پاك همچون فرشته(٢)

1394/11/05

…قسمت قبل

سلام قبل از شروع قسمت جديد از همه دوستان بخاطر حمايت تشكر ميكنم.اميدوارم واقعا از اين داستان خوشتون اومده باشه.از همه از صميم قلب تشكر ميكنم و تمام سعي خودم رو ميكنم كه به خميرمايه داستان مؤمن بمونم و به شيوه خوبي داستان رو ادامه بدم و به اتمام برسونم.يه تشكر ديگه هم دارم بابت اينكه فحش نداديد.منتظر نظراتتون هستم البته اين بار هم بدون فحش دادن ممنون ارسينه.

چقدر خونمون بوي غم ميده مامانم اين همه ملافه سفيد از كجا اورده.دلم ميخواد بخوابم،يه خواب عميق.

سلام لاله خوبي عزيزم.
سلام عزيز دلم،چه خبر،چي كار ميكني؟مامان خوبه؟بابا خوبه؟
ايييي چقدر سوال ميپرسي بزار منم حرف بزنم دختر.ايرانم.ديشب رسيدم.
چي؟ايراني؟مسخره چرا زودتر نگفتي؟چرا قبل اومدنت نگفتي بهم؟من سه روز پيش باهات حرف زدم چرا نگفتي داري مياي ؟بي معرفت.
تا شب پرواز به هيچ كس نگفتم.اگر مامان و بابا زودتر ميفهميدن مانع ميشدن.تو هم كه دهن لقي بهت ميگفتم حتما سوتي ميدادي.
خيلي بيشعوري.كجايي الان؟كدوم هتل؟
هتل نرفتم.يه راست اومدم خونمون.
اونجا رفتي چيكار.اون خونه كه بعد اين مدت قابل زندگي نيست.
اتفاقا الانم گشنم شد بهت زنگ زدم.هيچي ندارم تو خونه.پاشو يه صبحونه بيار واسه اين مسافر تنها.
يعني اگه چيزي واسه خوردن داشتي بهم زنگ نميزدي؟الان ميام عزيزم ميام و پوست از سرت ميكنم
اينقده تحديد نكن راه بيفت بيا.مُردم از گشنگي.

چقدر دلم براي اين همه محبت تنگ شده بود.لاله دوست بيست ساله من بود.ده ساله بودم كه باهاش دوست شدم،يه اتفاق ساده باعث شد دوست صميمي بشيم مامانم توي فروشگاه لوازم خونگي باباي لاله اسمم رو صدا كرد لاله هم اون روز اونجا بود.بهم گفت اسمت چيهج؟مامانت چي صدات كرد؟گفتم آرسينه معنيش ميشه زن مبارز.خنديد و گفت پس چرا تا حالا من اين اسم رو نشنيدم؟گفتم من چميدونم اصلا اسم خودت چيه.با مهربوني گفت لاله.

سلام عزيزم.اخه چرا خبر ندادي كه داري مياي.
سلام.نميتونستم اگه مامان اينا زودتر ميفهميدن نميزاشتن.تو عمل انجام شده گذاشتمشون.
چي شد فيلت ياد هندِسون كرد چرا اومدي اصلا.
يعني تو نميدوني واسه چي اومدم؟
نگو آرسينه اخه چرا،دختر چرا فراموشش نميكني.تو كه اونجا همه چي داري.تازه دني هم كه هست چرا اخه اين كارارو ميكني.
دني ديگه نيست.تمومش كردم.
يعني چي تمومش كردي؟ديونه شدي؟
نه تازه عاقل شدم.ميخوام حرف دلم رو به احسان بزنم.اصلا اشتباه كردم كه تا الان هم نگفتم.
اخه دني ازت تقاضاي ازدواج كرده بود.خودت بهم گفتي.
اره تو اون مسافرت بود كه ازم خواستگاري كرد.

رفته بوديم تعطيلات.يه روز گرم تابستون،زير كولر خنك هتل،سرم روي پاهاي دانيل بود داشت موهام رو نوازش ميكرد از حموم اومده بودم بيرون فقط حوله تن پوش تنم بود، دني دوباره احساساتي شد.شروع كرد از لاله گوشم خوردن،سكسش حرف نداشت،تو اين مدت همه نقاط حساس جنسيم رو پيدا كرده بود.منم تمام سعيم رو كرده بودم تا ازش ياد بگيرم تا بتونم براش پارتنر خوبي باشم.اومد سراغ لبهام هميشه ميگفت لبهات خيلي شيرينه،مثل قند.شروع كرد لب گرفتن يه لب طولاني.از لبهام رفت سمت سينه هام يكي يكي ميخورد و ميك ميزد زبونش رو دور نوك سينم ميكشيد.اه از نهادم بلند شد.با زبونش روي شكمم ميكشيد
دور نافم يه دور زد.سرش رو اورد بالا نگاهش با نگاهم گره خورد يه لبخند زد و دوباره شروع كرد به ليس زدن و خوردن.هميشه وسط سكس نگاهم ميكرد،ميگفت نگاه خمارت رو دوست دارم.رسيد به كُسم سرعت ليس زدن و خوردنش رو بيشتر كرد.سرش كاملا لاي پاهام قرار گرفته بود با تمام قدرت ميك ميزد.ديگه داشتم بي هوش ميشدم.بدون اينكه بزاره منم براش ساك بزنم سر كيرش رو تنظيم كرد رو كُسم بي معطلي كل كيرش رو فرستاد تو،اين عادت دني بود هيچ وقت اروم و يواش يواش اين كار رو نميكرد هميشه يه دفعه بود و تا دسته .شروع كرد تلنبه زدن.روم خوابيد سينه هام رو ميك ميزد.منم با ناخن هام پشت كمرش رو آروم
چنگ ميگرفتم.ازم خواست حالتمون رو عوض كنيم چهار دست و پا شدم .از پشت چسبيد بهم دستش رو دور كمرم حلقه كرد و من و آورد بالا دهنش رو به گوشم نزديك كرد فكر كردم ميخواد باز گوشم رو بخوره اما اروم تو گوشم گفت باهام ازدواج كن آرسينه قول ميدم خوشبخت بشيم.شوكه شدم تمام روزهاي گذشته از جلوي چشمام مثل يه فيلم گذشت توي اون همه تصوير تصوير احسان از همه بزرگتر و درخشانتر بود.نه نميتونستم ،نميتونستم فراموشش كنم.از بغل دني اومدم بيرون لباسهام رو پوشيدم بدون هيچ حرفي از اتاق زدم بيرون رفتم لب ساحل نشستم رو ماسه ها،دلم يه خلوت ميخواست با خودم با خاطراتم با لحظه هاي از د
ست رفته با روزهاي در پيش.ميخواستم ببينم كجاي اين دنيام.خيلي فكر كردم اما نميتونستم تصميم بگيرم.
دو ساعتي گذشت به خودم اومدم ديدم دني كنارم نشسته.بهش گفتم كي اومدي گفت از اول اينجا بودم دورتر نشسته بودم نگاهت ميكردم.گفتم دانيل من از خودم مطمئن نيستم،من لايق تو نيستم،من…دستش رو گذاشت رو لبهام و گفت تو دلت جاي ديگه است.من عاشقتم آرسينه،اما عشق يكطرفه فايده نداره تو حتي توي خصوصي ترين لحظه هامون هم منو نميبيني،چند بار شنيدم وسط سكسمون يا مكالمه روزانمون احسان صِدام كردي.پس همه شهامتت رو جمع كن برو دنبالش،برو بهش بگو عاشقشي،جراتش رو داشته باش.من دوست دارم اما نميتونم مثل ماهي توي يه ظرف شيشه ايي زندانيت كنم نميتونم وقتي ميدونم دلت جاي ديگه است م
جبورت كنم عاشقم بشي.گفتم دني من تو رو دوستت دارم واقعا دوست دارم اما…وسط حرفم پريد و گفت اما جاي اون رو كسي نميتونه بگيره.چهار ساله با تو هستم اما توي اين چهار سال تو حتي يك روز هم با من نبودي بلند شد و دست منم گرفت تا بتونم از رو زمين بلند بشم.همونطور كه به سمت هتل ميرفتيم گفت بريم وسايلمون رو جمع كنيم بايد برگرديم،تو هم بايد آماده سفر به ديار عشقت بشي.

آرسينه،آرسينه.حواست كجاست دختر صبحانت رو بخور.مگه نميخواي امروز بري پيش احسان.
واي لاله تا اينجا اومدم اما جراتش رو ندارم اصلا نميدونم چطور بايد بهش بگم.
زود باش بلند شو خودت رو لوس نكن.اين همه راه اومدي امروز بايد تكليف مشخص كني.بدو برو حاضر شو.

ادامه …

نوشته: آرسينه


👍 12
👎 7
14240 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

529463
2016-01-25 23:38:54 +0330 +0330

eyval جان تعريف از جانب شما نه فقط يه تعريف و تمجيد ساده بلكه يه هديه گرانقيمت هست.از اين بابت كه آدم رو تشويق ميكنه براي ادامه دادن و به بهترين روش داستان رو به اتمام رسوندن.ممنون از لطفت عزيز.

2 ❤️

529465
2016-01-25 23:43:36 +0330 +0330

دوستان فقط اگر واقعا از داستان خوشتون اومد لطفا لايك كنيد تا قسمت بعدي بدون انتظار در صف رو سايت بياد.ممنون

1 ❤️

529466
2016-01-26 00:03:30 +0330 +0330

nice ?

1 ❤️

529481
2016-01-26 04:25:06 +0330 +0330

عجب حشری بیا منم چنگ بزن

0 ❤️

529490
2016-01-26 06:32:23 +0330 +0330

درود آرسینه عزیز. زیبا و بی دلهره نوشته بودی…
لذت بردم از خوندن داستانت…
همیشه همینجوری بی دلهره بنویس…
قلم رو بردار…شروع کن به نوشتن ! ببین قلم خودش کجا می برت…پایدار باشی

1 ❤️

529491
2016-01-26 07:05:16 +0330 +0330
NA

عالی نوشتی
خوشم اومد کاش پیشم بودی میکردمت حسابی

0 ❤️

529511
2016-01-26 12:33:07 +0330 +0330
NA

نظر شما چیه؟وای عجب داستان معرکه ای
داستان عشقولانه زیاد خوندما ولی این یکی از معدود داستاناییه ک ازش خوشم اومد
بی صبرانه منتظر ادامه ی داستانم ممنونم ارسینه جان :) ♡♡

1 ❤️

529513
2016-01-26 13:22:33 +0330 +0330

aria79 عزيز ممنون از وقتي كه گذاشتي و داستان رو خوندي و ممنون از نگاه دقيق و ظريفت.

0 ❤️

529514
2016-01-26 13:25:26 +0330 +0330

الف _شين عزيز حتما به نصايح خوب و سازنده شما گوش ميكنم.ممنون

1 ❤️

529515
2016-01-26 13:27:56 +0330 +0330

m.s_313 عزيز.من از شما و بقيه دوستان ممنونم كه وقت گذاشتيد و داستان رو خونديد.ممنون

0 ❤️

529552
2016-01-26 23:33:37 +0330 +0330

سلام آرسینه جان دوست همشهوانی
این قسمتم خوب بود،در نوشتنت دوتا نکتهٔ اساسی هست که داستانتو دلنشین میکنه،میدونی چی هستن؟ اول ساده و روان مینویسی و دوم نوشته هات کوتاهن،این خوبه (مخصوصا برای من) منتظرم ببینم این آقا احسان شما میفهمه چقدر قراره خوشبخت بشه یا نه؟ و … مرسی

0 ❤️

529557
2016-01-26 23:43:42 +0330 +0330

خوب بود نگارشتم عالی امیدوارم ادامشو زودتر بذاری

1 ❤️

529588
2016-01-27 10:29:24 +0330 +0330

بسیار زیبا و هیجان انکیز بود ممنونم بابت زیبایی نوشته هاتون

1 ❤️

529589
2016-01-27 10:32:49 +0330 +0330

خیلی با حال نوشتی خوبه که داستانهای زیبا هم تو این سایت هست ==لطفا ادامشو زودتر بنویسیسد

1 ❤️

529620
2016-01-27 22:34:20 +0330 +0330
NA

برای اولین داستانت بد نیست
سعی کن غلط املایی رو کمتر کنی
در ضمن آریا ۷۹ فک نکنم اون جزءیات سکس رو برای دوستش تعریف کرده باشه
اونا از ذهنش گذشت
درکل مرسی بابت وقتی ک گذاشتی
قسمت بعد رو قویتر و کمی طولانی تر بنویس

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها