وقتی خوشبختی با لگد در میزنه

1398/01/09

وضع مالیمون داشت رفته رفته خراب شده همین طور اوضاع شرکت بعد از فوت پدرم نتونستیم شرکت رو جم‌و‌جور کنیم کم کم به خاک سیاه نشستیم بعد واگذاری شرکت قرض‌هامون رو دادیم حدود سه سال بعد از ورشکستگی مامان با یه آقای پولدار به اسم مهران ازدواج کرد مهران یه پسر داشت که فوق‌العاده جذاب بود من قیافه‌ی خوبی ندارم و یه دوست‌پسر بیشتر نداشتم و تو همون رابطه پردمو از دست دادم و می ترسیدم جذاب بودن آرمان کار دستم بده و کار احمقانه‌ای بکنم و آبروم بره
ولی این طوری نشد من آرمان شده بودیم مثل خواهر برادرای واقعی زندگی داشت فوقالعاده پیش می‌رفت
تا اینکه
یه روز دعوت شدم تولد دوستم مهدیس به خانواده گفتم که قراره مستقیم از دانشگاه برم اونجا وقتی توی دانشگاه بودم متوجه شدم کادوی مهدیس رو جا گذاشتم کلاسم که تموم شد راهی خونه شدم
معمولا اون وقت از روز فقط مامانم خونه بود
مهران و آرمان هم سر کار بود وقتی در و باز کردم و رفتم تو دیدم خونه عجیب ساکته با خودم گفتم لابد مامانم خوابه اروم پله ها رو رفتم بالا تا کادو رو بردرم
متوجه صدای خنده شدم بعد از کمی دقت فهمیدم مامانمه با یه مرد دیگه پیش خودم گفتم شاید مهران کار رو پیچونده و اومده خونه نا با مامانم باشه همین‌طور بی‌سر و صدا رفتم بالا چیزی رو دیدم که هرگز باور نمی کردم آرمان و مامانم هردو لخت بودن و مامانم سرش و گذاشته بود رو سینه‌ی آرمان و داشتن با هم بگو بخند می‌کردن تو اون لحظه حتی یه کلمه از حرف‌هاشون رو هم نشنیدم
از خونه زدم بیرون سرم گیج می‌رفت احساس خیلی بدی داشتم تا اخرای شب همین طور تو خیابون راه می‌رفتم که گوشیم زنگ خورد مامانم بود جواب دادم و بهش گفتم چی دیدم بهش گفتم که دیگه نمی‌تونم تو روش نگاه کنم و دیگه بر نمی‌گرد خونه نمی‌دونستم باید چی کار کنم یا اصلا شب رو کجا بمونم یادم افتاد که محدثه بهم گفته بود پدر مادرش دارن می‌رن مسافرت منم زنگ زدم بهش و دو سه روز اونجا موندم گوشیم رو هم خاموش کردم تا از شر تماس‌های مامانم راحت شم وقتی پدر مادرش داشتن بر‌می‌گشتن من از اونجا اومدم بیرون دیگه نمی‌دونستم کجا باید بمونم ولی یه چیز رو مطمئن بودم دیگه نمی‌خوام به اون خونه برگردم همین طور که داشتم راه می‌رفتم متوجه شدم اینجا رو که اومدم اصلا بلد نیسم آخرای شب بود خیلی ترسیده بودم متوجه چند تا دختر کنار خیابون شدم که ماشین ها یکی یکی براشون بوق می‌زنن ‌و بهد از چک و چونه زدن سوار میشن اروم اروم رفتم سمتشون یه پسر با قیافه‌ی متوسط توی پراید برام بوق زدن بدون اینکه چیزی بگه سوار شدم برام مهم نبود چه اتفاقی قراره بیوفته فقط نمی‌خواستم برگردم اونجا
توی راه پسره زد کنار و غذا خرید وقتی رسیدیم خونه غذا ها رو گذاشت رو میز و گفت تو شروع کن من می‌رم لباس عوض کنم پیش خودم گفتم الانه که از اتاق لخت بیاد بیرون و مثل یه حیوون وحشی بیوفته روم ولی بایه تیشرت و شلوار راحتی اومد بیرون
با یه لحن مهربون گفت چرا هنوز شروع نکردی
جواب ندادم اومد نشت رو صندلی رو‌به‌روی من تلویزیون رو روشن کرد و شروع کرد به فوتبال نگاه کردن منم که به خاطر راه رفتن زیاد خیلی گشنم بود اروم اروم‌ شروع کردم به خوردن بعد از تموم‌شدن غذا رفت روی مبل دراز کشید و هنوز داشت فوتبال میدی اروم رفتم کنارش و به صدای خیلی ضعیف
+خوب؟
-خوب چی؟
+کی شروع می‌کنی؟
-چی رو کی شروع می‌کنم؟
+خودت می‌دونم منظورم چیه؟

  • ببین اون راه مسیر منه من همیشه به اونجا که میرسم خوب دید می‌زنم ولی تو کاملا فرق داشتی نمی‌دونم چرا اونجا بودی اگه می‌خوای راجبش حرف بزنه صبر کن فوتبال تموم شه اون وقت می‌تونیم حرف بزنیم وگرنه برو روی تخت بخواب من همین جا روی کاناپه می‌خوابم
    +خب پس من میرم بخوابم
    بدون اینکه مانتو یا حتی روسریم رو در بیارم رفتم خوابیدم
    فردا صبح اومد من رو بیدار کرد
    -من باید برم سر کار و نمی‌تونم بزارم اینجا بمونی…
    +(حرفشو قطع کردم)بهم اطمینان نداری و من کاملا بهت حق می‌دم.ولی میشه امشب هم اینجا بمونم
    -اره چرا نمیشه،شمارتو بهم بگو که دارم از سر کار بر می‌گردم بیام دنبالت
    +یه مشکل دیگه هم هست،من دیگه نمی‌خوام از این خط استفاده کنم
    _من یه سیمکارتاضافه دارم
    سوزن گوشی و سیمکارت رو اورد شماره ها رو رد و بدل کردیم و هردو از خونه زیدیم بیرون و به اندازه‌ی ناهار بهم پول داد اولش نمی‌خواستم قبول کنم ولی چاره‌ی دیگه‌ای نداشت اون موقع بود که برای اولین بار اسمش رو بهم گفت اسمش سیاوش بود
    خلاصه چند شب رو همین طوری گذروندم
    یه روز که از سرکار برمی‌گشت ‌و اومد دنبالم بهم گفت
    -نمی‌دونم این موضوع رو چطوری بهت بگم که ناراحت نشی
    +اگه دیگه نمی‌تونم پیشت بمونم بهم بگو بالاخره یه جایی رو پیدا می‌کنم
    -نه موضوع اون نیست من یه دوست اپتومتریس دارم که منشیش به خاطر حاملگی دیگه نمی‌یاد سر کار…
    +اره خیلی خوب میشه که منم یه کار داشته باشم و بتونم سهم خودم رو تو خونه بدم
    -من به خاطر پول این حرف رو نزدم
    فرداش اونجا شروع به کار کردم بعد از یک ماه کار و گرفتن حقوق وقتی با سیاوش رسیدیم خونه نصف حقوقم رو دادم بهش
    -این چیه؟
    +این پولیه که تو این مدت برام خرج کردی.حالا که کار دارم پولتو قسطی قسطی بهت می‌دم
    -نمی‌خواد از این ماه به بعد همه چیو دُنگی می‌کنیم
    اون یه ماهم فکر کن مهمون من بودی ازش تشکر کردم
    نوع زندگیم همین داشت پیش می‌رفت من بهش علاقه من شده بود و خدا خدا می‌کردم اونم از من خوشش بیاد کم کم از نوع رفتارش فهمیدم که اونم دوسم داره اروم اروم بهم نزدیک شدیم شبا پیش هم رو تخت می‌خوابیدیم هم دیگه رو می‌بوسیدیم اما هیچ وقت رابطه‌جنسی نداشتیم
    حدود ۱ سال گذشته بود من با خودم گفته دیگه وقتشه که باهم رابطه داشته باشیم
    یه شب که سر کار بودم بهم زنگ زدو گفت باید بیشتر بمونه و سر کار و از من خواست که تنهایی خودم برم خونه منم با خودم کفتم این بهترین موقعیته توی راه خونه کاندوم خردیم و واقعا باید بگم برام خیلی سخت بود نمی‌دونید اون حروم‌زاده تو داروخونه چجوری نگام می‌کرد
    وقتی رسیدم خونه رفتم حموم و دوش گرفتم و موهای بدنمو زدم از حموم اومدم و شروع کردم به درست کردن لوبیاپلو که عذای مورد علاقش بود حسابی ارایش کردم و یه پیراهن سفید استین کوتاه تنگ با یه دامن کوتاه مشکی پوشیدم کفش‌های پاشنه بلندم رو از جاکفشی در آوردم و زیرشو ششتم تقریبا اماده بودم و غذا هم یه یک ربع بیست دقیقه ای می‌خواست تا حاضر شه که درو باز کرد و اومد تو
    وقت چشش به من اوفتاد دیگه نتونست ازم چشم برداره رفتم پیشش کیفش رو گرفتم و بوسیدمش
    -فک کنم از این یه بعد هر شب قراره کار پیش بیاد و مجبور شم بیشتر بمونم
    +مردایی که خودشون رو زیاد درگیر کار می‌کنن جذابیتشون رو از دست می‌دن
    -این اضافه کاری که برای من خوب جواب داد
    +برو یه دوش بگیر تا برگردی غذات حاضر میشه
    بهد از اینکه از حموم برگشت و شروع کردیم به خوردن شام خیلی زیاد کشید معلوم خیلی گشنشه معمولا اینقدر زیاد نمی‌خورد
    +اینقدر نخور ،ممکنه بعد از شام یه کاری پیش بیاد که نتونی انجام بدی
    خندید و به خوردنش ادامه داد
    معمولا برنامه‌ پنچ‌شنبه‌هامون فیلم بعد از شام بود هردومون فیلم معمایی دوست داشتیم ولی اون شب من درخواستشو برای فیلم معمایی رد کردم و گفتم یه فیلم درام بزاره
    روی کاناپه‌ی جلوی تلویزیون داشت باهم فیلم نگاه می‌کردیم من خودمو تو بقلش مچاله کردخ بودم وقتی به اخرای فیلم رسیدیم بلند شدن برم سمت اتاق
    -کجا میری؟
    +یه چیز کوچیک برات گرفتم
    -چی؟
    +صبر کن می‌فهمی
    کاندوم رو گذاشته بودم تو یه جعبه‌ی کوچیک طوری که فکر کرد براش دست‌بند خریدم.قبل اینکه جعبه رو باز کنه گفت:از این به بعد همیشه اینو می‌ندازم. وقتی در جعبه رو باز کرد چشاش ۴ تا شد سکوت کرد من قبلا بهش گفته بودم که پرده ندارم. جعبه رو گذاشت رو میز خیلی دست پاچه به نظر می‌رسید
    یکم از این هول شدنش خندم گرفته بود همین طور که داشت بلند می‌شد گفت: چیپس می‌خوری؟ بدون اینکه منتظر جواب من بشه راه افتاد سمت آشپزخونه .منم رفتم دنبالش وقتی بهش رسیدم بدون مقدمه شروع کردم به بوسیدنش هنوز تو شوک بود و همراهی نمی‌کرد
    +چی‌شده؟چته؟چرا رنگت پرده؟
    -هیچی من خوبن
    +حدود یک ساله باهم هم‌خونه‌ایم میدونم حالتت صورتت وقتی خوبی چطوری؟به خاطر کاندومه؟ مجبور نیستی باهم باشیم اگه نمی‌خوای
    -نه مسئله اون نیست
    +خوب پس چیه
    رفت توی هال رو مبل نشست و من‌و‌من کردن‌ و هزار بار پرسیدن من گفت که تا حالا رابطه جنسی نداشته
    +خوب این موضوع چرا باعث شده صورتت مثل گچ بشه؟
    -خوب تو قبلا رابطه داشتی
    +(حرفشو قطع کردم و با عصبانیت پرسیدم) خوب که چی؟
    -نه من مظورم اون نیست،اگه میگم اگه نتونم به اندازه ی اون خوب باشم چی
    +نگران نباش او ازون خوشگل‌تری،خوش‌هیکل تری و شرط می‌بندم کیرتم بزرگتره
    دوباره رفتم سمتشو شروع کردم به بوسیدنش اونم همراهیم میکرد بعد از چند لحظه بلند شدم نشستم رو پاش طوری که هر پام یه طرفش بود وقتی داشتیم می‌بوسیدیم دستش رو پشتم بود اروم اروم دستشو هول دادم پاین تا برسه به کونم.اولش فقط دستش رو گذاشت روش بعد شروع کرد به مالیدن و چنگ زدن ازش فاصله گرفتم و شروع کردم به باز کردن دکمه هام فقط نگاه می‌کرد بلافاصه بعد از پیراهنم،سوتینم رو هم در اوردم اروو دستشو گذاشت رو سینه‌هام شروع کرد به بازی کردن باهاشون همزمان شروع کردن به سروصدا کردن تیشرتشو دراوردم اروم اروم ازش دور شدم و رفتم پایین مبل شلوار و شورتشو باهم دراوردم و شروع کردم به ساک زدن سرش رو تکیه داده بود عقب و فقط اه و ناله بعد حدود ۱۵ یا ۲۰ دقیقه ساک زدن بهم گفت که داره ارضا میشه دسمال رو از روی میز برداشتم و وقتی ابش اومد باهاش کیرشو و تمییز کردم روش بهم باز شد منو بلند کرد و دامن رو دراورد همین‌طور که هم‌دیگه رو می‌بوسیدیم راهی اتاق خواب شدیم منو خوابوند رو تخت و خودش پایین تخت نشست و شروع کرد به لیسیدن کوسم بعد از چند دقیقه اومد بالا و دوباره شروع کرد به خوردن سینه‌هام منم دستم رو رسوندم به کیرش و شروع کردم به بازی کردن باهاش وقتی که کامل بیدار شد با حرکت بدنم بهش فهموندم که بچره وقتی چرخید شروع کردم به دوباره ساک زدن و بعش رفتم کاندوم رو اوردم و کشیدم به کیرش نشسم روش و اروم اروم کیرشو تو کوسم جا کردم و شروع کردم به بالا پایین شدن بعد از چند لحظه منو یکم بالاتر نگه داشت و شروع کرد به تلنبه زدن بعد کیرش رو کشید بیرون معلوم بود می‌خواست حالت‌های مختلف رو امتحان کنه دیگه وحشی شده بود و منو بیشتر حال می‌کردم منو به حالت سکی قرار داد شروع کرد به محکم تلنبه زدن و مدادم در کونم ضربه می‌زد بعد که ابش اومد تو همون حالت منو بقل کرد و ر گوشم گفت خیلی عاشقتم بعد شل شد و افتاد بهش گفتم که بره دستشویی و کیرشو بشوره بعد که برگشت کنار هم خوابیدیم و بهم گفت همین الان سند ازدواج سفیدو جفتمون امضا کردیم. بعد هم‌دیگه رو بوسیدیم و خوابیدیم.

