پرشان دوستم نیست (3)

1391/08/05

…قسمت قبل

“طاقت بيار رفيق”
اشك ، اشك ، اشك
صورتم خيس شده بود نفس نفس ميزدم احساس ميكردم دارم ميسوزم نمى تونستم خودمو كنترل كنم دست خودم نبود فقط اشك ميريختم ، اما گريه نكردم !
رضا هول شده بود با دستپاچگى مقوايى رو آتيش زد؛
نشستم رو پله اى كه جلوى ساختمون نوسازى بود.
هوا رو به تاريكى ميرفت، سرم پايين بود و احساس خفگى ميكردم فقط اشك ميريختم.
ولى تسليم نشدم ،براى باخت قدم برنداشتم ،فقط سعى ميكردم نفس بكشم؛ رضا مقوايى كه در حال سوختن بود جلو صورتم گرفت:
_على، سرتو بگير بالا…
دود زيادى داشت با فاصله كمى كه ازش داشتم سرم غرق دود شده بود!
به رضا كارد ميزدى خونش در نميومد عصبى بود، مدام حرف ميزد:

_على بهترى؟پاشو بريم ،بريم؟چيكار كردى تو! باورم نميشه.وقتى دونفرى داشتن منو ميكشيدن سمت كانكس، گفتم كارم تمومه! على خيلى مردى؛ وقتى ديدمت انگار دنيارو بهم دادن تا جايى كه تونستم مقاومت كردم توى اون شلوغى فقط اميدم به تو بود.
واى على چه دردى پيچيد تو بدنم وقتى با پا كوبيد تو كمرم نفسم در نمى اومد ولى همون چوبى كه خورد كافيش بود.

_رضا يكى ديگه آتيش بزن هيچى نميبينم.
_حيوون گاز اشك آورو خالى كرد تو صورتت ، چشمتو نبند دود كاغذ مثل آب رو آتيشه.

رضا بهترين دوستم بود معرفت سر زبونش نبود ،تو وجودش بود.
حالم بهتر شد ولى هنوز تو گلوم احساس سوزش ميكردم.

بعد از يك ساعت نزديكاى خونه بوديم و تو پياده رو راهى بجز قدم زدن نداشتيم!!

_على تو گرسنه نيستى؟من كه ضعف كردم، بريم …برگر؟
_من اونجا نميام خيلى مغازش كثيفه.
_سوسول بازى درنيار غذاش حرف نداره.
_من اونجا بيا نيستم، تو خسته نشدى انقدر ساندويچ خوردى؟
_نيا فكر كردى منتظر تو ميشم، آدم گشنه دين و ايمون نداره، داره؟-چطورررى جيگر- !
_رضا دهنتو ببند دختره همسايمونه سه متر فكتو باز ميكنى چطورى جيگر!
_تو بچسب به سحر به بقيه چيكار دارى.

كليدم تو در چرخيد يه نگاه به رضا انداختم:
_بيا بريم خونه، كسى نيست
_با اين اخلاق گندى كه الان دارى ترجيح ميدم دور و ورت نباشم، معلوم هست تو چته؟تا الان فكر ميكردم خسته اى ولى اينجورى كه تعارف كردى مطمئنم اتفاقى افتاده نميخواى بگى.
_چى ميگى؟مگه چطورى تعارف كردم؟سرم درد ميكنه همين.

از خستگى افتادم رو كاناپه رضا هم رفت سراغ بى بى سى

_قطع شده! على باتو دارم حرف ميزنم

_هااان!

_هانو مرض؛ بگو بينم چى شده ؟

_رضا بد رو اعصابى، بعضى وقتها يه كارايى ميكنى دليلشو نميفهمم

_چه كارايى؟

_ديروز برگشتى به سحر گفتى على چيزشم تورو حساب نميكنه؟

_خودش گفته؟

_نه از عمت شنيدم، معلومه خودش گفته

_ببين على صد دفعه بهت گفتم اين دختره به درد تو نميخوره

_رضا حالم ازين فاز پدرانت بهم ميخوره، تو چى از سحر ميدونى كه من نميدونم؟

_ببين سحر داره بازيت ميده سحر…

حتى به حرفاى رضا نميتونم فكر كنم از عصبانيت مشتم رو فرمون ميشينه و صداى بووق در مياد.
جلوى پارك بودم و همچنان تشنه؛سرم چرخيد سمت پارك و اون دوتا كه زل زده بودن به من!
دستم رو بووق بود! و صدا بدجورى پيچيده بود سريع دستمو برداشتم ولى پليس؟
از آخر خيابون رنگ سفيد و لجنى ماشينش معلوم بود ،از كنارم رد شده بود ولى اصلا متوجه نشده بودم.

اين چند ساله هرموقع پليس ميبينم ياد اتفاقاى اون روز كذايى ميافتم همون شب هم بعد از حرفاى رضا براى آخرين بار با سحر صحبت كردم.

تشنگيم ديگه قابل تحمل نبود.به همين دليل از درختاى پارك خداحافظى كردم و اون دو نفر رو به حال خودشون گذاشتم و راه افتادم؛

مدتى ميشد از پرشان بى خبر بودم ولى علاقه اى هم براى شنيدن حرفهاش نداشتم خسته ام ميكرد هر دفعه به يه چيزى گير ميداد هيچ وقت باهاش كنار نيامدم حتى وقتى كه سالم بود! هميشه وسط حرفاش بلند ميشدم و بجاى خداحافظى ميگفتم به تو مربوط نيست…

رسيدم خونه؛

_مهران ،تو خونه زندگى ندارى همش اينجايى؟

_زن گرفتى ميفهمى!عليك سلام!

_سلام، كسى نيست؟
_نه
_مهران ، مرد بايد جنم داشته باشه.
_من كه دنياى مردونگى بودم اين حالو روزمه خدا به داد تو برسه على!
_حداقل مهريتو ميگرفتى مرد!
_تو فكر جهيزه خودت باش؛ على كجا رفتى! گوش ميكنى چى ميگم؟
_نه.
_فكر كردم آدمى ميخواستم يه چيزى بهت بگم.
_خوب بگو.
_دارى چه غلطى ميكنى اونجا !صدات نمياد.
_مهران خاك تو سرت كنن اين چه طرز صحبت كردنه، دارم برات شربت درست ميكنم!

_مهربون شدى؟تازه دارى عاقل ميشى آدم به داداش بزرگترش هميشه بايد احترام بذاره.

_دوسال ديگه اين حرفارو نداره، شيرينى هم ميخورى بيارم؟ نگفتى چى شده؟
_نيكى و پرسش!امروز رضارو ديدم سلام رسوند. چند وقته نديدش؟
_جدى ميگى؟چى ميگفت؟بهش ميگفتى خيلى بى معرفتى؛نگفت اين چند وقت كجا بوده؟
_خودش شب مياد ازش بپرس ، پس چى شد اين شربت؟على شبكه هاتون نميگره از بالا تكون خوردها، برو درستش كن شب خانمم ميخواد سريال ببينه!
_باشه، ميرم الان، ميوه هم ميخورى؟
_آره .

ناهار كه خوردم رفتم به سمت پشت بوم!

_على كجا ميرى؟
_ميرم ماهواره رو درست كنم
_پس شربت چى شد؟
_گذاشتم دم بكشه!

صداى خنده من و چشم پر از خون مهران كه درحال انفجار بود و البته كنترلى كه دستش بود جايى براى درنگ نداشت سريع درو بستم كه همزمان شد باصداى برخورد چيزى شبيه كنترل به پشت در…!
صداى غر زدنش تا بالا پشت بوم همراهيم كرد!

چهار تا كولر يه طرف به اضافه شش تا ديش كنارهم!
زنده باد صدا و سيما ههه!
دست به كار شدم ؛
نزديك غروب بود كه ديدم چراغ راه پله روشن شد و يكى كه ميگفت:

_بچرخونش سمت خدا !!!

صداى رضا بود رفتم سمتش (صحنه رمانتيك. هووع).
زياد تغيير نكرده بود با ديدنش انگار چندين سال خاطره از جلوى چشمم رد شد داشت ازين چند سال ميگفت كه درگير كار بوده و فقط بهونه كار كه اصلا براى من قابل قبول نبود اون حتى يه زنگ هم به من نزده بود؛ تاحدودى در جريان كاراش بودم ولى از خودش خبرى نبود فكر ميكردم بخاطر موضوعى نميخواد بامن روبرو بشه، يه هفته بعد از اون روز كذايى ديگه نديدمش تا امروز. ميگفت علتش فقط كار بوده واز كارايى كه انجام داده تعريف ميكرد كه ازش پرسيدم:

_رضا زن نگرفتى؟

_كاش نگرفته بودم!

حالتش كاملا عوض شد ولى سعى ميكرد ظاهرش عادى بنظر بياد ديگه سوالى ازش نكردم دوست داشتم از هرچى كه براش خوشاينده صحبت كنه:
_على بعدا برات تعريف ميكنم بعد ازين همه مدت كه ديدمت ميخوام شاد باشم
_پس بريم اونجا كه غم نباشه؟
_آره خيلى وقته نخوردم يعنى پايه نداشتم
_واسه معرفت زيادته رضا جون؛ بريم پايين يا ؟
_مگه مهمون ندارين؟
_آخ راست ميگى ولى داداشمه مشكلى نداره
_داداشت كه تنها نيست بيخيالش اونجا درست نيست.
_پس برو رو ميز هالتر بشين تا من بيام.
_هنوز ورزش ميكنى يا نه؟
_نه مثل سابق ،بشين اومدم.

يكى دوتا سه تا پشت سر هم ريخت ،سلامتى داد، خورديم
رضا هميشه به اندازه ظرفيتش ميخورد هيچ وقت بيشتر از حدش نخورد. واقعا متنفر بودم از كسايى سيامست ميشدن يا بقول رضا كه ميگفت:
اينا نميخورن تا بس
ميخورن تا هست؛
ولى برام جالب بود امشب خبرى ازون رضاى سابق نبود ديگه مطمئن بودم يه مشكلى داره.
خيلى خورده بود من تا جايى كه شد همراهيش كردم ولى اون ادامه ميداد دوست نداشتم حالش خراب شه بعد از چند تا پيك كه تنها خورد:

_رضا برا منم بريز

_چشم! رفت و برگشت دارى على؟

_دوست ندارم كم بيارم!!
_بفرما بزنيم به سلا…
_نگو رضا نوبت منه، بزنيم به
سلامتى سوسك! نه بخاطر اينكه تو ساندويچت بود و نصفشو خوردى بخاطر نصف ديگه اش كه باعث شد بفهمى سوسك خوردى!!!
_علىىىييييييييي هووووع !

از خنده داشتم رو زمين قل ميخوردم رضا همچنان تو حالت تهوع بود بعد چند دقيقه گفت:
_يادش بخير

_ياد نصفه سوسكه كه خوردى(خرخنده)

_مرگ! على الان دوست دارم به قصد كشت بزنمت، نخند!

_يادته رضا همش ميگفتم نرو …برگر مغازه اش كثيفه؟فكر كنم آخرين ساندويچى بود كه اونجا خوردى چند روز بعدشم كه غيب شدى تا امروز.

_آخرين ساندويچ عمرم بود،على بسه نخند!

