پرستار پدربزرگ (۲ و پایانی)

1396/11/13

…قسمت قبل

دلیل اینکه اینهمه مدت طول کشید تا قسمت دوم رو بزارم این بود که فهیمه وقتی فهمید قسمت اولو نوشتم کلی از دستم شاکی شد و گفت یا به زبون خوش از رو سایت برش میداری یا از این به بعد دیگه استفاده از اون سبز خاردار انتخابی نیست!! بعد از کلی معذرت خواهی و توضیح که دیگه نمیشه از روی سایت برداشت و البته گرفتن کلی شام از بیرون (فهیمه از پای گاز وایسادن متنفره همیشه میگه مردی که زنو برای پختو پز بخواد باید اجاق گازو درسته کرد تو کونش!!!) ایشون منو بخشید هفته پیش ادامه ماجرا رو نوشتم بردم اونجا دادم خوند اول قبول نکرد اما ولی وقتی گفتم به دلائلی نمیخوام اینجا کار نیمه تموم داشته باشم رضایت داد .

ادامه ماجرا: اون شب پیشنهاد فهیمه رو رد کردم اونم یه چند وقتی اذیتم میکرد مثلا یه بار اومدم تو اطاق بخوابم دیدم با یه پیراهن ابریشمی خواب تو تختم نشسته با یه لبخند پیرمرد کش گفت کجا بودی حاج اقا؟ فهمیه میدونه من به خاطررئیسم از اصتلاح حاج اقا متنفرم یه بار که چند روز وقت نکرده بودم ریشمو بزنم یه دختر تو خیابون ازم پرسید حاج اقا خیابون فلان کجاست جواب دادم اون یکی سمت راست حاج اقا هم خودتی!! بیچاره فکر کرد دیوونم در رفت!! ولی متاسفانه نمی دونم چرا تا دو روز ریشمو نمیزنم همه اینجوری صدام میکنن تو خیابون ادرس میپرسن میگن حاج اقا بهشت زهرا میرم پیرمردای سن پدربزرگم بهم میگن حاج اقا با ایدی دختر میرم چت روم بازم بهم میگن حاج اقا!! فهمیه هم اتو دستش افتاده بود چپو راست به من میگفت حاجی. خلاصه فکر کردم شرطشو بیخیال شده رفتم طرفش که یهو دیدم با یه لبخند شیطانی جعبه … سبز خاردار رو از زیر ملافه در اورد شروع کرد به چپو راست تکونش دادن سرمو انداختم پایین از اطاق اومدم بیرون.البته اون اخرین تلاشش برای تجاوز به من بدبخت نبود اما خوشبختانه حسرت به دلش موند. تا اینکه یه روز ارش اسکل تپه به من زنگ زد گفت بیا کارت دارم وقتی رفتم سر قرار تو یه پارک دیدم یاسر اگزوز هم اونجاست گوشیشو بهم داد توش عکس حدود نه تا دختر بود . گفت یه مرکز ماساژ باز شده که برای اولین بار اومده عکس ماساژورها رو روی صفحه اینستاگرامش میزاره یاسر اگزوز اونجا رو پیدا کرده و سعی کرده ارشو تشویق کنه که مهمونش کنه با هم برن. ارش هم فالو کرده اینا رو دو روز فالورشون بوده اما بعدش ارشو بلاک میکنن میگفت ببین چقدر خوشگلن هر روز هم از خودشون عکس میزارن چند بار سعی کرده بود با ایدی های دیگه عضوشون بشه اما قبول نکرده بودن گوشی یاسر رو گرفتم و فالورهاشون رو دیدم که اکثرا دخترن به ارش گفتم ایدی دختر داری ؟ گفت نه اما میسازم با ایدی دختر ادشون کرد بازم قبولش نکردن گفتم اینجوری نمیشه چون فالور نداری مشخصه ایدیت فیکه باید به نظر واقعی بیاد گفت یعنی چی گفتم برو از صفحه فیس بوک یکی از این دخترا که عکسای لختی میزاره بیست تا عکس بردار بعد سکسی ترینشون روبزار رو پروفایلت بعد برو تو صفحه این کانالهای تلویزیونی پر بازدید مثل منو تو و یا صفحه چندشنبه با سینا چند تا کامنت بزار. تو صفحه دنیا جهان بخت ایدی جنده ها رو پیدا کن تو صفحشون چند تا کامنت راجع به اینکه برای سکس نباید پول گرفت چون خودش پاداش خودشه و… بزار. در چند روز صدها فالور پیدا میکنی اما مثل این بچه معروفا خودت کسیو فالو نکن ایدی که حاضر شد بیا نشون من بده چیکار کردی ایرادای کارتو بگیرم بعد دوباره فالوشون میکنیم اینجوری به نتیجه میرسی. چند روزبعد وقتی خونه پدربزرگ بودم ارش گفت کجایی میخوام بیام بینمت ایدی حاضره گفتم نیازی نیست یوزرپسشو بده خودم میبینم اصرار کرد منم ادرسو بهش دادم اومد فهیمه هیچ وقت جلوی من حجاب نداشت اما به خواست من موقع اوردن عصرانه جلوی ارش یه شال سفید سرش کرد (این دختر عاشق رنگ سفیده) ارش دختر ندیده تا چشمش به فهمیه افتاد شروع کرد به چاپلوسی. فهمیه مودبانه پاسخ داد من که دیدم ارش ول کن نیست گفتم شما بفرمایید اونم رفت ارش ایدیو نشونم داد عکس های دختره خوب بود اما ارش کلی کسناله عشقی هم قاطی جریان کرده بود مثلا یه جا عکس بدون سر دختری که برهنه در حالی که یک ملافه به دور خودش پیچیده بود تو تخت خوابش نشسته بود و سینه هاش تقریبا هم سایز دختر اصلی بود رو گذاشته بود زیرش نوشته بود کجاست مردی که در اغوش گرمش بدن لطیف دخترانه ام را… و کلی کسشعر تو این مایه. دوستان یه گریز بی ربط ولی لازمی اینجا میزنم به مساله سیبیل . ریش سیبیل به هر کسی نمیاد ولی تو صورت بعضیا واقعا افتضاحه. مخلصتون زمان سربازی چون فرمانده اعتقاد داشت سرباز امام زمان باید سرش تراشیده و ریشش بلند باشه برای اولین بار سیبیل گذاشتم تا اینکه گروهبان … یه بار سر صبحگاه پشت بلند گو بعد از اعلام برنامه غذایی روزانه و ترفیع درجه یکی از پرسنل گفت راستی فلانی جون عمت اون سیبیلای کسکشیتو بزن!! یه لحظه کل پادگان هرهر به ریشم خندیدن. گروهبان … به خاطر این کارش اون شبو تو بازداشتگاه گذروند و اخرش سر همین کاراش خلع درجه شد بعضیام میگفتن تو مجلس عروسی پسر فرمانده. به خواهر فرمانده شماره داده بوده خلاصه جونوری بود برای خودش خدا رو شکر کادری بود و سر از گروه ما در نیاورد وگرنه اونم به بدبختیام در سالهای بعد سربازی اضافه میشد. سربازی سختی های خودشو داشت گرسنگی سرما هر شب بیداری تا صبح اما بدترین بلایی که سرم اومد اشنایی با مردم ازاران نامدار بود که مثل عفونت مجاری ادرار تا سالها بعد بیخ ریشم موندن متاسفانه چون تو اون صبحگاه کیری همه مردم ازاران حضور داشتن تا سالها بعد هر وقت من بدبخت دو روز وقت نمیکردم سیبیلمو بزنم باران متلک شروع میشد باز زدی تو کار؟ مزنه ساعتی چنده؟ سن بالا چی داری؟؟ و… ارش هم با سیبیل بسیار بدقیافه میشد چون سیبیلش خیلی توخالی بود اما ارام دوست دخترش برای اینکه قیافش کیری بشه و کمتر بتونه بهش خیانت کنه بهش گفته بود با سیبیل خیلی دختر کش میشی که اینم گذاشت اما به خاطر جاهای خالی بین سیبیلش هر کی میدیدش فکر میکرد یه کلاغی چیزی پشت لبش ریده!! اونروزم سیبیل داشت من یه نگاه به پستای عاشقانه اینستاگرامش میکردم : برهنگی بدنم را به جز با اغوش گرم غریبه ای… بعد یه نگاه به قیافه سیبیل تا ته حلق کیریش!! یعنی جوری هاجو واج مونده بودم که اگر چند دقیقه دیگه طول می کشید میرفتم تو کما!! پسرهای اسکل هم که دیگه زیر پستاش کشته بودن خودشونو که مخ بزنن. خلاصه فالو کردم ماساژورها قبول کردن و ارش به نتیجه رسید. فرداش من با ایدی خودم جزو فالورهای اون پیج شدم خیلی راحت قبول کردن اما در محور زمان همه پسرها رو حذف کردن هرگز نفهمیدم چرا . پدر بزرگ منو صدا کرد رفتم پیشش وقتی برگشتم ارش گفت من دیگه برم تا دم در رفتم استقبالش وقتی برگشتم فهیمه ازم پرسید این دوستت کونیه؟ گفتم اره چطور؟ گفت یعنی میگی بهش زنگ بزنم؟ تعجب کردم دستشو دراز کرد و یه تیکه کاغذ که شماره ارش روش بودو به من داد با اینکه وقتی تلفن زد بهش گفتم فهمیه تحت حمایت منه اویزونش نمیشی وقتی هم که اومد تو حیاط بهش گفتم چپ به پرستار نگاه کنی جرت میدم بازم شماره داده بود تصمیم گرفتم یه اش حسابی براش بپزم که دیگه به قلمرو من چپ نگاه نکنه. با اینکه کاغذی که فهیمه به من دادو دور انداختم اما ارش به این سادگیا ول کن نبود از اکانت سابق اینستاگرامم فهمیه رو پیدا و ادد کرد و پیام داد فهمیه بهم زنگ زد گفت جوابشو بدم؟ گفتم محلش نزار گفت میشه یکم بزارمش سرکار بعد بلوکش کنم؟؟ گفتم بزارش شب که منم بیام. شب رفتم اونجا جواب ارش رو داد و برای مسخره بازی گفت شرطش برای سکس چیه ارش ندید بدید هم اینقدر سریع قبول کرد که انگار همه عمر منتظر یه همچین پیشنهادی بوده!! بعد از یک ساعت فکر نقشه کامل شده بود. به مردم ازاران نامدار پیام دادم بدون اینکه به ارش بگن دور هم جمع شیم جواب دادن باز چه بلایی میخوای سر این بدبخت بیاری جواب دادم حضورتون اجباری نیست فقط اگر تو مود کرم ریختنید فردا عصر ساعت هفت بیاید فلان پارک بچه ها هم گفتن نه و بیخیال گناه داره اما وقتی رسیدم کلی شاکی بودن که جاکش کجایی از پنجو نیم اینجاییم!!! نقشه رو توضیح دادم اول فهمیه ارشو میکشونه خونه پدربزرگم بعد میگه باید به روی شکم دراز بکشی ببندمت به تخت بعد سبز خاردار رو داخل ارش فرو میکنه از اطاق میاد بیرون بعد ما در حالی که کلاه بوقی مخصوص تولد سرمونه با سوت های فرفره ای و فشفشه های مخصوص تولد میریم تو بدون اینکه بازش کنیم کنار تخت میشینیم و باهاش در اون حالت عکس یادگاری میگیریم. من میرم قنادی یه کیک میخرم میدم روش بنویسن ارش جان لونی شدنت مبارک بعد یه نی فرو میکنم تو خامه که لوله نی پر از خامه بشه بعد اون لوله رو به صورت سرکش کنار حرف ل خالی میکنم که لونی بشه کونی!! بعدشم چون ارش اومده خونه پدربزرگم نمک خورده و نمکدان شکسته برای پایان برنامه کنسرتی به نام نمکدان رو اجرا میکنیم!! مردم ازاران نامدار ناراحت شدن و منو نصیحت و سرزنش کردن که کارت خیلی غلطه و این رسمش نیست .کونی شدن یعنی ارش اونروز کونی شده در حالی که ارش از همون اولشم کونی بود پس یا باید رو کیک نوشت کونی تر شدنت مبارک یا از همون اولش کونی بودنت مبارک!! من کلی خجالت کشیدم بابت اشتباهم شرمنده شدم و قول دادم سعی کنم خودمو اصلاح کنم !! اما نمیدونم کدوم یکی از بروبچ قضیه رو بهش گفت کلی شاکی شد و نیومد اما من نمیتونستم بی خیال شم تا اینکه خونه ارش یه مهمونی گرفتن سیروس هم صبر کرد همه بیان بعد طبق معمول گفت برای تشکر از مهمونی میخوایم هدیه ای رو به ارش عزیز تقدیم کنیم تا من از جام پاشدم ارش گفت نههههه اما خوب خودشم میدونست که دیگه خیلی دیره!!! متن شعر کنسرتی که اجرا کردیم به این صورت بود

نمک خوردی نمکدان را شکستی— درکون گشادت را نبستی
نمکدان بی نمک شوری ندارد ---- نیازی به توی کونی ندارد
نمکدانی که رویش عکس گل داشت —مگر هرشب تو کونت چیزی میگذاشت؟
نمک خوردی نمکها نوش جونت—نمکدان را چرا کردی تو کونت؟؟
نمکدان را ز کونت در بیاور—برو با پول آن خانوم بیاور!!
نمکها را چرا کونکش پاشیدی —دیدی آب قطعه باز چشم بسته ریدی؟؟
نمکدان را شکستی خیلی پستی—کیرم پهنا تو کونت هر جا هستی
و…

طبق روال استاندارد شب شعرهای کسشعر صدا و سیما من با فصاحت تمام انگار دارم اعلامیه استقلال امریکا رو میخونم ملایم و شمرده اما کشیده یه مصرع رو میخوندم سیروس با صدای غمناک و پر از ناله با صدای ساز معروفش کسخوش همون مصرع رو تکرار میکرد ماه رمضون رادیو یه شعری رو میخونه (چند خوردی چربو شیرین از طعام… چند روزی امتحان کن در صیام… ) من اونو از اینترنت دانلود کردم به سیروس گفتم با این اهنگ بخونش. من با حالت نصیحت و پدرانه و با تمانینه میخوندم نمکدان…را …چرا… کردی تو کونت؟؟ سیروس میخوند واهاهای ی ی های ی ی …ای تو کونت… ای تو کونت!!! ملتم به ارش نگاه میکردن از شدت خنده دستو پا میزدن خودمم طاقت نیاوردم وسطش خندم گرفت ارش مادر مرده هم هوار میزد یک نفس فحش میداد. جای همتون خالی چقدر خوش گذشت اونروز!! کنسرت که تموم شد بهزاد اومد تعریف کرد که باباش مجبورش کرده بره خاستگاری دختر لوس یکی از همکاراش.وسط مجلس دختره کلاس فلسفی گذاشته بوده ازش پرسیده بوده هدفتون از ازدواج چیه بهزادم جلو همه خیلی جدی گفته بوده: کردن!!! یه چند لحظه ای همه ساکت مونده بودن بعد پدرش سعی کرده بوده یا شوخی و خنده قضیه رو جمعو جور کنه که موفق نشده بوده و با ابرو ریزی اومده بودن بیرون میگفت باباش برای تلافی ماشینو ازش گرفته و ماشین لازمه. .دوستانی که روز ملی بادمجون رو خونده باشن با پرستو اشنان برای دونستن بقیه پرستو یه دختر مایه دار بود که با یه مشت دختر یه گروه تشکیل داده بودن به اسم گروه مارمولکها مردم ازارای حرفه ای بودن و کارشون اسکل کردن پسرها به صورت فوق تخصصی بود.