aaزیر لب با خودم زمزمه میکردم:امشب شب مهتابه عزیزم رو میخوام…
من مهتاب رو خیلی دوست داشتم داشتم(همسرم)از سر کار میومدم خونه ساعت حدود 9شب بود بارون هم نم نم میبارید تو جاده بودم سرعتمم کم بود یهو صدای ویبره گوشیم یه تکونی بهم داد دستمو از وسط فرمون بردمو گوشیم رو ورداشتم مهتاب بود یه کم عکسشو نگاه کردم و بعد کشو گوشیمو باز کردم:
-الو
-سلام عزیزم
-پس کجایی?چرا نیومدی خونه?
-مهتاب جون تو راهم الان میرسم
-زودی بیای
-اوکی بای
گوشیمو قطع کردم به راهم ادامه دادم.رسیدم خونه دس بردم آیفونو بزنم که یهو :
-بفرمایید توو آقا
منم یه لبخند کوچیک زدمو:
-بزن درو که درد دوریت داره هلاکم میکنه
رفتم بالا دیدم خانومی اومده پیشوازم با یه لبخند گفت?
-سلاااااااام
-سلام عشقم
-خوبی?
-ممنون تو خوبی?
منم خوبم.کار چطور بود?
-حالا اگه بزاری بریم توو همه چیز رو واست تعریف میکنم
رفتیم تو مهتاب رفت تو آشپزخونه غذا اورد منم باتشکر فراوان غذامو خوردم ساعت حدود 12 شب شد رفتیم تو تخت مهتاب خودشو چسبوند بهم البته این دفعه خیلی خودشو بهم فشار میداد از خدا چه پنهون منم خیلی حشری شدم دستمو ازمیون موی سرش بردم پشت سرش و سرش رو آوردم جلو پیشونیم رو به پیشونیش چسبوندم و با یه لبخند یه لب ازش گرفتم اونم سرمو فشار داد به سینه هاش واقعا حشری شده بودم سرمو برد عقب
-پارسا جون میشه بری توو سالن کیفمو بیاری?
منم که بخاطر اینکه نذاشت کار خوب پیش بره ناراحت شدم گفتم:
-باشه
رفتم اوردم وارد اناق که شدم متعجب شدم مهتاب لخت لخت جلوم ایستاده بود من ادای ندید بدید ها رو در نیاوردم و گفتم :
نوشته:DVD
(رفتم اوردم وارد اناق که شدم متعجب شدم مهتاب لخت لخت جلوم ایستاده بود من ادای ندید بدید ها رو در نیاوردم )…اتاق… احمق خان اون زنته جلو جمع نيستي كه ميكي نديد بديد.كودن اتفاقا بايد بهش بجسبي…( د منم که دیگه نزدیک بود بترکم مثل به گرسنه ای که 3ماه چیزی نخورده شروع به خوردن سینه هاش شدم)…تا اونجايي كه من ميدونم به جزء ميوهاست نه حيوانات. كوشتخوار… برا اموزش زبان فارسي هم يه سر منتقد هاي سايت بزني بد نيست. احمق شدم نه كردم.( شروع به لیس زدن کسش شدم) اي كه جقدر خنديدم به اين جمله رسيدم… تو فعل كردن رو بلد نيستي بعد از بس زنت بر مياي؟…( کیر سیخ ما هم بالاخره به چیزی رسید )…كير سيخت تو كونت يعني تا اون موقع كيرت كس نديده بود ؟…جقي…( و بعد شروع به بوسه زدن کلاهکم شد )…يعني جي؟…اقاي بمب خنده كلاهكت تو كونت مجيد جان كمتر جق بززززززن… تمنا ميكنم خواهش ميكنم التماس ميكنم ادامشو نذار. در ضمن كمتر جق بزن.
داستان بود مثلأ؟؟؟؟؟؟؟؟؟تف تو کون تو بعدش مهتاب جونت…
مرسی بابت داستانت.منویادهمسرم انداختی…چندوقتی هست که تنهاشدم
کی بود دنبال اسکول میگشت ندید پدید زنت بوده با بپری جرش بدی تا حال کنه نه اینکه بیتفاوت باشی فکر کنه کس زیاد دیدی که برات جالب نیست
بابا یکی به داد این سکستل برسه…
هرجا میریم هست.
محض رضای خدا بهش کمک کنید.
فکر میکنه خیلی داره خرج میکنه…
اما داستان…
خب این چی بود؟
ما الان باید چکار کنیم؟
تسلیت بگیم یا تبریک؟ fool
لت وپار
من موندم این اطلاعیه سمت چپ رو کسی نمی بینه یا وقتی می بینن به کیرشون میگیرن!!!
تا چند وقت پیش یه مهندس از شمال غرب تهران داشتیم که کس کشی زنشو زیر داستانا میکرد حالا دست زیاد شده…
حالا راجع به داستان:مرتیکه ی خروس نتونستی یه سیخی به زنت بزنی اونم تو کف نمونه.خوب بود اون شروع کرد بعد تا آبت اومد خوابت گرفت توله سگ.شاشیدم به خودت و داستانت.دلیل طلاقتون رو هم که می دونی دیگه دوباره نزنم تو سرت.
الان این داستان بود؟:|