نوشته: سحر


👍 32
👎 23
38184 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

757192
2019-03-29 22:17:22 +0430 +0430

به نظر من پسری که 3 شب با یه دختر تو یه خونه بخوابه و بهش دست نزنه، اون مردونگی نداره… چه برسه به یه سال

1 ❤️

757213
2019-03-29 22:49:09 +0430 +0430

یه مدت نبودت مهتی کون طلا
دلمون تنگ شده بود واست!

1 ❤️

757224
2019-03-29 23:07:55 +0430 +0430

تخیلی بود ولی قشنگ بود

2 ❤️

757229
2019-03-29 23:24:19 +0430 +0430

پسره عقیم مقیمی چیزی بوده؟ یه سال بوست کرده و بغلش خوابیدی بعد تو که سابقه سکس ام داشتی (؟!!) حشری نشدی و رابطه نداشتین؟ اونم فقط بغلت کرده و گفته بوس بوس خوشگلم؟! جلل خالق ماشالله…
حجم کصشرا دیگه رفته بالا، وقت ظهر نلسون ماندلاس بیاد کیر پلاسیدشو بکنه تو مغزای تشنه کص و کیرتون…

2 ❤️

757230
2019-03-29 23:26:30 +0430 +0430

یکسال بهت دست نزد؟پس چراسوارت کرد؟ مادرت دراین یکسال خبرتونگرفت؟ عجب حکایتی شده

2 ❤️

757236
2019-03-29 23:37:07 +0430 +0430

کاری به دروغ یا راست بودن ندارم
متن خوبی بود داستان جالبی همش نباید اب ادم بیاد تفاوت هم خوبه
عالی بود

2 ❤️

757242
2019-03-30 00:08:29 +0430 +0430

عجب تخیلی بروجغ توبزن کمی تخیلات بیشتربشه من تااونجاخوندم که یک سال پسره دست نزده میگم توتخیلات خودت فکرکنم اون دختربودکه فکرکردی پسرهست توهم با یکدخترعمل جنسی کردی اخه کوس مشنگ کدوم پسری یک سال بایک دخترباشه ودست بهش نزنه اونم نه دختربلکه یک زن کوس شعرتحویل ندهیدلطفا وقت مردم گرانبهاس

1 ❤️

757256
2019-03-30 02:31:37 +0430 +0430

کس نگو بابا اخه کدوم پسری یه سال با دختر باشه و بهش دست نزنه کس خواهرت بابا

1 ❤️

757262
2019-03-30 03:24:16 +0430 +0430

تو یه جقی یه هالو و پلشتی که اصلا به شعور افراد توجهی نداری و توهین به شعور خواننده ها میکنی.راستی فیلم تخیلی هم مغزت رو ریده توش.نبین دیگه.جقی بزن و شکر خدا کن.درست میشه.