من كه ميخنديدم كارى به حرفاش نداشتم دست خودم نبود
خنده ، خنده ، خنده

رضا باعث سكوتم شد و شروع به صحبت كرد(درحالت مستى) :
على اگه بدونى مترو چقدر خوبه، هر روز بى دليل سوار مترو ميشى! نزديك ظهر كارم تموم شد راه افتادم سمت خونه به اميد تاكسى وايسادن زير برق آفتاب آدمو برنزه ميكنه ولى چون لباس تنم بود يه دست در نمياد براى همين پناه بردم به مترو! هرچى بيشتر پايين ميرفتم به عمق فاجعه بيشتر پى ميبردم! وقتى به سكوى انتظار يعنى جايى كه مردم براى سوار شدن لحظه شمارى ميكردن رسيدم بى اختيار دهنم باز شد ااا… چقدر پناهنده! چاره نداشتم راهى بود كه بايد ميرفتم پس به جمع پيوستم.قطار با يه صدايى كه نميتونم با دهن صداشو دربيارم وارد ايستگاه شد نذر كردم اگه بتونم سوارشم ده تا گرسنه رو سير بكنم! البته كردن بى قيد و شرط از روى اخلاص!قبل ازينكه قطار توقف كنه فشارى كه بهم ميدادن هر آن بيشتر و بيشتر ميشد قابل تحمل نبود ميخواستم اعتراض كنم ولى آرنج مردى كه جلوم ايستاده بود طورى تو شكمم فرو رفته بود كه انگار داشت دنبال كبدم ميگشت و مانع از بر زبان آوردن سخنى جز آآخ ميشد.اين چه حكومت اسلامى بود؟اين همه حشريت چيست؟ميچسبند ،ميفشارن ،از پشت، انگشت يا بى رحمانه با مشت!بگفتا يكنفر با نازو خنده: آى عمو كمتر فشار آور به بنده! اين همه فسق و فجو اين همه فحشا اونم دست جمعى! شرم كردم چشمانم طاقت ديدن نداشت اين جماعت زن و مرد،پير و جوان با هر عقيده يكصدا درهم تنيده! حاجى با ريش ،چندين نفر گى ، فردى درويش ، لزبين الحق و النصاف كمتر بود درعوض يك عالمه پشم كه از ميانش چشمى پيداست، يارب! اين جانور چيست؟دست فروشى بود كنارش، داد ميزد هردم بلندتر، كروات بخر بسيجى!قطار ايستاد.وا مصيبتا.دربها باز شدن و اين تازه شروع پايانى نافرجام بود!براى اينكه مانع فرار افراديكه ايستگاه قبل سوار شدن بودن بشيم هجومى متحد به سمت درها برديم! مغولها اگه جرات دارن سوار مترو بشن بيان ببينيم چند چنديم!خودفروختگان فرياد ميزدن آقا بذارين اول پياده شن بعد سوارشين! ولى نداى حق رساتر بود! و بعد از عقب نشينى دشمن وقت لهاندن(له كردن) آنها در محل استقرارشان بود.بوق درها به نشانه بسته شدن بصدا در آمد و اين يعنى هر كس لاى در موند خونش گردن خودشه!نقص عوض حتمى بود.مردى كه پشتم بود تشنه شهادت يا شهيد كردن من بود براستى!كف پايش را روى زانوى مردى كه پشت سرش بود ستون كرده بود از كمر خم شده دستانش كشيده به سمت جلو به كمر من با تمام توان فشار مياورد و منو به سوى دربها كه الان حكم گيوتين دارند هدايت ميكرد و فرياد ميزد: آقا هول ندين!!! نگاهى بهش كردم از همان قماش پشم بود دريافتم كه بسيجيان اينجا هدايت مردم به راه راست را تمرين ميكنند!شگفتا صد الله اكبر يكم بيشتر بگم كه بدبختم!اصلا شوخى كردم آدم معمولى بود باور كنيد دروغ نميگم جون هركى دوست دارى بزور هم كه شده باوركنيد؛ كهريزك جاى قشنگى نيست! عجب غلطى كردم خوب باور كنيد ديگه!وقتى همگان باور نمودن،بخندم كه خران پشمكى را خر نمودم؛بگذريم…
درها بسته شد يعنى من الان كجا بود؟به ترسم غلبه كردم و چشمانم كه تو اين چند ثانيه بسته بود باز كردم و همزمان زير پايم تكانى خورد و از پشت شيشه درها پشم خالص را ديدم كه چگونه با نفرت به من مى نگريست و از من دور ميشد، از شدت هيجان فرياد زدم: براى سلامتى آقاى راننده صلوات!!كافران به تمسخر خنده اى زدن و به لهيدن(له شدن) پرداختن.آرى ،گرم بود و سخت تر درهم لهيدن(له شدن گروهى)! اى كاش از بوى عرق بيزار نبودم كاش از خيس شدن با عرق ديگران بيزار نبودم اى كاش اينجا نبودم كاش اصلا نبودم مرده بودم قبلش لاى درها؛بارخدايا اين تقاص كدامين گناه است؟ توبه كردم، توبه كردن هم گناه است؟مرگ برمن، من بى شعورم ،احمقم ،خنگم ندانم برنزه بهتر از ديگ بخار است!بارگاها نذرى كه كردم پس گيرم، چشمم كور به تمام گرسنگان هم ميدم! اين چه نذرى بود كه كردم، نكردم هيچ، دادم بكردند!من شوريده حالو ديده بسته فقط خواستم رسم زودتر به منزل!چاره اى جز درگير شدن با اين مردك كناريم كه مدام منو مهمون عرقش ميكرد نداشتم.درد را من ميكشم تو هيچ ندانى، تورا بايد ببندندت به گارى!كه منظورم شمايى پشم دوران، عرق جاريست در ريشت فراوان!كمى دورتر رو نظافت كن، به حمام ميروى اين پشم را بزن خوب ،بدون پشم كه تو كافر نميشى، مرام را از ته زدى به فكر ريشى؟ خودت را گول مزن از ريش نخور نان ،اگر خوردى تو آن منبر بسوزان.اگر روزى پشمهايت بريزد، رفيقات از برت يكجا گريزند.
مردك خشمگين شد و اينگونه دهان گشود:
خموش باش اى ملعون، منافق،اى بى ريش كافر؛تو جاسوسى و بنيادت خراب است، ولى ريش هاى من از روى حساب است؛ اگر كم شد روزى ازآن، تار،استغفرلا آن زبانت را نگهدار.
مردم شجاع و هميشه در صحنه نذاشتن نزاع بالا بگيره من را به يكسو و اورا بسوى ديگر كشاندند.جماعت پنداشتند اين بحث سياسيست،كلامو چل كلاغ است چاره اى نيست…

ادامه…

نوشته: آريزونا


👍 1
👎 0
24720 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

340191
2012-10-26 23:43:44 +0330 +0330
NA

همین که آپ کردی دمت گرم فدات .
ثابت شده ای فدات
« موسسه حمایت از ستاد با مرام »

0 ❤️

340192
2012-10-26 23:48:36 +0330 +0330
NA

سلام هيچي نميگم!

0 ❤️

340193
2012-10-26 23:51:20 +0330 +0330

دوستان
اميدوارم ازين قسمت راضى باشين.
و همچنين بخاطر سكسى نبودن اين قسمت عذر مى خوام.
اضافه شدن سكس به موضوع اين قسمت به داستان لطمه ميزد.
مرسى كه درك مى كنيد
و
از اينكه وقت گذاشتين ممنونم.

0 ❤️

340194
2012-10-27 00:09:58 +0330 +0330
NA

اصلأكودك درونم قلقلك دادي بيام سراغت،با پشم كافر بشي نشي مهم نيست،بي پشم كارت جلو نميره بي پشم بالا نميري،بي پشم سهميت قطع ميشه،بي پشم برق صنعتيت،برق تجاري محاسبه ميشه،بي پشم چاه آب ٢٠٠متريت بتون ميريزن،بي پشم گروهبان گوزو رو توي روش واستي شب كلانتري لالا ميكني،بي پشم جلوي قاضي حرف حق بزني بدون دليل تحت نظرگاه(بازداشتگاه)لالأ ميكني، بي پشم يك بچه ريقو ميتونه اشك آور بزنه بهت فقط فقط چون طبق قوانين راهنمايي رانندگي راهت رفتي يگان ويژه (الگانس)كيرش راست كرده ورود ممنوع بپيچه جلوت،بي پشم ايست بازرسي بخاطر گواهينامه(قانونأربطي به بسيج نداره،خواص سانديسه)شب خودت و ماشينت بخابونن،
آريزونا جان چي بگم از خواص پشم كه تجربه خودم چندين كتاب پشمي ميشه،حالا خواص پشم هرچي بود بشاش توش چون سرت بالاس چون اعتقادت به پشم نفروختي حتي اگر اعتقاداتت دول باشه.آخ كه برم محيط پررونق كسب وكار،واز اونجا همزمان با توليد،دست درگريبان دولم كرده والباقي نثار پشم كنم.
فكرنكني ازشما تعريف كردم،اما داستانت برام از هرداستاني راست كن تربود و شق درد حس كردم تا بيخ گلوم.

0 ❤️

340195
2012-10-27 00:32:29 +0330 +0330

كافره عشق فدات ;-)
پويا توام تاشب وقت دارى برو بيا

عبدول ازينكه با اين داستان راست كردى خيلى خوشم اومد فهميدم ميدونى چى رو واسه كى بذارى كه هدر نره دمت گرم ;-)

0 ❤️

340196
2012-10-27 00:48:56 +0330 +0330
NA

به به اریزونای عزیز.

قسمتهای قبلی گفتم خوشم نیومد ولی نحوه نگارشت و داستان پردازیتو دوست دارم. ولی حالا از داستان خوشم اومده. چون این

قسمتو کامل خوندم. امیدوارم قسمت بعدی قشنگتر باشه.

موفق باشی دوست عزیز.

0 ❤️

340198
2012-10-27 01:51:35 +0330 +0330
NA

داداش چيرو براي كي خيلي حرف زشتيه بگو كيرو برا كجا.نمونش حس قضاوتي كه قبلأ داشتم ازيك آشغال بنام دادستان گرفتم،تصادف كرده بودم حاج آقا رو بردم دكتر، جناب دادستان پرسيدچرا به پليس نگفتي؟من بيشعورفكركردم پشم خايه براي مبارزه كافيه،گفتم اگر بيمارستان نبرده بود تا پليس بياد الان ميپرسيدي چرا اول بيمارستان نبردي،هيچي ديگه ايشون من با صفرزن ننش اشتباه گرفت تخمي تخمي يك شب درخدمت قانون!بودم بسي جالب رفقا كوكايين هم داشتن متاسفانه مفت كشي بدم مياد،قسمت نشد.ديدي پشم الكي نيست حكمتي داشته خداوند برامون آفريده تا بيهوده عرق جبين نريزيم!نان ماليدن خيلي شيرين است.
وجدانن اين كسشعرها هيچ ربطي به شهواني نداره،يعني فروشي نيست چون حرف دل قيمت نداره،حتي كسشعرباشه.درضمن برادر باشماهم هنوز دوستم بافاصله٣٠كيلومتر.حالا فاصله ٣٠متر ديگه نزديكترنميام خطرناكي.

0 ❤️

340200
2012-10-27 02:05:20 +0330 +0330
NA

مرسی اریزونا
قشنگ بود ولی منه خنگ گیج شدم یه عالمه
چرا ادامه قسمت قبلو ننوشتی؟
عبدول جان داداش من یکم از فواید شیر موز هم واسمون بکو
ولی کلا ادم بی جنبه اینجا زیاده (قابل توجه بعضی هااا)
مهندسم که معلوم نیست کجاست و کار کی رو داره میسازه
اریزونا چند تا سوال دارم جواب بده
پرشان توهمت نیست ؟ یا یه چیزی مثل اعمال خوب و بد؟
رضا با سحر دوست شده بوده؟
اون پسره و دختره که تو پارک بودن چی شد؟ ‏‎ ‎

0 ❤️

340201
2012-10-27 02:12:19 +0330 +0330

پروازى جان ممنون

آرش جون مرسى.سعى كردم نشد يدفعه ديدم يكى نوشته “اوهم” :-D
داستانت رفته تو قلبها ديگه نيازى اونجا باشه درعوض نميگى داستانمو شنبه فرستادم كه سايت كمترين بازديدو داره فدات شم ;-)

سوگولى منم ديشب نخوابيدم الان كامنتارو يكى در ميون ميبينم پس حق بهت ميدم ;-)

0 ❤️

340202
2012-10-27 02:38:02 +0330 +0330
NA

آريزونا خوب بود … در كل من داستانهاي گنگ با فلش بك رو دوست ميدارم ، يه راز خاصي توشون هست كه جذابش ميكنه
منتظرم داستانت به پايان برسه تا نظر كلي و خصوصي بت بگم ،،، من چند ساله تو اين سايت هستم و داستاناشو ميخونم اما به تازگي عضو شدم تا بتونم نسبت به داستانهاي خوب و بد واكنش نشون بدم ، راستشو بخواي سايت داره پُر ميشه از داستانهاي كشك و آبگوشتي كه ببري مغازه بت فلافلم نميدن بابتش … و بيشترين علتش هم همين موضوع بود ،،،
خوب بسِ ديگه ، برو خونتون من هزار تا كار دارم …

0 ❤️

340203
2012-10-27 03:25:55 +0330 +0330
NA

سوگلي آبجي گلم،من با خانوادم راحتم،چون خودت ميدوني تودلم فقط خوراكي جا داره حرف جايي نداره،چون واقعا چاق ميشم .همين جوريش١١٠يا١٢٠هستم حرف دلم نگم سكته رو شاخه!منم"جون دوست"مجبورم شيطوني كنم.

0 ❤️

340204
2012-10-27 09:00:08 +0330 +0330

قشنگ بود ولی نسبت به قسمتهای قبلی ضعیفتر بود
مرسی

0 ❤️

340205
2012-10-27 09:26:59 +0330 +0330
NA

مرسي اريزوناي عزيز. چندتا جمله تو داستانت بود كه بي نظير بود.
طنزي كه پر از حرفه,دردايي كه بايد بهشون خنديد. لذت بردم دوست عزيز.
ارتباط دادن قسمتهاي داستانت به هم خيلي متفاوته… يه پاراگراف سردرگمي تا بفهمي چي به چيه… موفق باشي دوست عزيز
:)

0 ❤️

340206
2012-10-27 09:47:12 +0330 +0330
NA

من واقعا كيج شدم هر صحنه رو يه ذره ش نوشتى دعوا و كتك,كاز اشك اور,اتش,ساختمون نوساز,كشنه,جيكرى هستى,سحر,برشان,تشنكى بارك بوق فرمون,داداش مستى رضا و مترو,خيلى كيج كننده س من تا قبل از صحنه داداش جند بار خوندم نفهميدم دو قسمت قبل بهتر بود,من كه واقعا نفهميدم جى شد

0 ❤️

340207
2012-10-27 09:54:31 +0330 +0330

آرش براى اين داستان همونطور كه خوندى اصلا اشاره به تاريخ سال يا هيچ نشانه ى واضحى به اون واقعه نكردم سعى كردم طورى بنويسم كه فقط اونايى كه درگير اين ماجرا بودن دركش كنن و براى بقيه فقط يه داستان باشه.
هيچ وقت دوست نداشتم لقمه آماده بذارم دهن خواننده، مهم برام اينه كه ذهن شخص با داستان درگير بشه هيچ وقت جور نمى نويسم كه مخاطب با طوطى وار خوندش متوجه بشه. اين نظرمنه

نازنين تازه بيدار شدى؟معلومه ،پاشو صورتتو بشور بعد بيا جواب منو بده.
ليلى زن بود يا مرد؟
ولى سوالهاى خوبى پرسيدى متاسفانه نميتونم جواب بدم فقط سوال آخرت (اون دونفر) توى همين قسمت جوابش هست.برو بخواب فعلا الان هرچى بگم فايده نداره.

عبدول ٣٠ سانتى با احساسات بچه ها بازى نكن انقد

0 ❤️

340208
2012-10-27 10:12:36 +0330 +0330

فكر ميكردم فقط من مشكل دارم ولى الان متوجه شدم همه مشكل دارن،منظورمه باز نشدن سايته كه از صبح اخطار ميده .

Wolfish و
shahin shomal ممنون
افسون جان درست ميگى، هدفم همينه.مرسى

الهه جان تشكر

0 ❤️

340209
2012-10-27 10:41:16 +0330 +0330
NA

من با إحساسات بازي كردم ياشما كه گفتي لقمه آماده بزارم دهن خواننده؟چشمم روشن،لابد كباب لقمه كه گذاشتي،بعد نوبت دو تا گوجه ميشه؟!عرق برجبينم نشست،واي برتو،واي برتو
اميدوارم دوستان از خجالتت دربيان! كه حتمأ درميان.فعلأ از دور آتشي كه روشن كردم نظاره خواهم كرد.هروقت احساس كردم شعله ها كم شد ميام.تلافي گذشته تا ديگه لوس نشي.يچي ديگه راستي راستي ميخاستم بنويسم ولي با اين اوضاع ميدونم شاهنامه هم بنويسم قصد جبران محبتهام داريد،به اونجام لبخند ميزنم بخام قلم بردست گرفته و بنويسم.اصلا قرارنبود داستان بنويسم،قراربود نهضت سوات آميزي بنويسم كه ديدم حال نميده دخترهاش همه٨٠به بالان قصد ازدواج ندارن تا دندون دربيارن چنان ايش ايش ميكنن قلبت از تپش بتركه توسينت،هيكل ها مانكن ديگه حواس برا نوشتن نميمونه.فاصله يادت نره دستت از رو شونم بردار،ميخاي موهام مرتب كنم يدوربزنم ازصبح تو كفم. ببين دخترها ميگن ايك بيري يعني چي؟ آخه هروقت دورميزنم بعدش از واژه عاشقانه فوق جيغ بنفش ميكشن ، نيس محلشون نميزارم لج ميكنن حالاچرا سنگ ميندازن ؟بهترنيست توقعات كم كنيم دوجفت كلاغ عاشق برن سر خونه زندگي؟مهريه يعني چي؟بزار يدور ديگه بزنم ،ميام .من با حوصله داستانت خوندم شما هم باحوصله بخون كه سوت بكشي.لقمه دهنمون ميزاري؟ واي برتو…دوباره از اول بخون.

0 ❤️

340210
2012-10-27 10:58:17 +0330 +0330

آریزونای عزیز امتیازم رو دادم ولی نظر خاصی ندارم. موفق باشی عزیز…

0 ❤️

340211
2012-10-27 11:29:49 +0330 +0330
NA

سايت باكسي مشكل نداره داداش لطفأ سياسيمون نكن شماكه ميدوني يك بيمار رواني احساساتي!اينجا هست چرا كودك درونم وادار به توپ بازي ميكني؟نه عزيزم قرصهام عاليه،قصد رفتن ندارم.من كه خطاي داخلي سرور صفحه صورتي رنگ نديدم و نخاهم ديد مگربه اذن مقام معظم رهبري! جونم جونم كه حرفي نزدم كه بندازن بيرون بترسم.

0 ❤️

340212
2012-10-27 11:47:05 +0330 +0330

سلام آریزونا جان

شرمنده من از همه دیرتر اومدم گلم

ببخشید گرفتاری و کار و دو شغله بودن این مصیبتها رو هم داره که شرمنده دوستان گلی همچون آریزونا جان بشیم و از همه دیرتر خدمت برسیم

آریزونا جان محشر بود واقعا داستانت حرف نداشت عزیزم

بدون اغراق میگم آریزونا خدا وکیلی داستان تو خیلی خیلی خیلی بهتر از این داستانهای مزخرف هستن که یا مذهب و یا چادر ویا چیزای دیگه رو مد نظر قرار میدن

داستانت متفاوت بود عزیز دلم

دیروز یه داستان خوندم که دیگه کاملا پشیمونم کرد از اینکه داستان خوندم

اما امروز وقتی داستان ناب و دلنشین تو رو دیدم کامل خوندمش عزیزم و لذت فراوان بردم

منتظر قسمتهای بعدی داستانت هستم گلم

دوستون دارم رفقا

0 ❤️

340214
2012-10-27 12:10:48 +0330 +0330

دوست عزیزی که میای توهین میکنی لطفا نکن این کار رو

اصلا کل سایت مال تو داداش جمع کن کاسه کوزتو برو جای دیگه پهن کن

سلام آرش جان منم از آریزونا معذرت میخوام که زیر داستانش تبدیل شد به چتروم

سلام پویا جانم خوبی گلم؟ چه خبرا عزیزم؟ نیستی فدات شم

عبدل جون داداش گلم خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟ دماقت چاغه؟ با اذیتهای ما چه میکنی عزیزم

خیلی گلی عبدل جونم

سلام و عرض ادب خدمت مهندس گل پسر داداش گل و بهترین داداش دنیا

داداش مهندس چرا یادی از ما نمیکنی آخه

ما که خاک پاتیم به خدا

و اما سلاااام خدمت بلواس جونم که نمیدونم الان کجاست؟ آیا تو بلواسه یا کجاست

مازی جونم فدات شم که خیلی گلی و آقا و داداش گلمی

چاکریم بلواس جونم

0 ❤️

340215
2012-10-27 12:12:00 +0330 +0330
NA

معلومه واسه اینکه ما رو گیج کنی خیلی زحمت کشیدی
ولی مردم پرشور و بیدار ایران به این راحتی قاطی نمیکنن و همگی کاملا همراه داستان بودن.
اخرش خیلی غیر منتظره بود و من یکی که هم برام جالب بود هم گیج شدم!!!

0 ❤️

340216
2012-10-27 12:16:23 +0330 +0330
NA

شادي جوجو،جون جونم،
عزيزم جنگ ما سرجاش،ميشه يمدت به من رحم كني تا دوباره جون بگيرم؟اگر نه شما بردي چيكاركنم از من بكشي بيرون؟
هرجور برداشت ميكني قبول يجورايي شيطوني ياد دوران زنده بودنم ميفتم،يذره خيلي كم سرسوزن دوستت دارم اگر فرصت بدي جنگ عادلانه بوده فرصت ندي موقع جنگ حلوا خير نميكنن دشمن تسليم بشه حق داري بزني كارش يسره كني.عهد نامه بنويسم يا مظلوم گير آوردي؟بحث بانيمو بحث منطق بود،حالا كجاش اشتباه بود كه شما چوب تو اونجاي ما ميكني خدا ميدونه.اون جون ،جونم هم بخاطر بدست آوردن دلت بود فكربدنكن من پسر خوبيم.حالا دلت ميخاد كلفت بار كني قبول بگو.من كه دوستت دارم،اين حرفها هم كلك توش بود هم صداقت،اينم روش جديده،چون دوستت دارم گفتم لطفأ يمدت رحم كن تا هروقت ديدي پررو شدم شروع كن!بوست نميكنم چون نامحرمي ودر دوزخ نيم سوز توكونم ميكنن.ديدي چه قرص خوبي بود ديگه گاز نميگيرم!جواب ندادي يك شكلك بفرست بفهمم آشتي يا قراره ازپشت فروكني،هميشه چرب نگهش دارم كمتر داد بزنم.

0 ❤️

340218
2012-10-27 12:35:06 +0330 +0330

بچه ها واسه چت روم شدن زوده صبر كنين پليز ويت هنوز خيليا كامنت نذاشتن.

شاهين و پويا جان ممنون
شادى جوجو :-)
پسر غيرتى از اينكه به دلت نشست خوشحالم

بيل يا فكر كنم بيلى
چون داستان قبليم گفتى كه بيلى هستى.از اينكه حرف دلمو زدى ممنون واقعا اگه به داستان امتياز داده نشه انگيزه اى براى نويسنده نمى مونه

قصه طولانى من قصد گيج كردن خواننده رو به هيچ عنوان ندارم فقط دوست دارم فرد براى خوندن حداقل بهش فكر كنه خوشحالم كه دركش كردى.
آخرش هم همونطور كه تو داستان بهش اشاره كردم رضا با حالت مستى داره حرف ميزه.

0 ❤️

340221
2012-10-27 12:54:48 +0330 +0330

به روی چشم آریزونا جان من اطاعت میکنم

پس هر وقت صلاح دونستی بهم بگو تا با رفقا اینجا رو بترکونیم به کوری چشم هرچی نامرده و نالوتی

فدای همگی ،بچه ها معذرت میخوام وقتی صاحب خونه راضی نیست جایز نیست اینجا باشیم

0 ❤️

340222
2012-10-27 14:21:20 +0330 +0330
NA

شادي جان اگر شما رو داشتم غم نداشتم،حيف كه باورنميكني ولي شما شوروحال شيطنت داري من دل دماغش ندارم،بهترين خصوصيتت ادب داشتن،شرط ميبندم با همين شر و شيطنتت همه دوستت دارن اگر اعتماد ميكردي برا خودمون باندي تشكيل ميداديم تا صفا كنيم.من،من نيستم همه بچه ها رو عرض كردم،باهم بوديم بهتربود حيف كه دوستم نداري

0 ❤️

340223
2012-10-27 14:55:08 +0330 +0330
NA

:42:

0 ❤️

340225
2012-10-27 16:54:18 +0330 +0330
NA

چی بگم آریزونا این قسمت واقعا عالی بود ، روی قسمتهای طنزش خیلی خوب کار کرده بودی . باید این قسمت اول بشه!
آخر از همه اومدم دیگه چیزی واسه گفتن ندارم … ممنون علی جون!
ستاد پلمب شده آزادی! سه سال پیش به دست ریش! ولیهنوهستیموبراآزادیمستیم!!

0 ❤️

340226
2012-10-27 17:04:24 +0330 +0330

سلام علی اقا…داستانت قشنگ بود ولذت بردم .خیلی روان و بدیع مینویسی ،یعنی نوع نگاهت به اطرافت و توضیح اونا زیباست/مترو/…همه چی سرجاشه الا این سر ما که به دوران افتاده…فکر کنم یه روز باید بشینم و تمام قسمتهای داستانتو با هم بخونم…

0 ❤️

340227
2012-10-27 17:13:58 +0330 +0330
NA

سلام داداش شيره كجا حسنه گشته؟تنهابودم زورم نرسيد الكي موش شدم.شوخي كردم خدايي تقصيرمن بود حالا يكم ازم دلخوره قول دادم زود شرم كم كنم.

0 ❤️

340228
2012-10-27 17:43:23 +0330 +0330

علي جان ممنون از داستانت؛ كلي حال كردم :)
طنز شيرين بين داستانت جالب بود، اينو تو قسمتاي بعديتم رعايت بكنيا(البته اگه زحمتتون نميشه :) )
ازين كه دير كامنت گذاشتم بسيار پوزش ميطلبم؛ راستش امروز:
مهندسكي-به طور وحشتناك سرش شولوخ بودكي
باور كن الان (يعني ساعت 1:10 ) وقت كردم كامنت بذارم
از همه ي دوستان با محبتم تشكر ميكنم و ارادتمندشونم
قسمت نشد اينجارو به گند بكشونيم :-D
هيييييي… :-D

0 ❤️

340229
2012-10-27 19:32:21 +0330 +0330
NA

جناب اقای اریزونا لطف کنین خصوصیتونو چک نین و اکه صلاح میدونین جواب پیاممو بدین
جناب اقای مهندس حال شما چطوره؟
شیر جوان جان تو چطوری داداش؟
پیر فرزانه ارادت ویژه
عبدول جان شما فواید شیر موزو نکفتی واسه من داداش
نکنه با من قهری؟
میخوام با هم دیکه دوست بشیم
بیا بغلم عبدول جان‎ ‎

0 ❤️

340230
2012-10-27 20:51:40 +0330 +0330

Tannaz تشكر
Korosh11 ;-)
پيرفرزانه ازينكه وقت ميذارين ممنون

هانيزاد منم اميدوارم البته ارتباطشون از همين الانم معلوم به نظرم!

عبدول ميخواى دست به قيام بزنى؟
بچه شير فقط اومده اعلام همايت كنه ازت! عبدول دارى چيكار ميكنى بوى توطئه مياداا !

0 ❤️

340231
2012-10-27 21:32:10 +0330 +0330

پارسا نگران شدم گفتم اين ترانستون دوباره سوخته يادم افتاد موتور برق خريدى خيالم راحت شد ولى باز گفتم نكنه بنزينش تموم شده دوباره نگران شدم ولى يه نگاه كردم ديدم مازيارم نيست بيشتر نگران شدم گفتم مازيار حتما بلايى سرت اورده ولى الان كه ديدم كامنتتو نگران مازيار شدم پارسا بالاخره كارخودتو كردى؟به چند قسمت مساوى؟خدا همه رفتگان رو بيامورزه.
آدم خوبى بود بنده خدا حيف شد تنها اشتباهش يه نام كاربرى بود تا آخرين قطره خونش بلواسى موند و مازيار على دايى بلواس بود براستى! روى مزارش حتما بنويسيد زادگاه: بلواس تا روحش در عذاب باشه فكر نكنه با مرگ همچى تموم ميشه هييييي روزگار

0 ❤️

340232
2012-10-27 23:21:36 +0330 +0330
NA

سلام.صبح بخير.
خدايي قصد آشوب داشتم اين خطاي سيستم من گاييد.واقعأ ديگه مسخره كرده اين سيستم.فعلأ كه نشد جبران كنم،قسمت بعدي زودتر بنويس تا هستم جبران كنم.نازنين اگردختر بودي چشم بسته بغلت ميكردم،حيف كه شهوتي هستي از نوع سامي.شيرموز داستان شيرموزي لازم داره،بزار هرجا احساس كردم كمرم درد گرفت ازشيرموز ميگم.پويا جان پسر غيرتي،آرش جون(اين جون بدنيست،كشدار وطولاني بگم زشته)،مهندس جان،آقاشيره اميدوارم حقم از آريزونا بگيريد،مظلوم گير آورده.مازيار كجا نشستي داري بميخندي؟تابلو بود صداش ميومد.بيا رفيقت تنها نزار!

0 ❤️

340233
2012-10-28 03:12:13 +0330 +0330

حقيقتش…
واسه پول بنزينش خيلي بدبختي كشيدم
مجبور شدم از بانك صادرات يه وام بگيرم (پول گرفتم تا تبليغ كنم)
تا بتونم پول بنزين اين لندهورو جور كنم :(
اين لامصب تو 100 كيلو متر 15 ليتر ميسوزونه :-D
و اما مازي…
داشتيم باهم بازي ميكرديم كه يكم واسم بلبل زبوني كرد
زياد بهش اخطار دادم ولي گوش نكرد كه نكرد…
منم برخلاف ميل باطنيم كلشو زدم :-D
دسو پاشم قطعيدم
جاتون خالي كه كله پاچه ي خفن با بچه ها زديم :-D
از پوستشم ميخوام بدم واسم كيفو كفش درست
كنن :-D
دل و جيگرشم كه بماند… به به!
بالاخره جونشو پاي مسخره كردن اسم روستاي ديگرون گذاشت… :(

0 ❤️

340234
2012-10-28 03:26:21 +0330 +0330

سلام دوستان عزیز
آریزونا داستانت فوق العاده بود.
کلا این سه قسمت داستان تو رو از همه داستانايی که تو اين سایت خوندم بیشتر دوست داشتم. الانم که دارم تایپ میکنم شوق زیادی برای خوندن قسمت یا قسمتهای بعدی در خودم احساس میکنم!
قسمت مترو که خیلی خنده دار بود، حال کردم باهاش. فرض کنید تو مترو مردم هی میمالونن به آریزونا!!!
اگر اگر اگر! نظر دیگه ای داشتم خصوصی به خودت میگم! مخلص و اسیر دوستان گلم هم هستم. اگرم تا حالا نیومدم کار خیلی مهم (از نون شب واجب تر) داشتم. قصور بنده رو ببخشید. اگه بودم اینجا رو با خاک یکسان میکردم! و شما جماعت بلواس نشین هم زیر خاک مدفون! چیکار کنم دیگه نبودم ولی…
((نبودم ديدم حرف پشتم زیاده//
نزار ول بدم به ده نفر مشتم بصابه))
(آهنگی از آرمین ۲afm که حاضرم شرط ببندم هیچکدومتون نشنیدین)
اینطور شد که اومدم از حقم دفاع کنم.
ولی اینم بگم در نبود من خوب عمل نکردید
دوستان!

0 ❤️

340235
2012-10-28 03:31:02 +0330 +0330
NA

دمت گرم مهندس
مرسی
خیلی محترمانه میتونستی دوباره بگی سامی دیگه کامنت نزار
این کم محلی و بی محلی ها چیه؟
دوست ندارین زیر داستانتون کامنت بزارم بگین من که نیمو نیستم که بخواین اینجوری اعصابمو بهم بریزین
مثل بچه ادم بگین چشم من دیکه لا شهوانی نمیام
ریدن به این سایت من به خاطر چهار نفر میام اینجا و به خدا فقط داستانای بچه هایی رو که میشناسمو امل میخونم بقیه داستانا رو چهار خط میخونم و نظرمو میگم
من اینجا نمیام خودمو ارضا کنم ٣ ساله دارم میام این سایت و داستاناشو میخونم خسته شدم از بس داستان خوندم
اکه بهم بکین درباره ما کامنت نزار نمیزارم ولی کم محلی نکنین
اعصاب یک نفرو بهم نریزین

0 ❤️

340236
2012-10-28 03:31:37 +0330 +0330

من اینجام
زنده، سالم، سرحال، دست و پا و سر و پوستم هم سرجاشه!
کمتر بباف مهندس
مادر جان کفگیرتو غلاف کن که من شمشیر به دست اومدم…

0 ❤️

340237
2012-10-28 04:15:24 +0330 +0330

سامي جان؛ عزيزكم؛ چرا احساس كردي من كم محلي كردم عزيز؟
باور كن خيلي گرفتار بودمو هنوزم هستم
اگه ناخواسته باعث ناراحتيت شدم جدا پوزش ميطلبم
من مخلص همه بروبچه هاي باصفاي شهوانيم

0 ❤️

340238
2012-10-28 04:25:27 +0330 +0330
NA

آقا چرا هیچکس سوراخ مارا نمیگیره
دلم گرفت
همه دنبال بلواس هستند
خوب منم بچه بزیجانم .

آریزونای عزیز دمت گرم داستانت خیلی باحال بود منتظر ادامه اش هستم …

؛؛؛؛؛؛« زنده باد بزیجان »؛؛؛؛؛؛؛؛؛

0 ❤️

340239
2012-10-28 05:35:54 +0330 +0330

دودول دراز اینا بلواسی هستن من اسم روستاشونو مسخره کردم دنبالمن. به خونم تشنه ان. الانم خیلیاشون خبر ندارن من برگشتم وگرنه صد نفری میرختن سرم! الان اگه من اسم بزیجانو مسخره کنم شما هم بهشون اضافه میشی.من جرأتشو ندارم.
داداشیره در یک کلمه فقط میتونم بهت بگم:
مرد

0 ❤️

340240
2012-10-28 19:05:25 +0330 +0330

پارسا ، مازيار ، شير جوان ، پويا ، على رضا ، عبدول ، آرش، كوروش و بيلى جان
يه قسمتهايى از كامنتهاتون بى جواب موند البته قصد جسارت نداشتم اميدوارم ناراحت نشده باشين فقط خواستم ازتون تشكر كنم بابت لطفى كه داشتين.

اين اتفاق امروز واقعا ناراحتم كرد مگه ميشه ٣ قسمت كه همه جز ده تاى اول بودن همزمان توى چند ساعت همشون جورى پايين برن كه حتى آخراى ليست هم به زحمت بشه پيداشون كرد.
البته ديگه برام مهم نيست

0 ❤️

340241
2012-10-28 19:23:08 +0330 +0330

آریزونا جان. مهندس واست بمیره!
امیدوارم اون بی خانواده ای که این کارو کرده هرچه زودتر از کون به دار آویخته بشه.
متقلب کسکش!
:-(
یعنی دیگه نمینویسی؟

0 ❤️

340242
2012-10-28 19:32:42 +0330 +0330
NA

مثل اینکه اریزونا با من قهره
باشه داداش قهر باش
منم دیکه مزاحمت نمیشم
ولی بدون اینو که مثل داداشم دوست داشتم و دارم

0 ❤️

340243
2012-10-28 19:33:34 +0330 +0330

فقط همين داستانو تموم ميكنم بره پى كارش توى قسمت ديگه تمومش ميكنم ميزارمش تو تاپيك بچه هايى كه دنبال كردن بهشون بى احترامى نشه

0 ❤️

340244
2012-10-28 19:41:56 +0330 +0330

سامى براى چى قهر باشم؟
خصوصي هم كه داده بودى همون روز جواب دادم
بيخيال ;-)

0 ❤️

340245
2012-10-28 19:43:45 +0330 +0330
NA

افرين اريزونا!!! بهترين كارو ميكني…
دوست عزيزمون كاملا به هدفش ميرسه!!!

0 ❤️

340246
2012-10-29 05:48:42 +0330 +0330
NA

آريزونا جان يچيز بگم شايداشتباه باشه،فقط نظرمه خوب بد منظوري ندارم،اين طرزنگارش كمي وقت ميخاد براي تجزيه وتحليل بچه هايي كه دوستت دارن وقت ميزارن و اندازه خودشون حس شما رو درك ميكنن.بعضي دوستان با شما آشنايي ندارن و با چهارخط اول فكرميكنن سركار گذاشتي،بنظرم ادامه بده كمي روان تر،بعد كم كم بپيچون،بزار خواننده بياد توي داستان بعد بالا پايين كن پيچ بده تاب بده،قول ميدم خيلي خوب ميتوني باهمه ارتباط برقراركني،فقط يواش يواش،قبول كن طرز فكرمن وشما و دوستان گاهي اوقات اختلاف داره،سعي كن اول مخاطب تشنه كني بعد بازي بده.منظورم از بازي،سركار گذاشتن نيست،يجوري جذبش كن كه بدونه هرلحظه ممكن هر اتفاقي بيفته.هيجان داستانت جالبه براي من كه يمدت شمارو ميشناسم،ميدونم ميخاي حرفت جوري بزني كه يذره به مغزم فشاربيارم،شايد از آكبندي دربياد،اما كسي كه نام نويسنده براش آشنا نباشه شايد بد برداشت كنه.راستش راه حل بلد نيستم اين ديگه هنر خودته.يك مورد ديگه اسم داستان، دنباله دار نكن،١،٢،٣ بيشترين ضربه به آمار ميزنه،بعضي ها دنبال اين هستن ده دقيقه بيكاري داستان بخونن،پس دنبال سريال نميرن.بنظرم پرشان و x،بعد پرشان وy خيلي بهتره مهم پرشان و… خواهدبود بدون سريالي شدن،حالا ادامه دار باشن وقتي تشنه كردي بدون دنبالش ميان.فقط نظر شخصي بود شايد اشتباه باشه.
داداش صميمي نشو٣٠سانت رعايت فاصله الزامي ميباشد،حال گيري سرجاش ،فكر نكني كم آوردم،داستان بعدي جبران آرامش اين داستان خواهم كرد،هيچ كدوم لذت آشوب داستان اولت نداشت ،دوس دارم،كرم و كودك درونم باعث ميشن آشوب كنم.دعا كن بنويسم جبران محبتم بكني(نكني ها شوخي كردم)هرچند جاي شوخي زير داستان نيست! حالا زودبگو شوخي جاش كجاس؟من كه لحاف ندارم!سوختي،جريمت اين كه سه بار از اول تراوشاتم بخوني.خسته شدم چقد بنويسم؟

0 ❤️

340247
2012-10-29 07:27:46 +0330 +0330
NA

بچه ها چرا ناراحت شدين؟ خب ننويسه مگه من مردم؟نه هنوز نفس ميكشم،خودم مينويسم!
خواهشن ازش تعريف نكنيد بهتره من تشويق كنيد كه بنويسم.
آريزون جان فقط و فقط قصد روحيه دادن به شما بود!جانم تو دلت داري چي ميگي؟باوركن سيستم من نمود وگرنه به اين آرامش ختم نميشد . قيام عبدل شنيدي؟منم نشنيدم.
جدي جدي هركاري سختي داره، بخاي با اولين مشكل عقب بكشي هيچ وقت به هدفت نميرسي.حالا امتيازت بشه صد آمارت بشه سه هزار ميليارد!
هيچ كدوم بااين صميميت و رفاقت قابل مقايسه نيست.جدي ميگم نميخام بهت روحيه بدم،يا داري برا مقام كارميكني(اگراينطوربودكسي دوستت نداشت)يا كار دل انجام ميدي،كار دل قيمت نداره.
ازمن يادبگيرچهارتاكسشعرميگم ،سريع ميگم كاردلم بوده وجدانن هم رو چرت پرتهام قيمت نميزارم چون دوستشون دارم،حالا شما كه نويسنده اي،(لازم به خايمالي نيست نظر بچه ها ملاك كار قراربده نه دستمال بدست شدن من)بايد احساساتت بيشتر باشه،روي كارت قيمت نزار فقط سرمايه گذاري كن اگر موفق نشدي دول حواله روحم كن،مردونه كير حواله نكني دردم بياد.داداش باخودت خلوت كن تا تصميم بگيري.تجربه كردم باعقل تصميم گرفتن زيادجالب نيست،بادل تصميم گرفتن باختنش هم صفا داره.هروقت بابچه ها حكم بازي ميكردم نگاه به دست كسي نميكردم،حاكم ميشدم،همه ميدونستن حكم من دله،باختنش هم مثل خر ميخنديدم،بردنش هم باخنده يك بيلاخ دوستانه به بازنده ميدادم.درهرصورت همگي شادبوديم.داداش ٣٠سانت فراموش نشه!

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها