پسره , پسره (۲)

1398/01/09

…قسمت قبل

سلام . دوستایی که از این نگارش خوشتون اومده اگر دوست داشتید , تو این فاصله که قسمت اخر داستانم مهیا بشه , میتونید داستان ( رباب کون کجه ) را که در 4 قسمت قبلا نوشتم زیر عنوان داستانهای دنباله دار بخونید . البته بهتره هر 4 قسمت داستانو تمومی بخونید . ممنون .

یه ماه نشده بود که رفته بودن خونه جدید , مهری به محسن پول داد موتور بخره که حاجسن حسابی ترش کرد و میگفت این محل جای موتور نیست و اگه یه سال صبر میکردی گواهینامه شو بگیره واسش ماشین میخریدم . مهری گفت اما اون صبر کن نبود و میخواست بره سرکار پول جمع کنه موتور بخره . ترسیدم یهو درسم ول کنه !
فقط من میدونسم واسه چی موتور خرید دایی ! واسه اینکه هفته ای یه دفه هم شده بره محل مولوی بچرخه شاید دلبرو ببینه . همینم شد . عشق لامصب زورش زیاده حریفش نمیشی . نسرین دختر چادریی که لای درو باز نمیکرد هرگز , خدا میدونه چجوری خبردار میشد محسن تو محله و فوری به هوای خریدی چیزی خودشو تو کوچه میرسوند تا عطر عاشق که در هوای کوچه هست شبنم پوست سفید و زیبای معشوق بشه . و محسن چنان با دیدن معشوق رنگ میباخت که انگار این روح محسن بود که دور نسرین تو باد موج میزد , نه چادر !
این رفت و امدها باالاخره دستشونو رو کرد . بدون اینکه کلومی باهم حرف زده باشن چنان دفاعی از عشقشون میکردن که ادم مات میموند . اما دنیای نامرد هم داشت ورقای خودشو بازی میکرد . این دوتاکفتر عاشق اسیر قفسهای حاج زارع نزولخور و حاج حسن خودخواه بودند . نسرین تو محبسش که دیگه نه حق داشت تنها بیرون بره و نه مدرسه و با تصویر عشقش زندگی میکرد . حتی صدایی از هم نداشتند و هرگز با هم حرف نزده بودن . اما قفس محسن تا پشت دیوارهای خونه حاج زارع امتداد داشت و داشت دیوونش میکرد . چون هرگز هیچ دیواری نتونسته بود مانع اون بشه . اون کسی بود که همه دیوارها و ستونها و بلندیهارو از زمانی که طفل بود شکسته بود . اما این دیواری بود که اونو میشکست . و چیزی که بیشتر از هر چیز محسنو شکست این بود که تنها راه عبور از این دیوار پدرش بود . فقط اونه که میتونه از این دیواررد بشه و واسش نسرینو خواستگاری کنه . سنت بر این بود . واسه خواستگاری پدر باید پاپیش میزاشت . اره حاج حسن .
خدایا چه میکنی با من ؟ یعنی دوای درد من خود دردمه ؟ یعنی بعد از یه عمر تنهایی باید عشقمو از حاجسن گدایی کنم ؟ پس اینکه میگن بهشت زیرپای پدر و مادره اینه ؟ یعنی باید عشقمو از زیر پای این نامرد بکشم بیرون ؟ اخه تو چه خدایی هستی ؟
دیگه سال اخر دبیرستان بود و محسن با اینکه تمام ذهنش درگیر عشق نسرین بود , ولی باید درس میخوند تا دیپلمشو بگیره . از طرفی هم دیگه نسرین تنها نمیتونست بره مدرسه و هرروز ممد زاغی داداشش میبرد و میاوردش از مدرسه . دستور باباش بود حاج زارع نزولخور .
محسن دیپلمو گرفت و پشت بندشم گواهینامه رانندگیشو ! حاجسن چند منظوره , سریع یه BMW نو خرید واسش که هم محسنو از موتور دور کنه , هم ابروشو تو محل جدید حفظ کنه و هم نظر دخترای محل جدیدو به محسن جلب کنه و خلاصه محسنو از اون محل قبلی و پایین شهر بکنه . از ظهر که ماشینو اورده بود کشیک میکشید که محسن کی میاد خونه و خر ماشینه میشه ؟
دم دمای غروب بود که محسن با رضا چیچوی پاره پوره ترک موتورش اومدن . رض چیچو یه مانتیگول چارخطه زرشکی (پیرن سه دگمه خوراک لاتا ) تنش بود و یه لنگ قرمز پیچیده به دست چپش و تسبیه دونه درشت گردنش . سه تا انگشتر نرقه ( نقره به زبون لاتی خود رضا ) نیگین درشت تو انگشتاش و با پاشنه های خوابیده با دومتر قد و سه متر سیبیل که تا زیر گلوش پیچیده بود که این 5 متر تهش گره خورده بود به دم یه کیشمیش که مغزش بود . رضا حتی پاهاشم رو رکاب عقب موتور نزاشته بود و سیخ رو هوا پاهاشو گرفته بود و از بقل هرکیم رد میشدن مبادا که یارو بخوره به پاش بلند میگفت هوووش . جورابای جواد زرشکی جیغشم از اون دور تو مخ حاجی سیگار به لب داشت پشت محسن روموتور چرت میزد و باترمز محسن جلوپای حاج حسن از چرت پرید و تاحاجسنو دید سیگارو تف کرد و ازترک موتور پرید پایین و با کفشاش خارخارکنان اومد جلو حاجی و گفت سابیله کون حاجی . حاج حسن که ریده شده بود به افه ی خودش و ب ام وش , گفت سلام و مرض . حتی سلامتم به ادمیزاد نرفته . رضا گفت غولومتم حاجی منزل نو مبارک ! حاجی عصبی رفت تو و درم محکم پشتش بست . محسنم از لجش نه زنگ زد نه در ! مثل اب دیوارو گرفت رفت بالا و پرید تو حیاط .
از اینجای داستان کامی کونی وارد شد .کامی که برخورد حاج حسن و محسن و ماشین گرون و بی اعتنایی محسنو دیده بود و شامه تیزش بکار افتاده بود اومد به طرف رض چیچو که رو موتور تقریبا سنگ شده بود و یه ده دیقه ای زل زده بود به خایه های یه مورچه کف کوچه که تکون نمیخورد . کامی نزدیک شد و گفت بههههه لوطی گلم همسایه جدید ! چطوری جونی؟ اما رضا تکون نخورد . حتی مژه هم نمیزد . قفل کرده بود رو مورچهه ! کامی سرشو اورد جلوتر نزدیک صورت رضا ببینه اوکی ه ! تکون نخورد . کامی رفت جلو تر و چشم تو چشم شد باحالت اوا تند تند مژه میزد که رضا چیچو یهو تو صورت کامی یه شیشکی بلند بست که کامی دو متر پرید عقب و گفت چخه . صاحابت کوش ؟ رضا زل زد و بهش گفت , اخه کونی تو که از یه بوق بنزی دومتر میپری عقب میخوای با ما بپری ؟ تو اصن گروه کونت به ما میخوره ؟ کامی تا اومد بیاد جلو و صمیمی تر بشه رضای چرتی و سنگ شده مثه قرقی پرید تو صورت کامی و گفت نترری ! کیر برینی ! چی میخوای اناستازیا ؟
کامی غش کرد از خنده و گفت باحال بود خوشم اومد . رضا گفت عه خوشت اومد ؟ گفت اره ولی خیلی الاغی . ادم که یه دختر خانومو اینجوری نمیترسونه ! رضا گفت مگه تو دختری ؟ اهان از اون لحاظ ! خب یه چرخی بزن بیبینم . چیو ببینی پررو ؟ ببینم خوردگی و رنگ منگ نداشته باشه . مالیدگی عیبی نداره ! کامی یه ملوس چرخی زد و گفت چطوره فابریکه ؟ فابریک که نه , اما تاکسی برگشتیم نیسی ! کامی گفت ای بی کلاس من بمیرمم تو تاکسی برنمیگردم . چیچو گفت حالا اسمت چیه ؟ کامی . کامران ؟ نه الاغ کاملیا . اهان بهتم میاد . تو کوندگی کاملیا ! کامله کامل . حالا سیبیل تو بگو بینم داستان این دوست جیگرت و باباش چیه ؟ داستانش مفصله . محسن طفلی یه عاشق بد شانسه . اخی حیوونکی . بگو ببینم شاید تونستم کمکش کنم ! به من میگن چرچیل محل . په بیشین ببرمت بیشتر بهت بگم . کامی گفت کجا ؟ رضا گفت هیچی بریم یه چرخی دور کیرم بزنیم . کامی در حالی که با عشوه داشت ترک رضا مینشست گفت ادب داشته باش الاغ . چیچو گفت اره خوشبختم منم الاغم اما بهم میگن رضا . رودرواسی نکنا , هی مارو ببر تو طویله و هی بیار بیرون . الاغ , الاغ . تازه میگه ادبم داشته باش ! حالا که ببرمت و به اشباهت پی ببری که فقط خره که اینقدیشو داره , دیگه بهم نمیگی الاغ . هرگز یه الاغو از رو جلدش قضاوت نکن .
کامی پدرش دکتر بود و از مادر کامی جداشده بود و کامی از 18 سالگی از باباشم جدا شده بود و باباش براش یه اپارتمان ته کوچه خریده بود و رضارو برد خونه که مثلأ برای کمک به محسن ازش اطلاعات بگیره و رضام از خدا خواسه اخه چند وقتی بود به پیسی خورده بود و کون مون بتورش نخورده بود .رضا همینطور که با کامی رو تخت کامی نشسته بود و داشت اطلاعات پرونده محسنو میداد رابراه کامیو انگشت میکرد و میگفت دارم اطلاعات جا میدم که یهو کامی کشید پایین و دمر خوابید رو تخت و گفت سیبیل خوب یدفعه فلشتو بزن تو و کل اطلاعاتو بریز توش . رضام نا مردی نکرد و کل هاردشو ریخت تو رم کامی و کامی رمش پر شد و رم کرد .
محسن یه ساعت بعد اومد بیرون دید نه موتور هست , نه رضا . داشت برمیگشت تو دید کامی و رضا دارن خنده کنان میان
رضا گفت محسن حاجی رفت ؟ محسن یه نگاه به کامی کرد فوری رضا گفت ایشون کامی خانومن . درگوش محسن گفت کونیه . همسایته . کامی گفت شنیدم الاغ . رضا گفت اهان منم الاغم شوور جدیدش . محسن , تازه فمیدم من تا حالا داشتم تو محل اشتباهی زندگی میکردم . محل ما اینجاس .کامی میگه تو این محل پر کامیه ! منم میخوام توبه کنم و مجاور اینجا بشم و بدرد کامیای این محل برسم . کامی گفت وای تو چقدر با منظوری ! اره تو خونه بهم میگن من زور ! چه بانمک . تو خواهر برادرم داری ؟ خواهر که نه اما چارتا دااشیم . ننم فقط دااش میزاد . من من زورم دااش بزرگترم من فشار . دااش ازون بزرگتره من نچسب از بس نماز میخونه کسکش ! دااش گندهه من بچسب که میچسبه ولکن نیسا . نیم ساعت پیش که منو یادته ؟ ده برابر ! کامی گفت اوه مای گاد . اره ننم میگه تو چون کوچیکترین بودی و منم دست تنها بودم , تورو اون بزرگ کرد و هرچی بلتی اون یادت داده . راسی تو این محلتون اطاق ده تومن پیش گیر میاد ؟ ده میلیون ؟ نه بابا ده هزار .
ولش کن بابا اطاق میخوای چیکار ؟ من تنهام . تو بیا باخودم زندگی کن .
محسن , کامی یه نقشه توپ واست داره . چرچیله . کامی بگو بهش ! سلام خوشگله . نقشه ازین قراره که من و تو و ماشین خوشکلت یه مدتی با دوستای مثل خودم میپریم . طوری که حسابی تو چشم باشیم و خبرش به حاجی عقب افتادت برسه . باباتو میگما ! اونوقت از ترس اینکه از اونور بوم نیفتی و مفعول نشی , هول میشه و فوری میره خواسگاری دختره که میخواهیش . از اون طرفم من پیله میکنم به بابام که زن میخوام و میریم خواسگاری عشق تو که هم اون بابای طمعکارش با دیدن بابای پولدارمن دختره رو زود شوهر نده و هم با پا پیش گذاشتن بابای پولدار تو و پشیمون شدن من دختره رو درسته بندازه تو بغلت . اما باید مامانتو اگاه کنی که همش بره رو مخ حاجی و قانعش کنه که اگه دختره رو نگیری یهو پسرت کونی میشه . چطوره ؟ بد نیست . همه چیش خوبه به جز اینکه ! اینکه تو باید کونی بشی جونی ؟ اینو که کامی گفت , رض چیچو مثل گاو مات محسن شده بود که یهو کامی زد تو گوشش و گفت این فقط نقشش هست فهمیدی الاغ . چه زودم حس میگیره الاغ . یالا راه بیوفت بریم هزار تا کار داریم . کجا ؟ اول بریم خونه و یخورده ماساژم بده امروز حسابی خستم کردی الاغ . بریم . حسابی که ماساژت دادم , اونوقت میبینیم کی سم میکوبه و الاغه !
فرداش سه تایی راه افتادن خرید کردن واسه نقششون . لباسای پسرونه اما رنگای دخترونه و عطر و ادکلانهای زنونه تلخ شبیه مردونه و کفشهای رنگای جیغ . تو فروشگاه لباس بودن که محسن گذاشت بیخ گوش رض چیچو . کامی گفت حیوون مگه فکرکردی بی صاحابه ؟ چرا میزنیش ؟ محسن گفت تو هر ایینه ای که میام پرو کنم پشت سرمه . رضا گفت بابا تو حساس شدی ! من از بچگی پشت سرتم و هواتو دارم . رو موتورم همیشه ترکتم . محسن رو کرد به کامی گفت این واسه چی باس دنبال ماباشه ؟ کامی گفت باید باشه . اولا که بااین قیافه خفن این کسی مزاحممون نمیشه . دوم من دوستامو به هوای این میکشم بیرون . سوم این نباشه من نیسم . چهارم این شاهده . بعدا میفهمی . رضا گفت پنجم منم کامیو با تو تنها نمیزارم . بهت اعتماد ندارم که محسن مشتشو واسش پر کرد . رضا گفت خیله خب ! شوخی بود . بی جنبه و با کامی دوتایی خندیدن .

ادامه…

نوشته: الف . ع


👍 13
👎 2
12290 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

757176
2019-03-29 21:30:53 +0430 +0430

دس خوش عاقا حال کردم باهاش
ادامشو زود بده

0 ❤️

757182
2019-03-29 21:50:28 +0430 +0430

حالا محسن واقعا کونی نشه صلوات

1 ❤️

757456
2019-03-30 22:05:13 +0430 +0430

زود بنویس افرین

0 ❤️

760919
2019-04-13 13:51:57 +0430 +0430

ادامه بده باحال بود

1 ❤️

762536
2019-04-20 17:31:02 +0430 +0430

عالی همچون قسمت قبل جذاب و با سناریو متفاوت و دیالوگ های قشنگ،مچکرم

0 ❤️