وقتی که محسن زنم شد

1394/06/24

تازه وارد 16 سالگی شده بودم و خیلی موضوع سکس و لذت بردن برام جذاب شده بود قبل از این سن در بازی هایی که می کردیم هم سن سالهای خودمو توی آغوش میگرفتم و به بهانه دکتر بازی باسن اونا رو لمس می کردم اما هنوز نتونسته بودم به طور جدی یک سکس واقعی رو تجربه کنم.تمام خانواده ما دریکی از شهرهای جنوبی زندگی می کردند و ما بخاطر شغل پدرم در یکی از استانهای مرکزی ساکن بودیم. تابستان بود که عمه ام به همراه شوهرش و بچه هاش اومدن به شهر ما و حدود دوهفته مهمان ما بودن. وقتی رسیدن خیلی خوشحالم شدم اما بیشتر بخاطر حضور پسر عمه ام که 14 سالش بود قبلا باهم خیلی بازی میکردیم و من توی دکتر بازی چند بار باسنش رو مثلا برای آمپول زدن لمس کرده بودم. من و محسن پسر عمه ام رفتیم تو اتاق و اول باهم صحبت کردیم و بعد کم کم شروع کردیم با هم شوخی بدنی کردن مثلا کشتی گرفتن و زورآزمایی کردن. توی این کشتی گرفتن ها من چند بار اونو بوسیدم واونم منو بوسید. تا اینکه نزدیک ظهر شد و عمه ام به پسر گفت بیا برو حمام توی راه کثیف شدی. محسن همیشه ازحمام فراری بود.هرچی عمه ام میگفت محسن میگفت باشه یه روز دیگه. عمه ام هم رو کرد به منو گفت عمه بیا با محسن برو حمام. منم ازخدا خواسته گفتم محسن بلندشو بریم. محسن گفت نه باشه بعد.بعش گفتم بیا بریم حمام باهات حرف دارم. محسن خیلی کنجکاو شد که من چی میخوام بهش بگم برای همین هردو راهی حمام شدیم. تا در حمام رو بستیم محسن گیرداد که حرفمو بزنم منم گفتم که درحین حمام کردن بهت میگم لباسمون رو درآوردیم و با شورت آماده حمام شدیم. من شروع کردم به شوخی کردن با اون و یکبار دیگه تو حمام اونو بوسیدم. محسن گفت ازمن خیلی خوشت میاد. گفتم آره. گفت دوست داری الان چکار کنی؟ گفتم دوست دارم بگیرمت تو بغلم. همین روکه گفتم نزدیک شد به من و من هم اونو بغل کردم کیرم شروع به راست شدن کرد و محسین خیلی خوب راست شدن کیرم رو حس کرد. گردن و لباش رو میخوردم. محسن بعد ازچند دقیقه برگشت و کمرش رو چسبوند به سینه من و منم محکم گرفتمش تو بغل و شروع به خوردن گردنش کردم. قلبم داشت تند تند میزد. کیرم از روی شرت لای کونش رفته بود. به خودم جرات دادم و دستمو کردم تو شرتش و باسن و سوراخ کونش را لمس کردم. خودش شرتش رو پایین کشید و منم سریع شورتم رو پایین کشیدم و حالا کیرم بدون هیچ واسطه ای داشت سوراخ کونش رو لمس میکرد. دستم رو تفی کردم و مالیدم به سوراخش. کیرمو هم تف زدم و گذاشتم درسوراخش و بعد آروم آروم فشار دادم. خیلی آهسته داشت سر کیرم راه پیدا میکرد به داخل وقتی سرکیرم کامل رفت محسن ناله ای زد و گفت نه هاتف نه. درد داره همین قدر بسه. اما انگار گوش من نمی شنید و کارم رو ادامه دادم اونو محکم تو آغوش گرفته بودم و چسبونده بودم به دیوار حمام اصلا راه فرار نداشت.دستمو گذاشتم در دهنش تا صداش بیرون نیاد و بعد کیرمو تا آخر فرو کردم اینقدر شهوتی شده بودم که با چند با تلمبه زدن آبم اومد. و از محسن جدا شدم. محسنی نگاهی به من کرد و با دستش رو به سوراخ کونش کشید. خجالت میکشیدم نگاش کنم. بهم گفت خیلی کیف داشت؟ گفتم آره. اذیت شدی؟ گفت اول و آخرش وقتی آبت امد آره.خیلی فشار دادی. گفتم ببخشید دیگه تکرار نمیشه. خلاصه حمام کردیم واومدیم بیرون بعد چند ساعتی محسن اومد سراغم و گفت راستی چی میخواستی بهم بگی. باهم رفتیم تو وحیات کنار هم روی تابی که توی حیاط بود نشستیم و من بهش گفتم یه چیزی میخوام بهت بگم ولی روم نمیشه. گفت بگو دیگه . گفتم قول بده که ناراحت نشی. گفت باشه. گمفتم من تو ورو خیلی دوست دارم از دوران بچگی. گفت میدونم منم تو ر ودوست دارم. بهش گفتم حاضری زن من بشی؟ باتعجب پرسید زن تو؟ من که پسرم. گفتم میدونم من دوست دارم زنم یه پسر باشه. با تعجب پرسید واقعا؟ گفتم آره… هنوز باهمون حال تعجب گفت راستش منم خیلی دوست دارم. ولی ما که ازهم دوریم. گفتم اشکال نداره. ما قراره به زودی منتقل بشیم. گفت اگه اینجوریه باشه. یک سال بعد ما به زادگاهمون منتقل شدیم و من و محسن شدیم زن و شوهر و همیشه باهم بودیم. ازاون زمان تا حالا 28 سال میگذره و من و محسن باوجودی که هردو ازدواج کردیم و صاحب فرزند هستیم بازهم زن و شوهر هستیم . توی این مدت قهر و آشتی زیاد داشتیم اما هیچ وقت محبت ما کم نشده. الان که این قصه رو می نویستم محسن هم کنارمن نشسته وداره با کیرم بازی میکنه.

نوشته: هاتف


👍 0
👎 0
28237 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

469429
2015-09-15 15:21:46 +0430 +0430

عجب صداهاتون از اون حموم لعنتی بیرون نمیومد که توش حرف میزدین و ناله و آه آه میکردین؟ scratch_one-s_head

0 ❤️

469430
2015-09-15 15:29:52 +0430 +0430
NA

حداقل بنویسید داستانه . حداقل بنویسید تو انگلیس زندگی میکنید آدم باورش بشه…

0 ❤️

469431
2015-09-15 15:37:56 +0430 +0430
NA

مگه ميشه

1 ❤️

469432
2015-09-15 16:46:54 +0430 +0430

مگه داریم . . .
ROFL ROFL lol

1 ❤️

469434
2015-09-15 23:48:01 +0430 +0430

معشوقه داشتن حال میده…یه پسر سکسی و ناز…

0 ❤️

469435
2015-09-16 08:33:26 +0430 +0430

خوش به حالتون منم دوست داشتم یکی باهام باشه اما پیدا نشد ای کاش الان یه چهارده ساله منو میکرد.

0 ❤️

469437
2015-09-16 13:27:25 +0430 +0430
NA

خیلی قشنگ و با احساس نوشتی و به نظرم استعداد این کار رو داری و امیدوارم داستان های دیگری از شما بخونم. در مورد محسن اگر داستانت واقعیت باشه باید بگم ظاهرا اون از قبل چند بار کون داده بوده. حالا اگر نه درست حسابی بلکه یقینا بزرگترها برده بودنش گوشه ای تا بکننش و اون در مسیر کونی شدن بوده. فکر کنم اون بوده که شما رو به تور زده.

0 ❤️