1 ❤️

757299
2019-03-30 09:36:14 +0430 +0430

به نظرت چون کاندوم خریدی من باید بهت لایک بدم ! یک داستان غیر قابل باور ! یعنی تو این مدت نه ناپدری نه مادرت و نه سایر اقوام پیگیر نشدند کجا هستی !بقیه ی داستان هم که اصلا غیر قابل باور هست ! یکسال بدون سکس ! دیسکلایک

2 ❤️

757317
2019-03-30 12:53:19 +0430 +0430
NA

خوب بود ولی یکسال خیلی فضایی بود

1 ❤️

757320
2019-03-30 13:21:36 +0430 +0430

یکسال تو یه اتاق تنها!!!
تو بگو دو ساعت .،که اونم قابل باور نیست،
مگر آدمهای متعهد و هدفدار که اونم نه دراتاق خالی وبدون هدف.
جهت اطلاع.
چریکهای عضو سازمان پ ک ک در طول خدمتشان جهت رسیدن به هدف مقدشان میل جنسی را درون خود کشته اند که این دقیقأ مثل یک کمان کشیده جهت شلیک به هدفها و آرمانهاست.

1 ❤️

757336
2019-03-30 15:08:53 +0430 +0430
NA

پسره خوبی بوده هاااا

2 ❤️

757344
2019-03-30 15:34:23 +0430 +0430

خب اینم یه داستان بود…

1 ❤️

757347
2019-03-30 16:08:12 +0430 +0430

کاش یکی پیدا بشه به منم بده
مال من نه سفیده نه سیاه
گندمیه
۱۷سانته
به اندازه کافی هم کلفته

1 ❤️

757362
2019-03-30 18:13:09 +0430 +0430
NA

ایول قشنگ بود

0 ❤️

757415
2019-03-30 20:48:56 +0430 +0430

راست و دروغش پای خودت قشنگ بود

0 ❤️

757434
2019-03-30 21:22:05 +0430 +0430

سطح کسشعرش بالا بود ولی قشنگ بود

0 ❤️

757469
2019-03-30 22:56:26 +0430 +0430

داستان قشنگی بود من خودم چند سال بایکی همخونه بودم دستم بهش نزدم میدونی چرابه دو دلیل
اول اینکه عروسک بود این تازه دلیل نمیشد
دوم اینکه عروسکه خیلی کوچیک بود از این جاسوئیچیها بود سوراخم نداشت اگرهرکدوم ازاین شرایط نبود شب اول میکردمش
دختر عمم امد خونمون کار داشت ختم داداشش بود مثلا ناراحت بود کردمش باروحیه شاد رفت ختم گفت گناه غسلشم گردنت بعد اون بایه دختر ۱ساله اونم اپن
اقا هر وقت فیلاپرواز کردن خودشون نه باهواپیما بعدشم بالای درخت تخم گذاشتن قبول میکنم

0 ❤️

757510
2019-03-31 02:50:47 +0430 +0430
NA

جک ساله ناموسا، یک سال کنار هم خوابیدن و نکردش?

0 ❤️

757573
2019-03-31 12:14:50 +0430 +0430

آفرین
زیبا بود
اگه غلط های تایپی روهم اصلاح میکردی
عالی تر میشد.

0 ❤️

757589
2019-03-31 13:36:20 +0430 +0430

خیلی زیبا بود ممنون از خوندنش لذت بردم

0 ❤️

757776
2019-04-01 06:25:48 +0430 +0430

خوب بود ولی خیلی رویایی و فیلمی بود.
تو ایران تو چت با پسره سلام میکنی همسن بچه اته بعد از سلام میگه کی بکنمت
بعد یه سال تو یه تخت میخوابیدین دشت نمی زده بهتون؟؟؟!!! خوب حق بدین هیچکس باور نکنه
اگه اول داستان نوشته بودین این یک فانتزی است،شاید دیگه اینقدر انتقاد بهتون نمیشد.
بهر حال قلمتون خوبه .موفق باشید

0 ❤️

757777
2019-04-01 06:28:01 +0430 +0430

ببخشید اشتباه تایپی شد
دست نمیزد

0 ❤️

757823
2019-04-01 11:33:18 +0430 +0430

ولی مادرت تو این یکسال حسابی به ارمان داد هخخخ مشکلش تو بودی ک گذاشتی رفتی دیگ همه چی محیا بود . من بشخصه یه دختر بقلم بخوابه شاید یه شب دست بش نزنم ولی شب بعدی دیگ راست میشم و تا نکنمش ول کن نیستم .

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها