وصال خواهر زنم بعد از سالها

1396/03/11

خب همین اول بگم که این یه فانتزیه و واقعیت نیست اگر کسی دوست نداره نخونه .
من امید هستم وقتی ازدواج کردم 25 سالم بود زنم 23 سالش یه خواهر بعد از خودش داره که 21 سالش بود اون موقع اسم خواهر زنم رویا هست از زنم قدش بلندتره اون موقع ها لاغر بود هیکل چندان تعریفی نداشت برعکسش خانمم واقعا خیلی رو فرم بود هردوشونم خوشگلند اگر رویا هیکلش خوشگلتر بود چه بسا همون موقع عاشق اون میشدم تا خانمم ههههههه بگذریم . خانوادشون وقتی من دامادشون شدم نه خیلی سخت با حجاب بودن نه خیلی راحت و باز مثلا خواهر بزرگشون راحت بود گاهی هم جلوی من بی حجاب میگشت و یا تو مهمونی با من دست میداد و گاهی هم با روسری پیرهن و شلوار بود کلا نمیشد فهمید کی راحتن کی راحت نیستند اوایل که من خیلی مراعات ادب و احترا میکردم تو دل مادر زن هم حسابی جا باز کرده بودم من قدم نمیخام بگم بلنده ولی کوتاه هم نیستم 178 قدمه و ورزشکاری نیست بدنم ولی چهارشونه کمی استخون بندی درشتی دارم ولی باجناقم یه مرد چاق و شکم دار و سیبیلو هست و خیلی قویتر از منه کلا یکمی ترسناکه هههههه ولی مهربونه و کار راه اندازه خیلی هم در بند حجاب زنش نیست . برای همین خواهر زن بزرگه جلوم راحت . یه چند سالی که از ازدواج منو خانمم گذشت کم کم میدیدم که رویا بیشتر بیشتر رو فرم میاد دیگه خیلی خوش هیکل شده بود 25 سالش بود که استخدام باک شده بود و براش خواستگار میومد ولی منم تو کف بدن فوق العادش بودم مخصوصا که قدش بلند بود رونهای و پاهای کشیده خیلی خوش فرمی داشت سینه هاش هم نه کوچیک بود نه بزرگ کونشم گرد متوسط بود خلاصهیه خواهر زن خوردنی و کردنی بود هر مرد متاهلی عاشق چنین خواهر زنی میشه چه بخواد چه نخواد . همینطور که براش خواستگار میومد و میرفت بلاخره یکیشون موفق شد دل رویا رو بدست بیاره پسره خوب از لحاظ تیپ و قیافه بدک نبود بقول معروف سرش به تنش میارزید ولی خیلی مایه دار بود و خیلی هم زرنگ بود رویا هم که انگار کور شده بود هیچی رو جز پسره نمیدید ما که فقط جز چند باری که تو خواستگاری و مهمونی های اشنائی دیدیمش چیز زیادی از پسره نمیدونستیم برادر رویا و پدر و خواهراش بودن که حرف میزدن و تحقیق میکردن رویا هم خیلی خوشحال بود ولی خوشحالیش زیاد دوامی نداشت چون قضیه پسره براش بد تموم شد . پسره که دیده بود رویا چطوری عاشقش شده به رویا گفته بود نامزد کنیم و بعدا عروسی کنیم این بیچاره هم فکر میکرد همه چیز داره خوب پیش میره برای همین قبول کرده بود یه شش هفت ماهی با هم نامزد بودن و رویا که کاملا دیونه پپسره شده بود اینطور که بعدا من متوجه شدم انگار با هم در زمان نامزدی رابطه برقرار کرده بودن دیگه خب رویا خودشو تنشو بهش ارائه کرده بود حالا دیگه من از کم و کیفش و این که چندبار باهم بودنو نمیدونم ولی منم بعدا که همه چیز بهم خورده بود از خانمم مفهمیدم که چی شده نمیدونم چی شده بود که یهوئی پسره غیبش زده بود وقتی دیگه هی با خانواده اش تماس میگرفتند و جوباهای سربالا میشنیدن رویا فهمیده بود که چه خاکی بر سرش شده و پسره گویا رفته بود خارج و خلاصه کار به شکایت و این حرفها هم کشید که که به اونها کاری ندارم رویا واقعا دپرس شده بود برای همین نزدیک یکسالی هم نمیرفت سرکار و واقعا داغون بود اصلا به من یا بقیه خیلی هم حرف نمیزد همش دکتر و دوا و دارو نزدیک به دوسال طول کشید تا کمی بهتر شد یک سال سر کار نرفت و رئیس بانک هم میدونست چی شده و خلاصه بعدا دوباره رفت سرکار ولی از اون به بعد دیگه اون رویای سابق نبود هرچی خواستگار براش میومد و ردشون میکرد دیگه سالها میگذشت کم کم تونست با خودش کنار بیاد ولی خیلی با مردها گرم نبود حتی من که دامادشون بودم گاهی اینقدر بد باهام رفتار میکرد که انگار من مقصرم قهر و اشتی با هم داشتیم زنم بهم میگفت تو قهر نکن میدونی که چه وضعیتی داره بدل نگیر گاهی هم بعد از قهر کردن باهام میومد و باهام اشتی میکرد و میگفت و میخندید و باهام شوخی میکرد دیگه با اون اتفاقی که براش افتاده بود منم اصلا جرات نداشتم بهش نزدیک بشم . دیگه رویا کلا بی خیال ازدواج شده بود سنشم دیگه بالا رفته بود 44 سالش شده بود هم خونه داشت و هم ماشین . هیکلشم هنوز خوب بود با اینکه سنش رفته بود بالا . رویا خونشو فروختو میخاست یکی دیگه نو ساز و بزرگ بخره برای همینم یکمی بیشتر باهام مهربونتر شده بود بعد از سالها میدیدم بهم توجهی میکنه خیلی خونه باهم دیدیم البته همراهبا خانومم تا اینکه یکی رو انتخاب کرد و معامله انجام شد . خونه نوساز بود برای کابیت و کارهاش هی میرفتیم و میومدیم تو همین رفت و امدها رویا خیلی خیلی بهم نزدکتر شده بود دیگه اون حالتهای قدمیشو که ناراحت افسرده بود تو صورت و رفتارش نبود منم واقعا هرچی از دستم بر میومد براش انجام میداد چون دوسش داشتم دیگه خیلی به چشم خوردن بدنش و حال کردن باهاش بهش نگاه نمیکردم چون اصلا امکان نداشت بهش نزدیک شد یادمه یه روز گفت بریم لوستر بخریم با خانمم سه تائی رفتیم برای خرید چندتا لوستر مختلف برای هال اتاقهاش و اشپزخونش خرید و با هم بردیمش خونش و دیگه خسته بودیم برگشتیم خونه چند روز بعدش رویا اومد خونمون گفت امید میشه یکی رو بیاری این لوستر ها برام ببنده منم که خودم بلد بودم گفتم خودم میبندم برات اونم خیلی خوشحال شد خبر نداشتم ولی خودش و یکی دیگه از خواهراش رفته بودن از این تختهای تاشو سفارش داده بودن یه روز گفت کی میتونی لوسترهارو ببندی باهم بریم گفتم جمعه خوبه گفت اره دست درد نکنه جمعه رفتم دنبالش با خانمم رویا اماده شد تا بریم ولی خانمم که مادرش یه عالمه سبزی خریده بود گفت من به مامان کمک میکنم شماهم زودی بیائید برای ظهر اش دارست میکنم مادر زن هم چون منو خیلی دوسم داشت با اینکه با رویا تنهائی برم مشکلی نداشت و منم واقعا تو هیچ فکر دیگه نبودم کلا بیخیال سکس با رویا شده بودم باهم رفتیم خونش در و باز کرد و رفتیم داخل وقتی یه گشتی توی خونه زدم تخت رو دیدم گفتم تخت خریدی مبارک باشه اونم خندید و گفت مرسی اخه تختش دونفره بود با تشک خونه خالی بود لخت و هیچی نداشت جز وسایل اولیه دیگه مشغول شدم برای بستن لوستر ها از اشپزخونه شروع کردم و لوستر اونو بستم چون هوا کمی گرم بود منم فعالیت کرده بودم تقریبا عرق کرده بودم حواسمم به کارم بود که زودتر تمومش کنم رویا هم مشغول تمیز کردن بود با همون مانتو و روسریش همینطوری حرف میزدیم با هم رویا گفت وای مردم خیلی گرمه روسریشو شلش کرد چندبار روسریشو باد داد گفت کاش کولرو رو براه بود گفتم خب میخاهی برم یه نگاهش کنم گفت دستت درد نکنه با هم رفتیم پشت بام دیدم کولره مشکلی نداره ابشو پر کردم و دیگه کولرو روشن کردیم رویا خیلی خوشحال بود خیلی راحت بود باهام با اینکه کولر میزد ولی هنوز خنک نبود و رویا گفت وای بازم گرممه دیگه روسریشو برداشت جلوی من یه خنده ای کرد و گفت به کسی نگی ها منم لبخندی زدم گفتم نه بابا بعد دیدم داره مانتشو هم درش میاره داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم گفتم رویا چکار میکنی گفت بابا داره خفه میشم امید توکه غریبه نیستی دیگه این همه سال تو خونه مائی مثل داداش شدی برام مانتوشو که دراورد زیرش یه تی شرت سفید پوشیده بود یه شلوار سفیدم پاش بود وای خیلی ناز بود تو اون لباسا گفت اخیش راحت شدم اه از دست این حجاب دست و پا گیر لوستر هل رو هم بستم دیگه رویا همش نزدیگپکم بود بهم کمک میکرد میگفت و میخندید و کم کم حرفهارو به به رابطه خصوصی منو خواهر میکشوند میگفت خوب حال میکنی با ابجیمو از این حرفها منم هربار میخاستم وسیله ای رو ازش بگیرم بیشتر دستشو لمس میکردم دیگه همون حس خاص خواستنش دوباره برام بوجود اومده بود دلم میخاست لختش میکردم همه تنشو میخوردم رویا هم خیلی با ناز و ادا و عشوه حرف میزد وقتی لوستر هال رو بستم رویا گفت امید بیا این زیر کابینت اشپزخونه رو ببین فکر کنم اب میده شیر اب رویا جلوتر رفت منم پشت رفتم دیگه نگاهم فقط رو کون رویا بود رویا برای اینکه بهم نشون بده جلوی کابیت ظرفشوئی خم شد و کونشو تقریبا برام قمبلش کرد گفت ببین اون زیرو منم اول یکمی قمبلشو نگاه کردم کیرم براش شق شده بود منم کنارش خم شدم البته یک قدم عقبترش سرم کنار کونش و پلوش بود گفتم چیزی نمیبینم برای اینکه مثلا بهتر ببینم چسیبدم بهش دیدم ممانعتی نکرد گفت ببین اب میده دیگه حالیم نبود و نمیخاستم فرصتی رو که بهم داده بود و از دست بدم برای همین دست راستمو اروم گذاشتم روی کمرش و گفتم کجاشه رویا که بهم چسبیده بود گفت همونجا دیگه منم داشتم با دستم کمرشو میمالیدم یکمی هم به خودم فشارش دادم رویا یه نگاهی تو چشام کرد و هیچی نگفت گفتم کجاش اب میده ؟گفت صبر کن ابان میبینی منم دستمو بردم روی کونش داشتم کونشو میمالیدم رویا یکمی پاهاش شل شد و اهی کشید گفت امید ؟گفتم جونم رویا صورتشو اورد جلو لبش گرفتم تو دهنم همونطوری که خم بودیم از هم لب گرفتیم دیگه حسابی داشتم با لای کونش حال میکردم یه لحظه لبشو رها کردم هردو سریع ایستادیم جلوی هم چسبیدیم بهم بغلش کرده بودم لبهاش تو لبم بود هردو هوم هوممیکردیم رویا مثل زنهای حشری لبمو مک میزد شاید پنج دقیقه هردو محکم لب و دهن و زبون همدیگرو میخوردیم دست من روی کسش بود و داشتم با کسش حال میکردم دست اونم روی کیرم بود برام میمالیدش وقتی لبمون ازاد شد هردو نفس نفس میزدیم گفتم رویا میخامت که رویا بازم لبهاشو کرد تو دهن و با یه دستشم تو موهام چنگ میزد یه پاشو هم بلند کرده بود منم پاشو توی دستم گرفته بودم دستم لای کسش بود که داغ بود هرچی میمالیدمش رویا حشرش بیشتر و بیشتر میشد اه و ناله میکرد تو بغلم لبشو رها کرد امید بریم تو تخت دارم هلاک میشم باورم نمیشد اینو بهم بگه پیش خودم فکر کردم فقط بزاره همینطوری از روی شلوارش کسشو بگیمر بمالم و تمومش کنه ولی رویا انگار کسش اتیش گرفته باشه شهوتش خاموش نمیشد هردو زودی رفتیم تو اتاق و تی شرتشو دراوردم وای بدنش بینظیر بود سوتینشو هم دراوردم شروع کردم خوردن سینه های خوردنیش روی هم همش اه و اوه میکرد یکمی خوردم شلوارشو بازش کردم با شورتش دراش اوردم رویا دیگه کاملا لخت بود جلوم اروم خوابوندمش رو تخت کسش مثل الماس بین رونهاش میدرخشید خیلی خوشگل خوردنی بود رفتم روش شروع کردم خوردن کسش پاخاشو باز کرد حسابی همه کسشو براش لیس میزدم وای هردومون داشتیم اه و ناله میکردیم کسی رو داشتم تنشو میخوردم سالها در ارزوش بودم فکر نمیکردم روزی بتونم تنشو ببینم ولی داشتم تو کسش زبون میکشیدم اب کسشو میخوردم رویا گفت امید کیرتو میخام منم بلند شدم سریع لخت شدم رویا تا کیرمو دید گفت اخ جون قربون کیرت بشم امید جونم یالا امید بکنش تو کسم دارم از بی کیری میمیرم عزیزم خوابیدم روش یکمی سینه هاشو خوردم گفتم چرا از بی کیری بمیری رویا جون خودم در خدمتت هستم رویا گفت امید بکن بکن منم کیرمو کردم تو کسش که رویا اه بلندی کشید و گفت جووووووووووووووووونننننننننننننننننننننن فدای کیرت بشمکسمو جرش بده امید اخ وای کسم جون منم تو کسش تلمبه میزدم کسش داغ و خیس خیلی تنگ بود چون خیلی وقت بود سکسی نداشت هم ازش لب میگرفتم و هم سینه هاشو میخوردم تند تند میکردمش اونم زیرم نفس نفس میزد سینه هاشو میمالید یا سر گردن و صورت منو میمالید بوسم میکرد هی میگفت جون جون بکن فدای کیرت بشم کسم مال توه امید جونم اینقدر دوسش داشتم که فکر ارضا شدن نداشتم حسابی تو کسش تلمبه میزدم براش نزدیک نیم ساعت همونطوری از جلو کردمش گفتم بلند شد میخام از عقب کستو بکنم کشیدم بیرون و رویا سریع قمبل کرد وای کون خوشگلشم دیونم کرد سرمو کردم لای کونش سوراخ کونشو براش میخوردم لیسش میزدم رویاهم جیغ و ناله میکرد بلند شدم کیرمو کردم تو کسش هی تلمبه زدم هردو لذت میبردیم رویا با هربار تلمبه میرفت و جلو میومد عقب اینقدر گائیدمش که دیگه داشتم ارضا میشدم نفسها تندتر شده بود با یه اه بلندش کیرمو درش اومردم ابم پرتاب شد روی کمرش دو سه بار اب ریختم رو کمرش رویا شل شد و خوابید رو تخت منم افتادم کنارش رویا دستشو اورد و کیر منو گرفت تو دستش گفت امید دوست دارم منم بغلش کردم حسابی بوسیدمش گفتم رویا من دیونتم بخدا منم دوست داشتم ولی نمیتونستم بهت بگم رویا خودشو اورد روی من خوابید روم لب تو لب شدیم توی چشمای هم نگاه میکردیماز لب و دهن و زبون هم لذت میبردیم منم همه تنشو براش میمالیدم کمرش کونش موهاش گوشش گردنش . کیرم بازم بین رونهاش جلوی کسش شق شد رویا دهنشو جدا کرد گفت امید بازم میخام تورو خدا بکنم امیدم پاشو از هم بازشون کرد دستشو برد کیرمو گذاشت جلوی کسش و کردش تو کسش و گفت جوووووووووووننننننن فدات بشم عزیزم خوبید روم منم از زیر براش تلمبه میزدم دستم روی کونش بود کونشو میمالیدم چنگ میگرفتم فشارش میدادم رویا هی ناله میکرد سینه هاشو میکرد تو دهنم براش مکشون میزدم رویا رو بردمش زیرم پاهاشو دادم بالا و کیرمو تو کسش میدیدم و حال میکردم هی قربونش میرفتم معلوم بود اونم چندبار ارضا شده و دیگه برای ددمین بارهم ابم داشت میومد کشیدم بیرون ریختم روی شکمش و روی سیه هاش نفس نفس میزدم حسابی هردومون خسته عرق کرده سرخ شده بودیم خم شدم اون سینه اش کهتمیز بود مکش زدم جاهایی که روی بدنش اب نبود رو میبوسیدم کسشم بوسیدمبعد لبشو بوسیدم کنارش دراز کشیدم رویا دستمو محکم تو دستش فشار میداد میگفت امید بخدا دوست دارم دلم میخاد همیشه باهم خوش باشیم منم گفتم بخدا منم همینو دوست دارم رویا جون یکمی استراحت کردیم بلند شدیم رفتیم دستشوئی خودمونو تمیز کردیم لباس تنمون کردیم ساعت نزدیک دو شده بود که از خونه مادر زن زنگ زدن به موبایل رویا گفتن کی میائید ناهار حاضره زودتر بیائین رویا هم گفت باشه مامان الان راه میافتیم وقتی قطع کرد همدیگرو بغل کردیم حسابی همدیگرو بوسیدیم رویا گفت امید من بازم میخام باها هم باشیم گفتم رویا تو هروقت خواستی بگو من با سر میام برات عزیزم قربون اون کس ناز و خوردنیت بشم کسشو براش یکمی فشارش دادم رویاهم گفت باشه ولی ابجیم نفهمه رفتیم خونه با من مثل قبل باش گفتم باشه . دیگه از اون روز به بعد با رویا جونم هر وقت میشد سکس میکردیم از زندگیمون لذت میبردیم .

نوشته: امید


👍 16
👎 8
39720 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

608891
2017-06-01 20:27:42 +0430 +0430
NA

ﺗﻮ ﻛﻪ ﺟﻖ ﻣﻴﺰﻧﻲ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺗﺼﻮﺭﺍﺗﻪ ﻛﺼﺸﺮ ﭼﺮﺍ ﻣﻴﺰﻧﻲ ﺑﺮﻭ ﻓﻴﻠﻢ ﺳﻮﭘﺮ ﺑﺒﻴﻦ ﺑﺰﻥ ﻣﺠﻠﻮﻕ :|
ﺿﻤﻨﺎ ﺍﻭﻥ ﻭﺍﻗﻌﻲ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻮ ﺍﺧﺮ ﺳﺮ ﻣﻴﮕﻦ (dash)
ﺩﻳﺴﻼﻳﻚ

1 ❤️

609186
2017-06-01 23:27:10 +0430 +0430

حاجی قرار نیست چون فانتزیه یک ساعت بدون استفاده از قرص و اسپری کمر بزنی !
باید به واقعیت نزدیک باشه بعدشم بقول Shadow آخرش میگن فانتزی بود نه همون اول که خواننده مدام ذهنش درگیر این باشه که هیچکدوم این صحنه ها واقعی نیست !

چون پسر خوبی بودی و مارو کسخل فرض نکردی منم مودب بودم

0 ❤️

609321
2017-06-02 03:53:36 +0430 +0430

نه باریکلا…
نههه باریکلاااااا…
نههه باریکلاااااااا…
نههه نههه نههه باریکلا…
خوشم اومد ک گفتی واقعی نیس. خدایی اولین کسی هسی ک ما رو کوصخول فرض ننمودی.
واقعا مرسی هسی…

1 ❤️

609386
2017-06-02 06:26:24 +0430 +0430

کوس شری بیش نبود

0 ❤️

610491
2017-06-03 18:26:29 +0430 +0430

كير بلال حبشــى تو كونت با اين فانتزيت

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها