پروژه مشترک پایان ترم با مژده

1396/06/05

من سهیل ام 28ساله و احتمالا قبلا خاطراتی که فرستادم اینجا رو خوندین…اینم یکی دیگه از تجربیات کم ولی یهویی منه که از این تجربیات برای هموه تون از نر و ماده آرزو می کنم…
ترم آخر دانشجویی رشته سخت افزار دانشگاه … بودم که استاد پروژه طراحی مدار z80 رو سپرد به من و سه تا دخترای کلاس… دو تا شوون که یووف یووف بودن و سرشون به کونشون پنالتی میزد تو درس خوندن و مطمئن بودم که کل زحمت پروژه افتاده گردن من…منم همون اول با همه شون طی کردم که کل پول ای سی ها و قطعات رو شما سه تا بدین و طراحی رو خودم انجام میدم…اونا هم از خدا خواسته قبول کردن…این وسط مژده یه مقدار بهتر از اون دو تا بود و یکم غم درس خوندن داشت… قرار شد خوندن و تحلیل نقشه ها رو اون انجام بده و من طراحی رو… خلاصه هر کی رفت شهر خودش و من تقریبا تو دو هفته کارم رو انجام دادم ولی هر چی خودم رو کشتم این مدار لامصب خروجی نمیداد… زنگ زدم به مژده که خانم مثلا جوادی… این مشکل رو دارم …اونم یکم کس شعر پشت گوشی گفت و فهمیدم که چیزی بارش نیست و قرار شد هفته بعد که میرم مشهد با هم یه قراری بذاریم تا دوباره مدار رو بررسی کنیم…
هفته بعد شد و من رفتم مشهد و بهش زنگ زدم… گفتم کجا همدیگه رو ببینیم…آدرس داد بیا قاسم آباد …که من هنگ کردم…چون من میخواستم برم خونه داییم که اونم همونجا بود…اون ور خیابون…وقتی بهش گفتم اونم خیلی تعجب کرد …چون تقریبا عصری بود و دیر وقت میشد بهش گفتم فردا صبح با هم قرار میذاریم بریم آزمایشگاه مدار دانشگاه…اونجا بهتره…
شب شد که دیدم زنگ زد و با صدای خیلی آهسته که ظاهرا می خواست کسی نفهمه…گفت فردا مامانش میره سرکار و باباش هم که تا عصر کارخانه است… و من نمی تونم بیام بیرون اگه برات ممکنه بیا خونه مون… یه لحظه جا خوردم… چون با شناختی که از مژده داشتم و اینکه یه دختر چادری خوشگل قد بلندبا کلاس بود که اصلا تو کلاس محل پسرا نمیداد…داره منو به خونه شون دعوت می کنه .منم یه قیافه خیلی عادی که عمری رو تو جق و دید زدن روون و پاچه دخترای کلاس گذرونده بودم… قبول کردم ساعت 9صبح برم… تا صبح فکرای سکسی کردم که نکنه موقعیتی بشه که بخوایم بکنیم و منم کاملا بی تجربه و اسکول و از طرفی بیم همراه با امید… که نکنه اصلاخبری نباشه…
صبح حاضر شدم و وسایل پروژه رو برداشتم و رفتم در خونه شون …یه خانه ویلایی دو طبقه …زنگ زدم ورفتم داخل…دیدم جلو پله ها واستاده با چادر سفید …ولی خیلی شل گرفته بودکه آرایش غلیظ و کلی طلا به خودش آویزون کرده بود و چاک سینه نمایان… که همون جا کلی استرس توام با هیجان شهوت منو فرا گرفت و خوش آمد گرمی به من گفت و فرمودم داخل خانه…
خیلی خوش آمدین و از این حرفا و نشستم روی مبل و وسایل رو گذاشتم روی میز… نشست کنارم که خوبی؟ وتعارف و کی اومدین و از این حرفا که چون همش چشمام به چاک سینه بود و محو زیباییش بودم یادم نیست چی براش بلغور می کردم که حتی خودشم فهمید و بعضی وقتا با ناز حجابشو درست میکرد و یه لبخند شیطنت آمیزی همش گوشه لبش بود.پاهاشو انداخته بود روی هم و دامن کوتاه پوشیده بود و سفیدی پاهای بلند و کشیدش حسابی منو مشغول کرده بود…کیرم بد جوری سنگ شده بود و داشت شلوارم رو جر میداد…ولی به سختی سعی می کردم جمعش کنم… تا اینکه پا شد بره تو آشپزخانه که نوشیدنی بیاره… سریع کیرم رو راست و ریست کردم و خیالم راحت شد…
