پدر زنم تو شمال با زیرکی منو کرد

1397/08/24

سلام به همتون : من بیژن هستم و اتفاق بعدی را که با پدر زنم پیش اومد رو و چطور با سیاست منو دوباره کرد رو میخام براتون تعریف کنم .
داستان قبلی رو به عنوان (پدر زنم منو با اعمال شاقه کرد ) رو براتون تعریف کردم .
کسایی که این اتفاق رو میخان بخونن .
اول توصیه میکنم که داستان قبلی رو بخونن . و بدونن که چجوری کونمو به پدر زن بکنم به باد دادم ؟

تقریبا ۸ ماه بعد از این اتفاق .
عروسی گرفتم … زندگی خیلی خوب وشیرینی داشتیم و هنوزم داریم .
وخانواده خانومم واقعا منو دوست داشتن و خیلی منو تحویل میگرفتن و من خیلی با اونا راحت بودم .
پدر زنمم اون قزیه را بروم اصلا نمی اورد و با من خیلی با احترام و مهربون رفتار میکرد ومنو خیلی دوست داشت.
و هوامو داشت و سعی میکرد با من راحت باشه و بعضی مواقع شوخی مردانه وحرفهای نیمه سکسی میزد .
ما هر پنج شنبه و جمعه رو خانه پدر زنم بودیم .
مثلا پنجشنبه تا شام را میخوردیم . تا خانمم با مادرش ظرف غذا بشورن .
بمن میگفت : بیژن جان یه هفته کار کردی . خسته ای . …
شب جمعه است زود برو .
خستگی در کن . این خانوما رو بزاری تا صبح حرف میزنن.
فردا میاریش .
منم دوزاریم میو فتاد . منظورش چیه .
رو بسته حرفشو میزد . خیلی دوسش داشتم .
حاجی ادم خوبی بود . و اون بلایی که سر کونم اورده بود رو هم فراموش کردم .
خلاصه ؛سرتو نو زیاد درد نیارم و برم سر اصل مطلب .
شهریور پارسال بود . حاج خانم گفت بیا .با ما بریم شمال . من گفتم کار دارم .
وخانمم اسرار که بریم . خانمم یه یک هفته ای با من قهر کرد و اصلا نزاشت سکس کنیم .
منم قبول کردم که بریم .
وسایلو بستیم و بعد اظهر راه افتادیم .
حاجی و خانومش با ماشین خودشون و ما هم با ماشین خودمون .
توشمال خیلی خوش گذشت . همه جارو گشتیم . پیاده با پدر خانومم زیاد میرفتم صبح ها پیاده روی و با هم حرف میزدیم . تقریبا طوری حرف میزد که با هم راحت باشیم و پرده بینمونم پاره نشه و حرمتش سر جاش بمونه . خلاصه روز چهارم بود گفتن بریم دریا .
منم گفتم بریم شنا کنیم .
وسایلا رو برداشتیم و سوار ماشینا شدیم . رسیدیم ساحل و بعد از اتراق تو یه الاچیق . من به پدر زنم گفتم: حاجی میای شنا .
گفت : حتما . بریم
رفتیم قسمت مردانه . که چادر زده بودن . وارد شدیم .
لباسامونو در اوردیم و مایو پوشیدیم و رفتیم تو دریا .
بهتون گفته بودم که ؛پدر زنم یه مرد قد بلند و سفید و ورزشکار بود و ورزش زورخانه ای میرفت و سیبیل کلفت و با یکم شکم و سینه پشمالو و سن ۵۷ ساله .
منم که یه هیکل معلولی و خوش قیافه هستم .
حالا از تو اب بگم براتون :
حاجی : بیژن بیا کشتی بگیریم
بیژن : حاجی من که زورم بهت نمیرسه .
حاجی : بیژن بیا حال میده .
حاجی به من نزدیک شدو دستمونو گزاشتیم رو شونه هم و کله هارو به هم چسبوندیم . تو همین بازی یا و کش وقوس کشتی گرفتنا . بدن هامون با هم برخورد میکرد و هم دیگر و لمس میکردیم .
که نا خود اگاه ویا اتفاقی و شاید هم بصورت عمدی از طرف حاجی …؟
دستمون به الت همدیگه میخورد و بعضی وقتها دستش کونمو لمس میکرد .
ویا التشو میچسبوند به بدنم . طوری که نرمی کیر و خایشو قشنگ حس میکردم .
یا برای من میچسبید تو کشتی به بدن اون و با کمی مکس …
به بدن حاجی مالیده میشد . طوری که خوشم می اومد.
تو یکی از این حرکتا :
حاجی دستشو انداخت لای پام و با اون یکی دستش که از سر شونم انداخته بود .
بهم قفل کرد و یکم نگه داشت که …
کیر و خایم وکونم . قشنگ تو لمس دست و ارنج حاجی بود . … بعد ولم کرد وپرتم کرد تو اب … که کلی اب دریا
خوردم .
یا تو یه حرکت دستم رو گرفت به حالت پیچوندن برد پشت و پاشو گزاشت جلو پام .
حاجی ؛ بیژن الان حولت میدم تو اب
بیژن : حاجی تو رو خدا الان کلی اب دریا خوردم . … …
تو این وضع کف دستم قشنگ رو کیر وخایه حاجی بود و حاجی هم قشنگ چسبونده بود به کف دستم و با حرکت من و یا خودش … حرکت کیر و خایه پر گوشتشو تو دستم حس میکردم .
و با من حرف میزدکه الان میندازمت و
منم میگفتم نه و از تو همین مایه حرفا …
رو راست منم خوشم اومده بود و فکر میکردم حاجی هم همینطور …
بعد ولم کرد.
حاجی :بیژن بریم من خسته شدم .
بیژن : حاجی یکم بمونیم . خیلی حال میده
حاجی :بهت خیلی خوش گزشته ها .
بریم که حاج خانوم وسمیرا تنها هستن حوصله شون سر میره .
اماده شدیم و رفتیم پیش اونا . یه چای خوردیم و بلال هم
خوردیم و عکس هم انداختیم و …
حاجی گفت بریم ویلا دیگه …
سمیرا و حاج خانوم گفتند : نه بریم پاساژارو بگردیم.
سمیرا :چندتا از فروشگاه های برند معروف حراج زدن بریم خرید کنیم .
بعد حاجی گفت باشه .
موقع رفتن حاجی گفت :من دل پیچه دارم نمی یام خودتون برین .
منم گفتم پس سمیرا تو ماشینو ببر و با حاج خانوم برید خرید .
منم باباتو میبرم ویلا .
قبول کردن و هر کی رفت پی کار خودش
.با حاجی سوار ماشینش شدیم و رفتیم .
حاجی :بیژن به من که خیلی حال داد . به تو چی
بیژن : به منم خیلی خوش گذشت با شما . خیلی با حال بود دریا امروز …
وحاجی موقع حرف زدن هی دستشو میزاشت رو پام . وحرف میزد و شوخی میکرد ومیخندیدیم . خلاصه رسیدیم ویلا…
بیژن :حاجی دلت چطوره . قرص پیدا کنم برات . بیارم
حاجی:نه بابا خالی بستم . خیلی خوبم . اونطور گفتم که با اونا نرم . …
تو هم که با من اومدی خیلی خوب شد .
برو دوش بگیر که نمک دریا نمونه رو پوستت که بسوزه و خارش بگیره . منم بعد از تو میرم …
رفتم حمام دوش گرفتم و اومدم بیرو ن و شلوارک ورکابی مو پوشیدم و نشستم رو مبل جلو تلوزیون . بعد حاجی رفت ودوش گرفت
حاجی :بیژن اون حولمو میدی
حولشو ورداشتم در حمام رو زدم . در رو کامل باز کرد . لخت جلوم بود . منم رومو کردم اونور .
حاجی:چیه بیژن خجالت نکش . من وتو که داداشی شدیم . همه چیز هم رو که دیدیم . چیزی برای خجالت نداریم …
من اومدم رو مبل نشستم . واون هم خودشو خشک کردو با حوله اومد رو مبل نشست . کمی به سکوت گذشت .
حاجی : بیژن جان یه چیزی میخام بهت بگم . اومیدوارم حرفمو زمین نندازی و به اون گوش کنی .
بیژن :بگو حاجی بگوشم . شما اونقدر با محبت و خوبید که . هر کاری از دستم بر بیاد براتون انجام میدم .
حاجی :بیژن جان قضیه دوران نامزدی و اون اتفاق تو حموم که یادت هست .
بیژن: من قرمز شدم و گفتم خوب که چی حاجی.
حاجی:من نمیدونستم که تو ایقدر اقا وخوبی و دخترمو اینقدر دوست داری…
میخام جبران کنم ومنو ببخشی
بیژن :اشکال نداره حاجی . سوع تفاهم بودکه دیگه گزشت . …
فقط کون منو تا حالا کسی نکرده بود که شما با کیر کلفتت پارش کردی…
که حاجی تا اینو گفتم خندید و از خنده اونم من خندم گرفت و حسابی یه سری کسشعر گفتیم و خندیدیم.
حاجی دستش رو پام بود وحولشم از رو یکی از پاهاش رفت اونور و تقریبا کل پای راستش لخت بیرون بود و فقط کیر وخایش معلوم نبود.
حاجی :بیژن جان میخام کاری کنم که من پیشت شرمنده نباشم و به قول جوانهای امروزی از من اتو داشته باشی . که با هم بی حساب باشیم . پس خاهشا هیچی نگو .
همین طور که حرف میزد . پای منو میمالید و اروم اروم میامد بالای. پام که دستش به خایم خورد .گفت چشمتو ببند وتا نگفتم باز نکن . گفتم چشم .
وکیرمو داشت میمالید .
بیژن : حاجی آآآو… چی کارمی…
حاجی:خفه شو…
منم خودمو ول کردم وتو زهنم گفتم . بزا بماله .
منم یه ۱۰ روزی بود سکس با سمیرا نداشتم . و احساس میکردم باید ابمو در بیارم تا کمی اروم شم به خاطر این خودمو ول کردم .
یه زره که مالید کیرم سیخ شد . شلوارکمو کشید پایین و کیرمو گزاشت تو دهنش و شروع کرد به خوردن . چشممو باز کردم دیدم … خیلی با حال میخورد و وقتی کیرمو تا ته میکرد تو دهنش . از نمای بالا دو تا سیبیل کلفت از ته کیرم در اومده بود .
و وقتی میدیدم مردی به اون سن وسال وسیبیل کلفت داره برای من ساک میزنه لذت میبردم و تواسمونا بودم .
حتی از سمیرا هم بهتر میخورد و به دندوناشم گیر نمیکرد . .
که داشتم نگاه میکردم واون نمیدونست .
حاجی : بیژن چشمتو حالا باز کن . و شلوارکتو در بیار .
دراوردم و اینو بگم که من کیرم ۱۵ سانته و معلمولی و در مقابل کیر حاجی که براتون تعریف کرده بودم که ۲۰ سانته و کلاهک قرمز وگوشتی داره و خایه بزرگ وپری داره وکیرشم کلفته . … برای من عین کرم در مقابل مار بود . کیر سیخ من اندازه کیر خابیده اون بود.
خلاصه یکم با خایم بازی کرد و شروع کرد خوردن ولیس زدن و منو تو اوج شهوت برد و هی میگفت تو مال منی بیژن .بعد بلند شد تکیه داد به مبل …
وبا کیرش بازی میکرد وخایشو اروم اورد بیرون ومیمالید .
حاجی : چطور بود بیژن . خوب حال کردی . حالا بی حساب شدیم . با اه و اوهت منم حشری کردی پسر . بعد گفت بیژن من وتو دیگه باهم راحتیم . من خیلی دوست داشتم که کیر و خایم انقدر بزرگ نبود .
بیژن :حاجی همه ارزوشونه چنین کیری داشته باشن . یا زنها زیر این کیر بخابن .
حاجی :نه بیژن من وقتی هوس کون میکنم . و میخام کون بکنم طرفم اذیت میشه. تو اون موقع یادته چقدر اذیت شدی .
بیژن :نه حاجی . بعدا فکر کردم دیدم بد نبود .
حاجی انگار منتظر این چنین حرفی ازم بود . دستشو از کیرش ورداشت و گزاشت رو کیر شخ شده من . بعد دستشو گزاشت رو شونم و حولشو زد اون ور .
بعد شونمو فشارداد به طرف پایین وگفت . شروع کن بیژن یه حالی به من بده .
کیرو خا یشو تمیز کرده بود و مو نداشت. و سرمو هول داد پایین و منم حشری شده بودم و اون کیر واقعا خوشگلشو کردم تو دهنم و شروع کردم به خوردن که زود سیخ شد و تو دهنم جا نمیشد .
چون روم باز شده بود قشنگ کیرشو میگرفتم تو دستم وبا لذت نگاه میکردم .کیرشکه تو دستم بود انگشتام به هم نمیرسید . پدر زنم با زیرکی این بار هم منو خام خودش کرد و به هدفش رسید . . فقط این بار با رضایت من بود . و من واقعا از ساک زدن وبازی با کیر وخایش داشتم لذت میبردم .
حاجی:بیژن زیر خایم رو هم بخور .
منو ببر به اسمونا . این کیر همش واسه تو .
حاجی توری حرف میزد که انگار من کونیم . اما خیلی مودبانه وبا شخصیت رفتار میکرد . که به من بر نخوره .
کلی زیر خایشو خوردم و خایهاشو میبوسیدم . چون خیلی دوست داشت . بعد سر کیرشو گرفت و اون کلاهک گوشتی رو فشار داد . و سوراخ کیرش قشنگ باز شد . و
حاجی: بیژن با زبونت سوراخ کیرمو بگا .
منم یه تف انداختم رو سوراخ کیرش و با
بازی با سر کیرش تفم رفت تو و شروع کردم نوک زبونمو میزدم توش و اون حال میکرد . و منم خیلی با بازی با کیرش حال میکردم .
حاجی : بیژن نه نمیگی . قول میدم اذیت نشی . حالا که تو راه اومدی بیا خوب تمومش کنیم . منم خیلی نوکرتم بیژن .
بیژن :چی کار کنم حاجی
حاجی : برو خودتو خالی کن و با اب گرم بشور بزا شل بشی .
منم رفتم و خودمو تخلیه کردم و اونقدر اب گرم گرفتم که سوراخ کونم شل شل شده بود.
حاجی وازلین اورد . ومالید در کونم و اروم اروم انگشت میکرد . و بعد انگشت شصت شو کرد و بعد یه خیار باریک اورد
… ووازلین زد واروم حول میداد تو و در میاورد تا اینکه کامل کونم باز شد و خیارو تانصفه کرد تو کونم .
بلند شدم . کیرم هنوز سیخ بود ولی کیر کلفت پدر زنم یکم شل شده بود .
حاجی سرشو اورد پایین و یکم خایه و زیر خایمو خورد و کمی هم لیس زد کیرمو و گفت سرشو نمیخورم که ابت نیاد . بعد رفت از تو یخچال اب سرد اورد و توش چند تیکه یخ انداخت و پارچو پر کردو سر کیرمو کرد توی پارچ و گفت این کارو میکنم که ابت نیاد . بتونی حال کنی . سر کیرم حسابی یخ زده بود .
بعد نشوند منو کیر نیم سیخشو گزاشت جلو صورتم و منم شروع کردم به خوردن کیر وخایه بزرگش و حسابی صدای اهشو دراوردم .
حاجی : بیژن جان برو رو مبل قمبل کن . رفتم رو مبل قمبل کردم .
بعد حاجی خیارو یکم تکون داد .
درد نداشتم . و کشید بیرون .
کیر سفیدشو وازلین زد و کلاهک گوشتی شو حسابی با روغن مالید و گزاشت در کونم و اروم فشار داد و نوک کلاهکش رفت تو .
حاجی : بیژن شل کن . یکم به بیرون زور بزن . منم تو فشار میدم . واین کار رو تند
تند تکرار کن که اروم اروم سرش تو جا بشه . بعد بقیشو بسبار به من.

سرش رفت تو و حاجی هم با دستش خایه هامو ماساژ میداد . بعد دراورد وسریع دوباره کرد تو واین کار چند بار تکرار کرد .
بعد شروع کرد به فشار دادن . که صدام در اومد و گفت . :تحمل کن الان درست
میشه و اروم اروم میکرد تو و نگه میداشت .
حاجی : بیژن هر موقع اروم شدی و دردش کمتر شد بگو تکون بدم برات . چون میخام دو تایی لذت ببریم .
توهمین احوال بامن از سکس تعریف میکرد تا حشرم بره بالا و از کس کردناش تو دوران مجردی با اب وتاب تعریف میکرد . وکیرشو اروم تکون میداد .
بیژن : حاجی شروع کن . اما اروم .
حاجی از خدا خاسته شروع کرد عقب جلو کردن . کونمم حسابی باز شده بود .
بعد در اورد از کونم .
رفت موبایلشو از تو کتش اورد . و روشن کرد . و کیر کلفتشو وازلین زد و کرد توکونم .
بیژن : حاجی چیکار میکنی
حاجی :صبر کن بهت میگم . تو حالتو بکن .
و شروع کرد تلمبه زدن . اروم کیر کلفتشو در میاوردو دوباره کلاهکشو تنظیم میکرد و میفرستاد تو و این کارو هی تکرار میکرد . بعد نشست رو صندلی و گفت بیژن بشین روش و منم تنظیم کردم و نشستم روش و تا ته رفت تو و با خایم بازی میکرد و گفت :بیژن خایه هامو بمال. ومنم خایه های پر پدر زنمو میمالیدم . و داشتم واقعا لذت میبردم .
و در اورد و دوباره گفت قمبل کن و شروع کرد تلمبه زدن و در میاورد کامل ودوباره میکرد کامل تو . و داشت از این حرکت فیلم میگرفت .
حاجی: بیژن داره ابم میاد .
چی کا کنم .
بیژن :حاجی بریز توش .
حاجی : نه پسرم تو که کونی نیستی .
پدر زنم سرعتشو زیاد کرد بعد کشید بیرون .
منم برگشتم . ابشو ریخت کف دستش .
چقدر کمرش اب داشت . و مالید به کیر من وکیرمو لیز کرد وشروع کرد به مالوندن کیرم و برام جق زد و ابمو در اورد . اب منم زیاد بود و ریختتو دستش و مالید به کیرش و کیرشو با اب من ماساژ داد.
حاجی :بیژن خیلی با حالی
بیژن :شما هم خیلی زرنگ و کارکشته ای حاجی . بلدی چجوری بکنی ادمو.
بعد حاجی خندید و منم خندیدم .

تلفن زنگ زد . مادر خانمم بود به حاجی گفت :غذا از بیرون گرفته دارن میان .
حاجی؛ بیژن دارن میان برو لباساتو بپوش .
من رفتم دستشویی کیرمو و کون روغنی مو شستم .
کونم قشنگ گشاد شده بود و سه تا انگشتم راحت میرفت تو .
حاجی داد زد گفت : بیژن خودتو با اب سرد بشور به زا جمع شه کونت.
خلاصه مادر زنم وخانومم اومدن و شام خوردیمو . گفتیمو خندیدیم و خریداشو نو
پوشیدنو دیدیم . خوش گزشت . روز خوبی بود .
حاجی : بیژن اون قلیونو چاقکنبریم با هم یه قلیون بکشیم .
رفتم حیات قلیونو ردیف کردم . بردم زیر الاچیق و حاجیرو صدا زدم .
با هم قلیون کشیدیم و دست حاجی هم موقع حرف زدن همش رو پام بود .
حاجی ؛ بیژن برو موبا یلمو بیار .
رفتم اوردم .
حاجی: بیژن بشین یه چیزی بهت نشون بدم . تعجب کنی .
موبایلشو روشن کرد و فیلمی رو که گرفته بود رو نشان داد .
باورم نمیشد . کیر به اون کلفتی میرفت تو کونم و در میاورد و از این حرکت فیلم گرفته بود . حاجی
۲۰ سانت کیر به اون کلفتی رو تا ته میرفت تو کونم و در میاورد .
حاجی : دیدی بیژن چه راحت میره . باورت میشه این کون . کون تو است .

با دیدن فیلم کیرم سیخ شد . و حاجی دستشو اورد کیرمو گرفت دستش و دست منو گزاشت رو کیرش .
کیر اونم سیخ شده بود .
حاجی: بیژن بریم پشت ویلا کارت دارم .

رفتیم پشت ویلا .
حاجی شلوارشو کشید پایین . و کیرشو انداخت بیرون . منم در اوردم .
بعد فیلمو دوباره گزاشت و شروع کرد جق زدن .
منم شروع کردم جق زدن . که اب دوتایی مون اومد. و شلوارمونو کشیدیم بالا و رفتیم یکم قلیون کشیدیم و تخمه خوردیم . حاجی؛ بیژن من میرم بخابم خیلی خسته شدم . شب بخیر پسرم.
پدر خانومم رفت و منم توفکر اینکه چجوری پدر خانومم با سیاست و زرنگی کونم گزاشت و به منم حال داد .
و فهمیدم که گیر یه کون کن حرفه ای افتادم .
اما واقعا با این کیر کلفت پدر زنم امروز خیلی حال کردم . و به من خوش گذشت
.
و حشر ۱۰ روز سکس نکردنو برام خاموش کرد . و آرام شدم .
واینو بگم که پدر زنم بصورت حرفه ای منو حشری کرد .

ببخشید سرتونو درد اوردم . اگه خوشتون اومد یک داستان دیگه مونده که براتون مینویسم .
.
نوشته: بیژن


👍 9
👎 15
64596 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

730506
2018-11-15 21:14:27 +0330 +0330

ادمین جان، بابا! برچسب طنز باید می زدی نه گی!

6 ❤️

730513
2018-11-15 21:20:12 +0330 +0330

بعد بابام به من میگه چرا زن نمیگیری!! بیا اینم اخر عاقبت متاهلی!! ?

پی نوشت : حاجی کونکش چند دفعه تاحالا گفته اگر دختر داشتم بهت میدادم دامادم باشی تازه فهمیدم بیشرف منظورش چیه!!! ?


730518
2018-11-15 21:23:55 +0330 +0330

برادرای زنت، عموهاش، داییاش، رفیقای پدر زنت، اونام اگه کردنت بنویس باو،،
خجالت نکش،

2 ❤️

730525
2018-11-15 21:32:52 +0330 +0330

سکس بدون کاندوم عامل اصلی بیماری ایدز و انتقال میکروب های بد است .
داستانت اسمش خیلی کیری بود نخوندم
اما حدس زدم پدرزنت بدون کاندوم کونت گذاشته گفتم حداقل یک نکته پزشکی بگم

2 ❤️

730527
2018-11-15 21:40:06 +0330 +0330

عمو کاندومی اینو معاف کن، چون طرف فامیله قاعدتا سکسشون مداوم خواهد بود تا زمانی که جون در بدن داره خار مادر بیژول رو میگاد

2 ❤️

730531
2018-11-15 21:47:35 +0330 +0330
NA

امیدوارم مالی ساپورتت بکنه اقلا

2 ❤️

730562
2018-11-15 23:01:35 +0330 +0330

حتی اگه زاییده ي تخیلاتت هم باشه، خیلی موجود حال بهم زنی هستی، شاشیدم به غده هیپوفیز مغز نداشتت

1 ❤️

730565
2018-11-15 23:08:31 +0330 +0330
NA

فقط اسم داستان ?

3 ❤️

730568
2018-11-15 23:48:12 +0330 +0330

حاجی یه تکون، حاجی دوتکون،
حاجی خارمادرشو بتکون،
در ادامه اشاره کردن ازدیاد جمعیت کونی ها باید آمار جدیدی منتشر بشه و کونی های متاهل رو هم به این آمار اضافه کرد!!!

3 ❤️

730644
2018-11-16 13:14:39 +0330 +0330
NA

داداش اسم زنت تو اون داستان

0 ❤️

730662
2018-11-16 16:45:16 +0330 +0330

زیرکی در کار نبوده، شما خودت خارش خاصی رو داشتی و داری.

1 ❤️

730677
2018-11-16 19:56:29 +0330 +0330

پدرزنت دیده اهلشی و خوشت میادسوارشده مثل ادمهای دیگه که سوارت میشدن

0 ❤️

730679
2018-11-16 20:25:24 +0330 +0330

ای کیرم تو زندگیت :)

یه ساعته اسم داستانو دیدم دارم میخندم. هیچوقت فکر نمیکردم یکی دامادشو بکنه. یعنی رسما خودشو دیس کرده که میزاره یه کونی دخترشو بکنه. اومد انتقام بگیره که تو دخترشو کردی بدتر رید…

0 ❤️

730686
2018-11-16 20:52:27 +0330 +0330

یه کونی جقی

0 ❤️

730842
2018-11-17 14:10:13 +0330 +0330

جفتشونو خوندم. حسابی هم خندیدم. چاخان دلقک کونی

0 ❤️

735332
2018-12-13 08:37:46 +0330 +0330

کاری به راست و دروغش ندارم، ولی کاش واقعا کسی بود که انقد خوب کون آدم رو میکرد و خیالت هم از بابت طرف راحت میبود

0 ❤️

841389
2021-11-07 15:48:34 +0330 +0330

دلم پدر زنتو خواست

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها