دستم تو شورتم بود و حسابی داشتم خودمو میمالیدم که یهو در اتاقم باز شد!
انگار برق گرفت منو از جام پریدم حمیدم فورا در و بست و رفت ،سعی کرد به روی خودش نیاره ولی من از خجالت آب شدم و حس میکردم تا عمر دارم نمیتونم نگاهش کنم…
۲۱ سالم بودکه پدرم فوت کرد.
۴سال بعد یه روز مادرم بهم گفت میخواد ازدواج کنه
حسابی شوک شدم و به شدت مخالفت کردم هم حس میکردم داره به پدرم خیانت میشه هم اینکه چیزایی خوبی راجب ناپدری و نا مادری از دیگران نشنیده بودم…
با هزار خواهش و التماس قبول کردم ببینمش. قرار گذاشتیم…۵سال از مادرم کوچکتر بود ولی چهره ی جا افتاده ای داشت.تعریف کرد که بخاطر نگه داری از پدر و مادرش ازدواج نکرده ولی در مورد مادرم کاملا جدیه. خیلی پولدار نبود ولی اوضاع بدیم نداشت.
خیلی ازش خوشم اومد واقعا مودب و محترم بود و خیلی سعی میکرد مثل یه پدر برام باشه … هیچکس پدر خود آدم نمیشه ولی دروغ چرا بهش وابسته شده بودم…
وقتی این اتفاق افتاد یکسال بود که از ازدواجش با مادرم میگذشت خیلی روز بدی بود خیلی … تصمیم گرفتم دیگه هیچوقت با حمید تنها نشم و حتی تو چشماش نگاه نکنم…
یه روز که از دانشگاه برگشتم دیدم نشسته رو مبل و داره تلویزیون میبینه و مادرمم سرکار بود… (حمید کارمند بود و بعد از ظهر برمیگشت خونه ولی مادرم تا شب توی مغازه ای که کار میکرد میموند) زیر لب سلام دادم که برم تو اتاقم …
گفت:غزل یه دقیقه بیا اینجا بشین میخوام باهات صحبت کنم.
نمیخواستم ولی زشت بود اگه رد میکردم، روی مبل کناریش نشستم و نگاهم و روی میز میچرخوندم…
گفت :میشه راجب اون اتفاق صحبت کنیم من حس میکنم ازم فرار میکنی خیلی ناراحتم میکنه.
خیلی خجالت کشیدم یهو با هیجان گفتم:نه … نه …اصلا …خواهش میکنم.
-دیگه هیچوقت با حمید مثل سابق نشدم مامانمم مدام میپرسید چیزی شده؟ میگفتیم نه… اون اولین سکس من بود که هنوز توی سن ۳۲ سالگی عذاب وجدان دارم و نمیتونم اشتباهمو فراموش کنم…
۲سال پیشم اومدم المان و پناهنده شدم…همیشه دلم میخواست برم ولی این اتفاق من و مصمم کرد … الانم اینجا با دوس پسرم سکس دارم ولی هیچی اون سکس نمیشه … امیدوارم مادرم یه روز منو ببخشه…
نوشته: غزلی
جدا از اینکه کارت درست بوده یا نادرست و اگر هر کسی که سرزنش میکنه در اون لحظه جای تو میبود آیا اینکارو میکرد یا نه اما خوب نوشته بودی و خوندن متن داستانت برخلاف خیلی از داستانهای دیگه که واقعا هنگام خوندن انسان رو آزار میده، روان و بدون دستاندازی بود، مرسی
تو بچگیات مجید نامی کونت گذاشته گیر دادی بدبخت روخروس جلوه بدی چیکارش داری کون گشاد
لایک
واقعا زیبا بود داستانت
من که لذت بردم و ازت میخوام پشیمون نباشی
همین که تونستی مرزهای جلق رو از ایران به
آلمان انتقال بدی خودش هنره
دوستان برنید به افتخار غزلی ، کف قشنگ و مرتب رو
مشکلی نیست،دخترا داغ شدند ،استاد خنک کردن من.
آروم آروم،
حتی اگه فرسنگها دور باشه،خودم میمالونمتون با یه حس وحال شاعرانه.
دلم کوس و کون ایرانی میخواد
Mapzlq@
تلگرامم
عاشق کوس و کون ایرانیم
تلگرامم
@Mapzlq
تلفنم
0019287938326
کار خوبی کردی نوش جون جفتتون میرفتی به غریبه میدادی و ابروت میرفت خوب بود
وقتی میخوندم انگار یه بچه هفت ساله نوشته نخود مغز هر آدمی شعورش میرسه از کی در مورد چی نظر بخواد
منم با زن بابام سکس داشتم چیز خاصی نیست دگ تو این دوره زمونه… یجا 2طرف میخوان همه چی مهیا باشه دگ تعلل نداره…
یاد تبلیغ محسن افتادم
حمیییییید این کیر اسمش چی بود
رفتی دادی تمام شد فکر کردی ما نکیرا منکریم دنبال توجیح کارتی به ماچه اونم با این آب وتاب که تو تعریف میکنی خیلی ناراحتی
خوب بود . انصافا خیلی ساده و روان نوشتی . فقط من نمیدونم یا کس هایی که ما کردیم خیلی سوسول بودن یا تو خیلی حشری بودی . اون قسمت پرده زدنش از دستت در رفت خیلی حشری شده بودی