پرنسس‌های شهوانی (۲)

1397/07/23

…قسمت قبل

“چون خود کصخلم بودم که همه این اتفاقات رو نوشتم!”

خطاب به اسکلت گفتم و بعد تندتند تمام ماجرا رو با سرافکندگی, از پیدا کردن اون پست اینستاگرام تا ایده گرفتن ازش برای نوشتن داستان و جابجا کردن جنسیتِ کاربرها, بی کم و کاست تعریف کردم و در حالیکه دل به کَرَم و بخششِش دوخته بودم سرم رو بلند کردم اما با صحنه ی ترسناکی روبرو شدم!
اسکلت با چشایی که رگای قرمزشون زده بود بیرون داشت غضبناک بهم نیگا میکرد. تخم نمیکردم چیزی بهش بگم! بدون اینکه پلک بزنه یا حتی چشم ازم برداره نفس پر حرصی کشید و گفت:“نفمیدم، توی کونکشِ جقیِ ریدمان دقیقاً چه گوهی خوردی؟!”
بی اختیار و از سر ترس یه قدم به عقب برداشتم: “خودتو کنترل کن اسی، آروم باش، چرا همیشه زود جوش میاری؟ باور کن همش یه داستان بود مثل بقیه، اصلا فک نمیکردم حقیقت پیدا کنه!”
همونطور که با خشم تند تند قدم ورمیداشت و ممه‌هاش بالا پائین میشد به سمتم اومد, انگشتهای دستش رو با حالتی هوس برانگیز شکست و بعد با لحنی ترسناک گفت:"عجب!.. چرا زود جوش میارم? داستان تو دقیقا کاری با کیر و خایه های من کرده که جمهوری اسلامی سال ۵۸با سفارت امریکا کرده…
جلوتر اومد و لبهاش به لبخندی شیطانی باز شد. وقتی دیدم اوضاع خیطه تعلل نکردم, فرار رو بر قرار ترجیح دادم و با بیشترین سرعتی که در توان داشتم دویدم و هرچند ثانیه یکبار هم پشت سرمو میپاییدم! اسکلت هم نایستاد تا فرار کردن منو ببینه, جیغی کشید و دنبالم راه افتاد: “چنان کونی ازت پاره کنم که…”
اما از خوش شانسی همین که قدم دوم رو برداشت, پاش به دامن بزرگش گیر کرد و با مخ نقش بر زمین شد: “ای کیرم …ببخشید، کصم دهنت”.
سرخوش از دیدن این صحنه “هار هار” خندیدم ولی خوشحالیم فقط ثانیه‌ای طول کشید, چون بمحض پیچیدن از سر کوچه, چیزی محکم از پشت به پس کله ام اصابت کرد, تعادلم رو از دست دادم و بعد نقش زمین شدم, قبل از بیهوشیِ کامل شنیدم که کسی بالای سرم گفت: “مرد نیستم اگه خپلعلی رو از حلقومت نکشم بیرون!”.

وسط یه جنگل بزرگ و مخوف و درست در تاریکترین نقطه ی اون, قصری بزرگ ساخته شده از مرمر سیاه قرار داشت. دیوارهای قصر به وسیله ی پیچکهای وحشی پوشیده شده بود و مجسمه های مرمرینی از موجودات عجیب و غریب که به دنیای تاریکی تعلق داشتند در حیاط دیده میشد.
سالهاست که بین مردم عادی شایعه شده قصر طلسم شده و هیولایی ترسناک درونش زندگی میکنه! هیولایی بس مخوف و خونخوار که از گوشت آدمیان تغذیه میکرد اما اون روز…برخلاف همیشه که پر ابهت دیده میشد و صدای نعره های پیروزمندانه ش به گوش میرسید, آه و ناله و فغان سر میداد و با ترس و اضطراب در طول اتاقش قدم برمیداشت.
قدش نزدیک به سه متر بود و تمام بدنش از مو پوشیده شده بود. لباس های تنش که تنگ شده بود از چند جا پاره شده بود و دندانهای نیشِ بزرگش هم, از دو طرف دهانش بیرون زده بود.
هیولا در حالی که هنوز نمیتونست بلایی که سرش اومده بود رو هضم و باور کنه برای هزارمین بار جلوی آینه ی قدی ایستاد و با لحنی گرفته و مستأصل نالید:" " خدای من… این چطور ممکنه؟!.. من چرا انقد زشت شدم؟!.. این حتما یه خوابه!.. آره یه خوابه… یه خوابه… یه خوابه… یه خوابه!"…با حرص آرواره های بزرگش رو بهم میسابید و مدام تکرار می کرد. نمیتونست باور کنه سیلی محکمی در گوش خودش خوابوند طوری که از شدت درد فریادش به آسمان رفت, نه! این هر چه بود یه خواب نبود! خیره به چهره ی کریه ش درون آیینه, با قلبی آکنده از اندوه زمزمه کرد:"
"چرا همچین شده ام…؟
شد چرکین بدنم…
جایِ بی‌پشمِ تنم ناپیداست…

من یه دیوم واقعا؟!
دو تا شاخ و دو تا نیش و زلفِ زشت و بد و ژولیده…
بر سرم روئیده…

مرمرایم پس کو؟
چیز بی‌مو و تمیزم را نیست!

“ای وای”
این دم و این دستگاه ?!?
من یه مَردَم جدااااا?!?

آه و واویلا…
“ماهِ پنهان” قمرِ خوشگلِ شهوانی کوووو?!"

و با دیدن اون حجم بزرگِ کیر و خایه ی سیاه وسط دو پاش, برای هزارمین بار نعره ی بلندی کشید و از حال رفت…
……

با صدای پچ پچی گُنگ و همینطور احساس درد و سوزشی شدید پشت سرم, چشمامو به زحمت وا کردم و خودمو توی همون کوچه ای که با اسکلت پناه گرفته بودیم دیدم. روی زمین تکیه به یک گاری شکسته دراز کشیده بودم و بمحض دیدن اسکلت و موفو که روبروم نشسته و گرم صحبت بودن , دوباره چشمامو بستم. تو دستای موفو یه چماق بود و احتمالا با همون زده بود تو سرم. نمیخواستم که بفهمن بیدار شدم, مطمئن بودم با این وضعیت طلوع صبح فردا رو نمیدیدم. توی ذهنم دنبال یه نقشه برای فرار بودم که شنیدم موفو خطاب به اسکلت گفت:
“سایز پستونات چنده اسی؟ چه بلوری هم هست میگم یوخده بلرزونش ببینیم چجوری میشه. اسی یه تکون، اسی دو تکون، اسی هندونه‌ها رو بتکون. اخماتو وا کن دامنتو بزن بالا یه نیگا بندازم لاپات ببینم شیارت چطورس… روش مو داره؟ ناز تاجدار داری یا کلوچه‌ای؟ نازت لواشکاش بزرگه یا کوچیک؟ رنگ غنچه‌ش روشنه یا تیره؟ وای وای که عجب دافی شدی!”
اسکلت که مشخص بود برآفشته‌س و اعصاب نداره، بی‌حوصله گفت:“تو هم میلف خوبی شدی! کصکش حالا بجا این کصگویی کردنا بیا مخامونو به کار بندازیم تا مینیم چه میشود کرد. دو دیقه از حشریات بکش بیرون.”
موفو یه آه عمیق کشید: “چه کنیم دیگه ما یه Pervert مادام العمریم, مادرفاکر بالفطره‌ایم حالا هم انقدر حرص نخور شیرت خشک میشه ممه‌هاتم چروک میشه قربونشون برم، قربون اون تاج موی نازت بشم, بیام نازش کنم برات؟ بمالمش تا از این حال و هوا دربیای؟ لیسش بزنم؟ بخورمش؟ البته که میدونی اینا همه مقدمه‌س که بعدش جنگ تن به تن رو از جلو و عقب باهات شروع کنم!”
اسکلت خندید: “زکی! خخخ مث که هنو نفمیدی جریان چیست! یه دس به لاپات بزن تا یادت بیاد خلع سلاح شدی بعد واسه استراتیژی جنگی نخشه بکش…”
بلافاصه صدای خش خش پارچه, وادارم کرد که یکی از چشمامو تا نیمه وا کنم! حدسم درست بود, موفو دامن کهنه و پینه بسته لباسش رو بالا زده بود و با کصش ور میرفت! “بهه! روزگارو ببین همین دیشب به فتح یه کس فک میکردما! حالا یه ناز و خوشگلش بین پاهای خودمه!”
تا این جمله رو شنیدم, چشمامو وا کردم و عین برق گرفته ها پریدم و گفتم: “همینه همینه”. این بهترین موقعیت برای توجیه کارم بود. اسکلت و موفو لحظه اول با پریدن یهویی من جا خورده بودن, اما ثانیه ای بعد انگار که چیزی یادشون اومده باشه چشم غره ای بهم رفتن و به سمتم هجوم اوردن! موفو چماقش رو بالا گرفته بود و هرآن ممکن بود بزنه, فورا دستامو به علامت تسلیم بالا گرفتم و گفتم: “صبر کنید صبر کنید, یه لحظه گوش بدین لطفا! من این داستانو نوشتم, درسته؟ خب پس خودمم میدونم راه بازگشت به شهوانی چیه, نگران چی هستین؟ اینا همش موقتیه , چرا نیمه پر لیوانو نمیبینید؟ چرا تا اون موقع از وضعیتتون لذت نمیبرید?!”. با دست به سینه های موفو اشاره کردم و ادامه دادم: “به خودت نگاه کن, درسته خپلعلی رفته ولی بجاش یه صغری اومده و یه کبری, هردو هم گرد و قلمبه و تپل و سفید, پایینم که یه نازی کوچولوی پشمکی داری! دیگه چی از خدا میخوای ? منت دخترارو هم نمیخواد بکشی دیگه!”
سکوت کردم تا تاثیر حرفم رو توی چهره شون ببینم! موفو کمی نرم شده بود و حتی داشت با یکی از ممه هاش, امتحانی, ور میرفت که همین امر هم باعث خمار شدن چشماش شده بود! اسکلت اما, همچنان بدبینانه بهم نگاه میکرد و با همون حالت گفت: “خب حالا بنال مینیم راه بازگش به شهوانی چیست…”

دستامو اوردم پایین! نفس سختی گرفتم و گفتم: “باید اول کل اعضا رو پیدا کنیم! بعد…پرنسس‌ها رو به پارتنراشون برسونیم تا…باهم سکس کنن…اون موقعس که میتونیم برگردیم…”
هنوز جمله ام کامل تموم نشده بود که دیدم چماقِ موفو, چرخ خوران توی هوا به سمتم می‌اومد و ثانیه‌ای بعد, قبل از هرگونه عکس العملی از جانبِ من, زارت کوبیده شد وسط پیشونیم و جز یه احساس درد شدید و سنگینی زیاد توی سرم, دیگه چیزی نفهمیدم…

آروم و بیخیالِ غم دنیا, توی حوض مرمرینِ پوشیده از گل رز دراز کشیده بود, تا چونه زیر آب فرو رفته بود و درحالیکه چشمهاش رو بسته بود با کیری که تازه یک روزه بین دوپاش سبز شده بود مغرورانه بازی میکرد.
با تصور اینکه چکارها که میتونست با اون کیر بکنه, لبخند شیطانی زد و زیر لب با صدای بم و خشدارش گفت:" همه رو زخمی میکنم! بذار راه برگشت به شهوانیو پیدا کنم بعد به همه نشون میدم شیوا کیه". باورِ چنین اتفاقی سخت بود. حتی توی خواب هم نمیدید ولی حالا که مطمئن شده بود خواب و رویا نیست, مثل همیشه خودش رو با شرایط, هر چند سخت و ناممکن وفق داده بود!
چنگی به خایه ها و پشمهای پر پشتش کشید و درحالیکه از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید سعی کرد کیرش رو اندازه بگیره تا درآینده ای نه چندان دور به بقیه فخر بفروشه, درحال وجب کردن کیر سیخ شده ش بود که ناگهان در حمام به ضرب باز شد. حس کرد خایه هاش تا زیر گلوش اومده, خواست به مزاحم بتوپه که دید نگهبان داخل اومد و سراسیمه گفت:" سرورم رَدّ اون دختری رو که لنگه کفشش توی مهمونی جا مونده و دستور داده بودین پیداش کنیم, زدیم! سربازارو فرستادیم سراغش."
لبخندی شیطانی کنج لبهاش نشست و دستی به سر کیر عزیزش کشید:" عالیه!"

بهوش اومدن و چشم وا کردنم اینبار با ناله ای خفیف همراه بود که همین ناله, اون دو قسی القلب رو متوجه بیدار شدنم کرد. بی معطلی اومدن بالای سرم و من با خیال اینکه یه کتک دیگه در راهه چشمامو بستم و خودمو جمع کردم, اما اینطور نشد و شنیدم که موفو گفت: “نترس بچه خوشگل کاریت نئریم! البته فعلاً!.. پاشو بینم مث بچه آدم توضیح بده! گفتی پرنسسا, یعنی ما, باید با پارتنرمون سکس کنیم؟”
خب الحمدلله که انگار بین خودشون حلش کرده بودن! البته فعلا…به زحمت نشستم و سرمو با درد تکون دادم: “اره مثلا تو که سیندرلایی باید با پارتنر خودت ینی شاهزاده رامیرو سکس کنی!”
موفو پوزخند مسخره ای زد: “دهه! مادر نزاییده هرکی بخواد منو بگاد باس قبلش غزل خدافظی بخونه. من از اون مردای لات قدیمم کسی تخم نکرده حتی چپ به کونم نیگا کنه از بدو تولد فاکر به دنیا اومدم کون عالم و ادم گذاشتم تو مدرسه و دبیرستان همه رو کردم.آقا ما یه همکلاسی داشتیم یه بار به شوخی انگشتم کرد گرفتیم به شونصد روش سامورایی و آنگولایی کونش گذاشتیم از اون به بعد معروف شد به ممد رتیل. آخه کونش پاره شده بود پاهاشو عریض باز میکرد گشاد گشاد عین رتیل راه میرفت. ما خدادادی فاکریم تنها کسی که از دست ما در رفته کونش نذاشتیم ملکه انگلیس بوده ولی باسواد و تحصیلکرده‌ایم معلومات داریم اندازه پشمای کونت کتاب خوندیم مرام و مردونگی هم تا دلت بخواد داریم…
موفو همینطور داشت نطق پراکنی میکرد که با اعتراض اسکلت روبرو شد:” کم کص بگو کصمیخ , برو سر اصل مطلب!"
موفو “آهانی” گفت و خیره به من پرسید:" حالا این شاهزاده‌ی کونی از بچه های سایت خودمونه؟ باس یکی از دخیا باشه دیگه؟ کدومشونه؟"
دوباره سرمو تکون دادم و گفتم: “اره, از دخترای سایته که مثل تو داستان پسر شده! ولی الان چون دوبار زدی تو سرم درد دارم و یادم نمیاد به کی, کدوم شخصیت رو دادم!”
دروغ گفته بودم, کامل میدونستم کی نقش کیو بازی میکنه ولی فعلا نخواستم بهشون بگم که داستان نشه! دیگه تحمل خوردن یه چماق دیگه رو نداشتم! موفو پیروزمندانه بادی به غبغب ش انداخت, لبخندی زد و همینطور که سینه سپر کرده بود و ممه های درشتش رو بالا داده بود, سر کلفت چماقش رو به طرف من گرفت و گفت: “درسته که خپلعلی رو ندارم, اما اون شاهزاده رو گیر میارم و با همین چماق ترتیب کونشو میدم! گفتی سکس با پارتنرمون مارو برمیگردونه دیگه? اوکی! دارم برای اون دختر پسرنما!”
نگاهمو دادم به سرِ کلفت چماقِ موفو و در دل برای شیوای بیچاره دعا کردم. اسکلت که تا اون لحظه در سکوت نظاره گر مکالمه ما بود , بی‌حوصله گفت: “بلخره هیشکودومتون نظری نداره که چگونه میشود از این وض خلاص شد؟”
فورا جواب دادم: “گفتم که برای بازگشت به شهوانی, همه ی زوجا باید بهم برسن! خب برای اینکار واجبه که اول همه پرنسسا رو پیدا کنیم , چون شاهزاده ها به هرحال میان سراغشون!
موفو سر چماق رو پایین گرفت, دامنش رو با وسواس مرتب کرد و نیم نگاهی به من انداخت: “موقعی که داشتم از دست سربازا فرار میکردم شنیدم که اونا از قصر عجیبی اون طرف جنگل حرف میزدن, که داخلش پرنسسی به خواب ابدی فرو رفته…”
اسکلت سراسیمه گفت: “عع! زیبای خفته رو میگه؟” بعد بلافاصله رو کرد به من و پرسید:” کی نخش زیبای خفته رو بازی میکنه؟"
یه نگاه به هر دو نفر انداختم و با بدبختی گفتم:“کاپیتان…جک اسپارو…!”

تقریبا نیمی از جنگلِ سیاه و مخوف و انبوه از دارو درخت رو طی کرده بودیم که خستگی امانمون رو برید و وادارمون کرد ساعتی رو به استراحت بگذرونیم! دلم بحال موفو و اسکلت می‌سوخت. طفلکیا با اون لباسای گل و گشاد و پر چین و کفشای پاشنه میخی به سختی راه میرفتن و این بین, موفوی بیچاره فقط یه لنگه کفش بپا داشت و از درد اون یکی پاش گاییده شده بود…البته ناگفته نماند که منم بی نصیب نمیموندم و هر چند ثانیه یبار بخاطر بوجود اوردن این وضعیتِ اسف بار , سنگی چوبی فحشی چیزی نثارم میشد.
همگی با فاصله دور اتیش نشسته بودیم و قارچای وحشی ای که بین راه پیدا کرده بودیم رو به سرِ چوب زده و کباب میکردیم که ناگهان یه سایه به هیبت یه آدم جیغ زنان , عین رعد, از کنارمون گذشت. ثانیه اول چیزی نگفتیم و فقط سوالی بهم نگاه کردیم به این مفهوم که “اون چی بود?”. هوا کم کم داشت تاریک میشد و صدای زوزه گرگ ها هم دراومده بود, ترس رو میشد تو چهره همه مون دید! اسکلت هراسان گفت: “این گرگه تو داستان شنل قرمزی بهمون حمله نکنه یه وخ؟!”
خواستم جواب بدم که دوباره همون سایه جیغ زنان بهمون نزدیک شد و اینبار به دلیل انعکاس شعله های آتیش تونستم واضح تر ببینمش و…خدای من چطور ممکنه?!!اسکلت و موفو مات و مبهوت خیره ی اون هیبت بودن! موفو با مکث گفت: این دیگه چی‌چیه؟ شبیه یه موجود ناقص‌الخلقه‌س ولی شکل و شمایلش چقد برام آشنا میزنه انگار خیلی باهاش خاطره دارم!
اسکلت هم در تایید حرف موفو, اضافه کرد: بعله یه کص گنده‌ی متحرک! میتونیم دوتایی با کلّه بریم توش اتراق کنیم یوخوده گرم بشیم بعد راه بیفتیم! نظرت چیست؟
حق با اسکلت بود. اون موجود یه کُص بود به قد و قواره خودمون که داشت روی دو پا راه میرفت, البته فرار میکرد! یه کصِ از هم وا رفته ی شُل و ول که پشم هم داشت! بیچاره بالا و پایین میپرید و با یه صدای ریز و تیز و گوشخراش مدام میگفت “چه شد که من اینگونه گشتم؟ اینجا کجاست؟ کی منو اورده اینجا؟”
آه دردناکی کشیدم و خطاب بهش با لحنی ملتمس گفتم: “ببخش حسین همش تقصیر منه!”
موفو فورا رد نگاهش رو به من داد: “میشناسیش?!”
سری تکون دادم و گفتم:“آره, کیر ابن آدمه, یا بهتر بگم کص بنت حوا”
کصه همینجور داشت بالا و پایین میپرید و به من بد و بیراه میگفت:" عمریه محاسنم رو در زیر لوای کیر سفید کردم, آخر عمری عزت منو خدشه دار کردی!". اسکلت حیرت زده خطاب به من گفت:" کصمیخ باشی مگه چه تصوری از این بدبخ داشتی که اینجوری دراوردیش؟"
-: هیچی دیگه! یه کیر که روی دوخایه ش بلند شده و فعالیت میکنه, باالطبع توی داستان برعکس میشه! تازه اگه دوتا تخم گُنده دیدین که پرواز میکردن هم تعجب نکنید, اون بابی بوب لاوره! اونجا عاشق ممه س و اینجا عاشق خایه…
وقتی نگاه متعجب موفو و اسی و کص بنت حوا رو دیدم, سری به نشونه تاسف تکون دادم و آهسته بلند شدم تا به راهمون به طرف قصر قبل از تاریکی هوا, ادامه بدیم. به همون حالت گفتم:" تازه هنو اولشه! کجاشو دیدین!".

هوا کاملا تاریک شده بود و تنها شانسی که آورده بودیم این بود که مهتاب کامل بود و میتونستیم با استفاده از نورش, مسیر رو پیدا کنیم! تقریبا تا نزدیکی قصر قدیمی رسیده بودیم که تو دل تاریکی, لابلای بوته ها صدایی شنیدیم! صدای یه مرد بود! اولش با خیال اینکه سرباز باشن و در تعقیبِ موفو, یا اون مرده که دنبال اسکلت افتاده بود, وحشت زده پشت درختا قایم شدیم و در سکوت حرکاتش رو زیر نظر گرفتیم! کمی که گذشت شنیدم که گفت : “ای قربووونت برممم خوشگل موطلائی ! مامانی فدات…اها نه…بابایی فدات شه عزیزممم!”
با شنیدن این جمله ها, فهمیدم هرکی که هست کصخله و یه تخته ش کمه! پس نیازی به قایم شدن نبود! با احتیاط از پشت درخت بیرون اومدم و به سمتش قدم برداشتم. دقیقا پشت بوته ها بود, با دست, کمی شاخ و برگش رو کنار زدم و اونجا بود که دیدمش! یه پسر جوان که لباسهای فاخری هم به تن داشت, روی زمین نشسته, شلوارش رو تا روی زانو پایین کشیده و درحالیکه کیرش رو دودستی سفت چسبیده بود در تلاش بود لبهاش رو به سرِ کیرش برسونه! نتونستم حیرتم رو کنترل کنم با تعجب پرسیدم: “داری چکار میکنی?”
اینو که گفتم از ترس هِنی کشید و فورا از جاش بلند شد و رودر روم ایستاد. شلوارش پایین بود و کیر و خایه هاش درست مقابل چشمام قرار داشت! اسکلت و موفو و کص بنت حوا هم نزدیکتر اومده بودن! اسکلت فورا پرسید: “این کیری دیگه کیه؟ شلوارش چرا پایینه؟!”.
پسر که از رد نگاهش مشخص بود ماتِ سینه های بزرگِ موفو و اسی و سر و شکل کص بنت حوا شده, آب دهانش رو حریصانه قورت داد و جالب اینجا بود که کیرش مقابل چشم های حیرت زده ی ما به تکاپو افتاد و در کسری از ثانیه سیخ شد و خودش با دیدن این وضعیت بیشتر از همه شگفت زده شد. هر دو دستش رو روی گونه هاش گذاشت و با ذوق کودکانه ای گفت:" واااای خدای من اینجارووووو, هنوز باورم نمیشه که این کیر منههه, مال خود خودمه…".
با شنیدن این جمله و همچنین یادآوری اینکه الان کجاییم و اومده بودیم دنبال کی? حدس زدن برای اینکه این شخص کی میتونست باشه چندان سخت نبود. شاهزاده فیلیپ بود که مثلا اومده بود زیبای خفته رو از خواب بیدار کنه! آهی از ته دل کشیدم و گفتم : “حالا نیاز نیس اینهمه ندید بدید بازی دربیاری سپیده۵۸! یه کیره فقط… چرا انقده ذوقمرگ شدی?!”.
نیم ساعت بعدی به خوش و بش و چاق سلامتی با سپیده گذشت. انگار اومده بودیم خونه خاله! این بین حواسمم به موفو بود که با چه حسرتی به کیر سپیده خیره شده بود. قشنگ معلوم بود چقدر دلتنگ خپلعلی شده! گرم صحبت و تعریفِ کامل ماجرا بودیم که یهو اسکلت برافروخته از جا بلند شد: “بسه دیگه کونکشا! کمتر کص بگید، پاشید بریم اوضا رو راس و ریس کنیم.”…
همگی بلند شده بودیم که با صدای ذوق زده سپیده متوقف شدیم:“قبلش یه فکری به حال من بکنید!” با دست به کیر سیخ شده ش اشاره کرد و با خجالت گفت: “تازه یه روزه که کیردار شدم بلد نیستم باش کار کنم.” اسکلت چشماشو تو کاسه گردوند و کف دست راستشو بالا آورد: “هرکاری میکنم انجام بده!”. سپیده سری به نشونه تایید تکون داد. اسکلت یه تف انداخت کف دست راستش و بعد پنجه‌هاش رو خم کرد:" کصم دهنت روح کصمخ با این وض شخمی که درست کردی" بعد رو کرد به سپیده و گفت: “کف دس راستتو اینجوری بذا رو کلّّه‌ش… حالا یجوری که انگار سوئیچ ماشینو داری میچرخونی رو کلّه‌ش ورز بده!”.
همین لحظه کص بنت حوا معترضانه پرید وسط و با صدای نازک و زیرش گفت: “اسکلت جان با کمال احترام ولی چی کص‌کص میکنی واسه خودت؟ این چه طرز جق‌آموزیه؟ داری توهین میکنی به جامعه مجلوقین! بذار اینجانب بعنوان یه جقی کارآزموده آموزش بدم” اینو با تشر گفت و با بازوی راستش اسکلت رو کنار زد و روبروی سپیده ایستاد: “به من نگا کن سپیده! همونطور که شاعر میگه گر جق بزنی از کفِ دست کس سازی! الا ای و حال قبل از هرکاری یه ضربه دوانگشتی بزن به خایه‌هات تا تحریک شن… بعد قامت شکوهمند حضرت کیر رو پناه بده کف دستت بالا و پائین کن و به افق خیره شو حس بگیر تا بیاد.”
کص بنت حوا داشت تکنیک جق زدنِ خودش رو آموزش میداد که یهو اسکلت پرید وسط حرفاش و گفت: “الا ایو حال و کیر خر! نخست این‌که این سبک و سیاق جق‌زنی سنتی‌ست و انرژی بیهوده تلف میکند، حال‌اینکه با روش مدرن خودم؛ تلاقی مستقیم و مداوم کف دس با عصبهای کلاهک هسه‌ای، انرژی‌ای به مراتب قوی‌تر تولید کرده و حشراندوزی را دو‌چندان میکند و اینچنین تا حد زیادی صرفه‌جویی نیز در زمان و کالری‌سوزی میشود.”
کص بنت حوا گفت: “الا ایو حال شما کمتر این وسط گوه بخوری هم به نوبه‌ای صرفه‌جویی محسوب میشه!”
اسکلت که حسابی فاز دانشمند حشرپژوهانه گرفته بود با این حرفِ کص, از کوره در رفت وحشی شد و پرید پشمای کص بنت حوا رو کشید و حالا نزن کی بزن! دیگه چیزی ندیدیم فقط گردوخاک بود و مشتایی که به هوا میرفت و جیغ های زنانه ی اون دوتا! موفو یه گوشه ایستاده بود و درحالیکه سرخوشانه داشت ممه‌هاش رو میمالید خطاب به اسکلت با صدایی حشری و لرزون گفت:“کلیتوریسشو گاز بگیر داش اسی!”. کاملا مشخص بود که داره با خودش و اندام جدیدش حال میکنه!
سپیده هیجان زده, هرکاری که اسکلت و کص گفته بودن تکرار کرد و ثانیه ای نگذشته بود که آه و ناله ش بلند شد": آااااخ اوووف, ژووون". هرچند ثانیه یکبار هم برمیگشت و نگاهی حریصانه به سینه های بزرگِ موفو و کص بنت حوای بیچاره مینداخت و با یه “جووون” کشدار به حرکت دستش سرعت میبخشید. چشماش از شدت حشر سرخ و رگه دار و صورتش خیس عرق و رگ پیشونیش برآمده شده بود. درنهایت پاچید و باران رحمت بر سر همه‌مون بارید…
دعوا و جروبحث که پایان گرفت, اسکلت بی اختیار قدمی به عقب برداشت و با سر به سپیده ی حشری کیردراز اشاره کرد:" نکنمون"
فورا دستشو گرفتم, اطمینان بخش فشردم و با لحنی محکم گفتم:" نترس خودم هواتو دارم…"
کامل جمله م رو ادا نکرده بودم که با اون یکی دست, محکم زد پس کله ام و شاکیانه گفت:" گوه نخور مرتیکه لاشی هرچی میکشم زیر سر توئه"

بحمدالله, جق زدن سپیده که تموم شد , به راهمون ادامه دادیم و وارد قصر خالی از سکنه و حتی بدون نگهبان و خوم و حشم , شدیم! قضیه کمی مشکوک بود اما وقت نداشتیم بهش اهمیت بدیم! موفو به ظاهرِ ترسناک قصر و درو دیوارهای بلندش نگاهی انداخت و گفت:“میگم مطمئنین کپتنمون اینجا خُسپیده؟!”
با اینکه هیچ از ظاهر قصر و این سکوتِ خوف آورش خوشم نمی اومد ولی چاره ی دیگه ای نداشتیم:" طبق داستان که باید اینجوری باشه… حالا بریم تو!". اما هیچ کس از جاش تکون نخورد. همین لحظه کص بنت حوا معترضانه غرید:" “سپیده جان میشه یه لطفی بکنی این کیرتو از تو کون ما بکشی بیرون؟”
سپیده فورا خجولانه جواب داد:" اخ ببخشید, دست خودم نیست, هنو روز اولمه نمیتونم کنترلش کنم."… اینو گفت و با کف دستش آروم به سر کیرش زد:" بی تربیت نباش دیگه پسرم!"
اسکلت متفکرانه به کص بنت حوا نگاه کرد:“زکی! مگه کص متحرک به تنهایی هم کون داره و ما نمیدونسیم؟”. بعد بلافاصله با سر به من اشاره کرد و ادامه داد: “هرچن از تراوشات مخ معیوب این کصمیخ هیچی بعید نی!”
سری به نشونه تاسف تکون دادم و خودم جلوتر از همه به طرف پله ها قدم برداشتم اما با شنیدن جیغِ بلندی که از داخل قصر به گوش رسید سریع عقب پریدم:" یا پیغمبر این صدای چی بود?!"
چند لحظه خیره بهم, در سکوت صبر کردیم و بعد وقتیکه دیگه صدایی به گوش نرسید درحالیکه بازوهای همدیگه رو چسبیده بودیم همگی باهم از پله ها بالا رفتیم و قدم به داخل اون قصر بزرگ و ترسناک گذاشتیم. داشتیم عین بید میلرزیدیم!
عجب غلطی کرده بودم, بگو مرد حسابی نونت کم بود آبت کم بود, داستان نوشتنت چی بود دیگه!? از راهروی بلند و باریکی که به دیوارهاش تابلوهای نقاشی سکسی و اروتیک نصب شده بود گذشتیم, یکی یکی درب اتاق خوابها رو باز کردیم تا اینکه در انتهایی ترین گوشه ی سالن, وقتی درب اتاق رو باز کردیم و داخل رفتیم , روی تختخوابی از تشکِ پر قو دختری رو دیدیم که دراز کشیده و در حالی که موهای بلندش روی سینه اش ریخته بود و لباس خواب بلند ابریشمی ای به رنگ صورتیِ روشن تنش بود, به خواب عمیقی فرو رفته بود!
سکوت سنگینی فضای اتاق رو احاطه کرده بود, چند لحظه به همین منوال گذشت تا اینکه اسکلت به حرف اومد :" “عع! این کپیتن جکولِ کونکش خودمونه؟!”. صداش میلرزید. در سکوت سری به علامت تایید تکون دادم. اسکلت ادامه داد: “خب چرا حامله‌س اون وخ؟!”
آهی کشیدم و خیره به شکم برآمده جک اسپارو گفتم:" مگه نسخه اصلی داستان زیبای خفته رو نخوندی? تو نسخه اصلی به دختره توی خواب تجاوز میشه اونم دوقلو باردار میشه!"
موفو حیرت زده پرسید:" ینی الان این دوقلو بارداره?!"

  • اره متاسفانه…

ادامه دارد…

نوشته: روح بیمار


👍 81
👎 5
22371 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

724026
2018-10-15 21:15:13 +0330 +0330

چقد زیاد بود ولی ناموسا چسبد

1 ❤️

724027
2018-10-15 21:16:44 +0330 +0330

کلی خندیدم، مرسی آرمین جان :)))))

1 ❤️

724029
2018-10-15 21:17:52 +0330 +0330

محمدرضا ژاله عالی بود

1 ❤️

724035
2018-10-15 21:24:30 +0330 +0330

کس بنت حوا
روده بر شدم ریدم از خنده

3 ❤️

724038
2018-10-15 21:26:05 +0330 +0330

وای وای عالی بود ترکیدم

دمت گرم خدایی

2 ❤️

724044
2018-10-15 21:36:33 +0330 +0330

تبریک میگم با ساختار خوب و این قسمت با محتوی عالی فلش بک های بجا و طنز مناسب تونستی بیشتر خواننده رو جذب کنی این قسمت موفو رو عالی در اوردی و تونستی کاملا این کاراکتر رو مثل اسی در بیاری دوست داشتم و لایک تقدیمت


724049
2018-10-15 21:39:26 +0330 +0330
NA

دیالوگ‌های موفو چه خوب بود :دی
اون قسمت ژاله هم با حال بود
خسته نباشی

6 ❤️

724073
2018-10-15 22:34:19 +0330 +0330

با تشکر از اسکلت حشری عزیز! یا همون اسی کص طلای خودمون, بابت کمکها, راهنماییا و دیالوگا! ? ?

5 ❤️

724076
2018-10-15 22:38:15 +0330 +0330

درود بر آرمین‌ عزیز

هرچند محتوای اصلی داستان طنز هست،اما با توجه به اینکه شخصیت های داستان برای عمده خوانندگان گنگ هستند این طنز نسبی هستش و به نوعی داستان برای کاربران حال و آشنا مفهوم هست.

این رو عرض کردم که اگر نقدی بر داستان وارد شد و ایضا کسانی خوششان نیامد دال بر ایده پردازی و قلم خوب شما نیست که البته قطعا خودتون بر این موضوع واقف هستین!

در کل این قسمت هم عالی بود و نسبت به قسمت قبل قوی‌تر و ساختار خوبی داشت…لذت بردیم دوستم!

3 ❤️

724077
2018-10-15 22:39:28 +0330 +0330

JadoGar_Sefid

خخخ اونجا چرا? بخاطر قدیمی بودن تم داستان? ?
منکه بی اعصاب نیستم عزیزم همیشه میخندم ?

hasan.lor
فدات

ماهایا9595
همیشه بخندی عزیزم ? قربونت

اجطفدبسن
خخخخ اره

ایلونا
فدات خوشحالم دوس داشتی! خخخ سینارو میگی? ?
ولششش کن بخند تا دنیا بروت بخنده ?

پسر.شجاع.

قربونت
همیشه برینی ?

Shanen
همیشه بخندی عزیزم ?

Sasy78
فدات عزیزم خوشحالم دوست داشتی ? ?

1 ❤️

724081
2018-10-15 22:55:53 +0330 +0330

خدابا این روح بیمار رو خوب نکنی
این همینجوریش خوبه
همه داستان یطرف
موفو یطرف
کل داستان و موفو یطرف

جق زدن سپیده یطرف
مریض روانی آخر شبی نابودم کردی از خنده
اسی هم که پایه ثابته
چی بگم
مرسی آرمین عزیر
ی کمم به این مملی شادو گیر بده
از وختی شیخ شده با فتواهاش گاییدندی نموده
جدا از هر گفته دیگری باید عارض شم به درز مبارکت کتون که دوزتتون دارم
قلبت ، وجودت ، تهی ازقصه و غم
لبهات هم خندان
دستانت توانا
لایک روح بیمار ما

5 ❤️

724082
2018-10-15 22:56:48 +0330 +0330

jack.sparr0w
به به جک عزیز! فدات خوشحالم که دوس داشتی این قسمتو! مرسی از اسی عزیز بابت کمکاش ?
خودت درچه حالی? ? حرفی حدیثی فحشی فصیحتی چیزی بابت اون دو قلوهایی که تو شکمت کاشتم نداری بزنی? ?

Snowflake
پرانتزات تو حلقم , باشه? ?
فدات برفی خانم, خوشحالم که دوست داشتی و خنده اورده به لبات, همیشه بخندی ?
تحفه درویشی ست خدمت دوستان,
برای فیلیپ دندون تیز کردی? میخوای گی بشی تو داستان بدی سراغش? 🙄 (لبخند موزیانه) ( دست کشیدن به ته ریش) ( مالیدن فلان )

shadow69
به به شادوی گرام!
قربونت خوشحالم دوست داشتی!
میخوای توش باشی یا نه ?

nilajooni
قربونت برم نیم رنگ!
لطف داری ?

Bobi_BoobLover
فدات عزیزم ?
درسته که اینجا ممه دوستی! اونجا اما باید بشی خایه دوس…
قربونت خوشحالم دوست داشتی و مرسی از لطفت ?

Different_mano
اره دیگه کاپیتانتون حامله شد, تا بعد ببینیم چی میشه ? نسخه اصلی زیبای خفته اینجوریه اخه, تصور کن شکم برامده جکو ?
قربون لطفت خوش حالم دوست داشتی

4 ❤️

724092
2018-10-15 23:09:34 +0330 +0330

JAMSHID_SE7EN
دروود بر جمشید عزیز و بزرگوار ?
مرسی از لطفت دوست خوبم! خوشحالم که همراهی میکنی امیدوارم تا انتها دوست داشته باشی!
آره عزیز حق با شماست, خودم قبول دارم که این داستان ممکنه به مذاق همه دوستان خوش نیاد, به هرحال عده ای شخصیتهای اول داستان رو نمیشناسن و شاید هم عده ای کلا با این عزیزان حال نکنن, به همین خاطر داستان رو کسل کننده و بی معنی بدوونن که حق هم دارن و نظرشون محترمه!
هرچند که من فقط برای سرگرمی و نزدیک شدن دوستان نوشتم…
فدات دوست خوبم , مرسی از لطف و همراهیت ?

happysex
الهی آمین / ?
همه اینا یطرف, خودت یه طرف ? ?
عشقی داداش…
فناتم چه حیف که قلب سبز نداره اینجا!
خوشحالم که دوسش داشتی و خنده و اورده به لبات , همیشه بخندی عزیزم ?

3 ❤️

724094
2018-10-15 23:13:15 +0330 +0330

Different_man
یه سرچ بزن تو گوگل نسخه اصلیش میاد, اوه اوه تصور کن زایمانش چه شود ?

نه بابااااا! اینجا هم سر صبحی یه گردوخاکی اومد که نگو! چشم چشمو نمیدید به جون تو! اما طرفای ساعت هشت و نیم, نه, یه بارون اومد و گردوخاک خوابید خداروشکر!
حالا سمت شما هم بارون میاد, ایشالا میشوره میبره !
چکار کنیم دیگه , زنده زنده محکومیم به دفن شدن!

1 ❤️

724095
2018-10-15 23:14:30 +0330 +0330

Bobi_BoobLover
حالا شرک و فیونا هم داریم که قسمت بعد وارد میشن ?

1 ❤️

724107
2018-10-16 03:09:33 +0330 +0330

ای وای دهنت سرویس دل درد گرفتم از خنده خیلی خوب بود فقط تورو خدا زودتر ادامشو بزار

1 ❤️

724109
2018-10-16 03:38:51 +0330 +0330
NA

من تو کل زندگیم از شرک خوشم میومد میتونی وصلمون کنی‌ بسم الله ?

7 ❤️

724111
2018-10-16 03:43:20 +0330 +0330

بازم لایک 20 نصیب من شد(inlove)
آرمین دهنت سرویس!ازت متنفرم 🙄 عالی بود عاااالی
وای موفو!خودشو نکنه صلوات 🙄
اسی عالی بود قشنگ خودش بودا ? چقدر اذیتش کنم به به (preved)
من جقی نیستم !بکنم 🙄
وای روز اولم بود عادت نداشتم به کیر 🙄
"بی ادب نباش پسرم"این خیلی خوب بود 🙄 خود سپیده بودا ?
جک بیچاره حامله شد !من زن حامله ماچ نمی کنم (inlove)
عاشقتم روح بیمار (love)
پ.ن:این ارکیده عاشق همه پرنس هاس مثه من و گل سر سبد کراشش جرویس پندلتونه ?
پی وی خدمتت میرسم ارکید ?


724112
2018-10-16 03:44:39 +0330 +0330

وای قمرمون یادم رفت 🙄
آرمین از 6 صبح دارم بلند بلند میخندم 🙄

4 ❤️

724119
2018-10-16 04:38:07 +0330 +0330

آرمین دمت گرم پسر
خیلی عالی و فان …
لایک

2 ❤️

724135
2018-10-16 06:06:29 +0330 +0330

بابااااااااهری پاتر!آرمین واقعاکه اسم روح بیماربرازندته!دهن سرویس فیلمشوبسازی جذابترازنارنیامیشه خخخخخ
سپیده بارون رحمتش همه روبه فیض رسوند!شیواااشیواااا!رسمأانگ جنون بهم زدن دوستام!ارمین؟کس بنت حوا؟!لایک

4 ❤️

724136
2018-10-16 06:34:41 +0330 +0330

سلام بر آرمین عزیز! تو هنو زنده ای پسر فک کردم دخلت اومده! ?
الا ایو حال ? این قسمت از قسمت قبلی خیلی بهتر بود. مخصوصا کس بنت حوا فقط نیم ساعت داشتم می خندیدم بهش (بین خودمون باشه روز اولی که اومد شک کرده بودم کس بنت حوا باشه 🙄 ) این دفه انقد مارو خندوندی که نزدیک بود لو برم! (dash) منتظرم ببینم چه بلایی سر شادو میاری ! خیلی مستعد مونث شدن هس ? بی صصبرانه منتظرم ببینم کس بنت چه واکنشی نشون می ده تو رسانه ها 🙄
اون قسمت که سپیده داش ور می رفت خیلی باحال بود ولی از وقتی لیدی روناک اومده دخترا دارن ذات خودشونو نشون می دن و کمر بستن به دریدن پسرا اونا از تو هم ماهرترن خخخخخخ جوری به 75 روش سامورایی بکننت که بشی ممد رتیل 2 ! 🙄
یه نکته دیگه مگه شیوا ایلونا نبود پ چرا هیدن مون شد! آیا کسی هس مرا یاری کند؟ (hypnotized)
منتظر قسمت سوم هستم ازت انتظار دارم قسمت سه از دو بهتر بشه وگرنـــــــــــــــــــــــــــــــــــه…! ?

3 ❤️

724143
2018-10-16 07:01:03 +0330 +0330

راستی کی میتی رو میاری کله خراب؟ آیا اونم قراره به دختر تبدیل بشه اگه تبدیل شد اسمشو بذار سمیه ? خیلی از سمیه خوشش میاد! ? اون اگه بیاد کل داستانو می فرسته رو هوا 🙄

2 ❤️

724144
2018-10-16 07:09:53 +0330 +0330

عالی بود پسر

1 ❤️

724146
2018-10-16 07:34:08 +0330 +0330

روح عزیز و نازنینم!
من غش
من پاره از خنده
تیکه های اسی دقیقا خودشه و اون تیکه اسی هندونه ها رو بتکون تو هوا بودم بس که خندیدم
شعر ماه و جق سپیده عالی بود. هرچند همش منتظر بودم سپید یکیو خفن بکنه D:
کص بنت حوا هم که آخرش بود
جملاتت دقیق و استفاده از کلماتت در جایی که بیشترین تاثیرو داشته باشن، مثل همیشه جلب توجه میکرد و توصیفات خلاقانه ات هم که نیازی به گفتن نداره.
عالی بود و انرژی خنده های بلندم بعد روزهای زیاد بی خنده ی از ته دل، برگرده سمت خودت :-*

5 ❤️

724149
2018-10-16 07:58:55 +0330 +0330

کم کم داره علامت هشدار به صدا در میاد ?
فقط آرمین میفهمه چی میگم ?

عالی ?

5 ❤️

724160
2018-10-16 08:45:10 +0330 +0330

حسام!:(:(

مستر مین پای منو بکشی وسط دیگه…خب الان که بیشتر فکر میکنم میبینم منم مثل امریکام،یعنی هیچ غلطی نمیتونم بکنم!:(:(

ولی ناموسا به روش خودجوش و خودسر قید منو تو این داستان بزن!من گونا دارم!:(:(

تازشم،من اصلا به این داستان نمیام چون حشرم در حد جلبکه!به هیچ پرنسس و شاهزاده و کوفت و زهرمار دیگه ای هم نمیام…من فقد یه میتی ساده ام! 😢 😢

5 ❤️

724174
2018-10-16 10:11:46 +0330 +0330

Snowflake
خب الان نقشا جابجا شده, تو باید به پرنسسا چش داشته باشی! مثلا سیخ کنی واسه ممه های اسی یا موفو ?
ول کن فیلیپو خودش صاحاب داره, وایسا بببن کدوم پرنسسو میندازم تو بغلت 🤤

SCALLETA54
فدات عزیزم خوشحالم دوس داشتی, همیشه بخندی ?
چشمممم

shadow69
ژوون ژوون , ای بدونی شرک کیه ?

sepideh58
فدت سپول مپول, خوشحالم دوس داشتی ? ?
حالا ایشالا کم کم عادت میکنی بهش قلقش میاد دستت, حواست باشه زیاد باش ور نری وگرنه میکنه میفته ?
قربون لطف عزیزم , همیشه بخندی و شاد باشی ?
اره خودش گفت ولی اینجا باید عاشق پرنسسا بشه دیگه, توی پیوی کار دست خودت ندی!
قربونت برم منم عاشقتم (inlove)

Takmard
فدات شهرام جون خوشحالم دوس داشتی, مرسی از معرفتت ?

2 ❤️

724176
2018-10-16 10:17:24 +0330 +0330

عه؟زیاد باهاش ور برم میفته آرمین ؟ (hypnotized) فک نکنما وگرنه الان بیشتر پسرهای شهوانی شمبول نداشتن ? حالا یه دستی به سر و گوشش میکشم وارسیش میکنم ببینم چطوریاس ? (inlove)
اسی رو بده به من ممه ها قشنگن ?
وای اون تیکه ژاله عالی بود !تصورش میکردم با صدای اسی ! ?

4 ❤️

724178
2018-10-16 10:20:49 +0330 +0330

Hesssam1987
قربونت حسام جون مرسی که خوندی و خوشحالم که دوس داشتی ?
کم بودن شخصیتا? هر قسمت تعداد مشخصی رو وارد میکنم که داستان آشفته نشه و خواننده رو گیج نکنه! ولی قسمتای بعد بیشتر میان!
آره بعضی از دوستان نا آشنان و براشون کسل آوره, امیدوارم با دید مثبت بخوننش, مثلا اشنایی بیشتر با حتی فارغ از اینکه نقش رو که بازی میکنه, اینجوری درک داستان اسونتر میشه!
فدات عزیزم مرسی که همراهی کردی و خوندی ? امیدوارم تا انتها خوشت بیاد…

Bobi_BoobLover
چه ایده جالبی 🙄 ببینیم چی میشه

هزارویکشب
چاکرم عزیزم خوشحالم دوست داشتی ?
چخبره, هری پاتر ? نارنیا? ? دیگه تا اون حد هم نیست…
خوشحالم خنده اورده به لبت دوست عزیز, همیشه شاد باشی ?
به دوستاتم پیشنهاد بده تا دیگه نزنن ?

مرسی از لطفت…

2 ❤️

724180
2018-10-16 11:02:44 +0330 +0330

شبح سیاه پوش
درووود بر شبح متغیییر ? اره بابا همچنان نفس می کشیم…
فدااات عسیسسسم خوشحالم دوس داشتی, پیش کیا لو بری? ?
فک کنم یجاهاییش برات نا مفهوم !
اون دانای کل اول, کسی که مثلا هیولا شده بود رو روایت میکرد, هیدن موون بود…
اما دانای کل دوم, اونجا که طرف توی حوض داشت با کیرش ور میرفت, اون شیوا بود…
با هم فرق داشتن این دوتا روایت…بعدا بهم میپیوندن ?
بهتر شد حالا ? اگه بازم مشکلی بود بگو!
والا میتی میزنه شل و پلمون میکنه, تا ببینیم چی میشه

خوشحالم دوست داشتی امیدوارم در ادامه بهتر بشه ?

romsezar
قربونت عزیز

Haleh59
ژووون تو فقط غش کن ?
نخ و سوزن بیارم یا زوده? ?
حیف شد باید یه تیکه اضافه میکردم که خود اسی با این شعر قر میداد به ممه هاش ?
فدات عزیزم خوشحالم دوست داشتی و باعث شده بخندی, همیشه شاد باشی ?
همیشه انرژی مثبتا واس خودت ?

eyval123412341234
قربونت عزیزم, آره جکی بیچاره دوقلو بارداره ?
حالا صب کن ببین چه کلاهی میره سر خودت ?

DarkWeb
اوووف اوووف اره ? ?
چه شود…
قربونت عزیزم ?

2 ❤️

724182
2018-10-16 11:09:38 +0330 +0330

hilda19
قربونت عزیزم, خوشحالم دوست داشتی ?
فدا سرت ?

Deadlover4
به به میتی عزیز ! حال و احوال ?
خخخ حالا بذار بینیم چی میشه فعلا آبغوره نگیر فدات ?
نمیخورنت که همه بچه های خودمونن ?

Bobi_BoobLover
آره ایده بسیار بسیار جالبیه 🙄
بچه هاشون بشن کی?

sepideh58
خب اونا میدونن چطوری باش بازی کنن, تو اولته بلد نیسی هولی میزنی خرابش می کنی ?
همه ممه اسی همه کص اسی هم همه چیش واسه خودت عسیسم ?
آره باحال اجراش کرده بود 🙄

2 ❤️

724184
2018-10-16 11:27:34 +0330 +0330

عه اینجوریاس؟ ? خوب شد گفتیا ? از دیشب انقدر بهش رسیدم سفید تر شده ? ماسک روشن کننده و لوسیون و کرم و همه چی ? کلی نازش کردم و ماچ

4 ❤️

724203
2018-10-16 12:52:59 +0330 +0330

خیلی باحال بود xD کل این دو قسمت عالی جدا قسمت حسین جدا فوق العاده بود مردم از خنده دمت گرم ;)

1 ❤️

724209
2018-10-16 13:53:33 +0330 +0330

sepideh58
جوون مرگش نکن این کیر بدبختو ?

امپراطورشب
اوووف باشه ?

Bobi_BoobLover
ادمینم میارم ?

Mind_Freak
فدات عزیزم خوشحالم دوس داشتی ?
خخخخ اره تیکه حسین باحال بود ?

2 ❤️

724211
2018-10-16 14:12:48 +0330 +0330

خدمت نویسنده محترم عرض بنماییم که…اسم عضو شریفمونو عوض کردیم.دیگه خپلعلی نی چون دیدیم اسمش داهاتیه و کلاس نئره.الان مدتیه بهش میگیم “خبیث” ?


724225
2018-10-16 15:08:23 +0330 +0330

آهان الان گرفتم. نه نامفهوم نبود فقط چن تا کلمه منو گمراه کرد فک کردم 2 تاش یکیست
رگ خواب بی اعصاب دست منه تو بیارش خودم نمی ذارم بت دس بزنه مگه اینکه… ?
حاژآقا مسئلةٌ!این ژاله کوجای داستانه؟ (dash)
من تا الان فک می کردم سپیده 85! فکر می کردم اون 85 سایزِ…! ?

2 ❤️

724228
2018-10-16 15:32:10 +0330 +0330

همچنان سلامم به روح پر فتوحت
بی اعصاب اعصابمو بهم ریختی
همش استرس داشتم چماغه تو کونت نره که فقط خدا روشکر فقط خورد تو سرت
حشری تو اون وضعیت بازم چشمت دنبال ممه های اسی داستان بود
اخه اینم روش جق زدن بود گفتی سویچ ماشین میچرخونم انگار دستم رفته رو کله خپل علیت
مراقب هیولای قصر مخوف باش
اگه چشمش بهت افتاد برو پشت کس بنت حوا قایم شو
روح و روانمو شاد کردی
امیدوارم قلمت مثل خپلعلیت پر توان باشه

2 ❤️

724237
2018-10-16 16:59:22 +0330 +0330

آرمین تو رووووحت عالی بود!
خلاقیت ذهنت قابل ستایشه ?

اینا فقط:
داستان تو دقیقا کاری باهامون کرد ک… :))))

شعر من ?
چجوری شعر گفتی آخههههههه
عالی بود… اون واویلا و اینااا خخخخخ
حجم بزرگ سیاه…!

حرفای موفو به اسی 🙄

بنت حوا 🙄

واااااییییی صحنه ی سپییید
یاد دادن … حسام به سپید
باران رحمت سپید🙄

چه تو اوج تموم شد :)

این قسمت خیلی خیلی خیلی بهتر و خنده دارتر از قبلی بود :)
خسته نباشی و زووووود و باااااز هم بنویس ? :)

لایک ۴۱ مال منههههه…

شاد باشی ک باعث کلی لبخند و قهقهه شدی :))))))


724240
2018-10-16 17:11:18 +0330 +0330

شبح سیاه پوش عزیز !
اون عینکتو بزن داداش :-)
58!سایز نیست .منم 85 نیستم ?
من جدیدا پرنس هستم و میکنم ?
خیلی هم خوشگله کیر جانم 🙄
دنبال اسم خوشگلم برا پسرم
فقط مراقب باش یکم بی ادبه 🙄

5 ❤️

724249
2018-10-16 19:06:05 +0330 +0330

امپراطور جانم اژدر زیادی خشنه یه روحیه من سازگار نیست
پسرم افسرده میشه اسمش اژدر باشه ?

2 ❤️

724250
2018-10-16 19:10:36 +0330 +0330

sepideh58 عزیز
کار ما از عینک گذشته (dash) بنده می دونم 58 سایز نی ولی از کجا معلوم اونجوری گذاشتی کسی شک نکنه حالا ماس مالی می کنی که مام بگیم آره اون 85 و سایز 🤤 نی! ?
شما پرنس و بکنم که باشی به پای لیدی روناک دائم الحشر خدابیامرز (حضار جامه دریده و اشکها می ریزند) و بنیان گذار کان کردن پسران نمی رسی! کان به قبر اکانتش بباره 😢 ایشون بارها تلاش کرد ولی خودش چیز ? کرد حالا شما که دو روزه دودول دار شدی اونم طرز استفاده شو بلد نیستی می خوای…؟ 🙄 🙄

3 ❤️

724253
2018-10-16 19:49:16 +0330 +0330

از وقتی فهمیدم سول حسام و موفو رسیده به سپیده بانو و ابجی خودمون دیگه اون ادم سابق نشدم!:(:(

میگن خانوما از مردا چندبرابر حشری ترن…درست یا غلط،تنها سلاح دفاعی اقایونو گرفتی و دادی به خانوما؟میدونم مثل خودم زیاد قبولش نداری حسام…ولی جناب اسی حشری…خدا بهت رحم کنه جلو این جماعت حشری!:(:(

راستی مستر مین،چرا گیر دادی به عرشه ایا؟دور منو خط بکشیا!من فقط تو کابینم میشینم و سیگار میکشم،ازاری ام برا کسی ندارم!اگه میخوای بهم نقشی بدی جای من از بزرگوار استفاده کن،بزرگوار بازیکن،نه ببخشید،بازیگر بهتری برای ایفای اون نقشه!:(:(

5 ❤️

724279
2018-10-16 21:17:33 +0330 +0330

روح عزیز،تیکه کلام ها خیلی خوب و به جا بود…
مشتاقانه منتظر ادامه ش هستم : d
لایک 43 ?

4 ❤️

724345
2018-10-17 05:38:43 +0330 +0330

شبح جان والا از خدا پنهون نیست از شما هم پنهون نباشه پررو تر از این حرفام که 85 باشم و رو نکنم :)
اون کیر جان هم مراقب هستم
درسته نخوردم نون گندم ولی دیدم دست مردم خرابش نمیکنم
لیدی روناک پیش من لنگ میندازه!رو نکردم
بچه ها میدونن 🙄
میتی جان حالا من یه 30 سانتی گیرم اومد چه اشکال داره:-(


724348
2018-10-17 05:55:40 +0330 +0330

سپیده جان
کتمان کردن سایز ممه ربطی به رو نداره شاید از این می ترسی از من بدزدنش آخه همونجوری که همه می دونن (شایدم ندونن که اگه نمی دونن ارجاءشون می دم به کتاب «چگونگی خلقت ممه» دکتر ممه علی ممه سنی تا بدونن ممه برای من خلق شد ?) هیچکس بدون اذن من نمی تونه دس به ممه بزنه! تازه تو تحقیقات به یه نتایج تازه رسیدن که حرفای دکتر ممه سنی رو اثبات می کنه!الا ایو حال خوب کاری می کنی از بقیه کتمان می کنی ?
در مورد نحوه استفاده از شومبول یه مثال می زنم شما هواپیما مسافر بری هم دیدی دست مردم آیا می تونی 2 متر جلو ببریش؟ حالا پروندنش پیش کش ?
30سانت؟؟؟؟؟ برات متاسفم عزیزم بد جور بت انداخته ! من جات بودم از شومبولش آویزونش می کردم 🙄

4 ❤️

724349
2018-10-17 06:04:05 +0330 +0330

در رابطه با لیدی روناکم رینگ شهوانی تصمیم می گیره اگه راس می گی بیا اونجا ببینیم تو لنگ می ندازی یا اون! ?

2 ❤️

724354
2018-10-17 06:37:19 +0330 +0330

روحت سرشار روح بیمار که روحمو شاد کردی لایک تپل خدمتت گل پسر

2 ❤️

724357
2018-10-17 06:50:14 +0330 +0330

باحال بود و همینجوری که میاد باحال تر میشه :)

لایک ۴۶ تقدیمت ?

2 ❤️

724359
2018-10-17 06:51:19 +0330 +0330

شبح جان من یه جوش کوچولو داشتم حیف اونم آب شد الان یه کیر خوشگل دارم و این دو روز آرمین یادم داده چطوری ازش استفاده کنم میخوای تقدیم کنم:-)
اون 30 سانت هم مزاح بود وگرنه همون 18 سانت بسمه
پسر خوشگلمه هر جوری باشه دوسش دارم

4 ❤️

724360
2018-10-17 07:06:43 +0330 +0330

عزیزم همه اولش همینو می گن که از ما جوشه گوشم از این حرفا پره خانوم این حقه ها قتیمی شده شما ساعت 12 شب بیا مطبم یه زنگ بزن به «دیفرنت من» یه وخ بگیر تا ببینم چه بلایی سر ممه هات اومده ?
من مشکلی ندارم فقط هر اتفاقی برات افتاد پای خودتا!! :)
الا ایو حال بازم می گم بت انداخته حالا چه 18 چه 30

2 ❤️

724363
2018-10-17 07:36:45 +0330 +0330

شبح ممه لولو برد :) ببخشید ممه آرمین برد !الان کیر هستا تعارف نکن 🙄
12 شب هم چشم میام ولی پسرم بیدار شد خودت جوابگو باش 🙄

4 ❤️

724365
2018-10-17 07:41:29 +0330 +0330

mofo56
به به سیندرلای عزیز, قدم رنجه فرمودین استاد ?
چطو دلت اومد اسمشو عوض کنی, خود خپلعلی که بهتر بود یه سایت باهاش خاطره دارن ?

شبح سیاه پوش
اون ژاله ای که دوستان میگن, منظور ممدرضا ژاله س که توی اینستا فعالیت داره و کلیپ میده بیرون, اون جمله که اسی گفت کاری که داستانت با کیروخایه های من کرده جمهوری اسلامی سال ۵۸ با سفارت امریکا نکرده, برگرفته آخرین کلیپش بود…

Bubble.A
به به بابل عزیزم ?
من کجام بی اعصابه اخه? ?
فدات خوشحالم دوست داشتی آره دیگه ممه های اسی بدجور چشمو میزنه, نه دیگه چماقه واسه من نیست واسه صاحابشه (شیوا) ?
اصن چطوره خودتو بیارم تو داستان پشت خودت قایم شم ,ها? 🤤
لطف داری دوس عزیز, خوشحالم خوشت اومده ?

Hidden.moon
به به دیو شهوانی, حال شما? ?
شاد باشی عزیزم ? همیشه بخندی ?
شعرو از روی شعر خودت برداشتیم 🙄
حالا به اسی میگم به تو هم یاد بده چطوری بزنی, نیس اولتونه هنو بلد نیستین ?

فدات عزیزم ?

3 ❤️

724370
2018-10-17 07:50:14 +0330 +0330

sepideh58
اسمشو میذاریم امید… ?

Deadlover4
آره خدا بهشون رحم کنه ? اوووف

میخوای نقش اون شخصیت توی گالیور که مدام میگه " من میدونم ما موفق نمیشیم" رو بهت بدم? ?

miss_smile
قربونت عزیزم خوشحالم که دوس داشتی ?
مرسی از لطفت…

ماهان…ماهان
فدایی داری ماهان جان, خوشحالم دوس داشتی, ?

Holy_man
فدات عزیزم خوشحالم دوس داشتی ?

sepideh58
ممه تو ارمین خورد 🤤

5 ❤️

724381
2018-10-17 09:42:00 +0330 +0330

بعد اون ریدنت به هیکل من تو مدافعین حشر من یکی از تو نقش نمیخوام!

اخه لامصب از گوز؟ (dash) (dash) (dash)

3 ❤️

724416
2018-10-17 13:46:42 +0330 +0330

ولکنم به چشات اتصالی کرده خخخخ
واییییییییب عالی بود ترکیدم از خنده واقعا اسی هندونهدهارو بتوکون خخخخخخخخخ سپیده جونم حالا ک اون تویی قربون دستت دنباله همشون کن خخخخخخ
وای خدااااااااااااااا تو معرکه ای بشر عالی بود عالیه عالیه تو بنویس فقط محشری تو خخخخ

4 ❤️

724446
2018-10-17 17:34:31 +0330 +0330

واقعا که روحت بیماره

2 ❤️

724458
2018-10-17 19:15:42 +0330 +0330

Deadlover4
خب دیگه با چی باید بمب شیمیایی درست میکردیم? ?

hani.banooo
فدااات عزیزم خوشحالم که دوست داشتی ?
بابا ول کن سپیده رو همینجوری همه رو عاصی کرده بخاطر کیرش, حالا بهش اینم بگو ?
قربونت عزیزم ? خیلی خیلی خیلی لطف داری

merlinjan
اره ? ?

3 ❤️

724459
2018-10-17 19:30:54 +0330 +0330

آرمین جان ممنون ما رو از این گمراهی در اوردی حیف اینستا ندارم
سپیده جان ممه رو هر کی بره غلط کرده ? ممه صاحاب داره اونم منم هر کی باممه کار داره باس بیاد پیش ما:|
عب نداره شما وقتو بگیر بقیه ش با من ?

4 ❤️

724462
2018-10-17 19:59:18 +0330 +0330

قاعدتا با ترکیباتی مثل متیل فسفونیل دیکلراید،سیانیدهای الکالی،فسفید ها یا…نه با چس مثقال ترکیبات گوگردی توی گوز مثل سولفید هیدروژن!

4 ❤️

724564
2018-10-18 04:55:17 +0330 +0330

ذوق سپیده (dash) 🙄 🙄
جق زدنش (hypnotized) ? (wanking) (wanking) 🙄
آموزش خود ارضایی توسط من و اسی (dash) (dash) (dash) 🙄 🙄 🙄 🙄 ?
عزت و آبرو از دست رفته من (: متاسفانه هیچکدوم از شکلکا نشون دهنده غم معنوی من نیستن)
بابی که تو هوا پرواز میکنه (dash)
علی ای حال داستان خوبی بود خندیدم باهاش آرمین عزیز.

این تیکه کمتر گه بخوری خوب بود ولی خب مطمئما در دنیای واقعی دیالوگ من نمیبود.
صرفا میگفتم بیا کلیتوریسمو بخور یا مث اون یارو جوی توی سریال بنشی میگفتم suck my tits!
خیلی کنجکاوم ببینم کی قراره منو بکنه…
دختر بودنم دنیای عجیبیه ها…
باس معطلی باشی یکی بیاد بکنتت!

6 ❤️

724724
2018-10-19 00:02:57 +0330 +0330

تو محشری پسر

2 ❤️

724963
2018-10-20 05:31:19 +0330 +0330

لایک آرمین گیان

2 ❤️

724997
2018-10-20 10:59:54 +0330 +0330

وای عالیه. روح بیمار جدا ذهن خلاقی داری این داستانو زود تموم نکن چون خیلی جاداره برای کش دادن

2 ❤️

725019
2018-10-20 14:26:40 +0330 +0330

از وقتی تو این داستان خوندم خپلعلی(خبیث) تبدیل به نازی شده و ممه درآوردم شبا کابوس میبینم که دخترایی که تا حالا کردم و بعدش ولشون کردم(که تعدادشون کم نی) خپلعلی رو شهید کردن و دور من دارن میرقصن منم دارم اون وسط نوحه میخونم واسه خپلعلی و وردستاش ?

6 ❤️

725318
2018-10-21 21:52:28 +0330 +0330

عالیییی بود
طفلک سپیده ;;)
چه ذهن خلاقی واقعا…کاش سامی هم بود تو داستان جالب تر میشد

1 ❤️

725323
2018-10-21 22:21:51 +0330 +0330

شبح سیاه پوش
فدات

Deadlover4
دیگه اندوختمون تو جبهه جز سولفید هیدروژن چیزی نبود …شما به بزرگواری خودت ببخش!

Sassanid-Knight
قربونت ایزدجان لطف داری!
شما هروقت بخونی منت گذاشتی داداش

کیر ابن آدم
فدات, خوشحالم دوس داشتی کص جان!
خب کلیتوریستو که اسی حین دعوا گاز گرفت دیگه نیازی نبود بهش بگی بیا بخورش!
علی ایو حال باید دید چی میشه, نگران نباش عزیزم بُکُنِ تو هم بزودی وارد داستان میشه خخخخ… فدات

TINAAAAA
فداتم

saroooo
قربونت

ava modiri
فدات عزیزم خوشحالم که دوسش داشتی! چشم حتما

1 ❤️

725324
2018-10-21 22:28:33 +0330 +0330

mofo56
به به موفوی عزیز!
با اندام جدید چطوری, حال میکنی باهاش ? ? حالا نازی بهتره یا خپلعلی?
خواب نبود این, کابوس بود …

Siavvashhhhhhh
قربونت عزیزم!
باید دید چی پیش میاد در ادامه…! امیدوارم خوشت بیاد…

melissa_taaj
قربونت عزیزم خوشحالم دوست داشتی

0 ❤️

725941
2018-10-24 23:25:17 +0330 +0330

اون هفته فرصت نشد بخونم، عالی بود و جالبتر از قسمت اول.

1 ❤️

726328
2018-10-26 21:07:12 +0330 +0330

منتظر بقیشم خفن (dash)

1 ❤️

726664
2018-10-28 13:40:47 +0330 +0330

joodiiabot
خوشحالم دوست داشتی عزیزم ?

fazi20
فدات, یکم درگیرم این روزا, حل که بشه میذارم ادامشو عزیزم ?

1 ❤️

727212
2018-10-30 20:52:11 +0330 +0330

امیدوارم درگیریات حل بشه موفق بااااااشی

0 ❤️

727828
2018-11-02 15:05:59 +0330 +0330

وای از بس خندیدم شکم درد گرفتم عالی بود منتظر بقیشم

0 ❤️

727832
2018-11-02 15:31:06 +0330 +0330

من وقتی به کیر خر ایمان اوردم که خره تو شرک اژدها رو حامله کرد
گفتم مجض اطلاع شرک و فیونا مراقب خودشون باشن :-):-) راستی شخصیت منفیا کجان نیستن؟؟؟

0 ❤️

736145
2018-12-18 16:38:05 +0330 +0330

خیلی قشنگ
ولی چرا ادامه ندادی؟

0 ❤️

737180
2018-12-24 18:18:48 +0330 +0330

ینی هنووو درگیری ادامش کووو تنبل :/

0 ❤️