پسر مذهبی و پیداکردن زن صیغه ای

1393/04/09

دوستان سلام
اول چندتا مورد را بگم
1- این یک خاطره ی واقعیه
2- این داستان طولانیه و اونایی که حوصله ندارن نخونند
3- هرکسی در قسمت نظرات فحش بده جوابش را سفت و سخت میدم
4- سعی کردم دلایل اتفاقات را بگم اگر جایی دلیلی از قلم افتاده ببخشید . اما این داستان نیست و کاملا واقعیه
هرکسی میخواد انتهای داستان فحش بده و ایراد بگیره همین حالا نخونه .
اما خاطره ی من :
من الآن 25 سال دارم و این خاطره برمیگرده به زمانی که 15 ساله بودم یعنی 10 سال پیش . اون زمان کلاس اول دبیرستان بودم و بخاطر این که در جنوب ایران یعنی خوزستان زندگی میکردم نزدیک به سه سال بود که بالغ شده بودم .
از کودکی توی یه خانواده ی مذهبی بزرگ شده بودم و اهل مسجد و نماز و روزه بودم یه پسر شدیدا متعصب و مذهبی برای هرکاری حتی ساده ترین رفتارهای زندگی ام با آخوند های مسجد مشورت میکردم و حسابی به اینکه هیچ گناهی انجام ندم پابند بودم .
کلاس سوم راهنمایی بودم که بابام برام کامپیوتر خرید و کامپیوتر را توی اتاق من گذاشتند . اوائل بازی و کار کردن با کامپیوتر بود تا اینکه یه روز برای ایست و بازرسی بسیج رفته بودم و جلوی یه ماشین گرفتیم .
موقعی که بچه ها داشتند ماشین را میگشتند دیدم یکی از سرنشینای ماشین به بهانه ی سیگار کشیدن رفت کنار پیاده رو و چند تا سی دی را گذاشت پای یه درخت . چند دقیقه بعد بچه ها اون ماشین را رد کردند و چند ساعت بعد ایست و بازرسی تموم شد . موقع رفتن من یادم به سی دی ها افتاد و بی سر و صدا رفتم و گذاشتم شون توی جیب شلوارم و خلاصه رفتم خونه و خوابیدم.
فردا که روز جمعه بود وقتی از خواب بیدار شدم متوجه شدم که تنها هستم و مادرم و پدرم به خونه ی مادر بزرگم که مریض بود رفته بودند . بعد از صبحونه یادم به سی دی ها افتاد و روی کامپیوتر اولی را گذاشتم .
یه فیلم سوپر بود .
صحنه های اول تیتراژ بود ، هنوز تیتراژ تموم نشده بود که سی دی را در آوردم و استغفرالله گفتم . و از پشت کامپیوتر بلند شدم کیرم به شدت راست شده بود . خیلی سعی کردم سرمو گرم کنم و بی خیال سی دی بشم ولی دیدن همون جندتا صحنه کافی بود و خلاصه رفتم و فیلم اول را تا انتها و با دقت نگاه کردم . بعد سی دی بعدی و همینطور هر 5 تا سی دی را تا انتها نگاه کردم و توی تمام مدت هم کیرم راست بود. خلاصه دیگه عصر بود و مادرم اینا اومده بودند . اونشب تا صبح من دو بار توی خواب آبم اومد و صبح غسل کردم و نماز خوندم .
از اونروز به بعد کار من شده بود فیلم سکسی پیدا کردن و توی اتاقم یواشکی نگاه کردن و شب تا صبح با کیر راست خوابیدن . اونقدر توی اعتقادات مذهبی درگیر بودم که حتی اجازه ی یه خودارضایی ساده را هم به خودم نمیدادم و همیشه به محض اینکه خوابم میبرد آب کیرم میومد . هر روز و بعضی وقتا در24 ساعت دو تا 4 بار باید غسل میکردم .
این عادت به فیلم سکسی نگاه کردن و عدم تخلیه جنسی باعث شده بود به شکل وحشتناکی به همه چیز وسواس داشته باشم و برای هرکاری از چند جا و چند نفر در خصوص گناه و ثواب استعلام کنم .
دفاتر تموم مراجع تقلید و امام جماعت های چندتا مسجد اطراف خونه مون کاملا من را میشناختن و من روز به روز بیشتر در حسرت یه سکس زجر میکشیدم و هیچ راهی هم نداشتم . استرس ها و وسواس هام هم بیشترمیشد .
