پسرونه: سال آخر دانشگاه

1395/06/25

معرفی (به رسم آشنایی، و الا خیلی تو روند داستان تاثیری نداره):
کاف- 24 ساله - 175 قد- 59 وزن - خیلی هم خوشگل نیستم. لاغر تا حدی. پوست سبزه- بدن پر مو
صاد- 26 ساله - مورد اعتمادترین و همفکر ترین دوستم تو تموم سالهای تا الان - قد 180- وزن حدس میزنم 75 تا 80- پوست سفید- بدن بی مو( ریشش هم شویده! به قول خودش کوسه ست! )
جفتمون کلا انسانهای بد شانسی هستیم!

داستان آشنایی من و صاد و یه مختصر درباره خودمون:

صاد یه سال دبیرستان مردود شده بود و یه سال هم پشت کنکور مونده بود. من سال اول دانشگاه قبول شده بودم. من بومی بودم و صاد غیر بومی. واسه همین 2 سال و نیم با هم اختلاف سنی داشتیم. با این که تو دانشگاه کلا ورودیمون 10 تا پسر داشت و همه معمولا با هم خوش و بش میکردیم اما با صاد خیلی ارتباط زیادی نداشتیم. یعنی همون خوش و بش کردن و بوفه رفتن گروهی بود. صاد قبل از دانشگاه یه دوست دختر داشت که سر یه اتفاقی فوت کرده بود. بعدها برام تعریف کرد داستانشو. من ولی فقط تو دوران دبیرستان یه بار تریپ عاشقی برداشته بودم و تو ایستگاه اتوبوس از یه دختری خوشم میومد که 80 درصد اوقات تنها بود و من تو یه سال فقط ازش خوشم میومد و بهش پیشنهاد نداده بودم!
ولی دانشگاه که رفتیم دوماه نگذشته بود که اون به “ن” پیشنهاد داد. باهم یه چند ماهی دوست بودن. انصافا دختر خوشگلی بود و خوش مشرب. ( داف نبود! هیکلشم معمولی بود. ولی آدم با نمک و خوش تیپی بود. و تهرانی و با خونواده خیلی خوب!) ولی خیلی نگذشته بود که “ن” هوای شوهر کردن به سرش زد. صاد هم که کلا تو این فاز نبود و اصلا شرایطش رو هم نداشت بهم زدن رابطشون رو! (هیچ وقتم سکس و حرفی از سکس نداشتن! کلا بیشترین خلافشون دست هم رو گرفتن و کافه رفتن بود) یه سال بعدم با یکی از سال پایینیامون یه سال دوست بود و با اونم خلاصه بهم زد!( کلا مینشستن با هم حرف میزدن و از اونجایی که وضع مالی خونواده صاد هم شبیه خونواده ما معمولی بود دوران دانشجویی سختی رو گذروند! لذا پول نداشت خیلی برن باهم بیرون. هفته ای یه بار فقط!)
منم همون سال اول از “ز” خوشم اومد که از قضا اونم داف نبود و قیافه معمولی داشت. مثل خودم تودار بود و درونگرا. پیشنهاد که دادم بهش قبول نکرد! منم یه دو سه سالی دنبالش بودم تا نهایتن سال چهارم دانشگاه باهم دوست شدیم. ولی قرار شد فقط بیرون دانشگاه هم رو ببینیم و کسی تو دانشگاه نفهمه. “ز” بومی بود و از قضای روزگار الانم تو یه شرکت همکار و هم تیمی همیم!( ولی دیگه دوست نیستیم) منم کلا هیچ وقت حتی دستش رو هم نگرفتم و “ز” این رو به حساب این که بهش اهمیت نمیدم گذاشت و بقیه داستان!!! ( این جزای بزرگ شدن تو یه خونواده سنتی بود!) خلاصه من و صاد کارمون به سال پنجم دانشگاه کشید.
یه سالی بود که با هم صمیمی شده بودیم. و سال پنجم تقریبا همه ورودیمون فارغ التحصیل شده بودن الا ما و 4 نفر دیگه که یه چند واحدی داشتن. خلاصه من تا سن 23 و صاد تا سن 25 سالگی نه تنها سکس نداشتیم که حتی به هیچ دختری پیشنهادش رو هم نداده بودیم!!! به قول صاد اسکل ترین پسرای دانشگاهم قد ما بدبخت نبودن و نصف شهرو کرده بودن!!!

داستان سکس من و صاد
با این مقدمه طولانی برم سر داستان سکسمون با صاد. ترم دوم (زمستون) سال پنجم بود که صاد به یه دختر سال دومی پیشنهاد دادو باهم دوست شدن! منم با دوست اون دوست شدم! من به سه ماه نکشید که بهم زدم چون نسبتا مذهبی بود. صاد هم دو ماه بعد من بهم زد چون اصن از سال اول دانشگاه چشمش دنبال یه دختر دیگه بود از یه دانشکده دیگه که حالا داشت تو دانشگاه خودمون ارشد میخوند!

لذا دوباره جفتمون تنها شدیم! تقریبا از اواخر سال دوم میدونستم که دوست دارم کون دادن رو تجربه کنم. ولی صرفا همیشه به شوخی میگفتیم( و اگه یک بار این کار رو میکردم مسلما تو دانشگاه کوچیک ما خبر تو کمتر از دو روز به گوش همه به جز خواجه حافظ شیرازی میرسید!) شده بود تو خونه که تنها میشدم یه وسیله ای پیدا کنم ( معمولا هم پلاستیکی) که بشه تو کون کرد و باهاش ور رفت. چند باری هم تو حموم شامپو زده بودم تو کونم و با انگشتم با سوراخ خودم ور رفته بودم تا جا باز کنه و لوله آفتابه رو کرده بودم توش!( از اونجایی که لوله آفتابه یه زایده داره، حس خوبی نداشت و معمولا زخم میکرد!) کلا جق هم زیاد میزدم( روزی یه بار معمولا هم “ز” رو تصور میکنم. بعضی وقتا هم “ص”!)
خلاصه یه بار که تو خیابون میرفتیم و راجع سکس حرف میزدیم صاد به شوخی گفت اصن بیا بریم گی بشیم! گفتم بریم! گفت ولی من میدم…اصلا نمیتونم به تو فک بکنم با اون پشمات!!! گفتم باشه دیگه چاره ای نیست… گفت ولی فقط از پشتا… روم به فرش باشه… چش تو چش نشیم!!! بدم میاد… گفتم اوکی!!! خلاصه اون شب گذشت و چند روز بعد که من رفته بودم خونش( خونش یه آپارتمان کوچیک بود تو طبقه سوم چون بهش [وابگاه نداده بودن سال پنجم ) هم خونه ایش هم رفته بود شهرشون و تنها بود و قرار بود پیشش بمونم که تنها نباشه. موقع خواب لامپ رو که خاموش کرد رو شکم خوابیده بودم به شوخی اومد و خودش رو بهم چسبودند و کیرش رو از رو شلوارکش حس کردم رو کونم… گفتم جوووووون… دوست داری؟؟!!! گفت نههههه… اههه! ( به خاطر اینکه پرموه بدنم!) گفتم از کجا میدونی؟ تو که کونمو ندیدی!!! گفت خفه شو بابا فکرشم حالمو بهم میزنه! تو خط قرمز منی! :))))
خلاصه اون شب من رو نکرد و خوابید. صب پاشدم دیدم داره درس میخونه. کتاب جلوشه و دراز کشیده رفتم خوابیدم روش و چندتا تلمبه زدم! کیرم یهو بند شد! گفت کسکش رو منم راست میکنی؟؟؟؟!!! گفتم په نه په نیست هرشب یکی رو میکنم دیگه کیرم واسش عادی شده این داستانا !!!
پاشدم و یه کم خودم رو سرگرم کردم. ولی حس دیشبش داشت اذیتم میکرد! بعد ظهر ناهار خورده بودیم خسته بودیم. خواستیم یه چرتی بزنیم. صداش کردم… گفتم میخوابی روم؟؟؟؟
فک کرد دارم مسخره میکنم. رو شکم خوابیده بود و دستامو گذاشته بودم زیر صورتم و روشون خوابیده بودم و بالش نداشتم. گفتم از هیکلت خوشم میاد… دوست دارم یه بار بکنی منو…بعد از ده پونزده دقیقه مکالمه بحث جدی شد…
خوابید روم و شروع کرد به مالیدن.گردنمو یه کم خورد. هردوتامون سکوت کرده بودیم. شلوارو شورتمو از پشت تا زیر کونم داد پایین. یه کم واکس مو مالید در کونم و یه کم به انگشتاش. اول انگشت وسطشو کرد تو کونم و سعی کرد بکنه تو. اول سفت کرده بودم بنا به غریزه! گفت شل کن یه کم… سعی کردم خودم رو بی وزن کنم… شل شد! انگشتش چندباری تلمبه زد. بعد یه نگاه کرد. دید هنوز تنگه اما…اونقدی نیست که کیر بره توش!!دو باره دو انگشتی ور رفت باهام… در آورد گفت چرا جا باز نمیکنه پس؟!!! از تجربه حموم و آفتابه م یادم اومد. گفتم کیرتو هل بده آروم آروم میره. فقط یه دفه نکن! شلوارشو تا زیر خایه کشید پایین و گذاشت در کونم کیرشو. چون اون نشسته بود روم سخت بود جا زدنش. گفت دراز بکش من جا میزنم… تو فقط هل بده . کیرشو راست کردم در سوراخم. هل داد. سرش که رفت تو یه نعره افتخار مردونه زد. قشنگ معلوم بود اولین بار داره حال میکنه. بازو هاشو گذاشت رو بازو هام و با دستاش دستامو گرفت. حس گرمای بدنش روم فوق العاده بود. فرقش رو با جق کاملا حس میکردم. د.و سه بار بالا پایین کرد آبش اومد!! ریخته بود تو کونم… دیدم بی حس روم خوابیده. یه چند دقیقه تو همون حالت بی حسی بود… ولی من دلم میخواست هنوز… چون زود ارضا شده بود و من هنوز حس نگرفته بودم. آآروم گفتم تلمبه بزن. چون ارضا شده بود این بار نزدیک 10 دقه تلمبه زد.دوباره آبش اومد. همونجور که خوابیده بود با دست چپ کیر خودمم مالیدم تا آبم اومد…
نوشته: کاف


👍 3
👎 8
21317 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

556480
2016-09-15 22:09:08 +0430 +0430

ک کیرم ت تو ا این د داستانت ک کسکش ک کسخلمون ک کردی

0 ❤️

556493
2016-09-15 22:33:59 +0430 +0430

تخلصتو گاییدم کاف قبلا ی قاف بود رپ مینوشت خ

4 ❤️

556495
2016-09-15 22:41:06 +0430 +0430

خب از ابتدای داستان حس کردم روزنامه کیهان دست گرفتم صفحه حوادث. نویسنده گرامی با چهارتا اسم اتفاق خاصی نمیوفته شما الان ببین این همه اسم معروف که همه کاری کردن صبح تا شبم تلوزیون داره میگه چی شده. حالا شما که اصلا در مقابلشون وجود خارجی نداری.

0 ❤️

556502
2016-09-15 22:52:30 +0430 +0430

مقدمە چینی قابل قبولی داشتی اما به اصل کار رسیدی سریع جمعش کردی. کاش تعادل رو بین قسمتای داستانت رعایت میکردی.

1 ❤️

556506
2016-09-15 23:00:28 +0430 +0430

کیردهن صاد و کاف و زد و ایکس و ایگرگ با این لذا لذا گفتنت حس کردم نشستم پای وعظ ، آخه کونکش این چیه نوشته کردی بقول برادران افاغنه آخه بگیرم کیرتو تو کونت شکستانده کنم خوبه ؟ !کیر اخوی آرنولد تو کونت از پهنا

0 ❤️

556510
2016-09-15 23:06:28 +0430 +0430

تا اونجا خوندم که با ز هم تیمی هستید (erection)
مخم گوزید نفهمیدم قاف پ رو گایید نون صاد رو داد بکنن (dash)
داداچ مجبورت کردن داستان بنویسی؟
کلا با داستانت حال نکردم انگار عجله داشتی !
مگه کص ننت گذاشتن میخوای بری نجاتش بدی که انقدر کصشر تلاوت میکنی دیوث.
وسطای داستنان فکر کردم دارم کتاب مقدس مسلمین رو میخونم :/
همش الف لام میم و یاسین و طاها و کص ننه جمالی :/
کیر ادمین تو کونت

0 ❤️

556513
2016-09-15 23:17:41 +0430 +0430

سلام من الف هستم با ب و پ و ت ث رفتیم مسافرت تو راه ج و چ ح و خ رو دیدیم که داشتن میرفتن پیش د و ذ و ر و ژکه سین گف شین صاد و ضاد و طاوظا و عین غین و ف میدونن که لام و میم و نون واو وه و ی اونجان یا نه در کل کل الفبا تو کسه بابات امشب حالم بدجور خرابه عرق سگی برام شرابه :/

1 ❤️

556518
2016-09-15 23:36:27 +0430 +0430

چه داستان مسخره ای نوشتی.

0 ❤️

556558
2016-09-16 08:27:37 +0430 +0430

آموزگار عشق 🙄 🙄

0 ❤️

556593
2016-09-16 17:35:44 +0430 +0430

کاف صاد راء
ذلک الداستان الاصدقاء
اولائک هم الکس‌مشنگ
و فی عطش الدافهای القشنگ
و فی النهایة انهم فی روابط النامشروع من النوع الکون‌کونی
و الانسان فی ضرر والزیان
من الان الی قیام یوم الدین
لا زیاده عرضا…

4 ❤️

556611
2016-09-16 18:59:47 +0430 +0430

khob faghat akharesh ro kharab kardi
akhe ab ke dar biad kir mikhabe bade chand min bad ro dari migi ke belafase bade ab dar omadan? motamean forough bode vali ye ghesmat vageyi dasht hamejash be joze sex

0 ❤️

556722
2016-09-17 10:59:41 +0430 +0430

نخوندم همش کاف نون صاد پ ت لام میم اینا چیه آخه

0 ❤️

556820
2016-09-17 23:04:18 +0430 +0430
NA

والا تو دیگه ابروی هر چی کوونیه بردی…لابد پدره جاکشتم شلنگه توالتو میکنه تو کوونش…مادررتم فرچه توالتو میکنه تو کسسش…خواهرتم لابد شیره ابو میکنه تو کوونش…برادرتم هم جا مایعی رو میکنه تو کوونش…کلا خانوادگی کوون میدین…خره پفیوز صاد کاف ر ز د پ چ ق س ق چیه راه انداختی…احمقه اوووبی مثل ادم یه اسم انتخاب کن…این همه اسم…بلدی افتابه بکنی تو کوونت و از مغزه گوهیت تو این جور چیزا استفاده کنی اما بلد نیستی یه اسم انتخاب کنی…کسس شراتتو تا صاد مردود شده بود بیشتر نخوندم باقیشو از نظرات فهمیدم چه گوهی خوردی.کسس خله دهاتی

0 ❤️