پیمان رو فقط تونستم بمالونمش

1393/07/24

سلام… داستان از اونجایی شروع شد که داداشم سرباز بود و من تو بُنکداری یکی از دوستانم فروشندگی میکردم من اونموقع 25 سال داشتم و الان 28 سالمه … خلاصه بعد از اینکه از خدمت سربازیش برگشت بهم پیشنهاد داد یک بنکداری بزنیم و با هم کار کنیم با هم رفتیم دبی جنس خریدیم و برگشتیم و شروع به کار کردیم داداشم دقیقا مغازه ای رو پیشنهاد داد بگیریم واسه بنکداری که دوستش پیمان مغازه ی کناریمون بود پیمان 17 سالش بود زیاد میومد مغازمون و من اوایل هیچ حسی بهش نداشتم تا اینکه دیدم داداشم واسه اینکه خودش رو پیش اون ببره بالا منو خراب میکرد مدام این کارو میکرد تا نظر پیمان رو به خودش جلب کنه و منو گاگول پیش اون جلوه بده… چند ماهی به این منوال گذشت و جشن تولد پیمان بود… منم بودم و تو جشنش من همه رو میخندوندم و به قولی اوسکول بازی زیاد در میاوردم… اون شب گذشت متوجه شدم پیمان خیلی از من خوشش اومده…بطوری که همش کنار من بود… با من صحبت میکرد و بهم میگفت که چقدر دوستم داره … چند روز گذشت و داداشم پیمان رو دعوت کرد خونمون … مامان و بابام رفته بودن مسافرت… پیمان راحت بود و تو خونه ما لخت فقط با یه شرت راه میرفت… بدنش دیوونه وار زیبا بود… بدنسازی هم میرفت…لامصب بدنش یه دونه مو نداشت …سفید موهاش بور…چشاش سبز…لباش قرمز و ناز… دو سه بار بغلش کردم … میخواست از دستم فرار کنه…من تعجب کرده بودم چرا این رفتار و میکنه… در صورتی که با داداشم راحت تر از من بود… باهام خوب بود ولی نمیذاشت بهش دست بزنم… شب شد و پسر همسایه پایینی ما اومد بالا تا با هم باشیم و حکم بازی کنیم … در طول بازی داداشم هی سینه های پیمان رو مک میزد و پیمان چیزی بهش نمیگفت و پیمان بهش میگفت نکن دیگه دارم حشری میشم… ولی داداشم بازم این کار و میکرد و بدنش رو میمالید اصلا حواسش به بازی نبود و فقط به بدن پیمان نگاه میگرد و میمالید منم که دیگه طاقت نداشتم ورق ها رو انداختم زمین و شروع کردم به خوردن سینه هاش … اولش امتناع کرد ولی چون دیگه کار از کار گذشته بود و حشری شده بود چیزی نگفت و در حالی که من مشغول بودم داداشم به من فحش میداد و میگفت ولش کن … گوه بازی در نیار و از این حرفا… ولی من گوش نمیکردم و کارم رو میکردم تا جایی که دیگه سینه هاش قرمز شده بودن و باد کرده بودن ول کردم ولی ازم خواست بریم تو اتاق و بیشتر باهم حال کنیم و رفتیم تو اتاق و هر دو به یه شونه خوابیدیمو به طرفه هم بغلش کردمو پای راستش رو انداختم روی شکمم و رون توپولش رو میمالوندم و سینه هاشو میخوردم و هر از گاهی لب میگرفتم ازش چه حالی داد خدایی … دختر بود لامصب فقط میگفت بدنمو مک بزن و گاز بگیر منم از پاهاش و رونش بگیر تا لپاش مک میزدمو گاز میگرفتم…کونش رو چقدر گاز گرفتم وااااااای سینه هاش اینقد جا افتاده بودن که دهنمو پر کرده بودن وقتی سینه هاشو گاز میبگرفتم میگفت : آی آی آی جاااااااان… چقد روناشو مک زدم واااااااای…بازوهاشو گاز میگرفتم و شکمش رو لیس میزدم و باز لب میگرفتم کیرمو گذاشتم لایه رونه پاش و سینه هاشو میخوردم و وسط سینه شو بوس میکردم … کیرم داشت کیف میکرد ولی نذاشت بکنمش … که البته احتیاجی به کردن نبود من وسطاش ارضا شدم رفت هر کی بدنش رو میدید ارضا میشد چه برسه به کردن…لامصب قدش 170 بود و وزنش 70 کیلو گوشت بود… جیگر بود الان رفته خدمت سربازی …کسغل از ترس کونش 1 سال دیر رفت خدمت ببین اونجا چقد بکننش… یه گردان میکنشش… خوش به حال سربازا که یه کس تو گروهانشون دارن واسه ارضا شدن مطمئنم برگرده حامله شده… بدنی که اون داشت تا سن 24 25 سالگی هنوز هم کردن داره… امیدوارم اسم بچه ش رو بگذاره … کونیه بابا ببخشید طولانی شد.

نوشته: ؟


👍 0
👎 0
25177 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

440855
2014-10-16 15:59:44 +0330 +0330
NA

ریدم به این داستان.بامزه.مگه هرکی خوشگله باید بکننش.یه سال دیر رفت سربازی؟لابد واسه اینکه غیبت نخوره گفت کونمدنازه ترسیدم بکننم.جم کن کیری .لابد از اون سرباز صفر خوشگلایی که افسرا میکننت.کونی لاشی

1 ❤️

440856
2014-10-17 02:37:06 +0330 +0330

خیلی مسخره بود bad

0 ❤️

440858
2014-10-17 11:17:03 +0330 +0330

dadashet o pesar hamsaye to koone khar boodan ??
ke bordi to otagh o kardy

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها