پایان نامه با برکت

1393/08/07

شهرام هستم و 40سال دارم 12سال است که متأهلم، زنم کارمند است و صبح ها خونه نیست، من پس از ازدواج یک عقده ای در وجودم مونده بود و اون هم عقده ی دوست دختر چرا که از اول دبیرستان عاشق دختر همسایه شدم چون خیلی کم رو بودم نتونستم بهش بگم فقط سر راهش قرار می گرفتم. تا اینکه رفتند تهران،بعد از اون هم جلوی در مدرسه دخترا می رفتم برای پیدا کردن دوست دختر،خلاصه از زمانی که شروع کردم یعنی اول دبیرستان تا ازدواجم با دخترها دوست شدم ولی موفق به سکس نشدم، تا اینکه ازدواج کردم.

بعد از ازدواج با اینکه از نظر جنسی ارضاء می شدم ولی وقتی دوست دختر وپسرها را می دیدم حسرت گذشته را می خوردم،بعد از دو سال دوباره رفتم دنبال دوست دختر مجددا چندتایی پیدا کردم اما موفق به سکس نشدم تا اینکه رفتم دانشگاه برای ارشد در دانشگاه هم وقتی می دیدم دختر و پسرها راحت باهم دوست میشن حرصم گرفته بود،تا اینکه پایان نامه را نوشتم و دفاع هم کردم یک روز که برای تسویه حساب آمده بودم پایان نامه هم دستم بود استاد در حال برگزاری دفاع بود من هم وارد شدم کمی با او صحبت کردم دیدم دختری اونجا نشسته و داره به پایان نامه و گفتگوی من استاد هم نگاه میکنه خلاصه نگاهی بهش انداختم گفتم شاید سوژه خوبی باشه،حوصله ام سر رفت،رفتم بیرون دوری زدم اومدم در اتاق تا ببینم استاد کی میاد بیرون دیدم همون دختره هم بیرون ایستاده،رفتم جلو و گفتم تو هم می خواهی دفاع کنی گفت نه من تازه قبول شدم،بعد بهم گفت میشه پایان نامه ات را ببینم منهم نشونش دادم،گفت چه جوری باید بنویسی براش کمی توضیح دادم و بهش گفتم اگر بخواهی می تونم کمکت کنم دیدم گفت باشه من هم فرصت را غنیمت شمرده و شماره ام را بهش دادم،بعد رفتم تا یک هفته باهاش پیامک بازی می کردم تا اینکه صحبت از کامپیوتر شد،من هم گفتم میتونم کمکت کنم اون هم قبول کرد و بعد قرار شد که همدیگر را ببینیم.

یک روز باهاش قرار گذاشتم و با ماشین رفتم نزدیک خونشون و آوردمش خونه اینکه چه جوری آوردم و اول خودم رفتم بعد اون، که همسایه ها نبینند خودش داستان دیگری است چون توی آپارتمان هستیم،وقتی از پله بالا رفتم و وارد خونه شدم نمیدونم قلبم از ترس و اضظراب چند بار در دقیقه می زد از چشمی نگاه کردم دیدم اومد در را باز کردم با کفش اومد تو،لپ تابش را آورده بود رفتیم توی اتاقی که کامپیوتر خودم و کتاب هایم بود لپ تابش را میز گذاشت روشن کرد قلبم داشت تند تند می زد ترس از اینکه یکدفعه زنم نیاد یا اینکه کسی دیده باشه،خلاصه چند برنامه براش توضیح دادم کم کم کیرم راست شد و دوست داشتم بهش بچسبم بالاخره موفق شدم توی عمرم در 30 سالگی دوست دختر پیدا کنم و بکنمش خیلی خوشحال بودم،کم کم دستم خورد به دستش یک لحظه نگاهش بهم افتاد چشمای سیاهی داشت بدنی نسبتا لاغر و کمی خوش اندام دیگه طاقت نیاوردم دستاش را گرفتم باهاش بازی کردم بعد کم کم نزدیکتر شدم و شروع کردم لب گرفتن تا اینکه دیگه از روی مانتو هم میمالیدمش هم می بوسیدمش برام جالب بود هیچ احساسی نداشت و هیچی نمی گفت فقط گفت مگر خانمت نمیذاره از این کارها بکنی من چیزی نگفتم و ادامه دادم تا اینکه مانتوش را در آورد من هم فقط شلوارم را درآوردم و شورتم پام بود بعد بردمش کنار رختخوابها اون خوابید زمین و گفت می خواهی شلوارم را دربیارم شلوارش را پایین کشید ولی در نیاورد اون هم شورتش پاش بود دیگه خوابیدو روش بعد از بوس و مالیدن سینه وکمی جلو عقب کردن احساس کردم آبم داره میاد مجبور شدم شورتم کمی بکشم پایین دستمال کاغذی کنارم بود آبم آنچنان با فشار اومد که کمی از آن ریخت روی شلوارش ترسیدم گفتم یک موقع حامله نشه ،اون اولین تجربه سکسش بود من هم کردن اولین دوست دخترم بود ولی حیف که باکره است، دیگه از اون موقع به بعد کار من شده بود انجام کارهای کامپیوتری اون و ترجمه درس ها و … اونم ارشدش را با کمک من گرفت و حتی استخدام شد ، و الان 5 سال است که رابطه خوبی داریم و بیشتر از هر چیز علمی است یک دوسالی است که نتونستم بکنمش چون خودم دسترسی بهش ندارم،اما بعد از دفعه اول چند بار دیگه باهم سکس داشتیم که کاملا لخت می شدیم نمیدونم شاید بگید این چه سکسی چون از عقب هم نمیده میترسه ودردش میاد، ولی با مالش هم اون ارضاء میشه هم من آبم میاد.بعد از آشنایی با اون، با دونفر دیگه هم آشنا شدم که وضعیت سکس اون ها مثل این اولیه. ولی دیگه سکس با اونها فایدهای نداره چون بخاطر یک کمر خالی کردن اگر زنم بفهمه فاتحه ام خونده است،اما هر چی باشه عقده ام خالی شده.شاید اگر ازدواج نکنن اجازه ورود بدن برای اینکه سن ها بالاست،دوتاشون 35 سالشون است یکیشون 41 یکسال داره،من را خیلی دوست دارن و میگن خیلی توی کارهاشون کمک می کنم حتی برای یکیشون ضامن شدم وام گرفت. آشنا شدن با اون دوتای دیگه هم خیلی جالبه در داستان های بعد می نویسم.

نوشته: شهرام


👍 0
👎 1
38775 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

442402
2014-10-29 17:44:12 +0330 +0330
NA

(کمی از آن ریخت روی شلوارش ترسیدم گفتم یک موقع حامله نشه) scratch_one-s_head ،سریعا یه قرص جلوگیری انداختم تو لباسشویی و شلوارو انداختم داخلش ، بچه ها بد جوری به هم ریختم از این ماجرا 3 ماهه میگذره و دختره میگه شلوارش حامله شده و منو تهدید کرده که باید ضامنش بشم واسه وام تا به زنم نگه

راستی کمک کنیداسم بچمونو چی بزاریم؟ بچه ها ممنونم give_rose

2 ❤️

442404
2014-10-29 18:19:12 +0330 +0330
NA

شاشیدم تو اون پایان نامت اسکول

0 ❤️

442405
2014-10-29 18:54:26 +0330 +0330
NA

ini kardish payan namat bod

0 ❤️

442407
2014-10-30 02:24:05 +0330 +0330
NA

بچه ها بی خیال ولش کنید بزارید جقش رو بزنه راستی یه سوال دختره اون بچه شلوار رو چکار کرد انداختش یا داره بزرگش میکنه lol

0 ❤️

442408
2014-10-30 03:34:35 +0330 +0330

kh mozakhraf buf

0 ❤️

442409
2014-10-30 04:45:48 +0330 +0330

اخه کوص مشنگ ببو گلابی !! اینم شد سکس که هنوز شلوارتو در نیاوردی ابت پیچید تو سوراخ دماغت ?? برو تمرین جغ زدن کن شاید عابت دیر تر بیاد

0 ❤️

442410
2014-10-30 05:27:05 +0330 +0330
NA

بازم خوبه خودتم اغتراف میکنی که عقده ای هستی اینم شد داستان . روانی

0 ❤️

442411
2014-10-30 06:09:58 +0330 +0330
NA

واقعا واس خودم مواردی پیش اومده که بعضی اقایون سن بالا درخواست دوستی و چه میدونم ازین کس مشنگ بازیا بدن بعد تعجب می کردم مگه اینا زناشون ارضاشون نمی کنه !نگو اینا واقعا عقده داشتن !!! عجبببببب

0 ❤️

442412
2014-10-30 09:15:43 +0330 +0330

جات خالی همین امروز یه کوس حسابی کردم.20 سالمه و به اندازه مو های سرت دوس دخترای خودم و دوسستهامو کردم تازه من زنهای آدمایی مثل شما خاءن هارو هم مجانی و هم پولی زیاد کردم و کلا خرج کیرم برام خیلی مهمه و بهش میرسم.و توی عقده ای خدا کمکت کنه کسی کون زنت نزاره.از هر دری بدی از همون در میگیری.مطمئنی زنت مثل خودت عقده ای نبوده ؟؟چون اگه بوده میره به ملت میده.ولی اگه عقده ای نبوده قبلا به ملت داده و توبه گرگ مرگه و هنوز هم میده dash1

0 ❤️

442413
2014-10-30 10:20:43 +0330 +0330
NA

یعنی واقعا…چوب تو کونت پدرسگ

0 ❤️

442414
2014-10-30 12:03:38 +0330 +0330

دمت گرم ، خيلى وقت بود اينجورى از ته دل نخنديده بودم ، روحت شاد ، كه دل بچه هاى شهوانى رو شاد كردى ، اينقدر خنديدم فكم درد گرفت ، ميشه داستان اون يكى دوست دختراتم برامون نگارش كنى ، مخصوصا وقتى آبت رو شلوارشون ميريزه از اين قسمت بيشتر بگو biggrin

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها