پارسا و رقيه

1396/06/18

رقيه زن يكي بود كه ازش متنفر بودم
به خاطر كير فني كه تو عالم همكاري بهم زده بود و باعث شد مثل خودش از اون شركت عذرم رو بخوان.
اوايل اصلا بهش حس سكسي نداشتم
كلي دوستش داشتم و هنوزم دارم
باهم خيلي بيرون ميرفتيم سه تايي ميرفتيم شمال،
دربند ، لواسون ، فشم …
كلي بگو و بخند
تا اينكه ديدم نگاه هاش ديگه مثل قبل نيست، پسرا خوب ميدونن چه نگاهي رو ميگم
يجورايي بهم ميخواست بفهمونه ازمن خوشش مياد
منم اصلا به اين چيزا فكر نميكردم و از انتاليا هم تازه برگشته بوديم و ( پارسا و لاريسا) يكي دوماهي بود با كسي نبودم
داستان از لواسون شروع شد
يه بار كه از لواسون برگشتيم خونشون
نشسته بوديم رو مبل كنار هم شوهرش هم داشت با تلوزيون ور ميرفت
دستم رو شونش بود
داشتم با بقل موهاش بازي ميكردم كه شيطون رفت تو جلدم لاله گوشش رو گرفتم و ول كردم
ديدم خنديد
و چيزي نگفت
قلبم تند تند ميزد و شيطنت رو بيشتر كردم
ديدم بند سوتينش از يقه ش زده بيرون
شروع كردم با اون بازي كردن و الكي ميكشيدمش و ول ميكردمش
انگشتمو انداختم اون گيره بالايي بند سوتين رو باز كردم
يهو كل سينه راستش ولو شد تو تيشرتش
كيرم شق شده بود داشت ميتركيد
پاشد رفت تو اشپز خونه الكي اخم كرد و لبش رو گاز گرفت كه نكن زشته و اينا
تموم كردم و يه ساعت بعد رفتم خونم
فرداش تكست داد كه سلام اقا پارسا( با حالت شيطنت)
چطوري ؟
منم قلبم افتاد تو شرتم و تاپ تاپ ميزد
جواب مسيجش رو دادم و گفتم بزار زنگ بزنم
زنگيدم و
گفت چرا اينكارو ميكني ؟
-چكاري رو ؟ شوخي ديشبو ميگي؟ اونكه شوخي بود ولي خوش بحال شوهرت كه همچين سينه هايي رو هرشب ميخوره …چندتا شكلك هم فرستادم كه بهش بر نخوره يه وقت

  • هه دلت خوشه ها !!!هرشب !!!
    -نگو نه كه باور نميكنم!
  • باور كن اون اصلاً تو باغ نيس.
    -نه بابا چي ميگي باهم كه هستيم خيلي از كس و كون ملت تعريف ميكنه كه ، من فكر كردم خيلي حشري باشه، البته توروكه مطمعنم هستي
    -نه بابا به من ميگه تو نبايد بخواي ،من مردم من بايد هرموقع صلاح ديدم بيام سمتت ، بعدشم از كجا منو مطمعني ؟
    -از چشمات
    -مگه چشام چشه
    -چشمها هيچ وقت دروغ نميگن . چشاي توهم تابلو داد ميزنن كه هاتي
    خلاصه
    اين شد سراغاز ارتباط منو رقيه
    هر روز زنگ ميزد و يك ساعت درد و دل ميكرد و منم اداي ادمهاي باتجربه رو در مياوردم كه نه شما بايد باهم بسازيد و ازين حرفها.
    باهم قرار ميزاشتيم
    با ماشين ميرفتم دنبالش از هفت تير تا تهرانپارس هرروز ميرسوندمش تو راهم همش دستم رو رونش بود وباهاش ور ميرفتم
    اوايل نميزاشت ولي به مرور عادت كرد
    كم كم دستمو ميبردم بالاتر اما نميزاشت به كوسش بخوره ، سريع دستمو پس ميزد
    نقطه حساسش گوشش بود،
    حين رانندگي ، دستمو ميبردم به بهونه ماساژ دادن گردنش با گوشش هم ور ميرفتم . شل كه ميشد ميزاشت از رو شلوار به كسش هم دست بزنم
    خيلي ازين رابطه ميترسيد
    از خيانت واين كارا
    كه گفتم به فكر خودت باش تو هم ادمي كمي براي خودت حال كن و اينا .
    به جايي رسيده بود كارمون كه گوشه اتوبان ، كوچه خلوت جايي گير مياورديم سريع لب تو لب ميشديم.
    خيلي حشري بود
    سريع اب كسش ميومد
    يه بار بردمش لواسون تو يكي از كوچه هاي خلوت
    تو ماشين
    من پشت فرمون اونم سمت شاگرد
    داشتيم لب ميگرفتيم كه زيپم رو باز كردم و كيرمو در اوردم
    چشمش كه بهش خورد
    جا خورد
    گفت چطور ممكنه مگه ميشه اينقدر بزرگ ؟!!!
    كيرم١٧ سانته و كمي كلفت
    گفتم مگه مال شوهرت چقدره كه گفت ١٤ سانت و كمي نازك تر
    حرفشو قطع كردم و سرش رو فشار دادم پايين يعني كس نگو بيا بخورش
    شروع كرد به خوردن
    يه ساكي زد كه به عمرم كسي برام اينجوري نزده
    پر توف داغ نرم و بدون دندون زدن
    سه سوت آبم اومد
    گفتم داره مياد كه گفت بريز تو دهنم
    ابم و ريختم تو دهنش همه رو قورت داد و بعدش دوباره كمي برام ساك زد
    منم همزمان دستم تو شرتش بود و كسش رو داشتم انگشت ميكردم
    تموم كرديم و سريع جمع و جور كرديم و رفتيم رسوندمش نزديك خونشون
    تا اينكه يه روز قرار شد شوهرش بره جنوب
    پيش خانوادش، رفت و رقيه تنها موند
    كه گفتم امروز ساعت ٢ ميام دنبالت برسونمت
    كه گفت نه نميشه بايد تا ٧ بمونم و اينا
    كه با اصرارمن قبول كرد
    رفتم جلوي در شركتشون سوارش كردمو گفت بريم خونه ما
    منم از خدا خواسته گوله رفتم سمت خونشون
    تو راه از شدت حشرش تو ماشين شلوار و شورتش رو كشيد پايين يواشكي كسش رو نشون ميداد
    دوتا كوچه اونور تر پارك كردم و رفتم ،
    درو برام باز گزاشته بود
    اروم رفتم تو ديدم چراغ اتاق خواب روشنه
    رفتم جلو ديدم يه ساپورت طوسي نازك تنشه البته بدون شورت با يه تيشرت گشاد
    تيشرتم رو دراوردم انداختم كنارتخت و لب رو شروع كردم
    تو همين حين تيشرتش رو دراوردم
    سوتين و شورت تنش نبود مثل اينكه اين ده دقيقه اي كه زودتر رسيده بود خونه حسابي اماده شده بود.
    سينه هاي سفيد سفت سايز ٧٥ با يه نوك قهوه اي نيم سانتي
    رفتم تو كار سينه هاش
    خوابوندمش رو تخت و دستهاش رو باز كردم و با دستهام گرفتمشون وبا نوك زبونم شروع كردم به لمس نوك سينه هاش اروم دور سينش ميچرخوندم و بعد يه گاز يواش حالا نوبت اونيكي بود
    از حشرزياد اه و ناله ميكرد
    خواستم دستمو ببرم كسش رو بگيرم
    كه باز نزاشت
    كفرم دراومده بود
    نميزاشت كسش رو ببينم و حتي بهش دست بزنم
    منو خوابوند رو تخت و شلوارو شورتم رو باهم دراورد
    كيرم تو بزرگترين حالت ممكنش بود
    دوباره شروع كرد به ساك زدن
    پرتوف گرم
    جوري كه تشك تخت زيرم كمي خيس شده بود
    ولي اصلا مهم نبود
    چون بهترين ساكي بود كه تاحالا كسي برام ميزد
    يك ساعت ساك زد و لب خورديم و سينه خوردم و نميزاشت همچنان به كسش دست بزنم
    حتي نميزاشت ساپورتش رو دربيارم
    از بس ساك زده بود سقش سِــر شده بود
    پاشد رفت دم دراتاق وايستاد شروع كرد به قر دادن و سكسي ميرقصيد
    كيرم داشت پاره ميشد از شق شدن زياد
    منم رفتم كنارش و بقلش كردم و همزمان باهاش تكون ميخوردم كه به زورو بلا ساپورتش رو تا زانوش اوردم پايين
    تكيه داد به ديوار منم كيرمو گزاشتم لاي پاش از جلو و عقب جلو ميكردم
    دوسه بار كه سر كيرم خورد به چوچولهاش اه و ناله ش رفت هوا
    كه سريع گفتم اينجوري ابم نمياد بيا بخوابيم رو تخت لاپايي بزنم حداقل
    قبول كرد خوابوندمش رو تخت
    خودمم رفتم پشتش ساپورتش رو كلاً در اوردم دوتا لاپايي زدم از پشت بعد سر كيرمو گزاشتم دم سوراخ كوسش دوتا تكون دادم ديدم چشاشو بست فرو كردم توكوسش
    يه اه بلندي كشيد شبيه فرياد
    گفتم الان همسايه ها ميشنون
    به قدري تنگ بود كه فكر كردم كردم تو كونش
    نگاه كردم ديدم نه بابا جلوشه
    ده دقيقه از پشت تلنبه زدم و بعد اومدم روش اونم چرخيد رو به بالا
    از جلو كردم تو كوسش
    همچنان اه و ناله هاي بلندي ميكرد سريع ارضاع شد
    منم دو سه دقيقه ديگه همينجوري تلنبه زدم و ابم اومد
    در اوردم ريختم رو شكمش
    و كنارش دراز كشيدم
    بعد چند دقيقه پاشد رفت حموم منم رفتم توالت تر و تميز كرديم
    اومديم رفتيم بيرون
    رفتيم نوبنياد بستني عمو ناصر
    كلي نگاه هاي عاشقانه ميكرد بهم و كلي حرف عشقي و تعريف از سكس و اخر شب هم رسوندمش خونه و منم رفتم خونه
    ديگه بعد اون جريان باهم سكس نكرديم چند وقت بعدش حامله شد و الان هم چند ماهي ميشه كه يه دختر خوشگل بدنيا اورده
    شايد ادامه بديم شايدم نه
    نميدونم!!!
    داستان سكسهاي ديگه رو هم كه براتون نوشتم ميتونيد اينجا بخونيد ???

پارسا و الهام
پارسا و پريسا
پارسا و الهه

نوشته: پارسا تهروني


👍 3
👎 7
5569 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

650915
2017-09-09 20:14:54 +0430 +0430
NA

اقا یه سوال من مثه این که چن سالیه دور از فضایه مجازی بودم چطوریه وقتی زنگ میزنی دارین پشت تلفن حرف میزنی شکلکم میتونی بفرستی در عجبم خیلی چقده علم پیشرفت کرد لامصب O_o

2 ❤️

650983
2017-09-09 22:53:57 +0430 +0430

خیلی جالبه جلو شوهرش دستت دور گردنش بوده داداش میزنی بالا داستان مینویسی حداقل بعد جق یه ویراستاریش کن ک بگا نری

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها