سلام من امیدم سی سالمه داستانی که براتون میگم کاملا واقعیه شاید با نظراتتون اروم بشم . من کارم طراحی دکوراسیون داخلیه چهار سال پیش یه دفتر کار راه انداختم و کاسبیمو میکردم که احساس کردم به یه منشی نیاز دارم من یه پسر عمه دارم که دقیقا هم سن و سال خودمه خیلی هم با هم رفیقیم همیشم خونشون میریم برا فیلم و قلیون . این پسر عمه ما یه خانومی داره که واقعا خانومه الان بیستو شیش سالشه اسمش مریم است ظاهر خیلی خوبی داره مخصوصا چشماش . یه شب که خونشون بودم حرف منشی اوردنم شد که مریم خیلی اصرار کرد که بیاد بشه منشی ما چون تو خونه تنهاست و حوصلش و ازین حرفا … ماهم قبول کردیم یه مدت امتحانی بیاد . دو سه هفته از اومدنش میگذشت که مریم لباس پوشیدناش عوض شد لباسای باز و تنگ مخصوصا ساپورت قهوه ایش که واقعا شهوت اوره . خلاصه سرتونو درد نیارم منم بیشتر وقتا دفتر با مریم تنها بودم قصه ازاونجایی عوض شد که یروز تو دفتر گرسنمون بود منم میخاستم املت درست کنم بخوریم که مریم اومد کمکم خیلی بدنشو به من میزد یا چیزی میخاست بادستش به دستم میزدو میگفت فلان چیزو بده . واقعیتش من اونموقع تحریک شده بودم ولی فکرای خاصی نمی کردم تا اینکه بعد از خوردن من رفتم یه چرت بزنم . وقتی بیدارشدم دیدم مریم هم رو مبل سالن دفتر خابیده روسریشو برداشته بود انداخته بود رو پاهاش ولی تیشرتش بالا رفته بود طرح شورتش و گردی کونش کامل از زیر ساپرتش معلوم بود و بدن خوشکلو سفیدش کامل معلوم بود ناخاسته خیره شده بودم تو بدنش خیلی تحریک شده بودم رفتم اونطرفش دیدم چاک سینه هاش هم معلومه خیلی دوستداشتم یه دست به بدنش بزنم ولی نمیتونستم که اخرش به هوای اینکه تیشرتشو درست کنم رفتم جلو تا دست به لباسش زدم که بکشم پایین خودشو چرخوند با چشمای باز بهم گفت خب اقا امید شما دیگه چرا گفتم چیییی گفت خودتو به اون راه نزن تا اومدم یه خنده بکنم بگم که برو بابا خیالاتی شدی خیلی بی پروا دستشو زد به کیرم گفت پس اینو چی میگی چرا اینقدر سفت شده دوباره گرفت گفتم بیخیال حق با توعه حالا دستتو بردار میخام برم گفت مطمعنی گفتم مریم چی میگی دیونه اگه مهدی بفهمه سرمونو میبره گفت چه ربطی داره مگه قراره همه چیزو بدونه . کیرم حسابی راست شده بود بادستاش باهاش بازی میکردو نگاش میکرد خلاصه رفتیم تو لبو بغلو کردن خیلی داغ و سکسیه حسابی بهم حال داد شاید باورتون نشه اونروز سه بار کردیم . باهم دوش هم گرفتیم رفتیم خونه هامون .
من کارمو از دفتر اوردم مغازه و مریم دیگه پیشم کار نمیکنه ولی هروقت اون هوس میکنه یا من میرم خونشون یا اونو میبرم توی دور … اخرین بار هم دیروز بود که رفتم خونشون مهدی امتحان داشت حسابی کردیم . ببینید میدونم ممکنه دری وری بگید ولی من و مریم زندگی های خودمونو داریم نه اون برا مهدی کم میزاره نه من بی جنبه بازی میکنم هفته ای یکی دوبار بار برنامه داریم اون بیشتر از من راضیه ولی وقتی توتنهایی به مهدی فکر میکنم از کارم پشیمون میشم . یه حس بدی دارم ولی وقتی شهوتم میاد سراغم نمیتونم بیخیال بشم . ممنون از وقتی که گذاشتید
نوشته: امید
عزیزم راحت باش , زن خودتم از این برنامه ها برای خودش ترتیب خواهد داد , از هر دست بدی , از همون دست میگیری ,
حالتو بکن. شوهرشم داره جای دیگه می کنه. مطمئن باش. عذاب وجدان بابت اون نداشته باش.
خودتم میدونی که اشکال داره.
یه مدت از این شهر بکن، شماره خودشو شوهرشو پاک کن. پیامک هاشو، ایمیلشو.
یا همیشه پیش آدمایی باش که میشناشنت، نذار تنها بشی که با اون برنامه بریزی برای دفعه بد.
زندگی 3-2 نفر رو خراب نکن.
دکوراسیون داخلیتو گائیدم کون گشاد اونجا دفتر کار بوده یا خوابگاه کس میگی حداقل شعرم قاطیش کن
صادقانه بود .احتمتلا واسه خیلیها شببه این پیس اومده.ولی درخقوص نحوه سکیتون نگفتی؟!
کس کش زدی زن طرفو گاییدی حالا میای میگی پشیمونم ولی هنوز میخوام؟؟؟ fool
خداییش هرجور فک کردم دیدم باهم جور در نمیان…ولی خداییش بیخیال طرف شو زندگیشونو خراب نکن یه ساعت شهوت به یه عمر عذاب وجدان نمی ارزه
ببین یه راه مطمئن برای خلاص شدن از عذاب وجدان اینه که صادقانه بری پیش پسر عمه ت و قمبل کنی کونت بزاره؟ هاهاها
کلا از سبک نوشتنت معلومه مریضی! حیفه که میگی تو کار دکوراسیونی میتونی یه روز بری پیش پسر عموت قمبل کنی و بگی دکوراسیونت بیاره پایین! هاهاها
کلا با آدمای بی عرضه یی که نمیتونن با این همه دختر و زن که دنبال دوس میگردن رابطه برقرار کنن و میرن سراغ آشتاهاشون حال نمیکنم؟ البته از داستانت میشه فهمید یه جورایی داری عقده های بچه گیتو سر پسر عمت خالی میکنی! نمیدونم شاید بچه که بودی پسر عمه ت کونتو جر داده شاید؟ هاهاها
تا الان کردی. از این به بعد نکن داداش گلم. خودت یه روزی بد جور تاوان پس میدی.یکم به پسر عمت فکر کن که اگر بفهمه چقدر داغون میشه وفکر کن چه مشکل هایی برای تو و اون دختر پیش میاد.بزار زندگیشونو بکنن…
سلام اینا همه اش حرفه هر کی بخاره باید کردش باید ناجور بکنیش . این نکنه میره سراغ یکی دیگه . زن امید خوب باشه باشه کسی کاریش نداره اما اگه…
آخه چرا کسشعر میگید , صبح تا شب همتون چشمتون بیشتر دنبال این کون گندهای شوهرداره ,منتظره یه چراغ سبزید که کسشو بکنید حالا اینجا واسه ما ناجیه کسهای شوهردار شدید, اول از همه این خوده زن هست که باید ناموسشو حفظ کنه وقتی نتونه اینکارو بکنه و به مرد مورده علاقش چراغ سبز نشون بده خوب طبیهیه که مردم نمیتونه از کسش بگذره چون زن خودش اینجوری خواسته وباید کسو کونشو اساسی حال آورد, بکن نوش جونت ولی احتیاط کن همین.
بازم خاطرات 1بچه گوزو…خجالت بکش اخه این کجا داستان سکسی بود فقط به همه فهموندی با زن پسر عمت رابطه داری .همه داستانو بدون قلم انداختن 1کلمه تعریف میکنی موقع سکس خلاصه و خلاصه هر چند با اصل داستان یا تخیلات 1بچه گوزو مخالفم…
ازدیوار هرکسی بالابری از دیوار خودت دیگران بالا میرند دیر یا زود داره ولی ردنخور نداره
کات کن
بلاخره یه روزی دستتون رو میشه و شوهرش میفهمه
اونوقت یا زنه میمیره یا تو یا هر دوتون
امروز که یکشنبه نیست که اومدی اعتراف کنی … ولی چون حالت خیلی خرابه اشکال نداره
جهت اینکه روحت پاک بشه باید یک ماه روزی سه بار سر کیرت را ببوسی و بعدش همین
داستان را با صدای بلند جلوی آینه برای خودت بخونی…
سلام داستان خوبی بود ولی کاش یکم بیشتر تفسیرش میکددی
هنگامه جان شاید یجات نشتی داره, بنظره من یسری به نمایندگی بزن هر چند میدونم خیلی وقته که دیگه گارانتیت باطل شده, اگه بازم دیدی یهو نشتی کردی بیا پیشه خودم یه درپوش واسط میذارم اساسی
دلخسته بیا من بکنمت
کیرم اصلا راست نشد با این داستان کیریتتتتتتتتتتتت
فقط میتونم بهت بگم از دیوار مردم رفتی بالا.بشین و منتظر باش از دیوارت میرن بالا.شک هم نکن.
امروز تو داشتان زن مهدیو تعریف میکنی فردا یه کفتاری مثل خودت میاد داستانشبا زن امید رو تعریف میکنه.
متاسفم از سرانجام شومی که برای خودت رقم زدی
مهدی هم در آینده زنتو میکنه شایدم الان داره خواهر و مادرتو میگاعه پست حیوون
منم تقریبا یه مدل دیگه این منشی رو داشتم واقعا لذتش بینهایته بینهایت
بله
چی بود این