پسرخاله و سکس زوری

1390/02/21

سلام،اسم من سميراست و ٢٠ سالمه، اين داستان رو مينويسم و اميدوارم رو سايت بره ، فقط به اميد اينكه پسرايى كه اينجا ميان و اين خاطره منو ميخونن هيچوقت بلايى كه سر من اومد رو به سر كسى نيارن.

دو سال پيش،دى ماه بود كه پدربزرگم فوت كرد. همه ى اقوام خونه ى اونا جمع بودن و فاميلايى كه شهرستان بودن خودشون رو براى خاكسپارى رسوندن. من زياد پدربزرگمو نديده بودم و از مرگش زياد ناراحت نبودم واسه همين به بهانه درس خوندن خونه موندم و ختم نرفتم . خانواده خالم كه تازه رسيده بودن اومدن خونه ما و وسايل و ساكاشون رو خونه ما گذاشتن.
آرش پسرخاله منه و ٥سال ازم بزرگتره، وسايل رو آورد بالا از مامان اينا سراغ گرفت كه گفتم نيستن. همون دم در خداحافظى كردن و رفتن منم رفتم تو اتاقم، يه آهنگ گذاشتم و دراز كشيدم. تازه خوابم برده بود كه صداى زنگ در از خواب بيدارم كرد. رفتم آيفون رو برداشتم اما صدا برام آشنا نبود، گفت: آرشم،اومدم يه چيزى بردارم. منم درو باز كردم.
اومد تو باهام دست داد و رفت سراغ ساكاشون،منم به خيال اينكه مزاحمش نباشم وشايد بخواد لباس عوض كنه رفتم تو اتاقم، خدا ميدونه هرگز به اون چيزى كه تو ذهن آرش بود و اتفاق افتاد فكر نميكردم،كه آرش بدون اينكه در بزنه وارد اتاقم شد،يكه خوردم اما گفتم شايد از بى ادبيشه!
گفتم:چيزى لازم داريد؟
گفت:آره
اومد جلو و رو به روم ايستاد، يه كم رفتم عقب تر اومدو بغلم كرد، اونقدر محكم كه احساس ميكردم استخونام داره خورد ميشه، هرچقدر زور زدم كه بتونم ازش جدا شم نشد، يه هو لباشو گذاشت رو لبامو شروع كرد به ميك زدن!
هرچقدر تلاش و التماس ميكردم شدت كاراش بيشتر ميشد. از آب دهنش حالم به هم ميخورد دستامو جلو سينم سپر كرده بودم و سعى ميكردم از خودم دورش كنم ،نميشد وفايده نداشت اما اصلا دست از تقلا بر نميداشتم اونم به كارش ادامه ميداد. درازم كرد رو زمين وخودشو انداخت روم با يه حركت عين وحشيا تمام دكمه هاى پيرهنم رو پاره كرد، سوتينمم رو پاره كردو شروع كرد به خوردن
موهاشو ميكشيدم و سعى ميكردم از رو سينم بلندش كنم اما نميشد كه نميشد،تمام مدت حتى يك كلمه هم حرف نميزد و انگار لال و كر شده بود حرفا و التماسامو گوش نميكرد، اومد بالاتر وشروع كرد به گردن و گوشم رو ليسيدن و دست راستمو نگه داشته بود و تف ماليم ميكرد،منم موهاشو گرفتم و با تمام قدرت كشيدم. خيلى دردش اومد چون از روم بلند شد و يه كشيده خابوند زير گوشم كه تا حالا نخورده بودم. گفت خفه ميشى يا خفت كنم؟
منم عين بچه ها از شدت درد زدم زير گريه، ميتونست جورى منو محار كنه كه نتونم تكون بخورم اما انگار خودش از اينكه من تقلا ميكردم خوشش ميومد. بعد كشيده اى كه خوردم رفت سر شلوارم و كشيد پايين اما از ترس جرأت نكردم چيزى بگم،فقط پاهامو چسبوندم به هم.
خيلى راحت شورتمم دراورد، فكر نميكردم اينقدر زورش زياد باشه!
خودش رو هم يك آن لخت كرد.
منو برگردوند و دستشو برد زير شكممو كونم رو آورد بالاتر از سطح بدنم،يه كم تف ماليد دم كونم وكيرشو رو سوراخش تنظيم كردو فشارش داد، نوك كيرش كه رفت تو دردناك ترين لحظه زندگيمو كشيدم. چنان جيغى كشيدم كه گلوم درد گرفت، خيلى درد داشتم. اونم بدون توجه به من بيشتر به كيرش فشار مياورد،ديد اينجورى نميره تو رفت و از رو ميز توالتم كرم ضد آفتابم رو برداشت همه رو خالى كرد رو كيرش،منم سريع از جام بلند شدم اما بازم اومد سمتم و مثل قبل كارشو ادامه داد،دستش كه كرمى بود رو دم سوراخم ماليد و دوباره كيرش رو داخل سوراخم كرد. فشار ميداد ومن درد ميكشيدم ، داشتم ميسوختم احساس ميكردم دارم جر ميخورم. تا اينكه ديگه فشار نداد،روم خوابيد وچند دقيقه وايساد فكر كردم كارش تموم شد اما بعد چند دقيقه شروع كرد به تلمبه زدن،تمام بدنش عرق شده بود و بوش تمام اتاقم رو برداشته بود،حالم داشت به هم ميخورد . چند دقيقه كه تلمبه زد صداى آه آه گفتنش تو اتاق پيچيد، برم گردوند اومد رو سينم و كيرش رو گرفت رو به صورتم و چند بار جلق زد و آبش رو ريخت تو صورتم. روم دراز كشيد و جاى چكش رو بوسيد. ازم عذر خواهى كرد و رفت.
يه ساعتى تو هال خوابيد و منم از درد و ناراحتى گريه ميكردم،ميخواستم از جام بلند شم اما اونقدر كونم درد ميكرد نميتونستم پا شم. به زور خودم رو به دستشويى رسوندم و خودمو تميز كردم راه رفتنم عين بچه اى شده بود كه خودشو خيس كرده. به كسى نگفتم اما بعد اون هرگز با آرش حرف نزدم.

نوشته‌: سمیرا


👍 1
👎 0
373382 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

280374
2011-05-12 00:07:01 +0430 +0430
NA

در مورد داستان باید یه کمی بیشتر توضیح می دادی در مورد خانواده خودت خالت که رابطتتون با خانواده خالت و آرش در چه حدی بوده مشخصات خودتو آرش و … به هر حال ممنون موفق باشی بازم بنویس و امیدوارم از این اتفاقا نه واسه تو واسه هیچکس نیافته

1 ❤️

280375
2011-05-12 00:09:05 +0430 +0430
NA

داستانت با اینکه ناراحت کننده بود ولی به قول خودت عبرت آموز بود اون ذهنیتمو پررنگ تر کرد که مردا نیازشون به عقلشون غلبه می کنه .

1 ❤️

280376
2011-05-12 00:10:09 +0430 +0430
NA

البته این که خب به هر حال یه دختر بودی و قطعا شاداب و تمیز ولی خیلی وقتا زن شوهردارو یا سن بالا و یا یه زن کر کثیف واسشون این اتفاق می افته و اونجاست که عقل می مونه حالا تجاوزه ولی به کی ؟

0 ❤️

280377
2011-05-12 00:10:48 +0430 +0430
NA

بعد من فکر می کنم باز می تونستی مقاومت کنی و با یه سیلی نترسی و آروم نشی گرچه آدم خدایی ناکرده اگه تو اون موقعیت باشه خیلی فرق داره با وقتی که فقط می شنویم

0 ❤️

280378
2011-05-12 00:35:59 +0430 +0430
NA

آخى . . . دلم سوخت ،
تو چه جور نوه اى هستى كه پدر بزرگتو زياد نديدى اصلا چه جورى ميشه از فوتش ناراحت نميشى احمق ، اما محوريت داستان : ببين عزيزم من تا حالا نصيب نشده از كون كسي رو گايش كنم ولى فكر ميكنم اين مهم بدون همكارى و مشاركت دو طرف معامله امكان پذىر نباشه چون انحراف از معيار به اندازه يك اپسيلون به قيمت از دست رفتن بكارت جناب عالى بشه اونم تو اوضاع بگير ببندى كه تو ميگى…

0 ❤️

280379
2011-05-12 00:36:41 +0430 +0430
NA

خوب صدایی که از پشت ایفون نمی شناسی مجبوری در را باز کنی خوب حالا که این پسر خاله ات است اشکالی نداره اگر یه غریبه بود چی کار می کردی

0 ❤️

280380
2011-05-12 00:37:32 +0430 +0430
NA

اما…چون به جرات ميتونم بگم كه داستانت كذب محضه اينو ميگم سميرا جون،داستان اينجورى بوده كه آرش كه اومد بالا ازش خوشم اومدو تا ميتونستم كرم ريختم اونم بدش نيومدو تا ديد موقعيت مناسبه اومد سر وقتتو جرت داد بعدش پشيمون شديو شد عقده چجورى خاليش كنى بياى اينجا با آبو تاب بنويسى باقى ماجرا رو دوستان به تفصيل همراه با نقل و نبات به عرض مىرسونن

0 ❤️

280382
2011-05-12 02:27:12 +0430 +0430
NA

به نظر من پسر خاله اش این کارو سر اون در آورده که تا عمر داره بدونه خاله و پسر خاله ای داره

0 ❤️

280383
2011-05-12 02:37:56 +0430 +0430
NA

عجب نوه ای!بیست سالته هنوپدربزرگتوندیدی!کیرم توچشای کورت وشعورت اگه درک داشتی میرفتی مراسم ختم اون پسرخاله تخم حرومت نمی تونست بکونت بزاره.نفرین اون خدابیامرزبوده!

0 ❤️

280384
2011-05-12 02:45:05 +0430 +0430
NA

خیلی عجیبه که تو فامیل همچین اتفاقی بیوفته اما اگرم افتاده و تو نمیخواستی با یه چک ساکت نمیشدی
بعدشم سکس از عقب به همین راحتیم نیس
ولی در کل امیدوارم از این جور اتفاقا واسه کسی نیفته

0 ❤️

280385
2011-05-12 02:55:04 +0430 +0430
NA

اخی …گناهی
دلم برات کباب میخواد

0 ❤️

280386
2011-05-12 03:14:35 +0430 +0430
NA

اشکولی (اشکالی) نداره آبجی خودم

0 ❤️

280387
2011-05-12 03:48:00 +0430 +0430
NA

كمترپيش ميادداستانى بخونم كه دختركاملاناراضى وبى تقصيرباشه معمولا يادختره كرم مى ريزه ياپيشنهادميده يا با لباس هاوبرخوردهاش طرف روتحريك مى كنه يامثه داستان زيباى ازچادرتاكشف لذت (البته ازنظرنثرادبى)دختره مثلاچادرى وچشم وگوش بسته شماره طرف رومى گيره وميره واسه دادن ،ميدونم اين يه نيازدوطرفه است اما به خدادخترااينقدرراحت كه تواين قصه هامى نويسن پا نميدن ،اگه يه كم واقعى بنويسين قابل هضم وباورپذيرميشه ،كارسختيه اماميشه امتحانش كرد.ببخشيد پرحرفى كردم

1 ❤️

280388
2011-05-12 04:24:00 +0430 +0430
NA

شميم جون پرفکت
قربونت برم عزیزم پرحرفی چیه نظرتو بذار

0 ❤️

280389
2011-05-12 04:40:16 +0430 +0430
NA

manam ba nazare shamim movafegham ama pesara ham alaki be yeki gir nemidan,hatman tarafe moghabel ye khodi neshon dade va in nakhastanhaye dokhtara (albat dar zaher) bekhatere jameie k tosh zendegi mikonim
movafagh bashin

0 ❤️

280390
2011-05-12 05:32:36 +0430 +0430
NA

DAMESH GARM BE IN MIGAN PESAR KHALE

0 ❤️

280391
2011-05-12 06:01:10 +0430 +0430
NA

آره ،اما بعضى ازپسرا برداشت بدى دارن،دخترا گاهى اشتباه ميكنن كه برخورد گرمى دارن مثه داستان تجاوزبه من اونجا انا اشتباه مى كردكه زيادى بابرادرشوهرش راحت بوداما خب برادرشوهره هم برداشت اشتباهى ازاين رفتاركرد واون رويه جور نخ دادن درنظرگرفت واسه همين به خودش اجازه آزادى عمل بيشترى داد،هر چيزى يه حدى داره just for you حق باتوإ

0 ❤️

280392
2011-05-12 06:19:54 +0430 +0430
NA

سلام خوب نوشتی ولی یه جاهاییش میلنگه.
1-اینطور که معلومه بابا بزرگت همشهریت بوده چون خالتینا واسه ختمش از شهرستان میان خونه شما. حالا شما چرا زیاد ندیدیش جای سواله اگه تو شهر دوری بود یه چیزی.

0 ❤️

280393
2011-05-12 06:20:44 +0430 +0430
NA

2‏-پسر خالت چقدر جیگر داشته که بعد اون همه بلا بدون اینکه دلتو بدس بیاره و ازت قول سکوت بگیره میره کپشو میزاره؟

0 ❤️

280394
2011-05-12 06:22:14 +0430 +0430
NA

3- چرا به کسی نگفتی؟ و اگه نگفتی حتما بدت نیومده یا زیاد مسأله مهمی واست نبوده در اینصورت دلیل تقلای قبل از جریان و قهر بعد از ماجرا چی بود؟

راستی معلومه رو کلمه (تقلا) زیاد تمرین داشتی !!! نه؟

0 ❤️

280395
2011-05-12 06:24:59 +0430 +0430
NA

اگه سرتونو درد آوردم ببخشید(استامینوفن هم بوخورین)

0 ❤️

280396
2011-05-12 06:41:37 +0430 +0430
NA

این داستان بود یا لطیفه
من که باورم نمیشه
حداقل کمی از قبلش مینوشتی که چطور شد آرش به فکر این افتاد ترتیبت رو بده بی دلیل که نمیشه

0 ❤️

280397
2011-05-12 06:49:30 +0430 +0430
NA

خاک تو سر اون پسرخاله ی بی ناموست کنن که با تو همچین کاری کرد!

0 ❤️

280398
2011-05-12 08:21:01 +0430 +0430
NA

عجب…تجاوز کار بدیه،بد!

0 ❤️

280399
2011-05-12 08:38:26 +0430 +0430
NA

منم با شمیم موافقم حتما خودت یه چراغ سبز دادی

0 ❤️

280400
2011-05-12 08:55:50 +0430 +0430
NA

/ دخترا وقتی بخوان جلو یه کاری رو بگیرن حتما میگیرن اصلا واسم قابل قبول نیست

0 ❤️

280401
2011-05-12 08:59:03 +0430 +0430
NA

/من واسه خودم دوبار پیش اومده که خواستن بهم تجاوز کنن جوری مقاومت کردم که طرف اصلا نتونسته مانتو رو هم از تنم دربیاره چه برسه به سکس از مقعد که

0 ❤️

280402
2011-05-12 09:05:19 +0430 +0430
NA

وقتی میخوای اینکارو با میل انجام بدی نمیشه چه برسه به زور مگه اینکه تعداد پسرا بیشتر از یکی باشه

0 ❤️

280403
2011-05-12 09:14:10 +0430 +0430
NA

/ لطفا اینقدر گیر ندین که چرا پدر بزرگش واسش مهم نبوده من واسه فوت پدربزرگم دوستاموشام مهمون کردم قرار نیست همه عاشق پدربزرگ مادربزرگا باشن

0 ❤️

280404
2011-05-12 11:48:56 +0430 +0430
NA

ساینا جون 4 بعد اینکه دوستات رفتند پسرخالت نیومد!؟راستشو بگو .ذاستان خوبی میشه ها!

0 ❤️

280405
2011-05-12 12:01:08 +0430 +0430
NA

جان كلودچى كارش دارى ساينا رو؟مى خوادبره! تايه هفته نيس!جاى دعاى خيرته؟ خداحافظ ،منتظرت مى مونيم …ا

0 ❤️

280406
2011-05-12 12:16:49 +0430 +0430
NA

بابا کس شعر محظ بود
من یه بار دخترخالمو تنها گیرکشیدم دوساعت ور رفتم یه لب زوری نشد بگیرم
اونوقت زوری کونت گذاشت خالی بند
بماند که همون دختر خاله بعدا خودش …
تا خودت نخوای نمیشه

0 ❤️

280407
2011-05-12 13:14:38 +0430 +0430
NA

bebein.dokhtar khanoom avalan moteasefam ke in etefagh oftad.dovoman yadet bashe har pesari ke khast in karo bokone ba lagad bezan bayne pahash.mohkam ham bezan.injoori dige kari nemitoone bokone.

0 ❤️

280409
2011-05-12 13:41:14 +0430 +0430
NA

اى ول xox ،فن خوبى بود كه همه يادشون رفته بود!

0 ❤️

280410
2011-05-12 15:34:50 +0430 +0430
NA

baz havadese roznameharo khondi jende khanoom. pas be on agha arashe bokon begoo biad shamimo sainao saraweeto ham bokone ke enghad zer nazanan

0 ❤️

280411
2011-05-12 15:39:13 +0430 +0430
NA

داستان خیلی خیلی خوبی بود …
ولی نمیدونم چرا با خوندنش شاشم گرفت ؟؟؟؟؟

0 ❤️

280412
2011-05-12 15:58:29 +0430 +0430
NA

واى بامن بودى؟خيلى بى ادبى ،دهنتو آب بكش بعداسم دختراى اين سايت روبيار- اين راه درستي واسه ابراز وجود نيست ،من اهل فحاشى نيستم ،جاى كسى روهم تنگ نكردم ،اگه ناراحتى مى تونى نظرمو نخونى

0 ❤️

280413
2011-05-12 16:07:21 +0430 +0430
NA

چرا از نویسنده های خانم دفاع میکنین اخه

0 ❤️

280414
2011-05-12 20:41:51 +0430 +0430
NA

باید جای اون دختر باشی تا درک کنی عزیزم.و در مورد داستان:بد نبود،و انشالاه دیکه از این اتفاقا واسه کسی نیفته.مرسی از همه دوستان سایت

0 ❤️

280415
2011-05-13 18:02:59 +0430 +0430
NA

یکی هم بیاد جنده های این سایت مخصوصا شمیم رو بکنه

0 ❤️

280417
2011-05-14 17:05:31 +0430 +0430
NA

با Loverskiss دویست درصد موافقم
کیر تو ارواح بابای نداشته ی هر چی بی ناموسه

0 ❤️

280418
2011-05-15 08:21:06 +0430 +0430
NA

شمیم، من میکنمت اما نه زوری. میدونم خودت بهم میدیو اونم با اشتیاق کامل. اگه کیرمو ببینی، هوش از سرت می پره. ول کن این داستانای کس شعرو. بیا تا خودم حالتو جا بیارم کونی خانوم.

0 ❤️

280419
2011-05-16 15:20:28 +0430 +0430
NA

دم پسرت خالت گرممممممممممممممممممممممممممممم

0 ❤️

280420
2011-05-16 18:19:38 +0430 +0430
NA

اما واقعا علی رقم تلاش پسره و همکاری من هیچوقت نتونست از کون بکنه منو.
بخدا ازکون کردن اینجور ساده نیست،ما که باهرچی امتحان کردیم. کرم.روغن.آب کس من و … نشد که نشد

0 ❤️

280421
2011-05-16 18:27:38 +0430 +0430
NA

سلام لطفا داستان خیالی هم اگه مینویسید کمی منطقی بنویسید
دوست نداشتم هیچوقت تو سایت اینو بگم
من با 1 پسر حدود 3ماه سکس مرتب داشتم.

0 ❤️

280422
2011-05-18 06:30:54 +0430 +0430
NA

maanam hamin balaro sare dokhtar khalam avordam.albate lapaee.akhe tigham zade bod!

0 ❤️

280423
2011-07-15 07:29:44 +0430 +0430
NA

اگه کسی بخواد از اخلاق و شعور ساینا جون 4 خوشش بیاد و بخواد کس اونو فقط بکنه کی رو باید ببینه؟

0 ❤️

280424
2011-07-31 17:58:00 +0430 +0430
NA

به خاطر دروغگویی یه بار باید کونت گذاشت
و بعدش بیا با آب و تاب بنویس که … اون میشه داستان واقعی

0 ❤️

280425
2011-09-27 04:41:42 +0330 +0330
NA

ادرس پسر خاله تو بده من برم كونشو جر بده ميخوام خشك خشك بكنمش

0 ❤️

280426
2011-10-10 15:35:44 +0330 +0330
NA

valla ma k injurisho nadide budim. vali ghabul daram kezbe mahze. lotfan saito ba sheroveratun eshghal nakonid. mersi

0 ❤️

280427
2011-12-04 01:53:47 +0330 +0330
NA

حالا باز شده منم بیام بکنمت سمیرا جون

0 ❤️

280429
2012-01-21 23:38:15 +0330 +0330
NA

Rasti yadam raft begam.
Agar to ta onvaghat kon nadeh bodi pas dige nemitonest be in zodi va ba yebar gozashtan dame sorakh konet bazesh kone
Hatman khanoma tasdigh mikonan harfe mano

0 ❤️

280430
2012-03-18 12:53:35 +0330 +0330
NA

دختر 15تا20ساله میل بده واسه دوستی واقعی
دلیل نمیشه هرکی تو این سایت میاد بد یا هرزه یا هرچی باشه خود من فقط واسه اطلاع از خلقیات دخترا و کسب تجربه میام اینجا کلا از فیلم سکس بدم میاد،اما داستانای سکسی رو دوست دارم کاریم به راستو دروغش ندارم،مگه داستانا چقدرشون واقعین که واسه همشون بحث دروغ بودنشونو مطرح میکنید!
بیخیال شید!اونایی که باید چیزی بفهمن میفهمن!ولی گاهی اوقات پیش میاد از چیزی که ممکنه ازش بدت نیاد مثل سکس،دلت نخواد انجامش بدی حالا ممکنه واسه دختر قصه همچین حالتی پیش اومده’

0 ❤️

280432
2012-06-23 05:01:39 +0430 +0430
NA

ama man agar jaye shoma boodam aaberoosho mibordam va be hame migoftam ke che kar karde in ashghale bi hame chiz…

0 ❤️

280433
2012-07-07 11:51:30 +0430 +0430
NA

خدا لعنتش کنه امیدوارم اسیب ندیده باشی داستانت خیلی ناراحت کننده بود

0 ❤️

280434
2014-06-12 06:15:28 +0430 +0430
NA

هیچی نمیشه گفت :(

0 ❤️

280435
2014-07-18 15:10:26 +0430 +0430
NA

زاییده افکار مخملین نویسنده؛ مثل روز روشنه دروغه ؛ آخه کدوم خرمغزی جرات میکنه بیاد دختر خالشو بی هیچ حرف و حدیثی جر بده؟؟ آخه یه چیزی بگو به عقل جور در بیاد دیگه

0 ❤️

280436
2014-12-31 04:04:01 +0330 +0330
NA

کسمال بد بخت با اون مغز پریودت

0 ❤️

280437
2015-01-05 10:51:51 +0330 +0330

اینکه راسته یا دروغه حرفی نمیزنم خلاصه داستانه و معمولا داستانها نباید حقیقت داشته باشن البته ازته ته دل آرزو میکنم چنین اتفاقی هرگز نه برای شما نه برای هیچ دختری پیش نیاد
اما درمورد داستانت :
بهتر بود کمی بیشتر توضیح میدادی اصطلاحا آب و تابش میدادی مثلا از برخوردهای گذشته پسرخالت مینوشتی بعنوان مثال (((( دوماه قبل که منزل خاله دعوت بودیم پسرخالم بامن خیلی شوخی میکرد و … بعدش به بهانه …تلفنمو گرفت …زنگ زد …منم به احترام و … جوابشو دادم شوخی هاشو به حساب فامیل بودن و اینکه امروزی فکر کنم گذاشتم و …

خلاصه کمی مفصل و یه جورای دلایلی از قبل میاوردی بهتر بود

0 ❤️

280438
2015-02-02 19:23:20 +0330 +0330
NA

احتمالا روح پدر بزرگه خودشو تو قالب این پسره جا زده بوده و اومده این بلا روسرت آورده!!
همون بهتر نرفتی مراسم ختمش

0 ❤️