ظاهرا یکی از دختر های گروه مارمولکا به اسم غزل چون برادرش خارج بود ماشین خودشو استفاده نمیکرد و فقط با ماشین مدل بالای برادرش اینور اونور میرفت بهزاد خواست ماشین دخترو قرض بگیره که کار به کل کل کشید هر دو گروه (مردم ازاران نامدار و مارمولکها) سعی میکردن با تعریف کرمایی که ریختن ثابت کنن خیلی خفن ترن یاسی که بعد از اون خاستگاری صوری (مراجعه شود به شاه ایکس به خاستگاری میرود) همه جا میگفت ما نامزدیم رو پای من نشسته بود هر چیزی که بچه ها تعریف میکردن به پس گردنی به من میزد میگفت خاک توسرت. شیر برنج یاد بگیر من گفتم بابا نقشه همه اینا رو من کشیدم گفت دروغ نگو اگر اینا همش فکر توئه پس چرا همه همیشه راجع به نقشه های ارش اسکل تپه حرف میزنن گفتم بابا نقشه های اون برای مردم ازاری نیست برای سکس و این چیزاست همیشه هم مثل کایوتی و رود رانر ( اون کارتونه که یه گرگ همش دنبال یه شتر مرغ میکنه که میگه میگ میگ) نقشه هاش مثل قانون ارش پدر خودمونو در میاره (مراجعه شود به شوالیه تاریکی) حرف قانون ارش شد یه گله ای از همتون دارم. چند سال پیش یه ویدیویی تو فضای مجازی پخش شد از دو برادر هفده و هجده ساله افغانی که نصفه شب از مرز به صورت غیر قانونی رد شده بودن گیر گشت مرزی میوفتن چون پررو بازی در میارن بچه های گشت برای رو کم کنی وسط بیابون کون جفتشون میزارن بعدم با لگد می اندازنشون برن خراب شده خودشون. وقتی برمیگردن افغانستان اونجا یه ویدئو درست میکنن میزارن رو یوتوب که توش گفته بودن شما ایرانی ها همگی کونی و کوسی هستید ما امده بودیم ایران پول و دختر پیدا کنیم نیامده بودیم که شما ما بکنید!!! این ویدئو رو تو گوشیم داشتم و بارها بهش خندیده بودم اما از اونجا که چوب خدا صدا نداره ( چون باهاش کتک نمیزنه. فرو میکنه تو کون ادم!!) از وقتی من قضیه قانون ارش رو براتون نوشتم بعضی از خانمهای اینجا که خیلی به من لطف دارن تو خصوصی هی پیام میدن یه مجلس دورهمی داریم یه جشن تولد دخترونه داریم یه کوفت داریم چقدر میگیری بیای قانون ارشو برامون اجرا کنی!!! فلان فلان شده ها من این کسشعرا رو مینویسم که شماها از من خوشتون بیاد حرمسرای شخصیمو اینجا راه بندازم نه اینکه اینجوری ضایعم کنید!! بزارید انقلاب بشه مردم ازاد بشن اعضای شهوانی تو یه مجلس دور هم جمع بشن خدمت تک تکتون میرسم!! خلاصه کل کل ها بالا گرفت و هی جدی تر شد.یاسی هم هی هرهر میخندید شب فوق العاده ای بود چیزی که ما نمیدونستیم این بود که کل کل ها و رو کم کنی های اون شب سراغاز نبردی بود بین مردم ازاران نامدار و گروه مارمولکها . نبردی که تاریخ بعدها از اون به نام جنگ پونزدهم لمهنجون یاد خواهد کرد!!!

به ﺟﺎﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﺳﯿﻨﻪ ﺑﺮ ﺗﺎﺑﻮﺗﻢ ﺑﻔﺸﺎﺭﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺑﻔﺸﺎﺭ!!

سوتین را چه کنیم
رو زمین ول بکنیم
بس نخو ریشه ان منزل چشمان بکنیم
شاید ان زیر جهانیست که دنیای من است!!
در ده بالا دست
سینه ها زیبایند
سینه ها خوش رخ و خوش حالتو خوش سیمایند
سینه ها را چه کنیم؟
شاید یک روز دگر مرگ سراغت اید
ممه ها را بدهید
ممه ها را بخوریم

سهراب جقی!!

تهران زمستان 1396

نوشته: شاه ایکس


👍 39
👎 16
47896 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

671916
2018-02-02 21:45:28 +0330 +0330

سایتان عزیزم فقط میتونم بگم دوست دارم مرسی که هستی…

2 ❤️

671918
2018-02-02 21:46:20 +0330 +0330

سارینای عزیزم دوست وفادار من . خئشحالم که پسندیدی لبتون همیشه خندان باشه…

1 ❤️

671920
2018-02-02 21:48:19 +0330 +0330

کیر تو مغز پریودت.کمتر کسشر بگو .خزعبلات رو از کجات دراوردی.کمتر گل بکش .حسابی ایستگاه شدی

1 ❤️

671930
2018-02-02 22:10:49 +0330 +0330

بحران جنسی بیدادمیکندازبچه ی دبستانی تاپیرمرد99ساله دنبال کوس میگردندچراکه دختران غایب همیشگی این مملکتندامروزدختر10ساله سرش ازلای درب حیاط خانه بیرون بودپیرمردی بااودزدکی لاس میزدخیلی هاجقی شدندخودارضایی عادت دختران(شواهد)شده.لواط هم زیادشده—ایادرمانی هست؟

0 ❤️

671940
2018-02-02 22:38:58 +0330 +0330

قسمت اول نسبتا خوب
قسمت دوم تماما افتضاح

2 ❤️

671963
2018-02-03 04:50:03 +0330 +0330

بازم نشستم با داستانت خندیدم
بعدش دپ شدم:/
چرا تو کل دنیا ما فقط تا این حد تو باقالیاییم
( اگه جناب گیتاریست و دیدی بگو اسم آلت تناسلی خودشو بذاره رو گیتارش
شعرتم قشششننننگ بود)

1 ❤️

671986
2018-02-03 08:20:24 +0330 +0330

بسیار زیبا خیلی قلمت شیرین و طنازه
دست مریزاد به تو شاه ایکس عزیز
همیشه شاد و خندون باشی
لایک 7

1 ❤️

671995
2018-02-03 10:27:06 +0330 +0330

لایک 8
اوه اوه قسمت قبل رو 2 سال قبل نوشته بودی و الان خوندم نویسنده رو ندیدم ولی انقدر جالب بود که اومدم سراغ قسمت دوم تا اسکل تپه رو دیدم سریع نویسنده رو چک کردم دیدم توی.
عااالی بود دمت گرم
اون سبز خاردار بی نظیر بود 🙄

1 ❤️

672012
2018-02-03 14:05:37 +0330 +0330

مسیحای گرامی دوست هنرمند تایید شما مایه افتخاره ایشالا بقیشو هم میپسندی شادی شما خوشحالی ماست

عزت گرامی تا زمانی که داخل اسم کشورمون اسم دینمون قبل از اسم خود کشور میاد (جمهوری اسلامی ایران) شرایط همینه و بدتر هم خواهد شد مطمئن باشید

متین دوست داشتنی چرا دپ شدی؟ منظورت از باقالی چی بود؟ ذهنم درگیر شد جوابیه مفصل زود تند سریع!!
اون نامگذاری کسخوش هم خودش داستان داره یه بعد از ظهر حوصلمون سر رفته بود سوژه مسخره بازیمون اخرش اون شد.

تکمرد عزیز منتقد وفادار قلمتون هم مثل برخورداتون جذابه شما همیشه به من لطف داشتید هم انتقادهاتو رو مثل کامنت های زیر مردم ازارن نامدار دوست دارم هم تعریفاتونو دوستان واقعی هرگز حقیقت رو فدای رودرواسی نمیکنن پایدار باشید

پسیده عزیز البته حمایت دوستان برام با ارزشه اما مهر تایید نویسنده های قدری مثل شما اجر ساخت اعتماد به نفس کسانی است که با تردید دست به قلم می برن نفس خودتون گرم ( پی نوشت راستشو بگو نسبتی با فهمیه داری؟؟)

بانوی ایول گرامی شما همیشه به من لطف داشتید سختی همیشه بوده و هست ولی زنگ تفریح هم هر چند کوچکو کوتاه وجود داره با این که دیسلایک های این یکی بین همه کارهام رکورد دار شد اما باز هم خوشحالم که مایه شادی چند تا هموطن شدم بزار هر توهینی که میخوان بکنن صد هزارتام دیسلایک بزنن مهم خوشحالی کسانیه که دوستشون دارم و به خاطرشون مینویسم به قول خودت کون لق بقیه دنیا…

1 ❤️

672023
2018-02-03 18:12:05 +0330 +0330

شاه ایکس عزیز نسبتی ندارم اما عجیب برام دلچسب بود 🙄 ایده بسیاااار جالبی بود کاش منم مردم آزار بودم ?

1 ❤️

672026
2018-02-03 19:10:08 +0330 +0330

پسیده عزیز تو یه قسمت از فیلم ترمیناتور وقتی اخرین بازماندگان انسانها دارن به رادیو گوش میکنن جان کانر پشت بلندگو اعلام میکنه اگر این صدا رو میشنوید شما نهضت مقاومت هستید!! منم به عنوان پادشاه مردم ازاران جهان همینجا اعلام میکنم اگر نوشته های منو دنبال میکنید اگر رفتین تو تگ بقیه رو خوندید و اگر مشتاق قسمت های جدیدین شما یک مردم ازار هستید!! ?

2 ❤️

672030
2018-02-03 20:22:11 +0330 +0330

دمت گرم خیلی خندیدم ???

1 ❤️

672034
2018-02-03 20:54:56 +0330 +0330

همینکه فقط دوستات تعریف کردن بسته
دیگه ننویس

1 ❤️

672035
2018-02-03 21:00:23 +0330 +0330

همینجور عزیزم همیشه به خنده و شادی باشی شبت خوش

0 ❤️

672036
2018-02-03 21:06:36 +0330 +0330

اصل داستان:رفتی خونه رفیقت به پرستار پدرش شماره دادی.اونم به رفیقت گفت…بعد واست شرط گذاشت که تو هم قبول کردی و اون سبز خاردارو فرو کردن بهت

1 ❤️

672197
2018-02-04 19:02:50 +0330 +0330

شما فرمودید بقیشو بنویس منم نوشتم پس تا اخر عمر بهم مدیونی!! ?

پی نوشت : بالاخره خیلی یا یه کم؟

0 ❤️

672369
2018-02-05 20:38:04 +0330 +0330

چیمن عزیزم چون قول داده بودم ادامش ندم مجبور بودم خیلی با احتیاط بنویسم که فهیمه رضایت بده به گذاشتن قسمت دوم وقتی هم که دست به عصا بنویسی میشه همین ولی اگر هنوز دلخورید از طرف من اجازه دارید هر بلایی دلتون میخواد سر هورنی گرل بیارید یکی از اوناییه که گفت قسمت دومو بنویس اصلا رهبرشون بود!! ? اصلا همه این اتیشا از زیر سر اون بلند میشه!!

1 ❤️

672370
2018-02-05 20:39:51 +0330 +0330

در ضمن اینهمه کسشعر نوشتم. حالا یه دونه هم زدم تو فاز احساس واقعا اینقدر بد بود که صدای همتون در اومده؟؟ تعجبی نداره که وبلاگم خواننده نداشت…

0 ❤️

673099
2018-02-10 18:21:26 +0330 +0330

اووم آررره دوباره داستانی از شاه ایکس !!
فقط نمیدونم چرا ندیدم این یکی رو :( حالم یکم گرفته بود اومدم داستانای قبلیتو بخونم دیدم داستان جدید داری…
دمت گرم ک هستی ;) فعلنا فعلنا بنویس. تو دیگه ی شخصیت همگانی هستی و وقت ندارم و اینا بی معنیه :) بازم منتظریم :)

1 ❤️

673147
2018-02-11 00:08:37 +0330 +0330

طبق معمول من دیر رسیدم :)
همیشه ذهنم درگیر قسمت دوم پرستار پدربزرگ بود مرسی که نوشتی
قسمت نقشه ات هم جوری ترکیدم از خنده که فک کنم همسایمونم بیدار شد
درک نمی کنم 15 تا دیس لایک برای چی بوده :/ سبک داستانای شاه ایکس مشخصه دوست ندارید نخونید برید خزعبلات جقپسندتون رو بخونید-_-
لایک 18 به قلمت هرچند قهری ;)

1 ❤️

673805
2018-02-15 20:02:18 +0330 +0330

ظاهرا فهیمه از تو مردم آزار تره که تونسته کنترلت کنه قسمت دوم رو اینقدر ضعیف بنویسی .

راستشو بگو ؟

راستی در مورد جمع شدن شهوانیون خیلی نظر باحالیه حیف تو این رژیم نمیشه . کاش زودتر عوض شه این رژیم به خاطر باطنمون مجازی نباشیم دیگه حداقل با همفکرامون .

مرسی بابت این قسمت

1 ❤️

674450
2018-02-20 18:57:35 +0330 +0330

هالی من گرامی من تلفن همگانیم نیستم جتی از نوع دوزاری خورش چه برسه به شخصیتش!!! مساله وقت نیست حس نوشتن ندارم نمیدونم چرا…

حسام کس طلای عزیز شما بهتر بلدید بفرمایید بنویسید این گوی و این میدان!!

سویت نایتمر گرامی سپاسگزارم.

دیکر من عزیز درسته رفتم ازش اجازه بگیرم اول گفت نه بعد از کلی منت کشی یکمی دستکاریش کرد اخرش رضایت داد ولی اینقدرام فکر نمی کردم ضعیف شده باشه راستش دوستان خیلی تو پیام خصوصی اصرار کردن تمومش کن وگرنه نصفه میزاشتمش. میتونستم خواست فهمیه رو ندیده بگیرم اما از قدیم گفتن قوله و مردش!!! ?

0 ❤️

689550
2018-05-24 20:13:49 +0430 +0430
NA

ک.س.ک.ش.این چیه نوشتی اخه داستان مربوط به پرستار بابابزرگت بود کشیدی بردی سمت کسشعر ریدیم تو اون مغزت خب بلد نیستی ننویس دیگه عن اقا

0 ❤️

721844
2018-10-04 12:32:21 +0330 +0330

زیبا مثه همیشه دوستداشتنی

1 ❤️

766050
2019-05-07 12:46:31 +0430 +0430

تهش چیشد فهمیه رو کردی؟؟کون دادای؟؟چیشد

1 ❤️

826494
2021-08-16 23:35:01 +0430 +0430

شاه ایکس بنویس همچنان که مینویسی
دمت گرم
چیزی نمونده همه داستانت رو بخونم 😁

1 ❤️

828662
2021-08-28 12:45:41 +0430 +0430

حیف شد کادو استفاده نکرده موند 😂😂😂

1 ❤️

835294
2021-10-01 21:42:07 +0330 +0330

سلام
وقتتون بخیر و شادی
بسیار زیبا و کمی موذیانه بود.
دمتون گرم.
قلمتونم پایدار جونم.
💅💅💅💅💅💅💅

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها