پازل رو حل کن (۱)

1398/03/12

لعنتی کجای پازل رو اشتباه حل کردم ؟
برگردیم عقب ، سرمای زمستون بیشتر از هر چیز دیگه ای بهم حال میداد.باد سرد و خشکی که میخورد رو صورتم
حالا من بودمو یه تهران ،یه تهرانو داستانای عجیب غریبی که برام اتفاق میافتاد.
-رزا هر وقت بهت گفتم برگرد
+بیخیال مهران میدونی که من اصلا سوپرایز نمیشم
-حالا خواهیم دید
-۳-۲-۱
-برگرد
تا برگشتم چیزاییو میدیدم که باورم نمیشد
حداقل ۱۰۰ نفر ادم انگار اینجان
جلوم زانو میزنه ، اوه اوه نهههه
یعنی همونه که فکرشو میکنم؟ یه نگاه به ادما میکنم ، همرو میشناسم ، دوستای قدیمیم تا خواهرم شقایق و همه دوستامو دوست پسراشون
دوباره نگاهم میره رو مهران ، انگشترو درمیاره و نگاهم میکنه،
+دوباره مال من میشی ؟
همه دارن نگام میکنن، همه منتظر جواب من
+نه نمیتونم
رومو برمیگردونمو میرم از ساختمون عجیب غریبی که توش بودم بیرون
میبینم که همه دارن سکته میکنن از جوابم
مهران داره با اشک رفتنمو میبینه که داد میزنه اره لعنتی برو ، حقم داری بری ، همش تقصیر من بود ، تقصیر منه که دیگه نمیخندی ، تقصیر منه موهاتو کوتاه کردی ، تقصیری منه که تو…
بریم عقب تر
۱ سال پیش بعد از شکست تلخی که داشتم که ۲ سال ازش میگذشت ، به اصرار یلدا با پدرام دوست پسرش بیرون بودم
یلدا: اه چقدر مسخره بازی در میاری ، میریم باغشون ، هم پارتیه ، هم یکم از فکر در میایی
پدرام: راست میگه دیگه رزا گندشو در اوردی
+: تو دیگه گوه نخور پدرام حوصلتو ندارما ، بریم ولی پیش شما ها نمیشینما، کسیم نیارین به من معرفی کنین وگرنه جلوی خودش میرینم به دوتاتون.
یلدا و پدرام همدیگرو نگاه میکننو سکوت میکنن، میدونن که دیگه اون ادم مودب نیستمو نمیتونن رو حرفام حرف بزنن.
رفتیم مهمونی
چند ساعتی میگذشت
داشتممشروبمو میخوردم
-:سیگار داری ؟
برگشتم دیدم یه پسر بور با قد بلند و چشای سبز‌‌ جلومه.
یاد حرف مامان بزرگم افتادم که میگفت چش رنگیا واسه چش مشکیا خوب نیستن.
بهش گفتم اولا سلام، دوما سیگار داری نه مگه پسر خالتم؟ مثل ادم بگو عذرمیخوام سیگار دارین ؟
تو جیبش دنبال یه چیزی میگشت یهو دراورد دستشو گفت بیا !
پایینو نگاه کردم دیدم یه بیلاخ گذاشته جلوم.
یه دونه محکم زدم در گوشش که اون چند نفری که اونجا بودن همه برگشتن مارو نگاه کردن.
سریع رامو باز کردمو رفتم یلدا رو پیدا کردم دیدم داره گریه میکنه
+: تو دیگه چته ؟ هو با توام!!
-:پدرام حرومزاده رو ببین اونجا
دیدم پدرام داره با یه دختره دست تو دست میرقصه
قاطی کردم عجیب
رفتم سمتشون تا رسیدم بهشون دیدم دیگه اونجا نیسن
چش چرخوندم دیدم داره با دختره میره تو اتاق!!
اوه اوه اینا چشونه
تا اومدم برم تو اتاقشون دوباره پسربوره اومد جلوم رامو بست
ببخشید نمیخواستم ناراحتتون کنم. دست خودم نبود. معذرت میخوام و دستشو دراز کرد به سمتم
-:من مهرانم ، شما؟
+: عزراییل ننت ، برو اونور ببینم !
-: خانوم مادر من عمرشونو دادن به شما.

یه لحظه به خودم اومدم دیدم عجب گندی زدم
+: ای وای ببخشید ، ببخشید، من نمیدونستم ، من رزا هستم
دستمو دراز کردمو دست دادم باهاش
م:چیزی میخوری ؟
ر: ای بدم نمیاد …
اهل کجایی؟
م: اینجا باغ ماس . خوش اومدین . دستتونم خیلی سنگینه
تازه فهمیدم که اصلا چه خبره یه خورده هم‌خجالت کشیدم.
یه دفعه یاد پدرام افتادم
خاک تو سرم، بدو بدو رفتم سمت همون دره
درو باز کردم دیدم پدرام افتاده رو دختره و داره تا جایی که جا داره کیرشو میکنه تو.
خشکم زد . نمیدونستم باید چیکار کنم!!
که یهو پدرام یدونه خوابوند زیر گوش دختره و برش گردوند و کرد دوباره توش
موهاشم کشید عقب و داد زد مادرتو میگام جنده حالا میری به سروش میدی ؟
سروش دیگه کیه حالا این وسط؟
تا اومدم داد بزنم که اینجا چه خبره خودشون منو دیدن
پدرام زرد کرده بود . دختره انگار پشمشم نیست، پدرام تااومد بلند شه که دختره برگشت سفت چسبیدش و گفت جلوی همین باید منو جر بدی! مگه نمیگی بکن تر از سروشی ؟ یالا بکن !!
یعنی چی‌؟؟ داد زدم سرشون پاشید برید گمشید بیرون اشغالای هرزه که پدرام بلند شد و گفت وای رزا من نمیدونم چیکار کردم
تورو خدا به یلدا هیچی نگو، رزا هرکار بگی میکنم،
که برگشتم برم بیرون تو فکرم این بود که اصلا اگه بخوام بگمم چجوری باید بگم به یلدا !! طاقت نمیاره
فقط به فکر این بودم که برم پیداش کنمو از اونجا برم
جلوی در پیداش کردم . گفتم بیا بریم، دستشو گرفتمو بردمش تو اسانسور، نشوندمش تو ماشینو استارت زدم
ی: بد موقع اومدی!
+:ها؟
-میگم بد موقع اومدی یه پسره داشت مخمو میزد
+:یلدا میفهمی چی داری میگی؟
-: اره یه پسر بهم پیشنهاد داد رفت برام مشروب بیاره که تو رسیدی !
+: بابا تو اصن میدونی من چی دیدم ؟ چی داری میگی ؟ اصن میدونی پدرام کجاس ؟
-: چی دیدی مگه ؟
لال شدم یهو، الان باید بگم ؟ نگم ؟ چیکار کنم ؟
اومدم راه بیفتم که داد زد چی دیدی رزا بگو دیگه!
تو دلم گفتم تو که تخمتم نیس دوس پسرت کجاس بعد رفتی با یکی دیگه میلاسی بایدم بت خیانت بشه دیگه ! کارمای کاراته
+: هیچی دیدم پدرام دنبالت بود ،
-: مگه نرقته خونه؟
+: اینجا فهمیدم که یه اتفاقی افتاده که نمیدونم
خیلی ریلکس گفتم من چه میدونم ؟؟
-: حالا که رفته اجازه میدی بریم بالا شمارمونو بگیریم ؟
+: برو گمشو ، داری جنده میشی !
-:برو بابا
رفت و تو ماشین نشستم
حوصلم سر رفت
نیم ساعتی بود که نبود، زنگ زدم ریجکت کرد!!
ماشینو قفل کردمو رفتم بالا،
مهران دیدتم و اومد سمتم:
عههه! کجا بودی‌؟ دنبالت بودم
+: ببین منو ول کن دنبال دوستمم یلدا ! ندیدیش؟
-::اونکه با سروش بود ؟
یه جرقه خورد تو کلم!! سروش ؟؟
+:اره کجان ؟
-: رفتن تراس، طبقه بالا
+: باشه مرسی
-: میخوای همرات بیام ؟
+: نه نیا اصلا نیا
تو ذهنم میگذشت که ممکنه چی ببینم
بدو بدو رفتم پله هارو بالا،
در اولین اتاقو باز کردم ، کسی نبود.
دومیم باز کردم ، کسی نبود
رفتم سمت خود تراس ولی فقط چندتا شیشه مشرول خالی بود!!
چشم به دستشویی افتاد تا اومدم برم سمتش دیدم گوشی یلدا روی زمینه ولی خودش نیست، همه جارو گشتم ولی نه اثری از یلدا بود نه کسی به اسم سروش
رفتم پایین
+: مهران!! مهران کجایی ؟
از اون دور اومد با پدرام
-:جانم؟
+: یلدا نیست !! تلفنشم بالا افتاده بود رو زمین
-:وایسا سروشو بگیرم !
پدرام : مگه یلدا پیش سروشه ؟؟؟؟
سروش:اره جطور مگه؟
پ: مرتیکه تو مگه نمیدونی یلدا دوس دختر منه
مهرانم جوری که انگار یه چیزایی میدونه گفت اگه دوس دختر توعه چرا دست مردمه؟
یه نگاه پر از کینه هم به پدرام کردم که اصن جرات نداشن حرف بزنه با من!
پدرامم لال شد و معلوم شد حدس میزنه چه خبره !
سروش جواب داد!
مهران:الو کجایی ؟ یلدا پیش توعه ؟
اینو گفتو یهو قطع شد
رزا: دوباره بگیرش!!
مهران: خاموش کرد!!
سریع رفتم سمت اسانسورو رفتم پایین!
کیف یلدا هنوز تو ماشین بود!!!

پازل اول …!
چه بلایی سر یلدا اومد؟
سروش کیه ؟
اون دختره که پدرام میگفت به سروش داده کی بود ؟

ادامه دارد…

نوشته: BrokenRoossee


👍 5
👎 8
10465 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

771088
2019-06-02 20:16:19 +0430 +0430

یکی به من میگه شیوا کجایت

0 ❤️

771091
2019-06-02 20:24:25 +0430 +0430

شیوا خونشونه

0 ❤️

771092
2019-06-02 20:24:49 +0430 +0430

حالت خوبه؟

0 ❤️

771152
2019-06-02 22:12:30 +0430 +0430

داری رمان مینویسی؟ یا فیلم نامه؟ بقیشو ننویس بسیار بسیار چرند و بی سر و ته بود

0 ❤️

771153
2019-06-02 22:15:03 +0430 +0430

سعی کردی مثل سریال GOT ، از سبک چند داستان و چند مجهول استفاده کنی
روش فوق العاده قوی برای رمان نویسیه ، اما تکرار میکنم…رمان نویسی
نوشته ای که حداقل از 60-50 پارت تشکیل بشه ، اما اینجا به دردش نمیخوره
داستانت قوی و جالب توجه برای مخاطبه ، اما مجبور میشی از پارت دوم یا سوم خیلی سریع پیش بری تا بتونی جمع و جور کنی و ب انتها برسونی داستانت رو
پس بذار نهایتا پارت بعدی از کارت رو بخونیم و لذت ببریم ، اما اگه قراره ادامه دار تر بشه ، ب نظرم ادامه ندی بهتره
موفق باشی :-)

1 ❤️

771185
2019-06-03 01:46:18 +0430 +0430

رامین دلاوری دارنده شبکه ماهواره ای ایران بی مرز و تحت عنوان مهاجرت و ویزای دانشجویی و ویزای توریستی و هر عنوان دیگری اقدام به کلاه برداری میکنه و هیچکدام از گفته هایش صحت ندارد . شما بعد از واریز پولتان به حساب یکی از عوامل این مرد کثیف بلاک میشوید.
آخر نمیدانم این مردم ساده دل به چه عنوانی پول و سرمایه خود را با هیجان و شوق و ذوق بی محابا تو خیک این شارلاتان میریزند،برای گرفتن ویزا کم کم یکسال دو سال وقت لازم است انواع و اقسام مدارک و ترجمه ها لازمه…
اون کون خودشم نمیتونه بشوره با چه عنوانی و چه مدارکی براتون میخواد ویزا بگیره اونم یه هفته ای
یعنی یه آدم با غیرت پیدا نمیشه شکم اونو پاره کنه
خخخخ زرتی هر کی بهش زنگ میزنه شماره حساب میده
الانم زوم کرده روی مردم ساده و بدبخت افغانستان تا اونا رو هم تیغ بزنه
لطفا اطلاع رسانی کنین

0 ❤️

771203
2019-06-03 05:15:03 +0430 +0430

لایک دوم دادم ک سعی کنی روند داستان رو برا خواننده جذابترش کنی جالب بود بهترم میتونست بشه منتظرم قسمتای بدیش هستم تا ببینم چ کردی

0 ❤️

771208
2019-06-03 05:46:04 +0430 +0430

واقعا خیلی گیج کننده بود! نباید همه یا حداقل نصف مجهولات داستانت رو تو قسمت اول میوردی! ضمنا انقد رو دور تند ننویس! داستانت گیج کنندس تو هم فضا رو سرعتی نشون میدی بدتر میشه!

0 ❤️

771226
2019-06-03 07:52:04 +0430 +0430

کسخول ما اومدیم اینجا بجقیم اونوقت تو مارو با هرکول پوآرو اشتباه گرفتی برامون معمای جنایی طرح میکنی؟؟!

1 ❤️

771423
2019-06-04 05:06:04 +0430 +0430

دیوث شما تو باغتون آسانسور دارید؟!!
باغه یا برج خلیفه؟!!!

0 ❤️