یکی از مربی های عقیدتی مسجد خیلی به من اظهار علاقه میکرد و من که تموم فکر و ذکرم سکس شده بود احساس میکردم اون میخواد منو بکنه و به من قصد بد داره . هرچی اون بیشتر اظهار علاقه میکرد من بیشتر ازش فرار میکردم .
بالاخره توی 15 سالگی یه روز تصمیم گرفتم برم و برای خودم یه زن پیدا کنم و صیغه کنم .
اول احکام شرعی صیغه را کاملا مطالعه کردم و خطبه ی صیغه را حفظ کردم و خلاصه دربدر دنبال یه جایی که زن برای صیغه کردن باشه میگشتم اما غافل بودم که هیچ الاغی حاضر نیست صیغه ی یه بچه ی 15 ساله که نه خونه داره نه ماشین داره و نه حتی 100 هزار تومن پول بشه . از هرکسی میتونستم پرسیدم و هیچ نتیجه ایی نگرفتم . چندتا از دوستای مدرسه گفتن ما جنده سراغ داریم ولی من حاضر نبودم گناه کنم . به به بهانه های مختلف مثل اردو و این چیزها قم رفتم به شیراز و مشهد رفتم و هیچ غلطی نتوستم بکنم و خلاصه شش ماه گذشت و من هیچ کاری نکرده بودم .
یه روز به اون مربی مسجد که بهم اظهار علاقه میکرد جریانو گفتم و اون در جواب بهم گفت اتفاقا یه خانم که خودم صیغه کرده ام را میشناسم باهاش صحبت میکنم . چند روزی گذشت و من بخاطر اینکه اون مربی که اسمش آقای ممبینی بود برام اون زن صیغه ایی را معرفی کنه با آقای ممبینی رفت آمد کردم و هرچی اون به من اظهار علاقه کرد چیزی نگفتم و فقط میخواستم زودتر به زن صیغه ایی برسم بعد از نزدیک سه هفته که اون خانومه از مسافرت برگشت یه روز من با آقای ممبینی رفتیم خونه اش .
وارد خونه شدیم یه خانم خوشگل با اندامی زیبا و اون زمان با توجه به نیاز من بسیار جذاب اومد با مانتو و شلوار نشست . ( البته اون موقع اگر یه ماده خر هم اونجا مینشست من خوشگل میدیدمش ) خلاصه اقای ممبینی جریان را بهش گفت و گفت : من این پسر را خیلی دوست دارم ازت خواهش میکنم با دید مثبت شرط و شروطت را باهاش بکن من هم هواتو دارم . اون خانومه یه نگاه به من کرد و گفت : صیغه ی این بشم ؟؟؟ آقای ممبینی گفت: اره خانومه هم یه نگاه به من کرد و گفت: تو مرد شدی ؟؟؟ من هم با اعتماد به نفس کامل گفتم : آره خانوم من سه ساله که مرد شدم و چون به مشائل شرعی پابند هستم و نمیخوام گناه کنم میخوام یه زن صیغه کنم . خانومه یه نگاه عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت : از مامانت اجازه گرفتی ؟؟؟ و من با اعتماد به نفس بیشتر گفتم : من یه مرد هستم و برای صیغه کردن نیازی به اجازه والدینم ندارم فقط میخوام نیاز جنسی ام ارضا بشه و شما را برای یه شب تا صبح صیغه کنم .
خانومه گفت : خب منو صیغه کنی اون شب تا صبح کجا میخوابیم ؟
بهش گفتم : خب همینجا مگه اشکالی داره ما زن و شوهر میشیم دیگه اشکال شرعی نداره
خانومه گفت : اینجا صاحب خونه میفهمه و آبروم میره ، خودت خونه داری ؟
گفتم : خب نه
گفت : خونه که نداری ، مهریه یه شب تا صبح من میشه 200 هزار تومن داری بهم بدی؟
گفتم : نه من همش 10 هزار تومن دارم شما هم این کار را برای ثوابش انجام بده خودت هم که لذت میبری
خانمه گفت : نیاز جنسی ات را با دستت میتونی ارضا کنی .
بهش گفتم : نه خیر خانوم خدا زن را آفرید برای اینکه نیاز جنسی مرد را تامین کنه و احکام شرعی ما صیغه را برای این گفتند که مردهایی مثل من به گناه نیوفتند .
خانومه یه دقیقه سکوت کرد و اومد درگوشم گفت : لذتش تو سرت بخوره ثوابش هم نمیخوام آقا پسر ، من صیغه ات نمیشم برو با احکام شرعی ات نیاز جنسی ات را ارضا کن . البته بهت توصیه میکنم بری به همین آقای ممبینی که اینقدر دوستت داره کون بدی تا بزرگ بشی و حرف زدن یاد بگیری .
و بعد با صدای بلند گفت : آقای ممبینی بفرمایید بهش گفتم چکار کنه .
از خونه اومدیم بیرون آقای ممبینی گفت : چی توی گوش ات گفت ؟؟
بهش هیچی نگفتم .
این هم گذشت و من به هر دری زدم هیچکس حاضر نشد صیغه ی ما بشه و من هر روز اشتیاقم به سکس بیشتر میشد و هر روز بیشتر به بن بست میخوردم .
دیدم برای حل نیاز من به شکل شرعی هیچ راهی وجود نداره تصمیم گرفتم غیر شرعی مشکلم را حل کنم ولی اون هم نتیجه ایی نداشت . زن ها که با من رفیق نمیشدن دخترها هم با اون تیپ و قیافه ی من که یه بچه بسیجی کامل بودم بهم پا نمیدادن . پسر ها هم میخواستن منو بکنن نه اینکه بهم بدن .
اقای ممبینی خونه اش جابجا شد و اومد توی کوچه ی ما و من متوجه شدم که هر بار یه خانم میره خونه اش و بعد از چند ساعت میاد بیرون دوباره رابطه ام را باهاش شروع کردم و رفتم خونه اش و بعد از یکی دوهفته که هر روز به یه بهانه ایی میرفتم خونه اش فهمیدم که زنش برای ادامه تحصیل رفته دانشگاه یه شهر دور و از هر ترم فقط چند روز خونه اس و اقای ممبینی هم از خدا خواسته چندتا زن مطلقه پیدا کرده و هر وقت یه کم کیرش تکون میخوره یکی از اونا را صیغه میکنه و اونا هم برای اینکه آقای ممبینی خوب حالشون میاره و خونه ی امنی هم داره و خوب پول بهشون میده همه جوره باهاش راه میان.
یه روز به آقای ممبینی گفتم : یکی از این زنها را برای من صیغه کن بخدا دارم عذاب میکشم و نمیخوام به گناه بیافتم .
آقای ممبینی هم نه پایین گذاشت و نه بالا بهم گفت : فرید من میدونم که تو هیچ علاقه ایی به من نداری و حتی از من متنفر هم هستی چون فکر میکنی من به تو نظر جنسی دارم و الان هم که با من جور شدی بخاطر اینه که یه زن برات صیغه کنم . من تو رو دوست دارم ولی اینکار را برات نمیکنم .
آقای ممبینی راست میگفت و دست منو خونده بود . و خلاصه من زرنگ بچه مسجدی کم آوردم .
تصمیم گرفتم بهش ثابت کنم که واقعا دوستش دارم شاید نظرش عوض شد .
هر روز به یه بهانه میرفتم خونه اش و بهش ابراز علاقه میکردم . اون هم منو تخم خودش حساب نمیکرد . یه بار بهش گفتم دوست دارم بوست کنم اون هم اومد و صورتش رو آورد جلو و کفت ببوس من بوسیدم و رفتم کنار . و بعد گفت : آقا فرید خر نمیشم .
یه شب که توی خونه تنها بودم ( بخاطر مریضی مادر بزرگم بابام اینا رفته بودن بیمارستان ) رفتم خونه ی آقای ممبینی و گفتم شب میمونم اینجا اون هم بعد از اجازه ی تلفنی از بابام قبول کرد .
موقع خواب آقای ممبینی برای من تشک گذاشت توی پذیرایی و خودش رفت روی تخت دونفره اش خوابید و من چند دقیقه بعد از اینکه چراغ خاموش کرد گفتم : آقا میشه پیش هم بخوابیم ؟؟؟ آقای ممبینی گفت باشه ولی وقتی خوابت برد من میرم روی تخت و اومد کنار من دراز کشید یه کم که گذشت من دستم را انداختم دور گردنش و بهش گفتم آقا من با شما رفتار خوبی نکردم و ازتون عذر میخوام منو ببخش و چندتا بوس پشت سر هم ازش کردم و اون هم منو بوسید و گفت فرید من تو را دوست دارم و ازت ناراحت نمیشم . بخواب عزیزم
خودمو چسبوندم توی بغلش و شروع کردم به بوسیدن سرو و صورتش اون هم اول هیچ عکس العملی نشون نداد و بعد آروم آروم شروع کرد به بوسیدن .
اون موقع من نمیدونستم عشق بازی چیه ولی اون بلد بود و با ناز نوازش منو میبوسید و تحریک میکرد . آروم آروم گوشه ی لب های همدیگه را میبوسیدیم و آروم آروم شروع کردیم به لب گرفتن . چه لذتی داشت من با اینکه آقای ممبینی را دوست نداشتم ولی توی اوج لذت بودم و شدیدا لذت میبردم . آقای ممبینی هم که دیوانه وار منو دوست داشت بی نهایت حال میکرد . لب ها مون از هم جدا نمیشد و دستهامون روی شونه و کمر و گودی کمر همیدیگه میچرخید و نوازش میکرد . کیر دوتامون شدیدا راست شده بود و کیرهامون را به هم چسبونده بودیم . ناز و نوازش و عشق و آروم آروم زیر پیرهن ها مون در اومد . من متوجه هیچ چیزی نمیشدم فقط عاشقانه داشتم لذت میبردم و آقای ممبینی هم همینطور داشت لذت میبرد . توی اوج لذت بودیم و دستامون روی باسن همدیگه ناز و نوازش میکرد و گاهی هم دست یکی مون میرفت زیر شورت و یه کم ناز میکرد .
خیلی آهسته توی اوج عشق و لذت دستامون توی شورت هم بود و من چون بلد نبودم هرکاری آقای ممبینی میکرد من هم میکردم و با عشق دست و پنجه نرم میکردم . عشقی که توی وجود من بود ولی بخاطر عقاید سخت گیرانه ایی که خودم برای خودم درست کرده بودم تا الآن متوجه اش نبودم .
بوسه نوازش عشق و احساس همه با هم بود و لذت در حد بی نهایت . آروم اروم کیر همدیگه را می مالیدیم و شلوارهامون و شورتها پامون نبود . عشق بازی ما به اوج خودش رسیده بود و هر دو لخت مادر زاد توی بغل هم بودیم .
به اقای ممبینی گفتم :آقا من در اختیارت هستم هرکاری میخوای بکن اعتراضی نمیکنم میخوام اگر هم گناهی مرتکب شدم همین امشب باشه ولی شما بدونی من هم شما را دوست دارم این جمله ی من دیگه از روی سیاست و یا برای جور کردن یه زن صیغه ایی نبود همش از صداقت و حرف دلم بود. توی همون عشق بازی آقای ممبینی گفت من نمیخوام کاری با تو بکنم همین که الآن توی بغل هم هستیم برای من اوج لذته و من هیچ وقت دوست نداشتم با هیچ پسری سکس کنم .
همونجور عشق بازی کردیم و من حسابی حشری شده بودم و کیر آقای ممبینی را از جلو گذاشتم لای پاهام یه کم جلو عقب کرد و بعد درش آورد و کیر من را گذاشت لای پاهاش . برای من که تا اون موقع کیرم هیج جا حتی توی دستم هم گیر نیافتاده بود نهایت لذت بود . داشتم از شدت عشق میمردم .
آقای ممبینی گفت : اگه میخوای ارضا بشی همینجور تکون بده تا آبت بیاد . من نمیدونستم چکار باید بکنم و چون لای پاهاش خشک بود جلو عقب کردن سخت بود و در ضمن یه کم هم خجالت میکشیدم . بهش گفتم : آقا من بلد نیستم بیا شما اول بکن تا من یاد بگیرم . آقای ممبینی قبول نکرد ولی با من عشق بازی میکرد خلاصه همونطور که عشق بازی میکردیم با کلی التماس ازش خواهش کردم که بکنه اون هم با اکراه قبول کرد و یه کم تف مالید سر کیرش و گذاشت لای پاهام . وقتی کیر لیزش لای پاهام میرفت و میومد چه لذتی میبردم ولی یه کم به تخمام فشار میومد . بهش گفتم آقا خیلی کیف میکنم ولی تخمام اذیت میشه . اقای ممبینی گفت خب ولش کن . من که تقریبا تموم فیلمای سکسی که توی بازار بود را دیده بودم توی همون عشق بازی آروم برگشتم و پشت خودم را بهش کردم و دستم را تف زدم مالیدم سر کیرش و کیرش را گذاشتم لای پاهام این بار از عقب داشت لاپایی منو میکرد و من توی اوج لذت بود . خیلی کیف کرده بودم . آقای ممبینی آروم کیرش را از لای پاهام در آورد و به من گفت برای اینکه فکر نکنی بهت نظر دارم حالا تو بیا و خودش برگشت و پشتش را به من کرد و تف زد سر کیرم و کیرم را گذاشت لای پاهاش توی تموم زندگیم برای اولین بار بود که کیرم را لای یه کون میذاشتم . یه تکون دادم لذت صد برابر بردم . آروم چندتا تکون دادم . دیگه کنترل هیچی چیزی دست من نبود و هرچه بود عشق و لذت و احساس . من هیچ کاری نمیکردم بدنم کاملا غیر ارادی حرکت میکرد . کیرم جلو عقب میشد لبم میبوسید و دستم نوازش میکرد . عشق و احساس و شهوت و لذت با هم درگیر شده بود و یهو احساس کردم یه چیزی از تمام بدنم داره حرکت میکنه و توی اوج لذت ارضا شدم و آبم را ریختم لای پای آقای ممبینی . با چندتا تکون شدید ارضا شدم.
آقای ممبینی توی تمام مدت با من همکاری کرد . وقتی من ارضا شدم بی حرکت موند و منم بی حرکت موندم بعد از چند دقیقه یه جعبه دستمال کاغذی از روی میز برداشت و به منم داد و اون خودش را تمییز کرد و منم خودم را .
بهم گفت تموم شد ؟؟؟ راحت شدی ؟؟؟ بهش گفتم اره ولی شما که ارضا نشدی گفت من نمیخوام . فقط میخواستم مطمئن بشی که من به تو نظر نداشته و ندارم . قبول کردم و ازش خواهش کردم توی بغلم بخوابه . بعد دوباره عشق بازی شروع شد . اینبار بعد از کلی عشق بازی و لذت آقای ممبینی منو لاپایی کرد و ارضا شد و خلاصه تا صبح عشق بازی کردیم و هر کدوم دوبار دیگه ارضا شدیم .
صبح هم حموم کردیم . و من رفتم خونه عصری که بیدار شدم اقای ممبینی زنگ زد و گفت همین حالا بیا خونه کار مهمی دارم . وقتی رفتم دیدم یه خانوم خوشگل 23 ساله که مطلقه بود اونجاست . اقای ممبینی گفت: اینو میخوای صیغه کنی ؟ بلافاصله گفتم: آره . گفت: خطبه اش را بلدی بخونی گفتم: آره . گفت: خب من میرم بازار و 2 ساعت دیگه بر میگردم . و اونروز من برای اولین بار کس کردم .
بعد از اون روز تا روزی که ازدواج کردم همیشه یکی دو نفر صیغه داشتم و از نظر جنسی تامین بودم و برای مکان هم خونه ی اقای ممبینی بود و بعد هم بزرگتر شدم و یا میرفتم خونه طرف یا خونه خودمون خالی بود .
درسته که من اونشب گناه کردم ولی اولا دخول نکردیم و گناه لاپایی کردن خیلی خیلی خیلی کمتر از دخول کردنه . دوما من متوجه شدم که چقدر اقای ممبینی را دوست داشتم و اون منو دوست داشت و عقاید خشک و متعصبانه ی من از ابراز این عشق جلوگیری میکرد . سوما من یک شب گناه کردم و بعد از اون هم توبه کردم ولی به هیچ عنوان دیگه برای سکس گناهی مرتکب نشدم چهارما بعد از اون هیچوقت با آقای ممبینی سکس نکردم و چند بار در حد چند دقیقه عاشقانه بوسیدمش و منو بوسید ولی تا امروز مثل یک برادر بزرگتر همه جا مراقبم بوده و ازم حمایت کرده .
من یک شب گناه کردم ولی خیلی چیزها را بدست آوردم و خدا هم بخشنده اس و بنده هاش را می بخشه .
موفق باشید

نوشته: فرید


👍 1
👎 0
49508 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

425045
2014-06-30 09:04:02 +0430 +0430
NA

dash1 جان مادرت ننویس

0 ❤️

425046
2014-06-30 09:26:38 +0430 +0430
NA

اوق.نمیخوام توهین کنما اما از آدما مذهبی بدم میاد.خو توله از اول قیافتو درست میکردی بعد چندتا دوس دختر پیدا میکردی خوشگل میکردیشون.دیگه این گوه خوریات واس چ بود؟؟؟

0 ❤️

425047
2014-06-30 11:02:39 +0430 +0430
NA

چقدر از خدا میترسی برا در.صیغه یعنی رضایت زن تو سکس .اگه زوری نباشه حلاله .جز محارم .فقط مادرو خواهر

0 ❤️

425048
2014-06-30 14:55:39 +0430 +0430

کیرم تو پشمات یعنی اومدی داستان بنویسی بجاش ریدی تو کلمن کسکش حرومزاده خودتو به خوزستانیا نچسبون عن الدوله…

0 ❤️

425049
2014-06-30 15:06:43 +0430 +0430
NA

هاها من خوشحالم که نخوندم چون معلومه ریدی biggrin

0 ❤️

425050
2014-06-30 15:10:02 +0430 +0430
NA

بچه مذهبي كوني lol

0 ❤️

425051
2014-06-30 15:59:54 +0430 +0430
NA

بچه کونی به ماهم کون میدی biggrin

0 ❤️

425052
2014-06-30 16:33:49 +0430 +0430
NA

خوب شد گفتی طولانیه وگرنه هم میخوندم هم فشت میدادم که دیگه طولانی ننویسی خخخخخخخ

0 ❤️

425056
2014-06-30 16:59:29 +0430 +0430

برای اولین بار یه داستان گی رو خوندم…نتیجه اخلاقی…برای کوس کردن اول باید کون بدی…!!!بخوصوص اگه بچه مذهبی باشی…

0 ❤️

425058
2014-06-30 18:12:40 +0430 +0430
NA

اولا که گوه سگ می خوری بیای سخت جواب بدی تو انه کی باشی دوما جنده کردن گناهه ولی کون دادن گناه نیس سوما کیری ریدی مادر جنده ی جقی توی سگ لیاقتت خوردن اب کونه خره کسکش بیا جواب مارو بده تا دهنی ازت بگام 3 سال بوی ان بدی…کیری پسر…کونده خوان…

0 ❤️

425059
2014-06-30 21:57:04 +0430 +0430

برو عمو چیزتو بکش…
آقای ممبینی دوست داشته بهت بده که خودت نفهمیدی!
الآن توی خوزستان بهترین خانم چه صیغه چه بی صیغه نهایتش پنجاه یا خیلی پیشرفته باشه هفتاد میگیره اونوقت ده سال پیش که قیمت نهایتا نهایتا بیست تومن بود اون دویست تومن میخاست.
کلا اهل فحش دادن نیستم ولی فکر نکن با تهدید کردن فحش نمیخوری. بچه ها از خجالتت در اومدن.
در آخر برو عمو چیزتو بکش…

0 ❤️

425060
2014-07-01 01:11:00 +0430 +0430
NA

ا داستان غلط املایی نداش خوندم خوب بود.خطاب ب اون اقای محترمی ک دین اسلامو عقب مونده خطاب کرد باید بگم کشورای غربی دارن کارایی رو میکنن ک اسلام گفته.اما تو این کشور خراب شده فقط بلدیم حرف بزنیم. هیچ لواطی اینجا نبوده بیشتر ی جور جق زدن بین اینا صورت گرفته. ب شخصی ک داستان نوشته بگم تو هنوزم نتونستی اسلامو درک کنی.اخرشم بیاااااا این ادمای بظاهر مذهبی ما هستن وای ب حال بقیه

0 ❤️

425062
2014-07-01 02:54:46 +0430 +0430

کاملا معلومه عاشق کون دادن هستى از کي تا حالا تو دين گفتن جلق حرامه و لاپايي و عشق بازى با يه مرد حلال خخخخخ واقعا که همتون مث هميد احتمالا بقول خودتون تا ختنه گاه ممبينى جونت کرده تو کونت واسه اين گفتى دخول نکردين ولي ميدونى که ممبينى از طوايف عربه و عربام کير دراز پس تاختنه گاه اون ميشه يه کير درسته .کير پادشاه عربا سعود و ال سعود تو اون کونو دهنت اي کوني اسم خودتو بسيجى نزار بسيجيا فقط اونايي بودن که زمان جنگ جبهه بودن نه شما ديوسا پفيوز اونارم شما بدنام کردين .کيرمنو همه بچهاى شهوانى تو حلقت ديلدوى ويبره اى همه زنانو دختران شهواني تو اون کونت

0 ❤️

425063
2014-07-01 08:45:51 +0430 +0430
NA

ديديدبسيجيه خودش اعتراف كردكه اين اخوندا به كون اين بسيجهاي كوني ميذارنوكيرم تومذهبتون باصيغه كردنتون
راستي ميخواستم اگه لطف كني خواهرتو واسم صيغه كني

0 ❤️

425064
2014-07-01 08:56:48 +0430 +0430
NA

تو گوه خوردی اومدی اینجا داستان کیری تخیلیتو نوشتی و بعد از خودت دفاع کردی مادر جنده بسیجی
فک کردی با چندتا کلمه عربی میتونی هر گوهی خواستی بخوری و به گناه نیوفتی خواهرکسده ؟ هااااا ؟
{ سوما من یک شب گناه کردم و بعد از اون هم توبه کردم ولی به هیچ عنوان دیگه برای سکس گناهی مرتکب نشدم چهارما بعد از اون هیچوقت با آقای ممبینی سکس نکردم و چند بار در حد چند دقیقه عاشقانه بوسیدمش و منو بوسید } ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خواهر و مادر و دار و ندارتو گاییدم با این مذهب عنت

0 ❤️

425066
2014-07-26 22:22:33 +0430 +0430
NA

هه :-D اینجا و دین :-D

0 ❤️