته بودی…نه
بخاطراینکه تاحالا چنین چیزی رو تجربه نکردم
حسرت خودم…واقعا حس قشنگی باید باشه !
لعنت به تنهایی

0 ❤️

417553
2014-05-05 18:55:59 +0430 +0430
NA

خوب بوددد

0 ❤️

417554
2014-05-25 16:10:00 +0430 +0430
NA

من داستانتو خوندم عالی بود
فقط برای اینکه استثنا قائل نشده باشم
کس ننت با این داستانت

0 ❤️

417555
2014-05-31 05:44:16 +0430 +0430
NA

اوهوم .خوب بود*-*

0 ❤️

417557
2014-09-20 18:55:07 +0430 +0430
NA

حال نکردم میمون

0 ❤️

714165
2018-08-30 21:58:59 +0430 +0430
NA

زیبا بود …

0 ❤️