واقعا لعبتی بود و برای من که مژده رو چند سال توی چادر دیده بودم دیدن این مناظر لذت دیگری داشت…
نوشیدنی رو که آورد و خم شده بود برای تعارف… چاک سینه که هیچی تا نافش رو داشتم می دیدم و مشخص بود که سوتین نپوشیده که من محو تماشا بودم و دیگه دل رو زده بودم به دریا…که دوباره گفت بفرمایید آقا سهیل …هواستون کجاست؟؟ کمی خجالت کشیدم .و حدس زدم شاید ناراحت شده…از هر فرصتی برای دید زدن استفاده می کردم… اما هنوزم یه استرسی داشتم و اینکه نکنه این اونی نباشه که تو فکرمه و اگردست از پا خطا کنم این خانواده مذهبی منو بیچاره می کنند…
مژده گفت …سهیل جان بریم سر پروژه… منم گفتم اوکی…نقشه هاتو بیار… که دیگه راحت اومد نشست کنارم و چادر رو انداخت کنار… دامنش تا بالای رونش رفته بود کنار و کار سختی بود نگاه نکردن به پاهاس سفید و قشنگش… بعد چنددقیقه شروع به توضیح کار کردم که فهمیدم داره منو نگاه می کنه و من هرچند بار که بهش نگاه می کردم نگاه شو می دزدید که یه بار یه لحظه نگاه مون به هم قفل شد و هر دو ساکت محو تماشای هم بودیم که یه دفعه عین وحشیا صورتم رو کشید جلو و شروع به لب گرفتن کردیم…من هنوزهاج و واج و بی تجربه بودم و نمی تونستم خودم رو باهاش هماهنگ کنم…فکر کنم نزدیک یک دقیقه لب گرفتیم و بعدش یه نفس عمیق… دوباره نگاه مون تو هم قفل شد… گفت سهیل پایه ای؟؟؟
گفتم پایه چی؟…گفت ای اسکول … یه ساعته دارم برات عشوه میام هیچی نخ نمیدی چرا؟ گفتم میترسم خب… از اینکه پس بزنی… دستمو گرفت و رفتیم تو اتاق خواب… دوباره لب و مالش و اینبار سینه ها شو از روی لباس و در نهایت زیر لباس مالیدم… اونم دست گذاشته بود رو کیرم و داشت دست مالی می کرد… و تیشرت سفیدش رو در آوردم…و چی میدیدم… دو تا سینه سفید اناری سفت … که خوراک خوردن بود…تو همین حین دستمو بردم زیر دامنش که شرت شو بکشم پایین که دستم خورد به لب های کسش که خیس خیس بود و شرت پاش نبود… که دیگه نفس مژده و من تند شده بود و افتادیم رو تخت… دامنشو بسرعت کشیدم پایین و همزمان با لب گرفتن…کس و سوراخ کونشو براش می مالیدم… که تو همین حین جیغ کشید و یه لحظه چشماش خمار شد که بعدا فهمیدم به این حالت می گن ارگاسم یا ارضا…من هنوز شلوار پام بود …با کنجکاوی شروع کرد به باز کردن تسمه و در آوردن شلوار… تا اینکه کیرم رو توی دستای نرمش احساس کردم…چون یه سکس ار قبل برنامه ریزی نشده بود وقت نشده بود که موهای کیرم رو بزنم و از این یکم خجالت کشیدم…و تا به خودم اومدم گذاشته بود تو دهنش…و خیلی حرفه ای داشت ساک می زد …منم بخاطر بی جنبه ایم و تجربه اولم تو ساک سوم آبم اومد و سریع کشیدم از دهنش بیرون و روی ملافه خالی کردم…
مژده ناراحت شد که چرا اینقدر زود آبت اومد… و گفتم آدم یه همچنین لعبتی رو اینجوری ببینه که براش می خوره می خواد آبش نیاد که دو تا مون خندیدیم… سرم رو گرفت و کشید به سمت کسش و منو مجبور به خوردن کسش کرد …در حالیکه از اینکار چندشم می شد…اما یه کس تپل و صورتی خوش بو کاملا نظرم رو نسبت به این کار عوض کرد… اولین بارم بود که کس لخت میدیدم و می خوردم…برای همین باولع این کار رو می کردم و مژده داشت تو آسمونا سیر می کرد…وسط نفس کشیدن هاش…گاهی می خندید و خنده از روی لذت. و آخ و اوخ و ناله های از روی شهوتش قطع نمی شد …که باز هم ارضا شد و کیر من دوباره سنگ شده بود…
مژده گفت …عزیزم می خوام سورپرایزت کنم… گفتم چجوری…سر مو کشید به طرف خودش و دوباره شروع به لب گرفتن کردیم و اون با دستش کیرم رو هدایت کرد به سمت کسش…و فکر می کردم فقط میخواد بماله به چو چوله اش که اینکارم کرد اما بعد گذاشت دم سوراخش و گفت بکن توش…با تعجب نگاش کردم… که جریان چیه… خندید و گفت اوپنه…بذار توش… منم از خدا خواسته کیرم رو فرستادم تو…یه کس تنگ و خیس که مایع سفیدی از داشت ترشح میشد میزبان کیر کلفت من شده بود… به آرامی و طرزی کاملا عاشقانه داشتم می کردمش… و یکی از بهترین لحظات زندگیم داشت ثبت می شد… چون امیدی به تکرار این اتفاقا نداشتم سعی می کردم از تمام لحظاتش استفاده کنم و بدن زیبای مژده رو ببینم…سیر صورتی سینه هاش که با هر ضربه کیر من تکون می خورد…حسابی شهوت انگیز بود… حالت مون رو عوض کردیم و داگی شروع به گاییدنش کردم…کون بسیار زیبا و خوش فرمی داشت بطوریکه با قوسی که به کمرش داده بود حسابی قلمبه شده بودبیرون و خوراک گاییدن بود… انگشت شصت مو مو با آب کسش خیس کردم و بعد از مالیدن سوراخ کونش فرو کردم تو وکیرمم گذاشتم تو کسش… با دست دیگه هم از پشت سینه شو گرفتم تو دستم… یه حالت بسیار لذت بخش بود و مژده می گفت …عاشقتم سهیل…همینه…همینجوری بکن… جوووووونم… من حسابی با این حرفاش حشری می شدم و گاهی آروم و گاهی با شدت می کردمش… که احساس کردم کیرم داره منفجر میشه… کشیدم بیرون و و اونم سریع برگشت و گرفت تو دستش و گذاشت تو دهنش…وای خدای من تو آسمون ها بودم…با هر ساکی که میزد احساس می کردم یه پارچ آب داره ازم خارج شده و همش هم قورت میداد… که دیگه طاقتم طاق شد و احساس کردم بیشتر از این شاید دیگه غش کنم کیرم از دستش کشیدم بیرون و افتادم و ولو افتادم روی تحت…اما مژده ول کن نبود…حسابی وحشی شده بود…با همون دهن آب کیریش شروع کرد به لب گرفتتن و زبونش می چرخوند تو دهنم…و کلی آب کیرم رو تو دهن خودم گذاشت… احساس چندش اور ولی شهوت انگیزی بود که نمیشد پسش بزنی… و بیحال افتادیم تو بغل هم… من به خواب عمیقی فرو رفتم… بعد چند دقیقه بیدار شدم… دیدم مژده سرش رو سینه مه و عین بچه های کوچک خوابه… موها شو نوازش کردم و بیدار شد… اومد تو بغلم… گفت …مرسی عزیزم…عالی بودی… این کاره ای ها؟ گفتم نه به جان تو اولین تجربه م بود ولی تو مث اینکه خیلی دادی تا حالا… خندید و گفت… نه به جان مامانم… تو اولین پسری هستی که کیرشو تا حالا تو دستم گرفتم… گفتم پس جریان اوپن چیه… از تو کمدش و یه جعبه مخفی پشت کتاباش یه کیر مصنوعی در آورد که ظاهرا باطری می خورد و انواع حرکات لرزشی و دورانی داشت .نشونم داد و گفت اینو دختر خالش از استانبول براش آورده… و دو ساله داره ازش استفاده می کنه اما هیچی کیر کلفت و گوشتی یه پسر بد نمیشه… …کلی خندیدیم…پا شد و زنگ زدبه مامانش که کی میاد و بعد که مطمئن شد.دستمو گرفت و رفتیم حمام… توی وان دوباره شیطونی مون گل کرد و باز هم کردیم…امادیگه آبم نیومد…
بعد از نهاری که سفارش داد و خوردیم … پروژه رو راست و ریست کردیم و من هفته بعد تحویل دادم… همونروز تحویل هم تو ازمایشگاه دانشکده که خلوت بود و فصل تعطیلات تابستان بازم سکس کردیم… اما بعد از فارغ التحصیلی دیگه فرصت نشد مژده رو ببینم…عوضش خیلی وقتا سکس چت می کنیم…که حال خودش رو داره

نوشته: الکس مهمون


👍 13
👎 4
7897 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

647960
2017-08-27 21:02:56 +0430 +0430

نمیدونم چرا جدیدا توی داستانها اینقدر دخترها پررو و بی حیا شدند که خودشون مکان جور می کنند

2 ❤️

647968
2017-08-27 21:16:35 +0430 +0430
NA

از این دخترای حشری اتیش پاره چرا گیر ما نمیاد

1 ❤️

647969
2017-08-27 21:17:38 +0430 +0430

قبلا اینجا خاطره نوشتی بعد اولین باره سکس میکنی ???
ارگاسم نمیدونستی چیه ???
تسمه ???
کودوم دختری دامن میپوشه دیگه ???
باباش بعد ازظهر میومد بعد رفتید حموم بعد ناهار ???

3 ❤️

647979
2017-08-27 21:43:52 +0430 +0430

چ سریع میدن اینا کجان چرا گیره ما نبوفتن (clap)

1 ❤️

647980
2017-08-27 21:48:46 +0430 +0430

من از مشهدم.شماره مژده رو بده منم بکنمش ?

0 ❤️

647983
2017-08-27 22:04:35 +0430 +0430

این اقا تو داستان موجهای ابی مشهد بیکاره تو داستان عروسی پسر داییش تعمیرکار موتورخونه است تو داستان پروژه مشترک مهندس سخت افزار میترسم چها تا داستان دیگه بنویسه بره تو ناسا!!! یعنی اینقدر که تو فحش خوردی رهبر خورده بود حکومتو تحویل شاهزاده میداد میزاشت میرفت خودمونیم چه رویی داری!!!

2 ❤️

647995
2017-08-27 22:42:25 +0430 +0430

والا من که تو مشهدم تا حالا ندیدم دختر مشهدی اینجوری باشه…تازه اگه بذارم باشه تا رس پسرو نکشه نم پس نمیده و کلا تو ایران تا جاییکه من میدونم اینجوریه…بعد چطور این همه کیرو تو مشهد ول کرده اومده خودش برات مکان جور کرده تا بکنیش؟؟ اولا دروغ بود…در ثانی فک کنم از این دخترایی بوده که میکشه تو خونه بعد میبینی دوتا نره خر میان هم کون طرف میذارن هم پولاشو لخت میکنن. تو هم از سوز کونت اومدی اینارو سر هم کردی…

1 ❤️

648009
2017-08-28 01:23:09 +0430 +0430

فرزندم ما انقلاب که در داستان های شما دختران و بانوان اینقدر هَوَل و جنده شوند؟ کجاست آن روح انقلابی گری در بانوان

2 ❤️

648057
2017-08-28 06:29:43 +0430 +0430

بیشعور هزار بار نگفتم با این چرندیات به شعور و درک مخاطب توهین میکنی؟؟؟
بعدشم پروژهz80 و از کجات درآوردی؟؟
دیوث کل علم کامپیوتر و بردی زیر سوال.
تمام موس های عالم هستی تو کونت.

1 ❤️

648058
2017-08-28 06:49:58 +0430 +0430

یه روز هم دو نفر بعد سکسشون نرفتن حموم دوباره سکس کنن مردن!!

0 ❤️

648122
2017-08-28 15:39:50 +0430 +0430

آاااا الکس جون! ?

برگشتنت مبارک (dash)

0 ❤️

648138
2017-08-28 19:27:42 +0430 +0430

آقای Z80 کس کن
دیوث برو کون دادن تو ادامه بده
حرومزاده کیری

0 ❤️

648142
2017-08-28 19:49:14 +0430 +0430

کیر ابوبکر بغدادی تو سوراخ چپ
دماغ پدر بزرگ مادریت

0 ❤️

648148
2017-08-28 20:26:46 +0430 +0430

عامو کس زیاد تلاوت کردی اول داستان گفتی قبلا داستان نوشتم از این کس شعرها الان گفتی تجربه نداشتم .عامو جان کمتر جق بزن مغزت هنگ نکنه

1 ❤️

648312
2017-08-29 07:25:09 +0430 +0430

کامنت دوستان 🙄

1 ❤️

648468
2017-08-29 20:45:50 +0430 +0430

بچه ننه هم که هستی
دروغ بود ی بار در روز لاقل بیشتر نزن

0 ❤️

648639
2017-08-30 14:56:12 +0430 +0430
NA

بسوزه پدر جغ

0 ❤️

862520
2022-03-06 13:11:15 +0330 +0330

از قسمت دومش خوندم عالی بود

0 ❤️