چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

1391/03/06

سلام به همه دوستان شهوانی!
اسم من سیناست26سالمه و قد‎180cm ‎وزن 65kg با موهای خرمایی ،پوست سفید و قیافه ای تقریبا زیبا!
لیسانس روانشناسی دارم.
اهل یکی از شهرستانهای
اطراف اصفهان هستم که در 60کیلومتری غرب اصفهان واقع شده و آب و هوا و طبیعت فوق العاده ای داره و زاینده رود از اونجا رد میشه!

(قبل از تعریف داستانم بگم که این خاطره قشنگ ترین خاطره عمرم تا به امروزه و به این دلیل براتون نوشتمش تا ببینید چه طور میشه یه نفر عاشق همجنس خودش بشه در حد جنون و عمری با اون خاطره زندگی کنه اما نتونه برای کسی بگه چون جبر اجتماعی ما اجازه نمیده عاشق همجنست باشی و ازش به انحراف جنسی یاد میشه )

این خاطره من مربوط میشه به چند سال پیش که تو دبیرستان نمونه دولتی قبول شدم!

بعد از سال سوم راهنمایی توآزمون تیزهوشان شرکت کردم و تو دبیرستان نمونه دولتی شهر اصفهان قبول شدم و پنجشنبه عصر تا شنبه صبح خونه بودم و بقیه ش اصفهان بودم

خوابگاهی که ما داشتیم به شکل اتاق های زیادی ساخته شده بود که به هر دو نفر یک اتاق میدادند اگه هم تعداد زیاد بود بعضا به3نفر 1اتاق میرسید.
هم اتاقی من یک پسر بداخلاق اصفهانی به اسم مهدی بود که حالم ازش به هم میخورد.
وقتی شنبه صبح میومدیم با دیدنش هفته من خراب میشد
خلاصه اصلا باهاش رابطه نداشتم و حتی برای غذا خوردن جدا ازش مینشستم

خوب بگذریم
بریم سر اصل داستان

ما بچه هیئتی بودیم و شبهایی که روضه بود میرفتیم روضه
(چون اگر اهل اصفهان نباشید شاید ندونید که اغلب شب های سال تو شهر اصفهان مراسم روضه هست)

توی این جلسات با یک پسر نازی آشنا شدم به اسم حامد
هم سن و سال خودم بود و خیلی ظریف بود لحن صداشم دلنشین بود ، لبهای خیلی قرمزی داشت انگار رژ لب کشیده بود،
واقعا یه فرشته بود!
حامد عاشق ساز سه تار بود و این ساز رو به زیبایی میزد
حامد بچه شهید بود ، باباش سال65همون سالی که حامد متولد شده بود تو جبهه های غرب کشور شهید شده بود و طفلی اصلا پدر به چشمش ندیده بود!
و با مادرش و خواهرش که اسمش سارا بود زندگی میکرد
باهاش رفیق 6 شدم و روز بروز رابطه مون عاطفی تر میشد به حدی که گاهی وقتا بجای اینکه اسمشو صدا کنم بهش میگفتم نفسم!
اونم منو باور کرده بود بهم اعتماد داشت و خیلی دوستم داشت.
هفته ای یکی دو بار یا من میرفتم خونشون یا باهم میرفتیم بیرون و بناهای تاریخی شهر رو میدیدیم
(آخه من عشقم تاریخه و آثار تاریخی ،اصفهانم که ازنظر رتبه آثار تاریخی تو کشور اوله )
(البته اینم بگم که تو خوابگاه کسی اجازه نداره به غیر ضرورت بره بیرون اما من با نگهبان خیلی دوست بودم و گاهی هم که کار داشت بجاش یکی دو ساعت نگهبانی می ایستادم بخاطر همین هوامو داشت)
دیگه رابطه من و حامد خیلی بالا گرفته بود
خیلی دلم میخواست باهاش سکس داشته باشم چون واقعا ناز بود و بیشتر دوست داشتم لخت تو بغلش بخوابم تا گرمای تنش رو حس کنم غرق بشم تو وجود ناز و مهربونش.

اما ترس از دست دادنش باعث میشد به روم نیارم

تا اینکه یک روز آخر هفته من به خاطر امتحانات پایان فصل نرفتم خونه
عصر اونروز حامد زنگ زد خوابگاه و بهم گفت امشب میای هیئت؟ گفتم امتحان دارم اما به عشق با تو بودن میام عزیزم!
گفت: امتحانت واجب تره به درسهات برس
گفتم: حالا اشکال نداره دوساعت که به جایی بر نمیخوره میریم و با هم برمیگردیم
اومد دنبالم و رفتیم
(نزدیک خوابگاهمون یه هیئت بود که چهارشنبه شب ها مراسم داشتن)
وقتی مراسم تموم شد موقع شام خوردن بهش گفتم حامد جان! کاش یک شب میتونستی بیای پیش من تو خوابگاه و تا صبح با هم حرف بزنیم و کنار هم باشیم.
گفت آخه تو خوابگاه که نمیذارن کسی غیر ساکنان شب بمونه
تازشم مادرم اجازه نمیده شب بیرون باشم
گفتم: به هر حال من خیلی دوست دارم یک شب پیش هم باشیم
گفت: حالا ببینم مامانم اجازه میده فردا شب پیشت باشم

تو دلم خداخدا کردم که مامانش اجازه بده آخه اگه شب پیشم میخوابید شاید میشد یه کارایی بکنم
فرداش تو ظهر بهم زنگ زد گفت: سینا جان مژده دارم برات؛
گفتم چی شده!
گفت: مادرم با خالم اینا شب میخوان برن تخت فولاد سرمزار بابام و دعای کمیل، من ازش خواستم بیام پیش تو باهم درس بخونیم و شب بمونم مامانم هم پذیرفت
(البته اینم بگم که مامانش منو بارها با حامد دیده بود و خونشون هم خیلی رفته بودم.
چون بچه درس خون و مثبتی بودم بهم اعتماد کامل داشت)

عصر نزدیکای غروب بود حامد رو مامانش با ماشین رسوند کنار خوابگاه و وقتی مطمئن شد پیش منه خداحافظی کرد و رفت و گفت سینا جان مواظب همدیگه باشید
گفتم: چشم خاله جان!(مامانش رو خاله صدا میکردم)
وقتی مامانش رفت بردمش تو اتاق و یه چایی درست کردم و خوردیم و بعدش گفتم عزیزم! میای بریم سینما؟
گفت :کلی درس داریم باید به اونا برسیم
گفتم اما مهمتر از اون اینه که تو یک شب تونستی بیای پیش من و من دوست دارم امشب خاطره بمونه واسمون

پس پاشو تا بریم
حامد قبول کرد و رفتیم سینما ساحل کنار 33پل که اون روزها فیلمش (دخترایرونی) بود که امین حیایی و هدیه تهرانی بازی میکردن فیلم بدی نبود موضوعش عاشقونه بود
که حتما خیلی هاتون دیدیدش؛
بعد از فیلم باحامد تا خوابگاه رو پیاده اومدیم آخه آخرای فصل پاییز بود و خیابون چهارباغ و سپاه و میدان نقش جهان در نهایت زیبایی بود.
برگ تمام درختها زرد شده بود یه نسیم خنک می وزید
وقتی نسیم میخورد به موهای حامد موهاش پریشون میشد دستاش تو جیبش بود
یه شلوار لی آبی با تیشرت قرمز و یک کاپشن پاییزه سفید کرمی پوشیده بود و با متانت راه میرفت من عمدا یکی دو قدم عقب تر از او راه میرفتم تا موهای نازش رو و اون قد و بالای بالا بلندش رو ببینم که دلم را بی نهایت برده بود(الهی فدای اون قدوبالاش بشم)
خلاصه فضا عاشقانه و بسیار احساسی بود
منم که بعد از مدتها تونسته بودم به عشقم برسم دلم نمیخواست هیچ لحظه ای رو از دست بدم
موقع برگشتن ساعت تقریبا 9شب بود گفتم حامد ی من! موافقی بیرون غذا بخوریم؟ گفت به شرطی که مهمون من باشی!
گفتم اصلا حرفشم نزن تو امشب مهمان منی
میخوام برات سنگ تموم بذارم فدای اون موهای ناز و پریشونت بشم من!
گفت : یه جوری حرف میزنی که احساس میکنم من دوست دخترتم!
گفتم:تو از هزار تا دختر برای من دلرباتری من عاشقتم حامد !
و دستمو انداختم دور گردنش و بوسیدمش
بعدش رفتیم تو خیابون احمدآباد
یه پیتزا فروشی بود بنام پیتزا ایساتیس که خیلی غذاهاش خوشمزه بود که بعد از پیتزا آنجل بهترین پیتزای شهر رو درست میکرد
رفتیم داخل و نشستیم ، آهنگ باران عشق رو گذاشته بودن و فضای بسیار عاشقانه ای بود رفتم صندوق، غذا رو سفارش دادم و اومدم نشستم.
دوتا میز اونطرفتر روبرومون یه دختر و پسر جوون که معلوم بود تو اوج عشق و صفا بودن(حالا نمیدونم دوست بودن یا نامزد)
نشسته بودن، دستاشونو گذاشته بودن رو میز و انگشت های دستشون رو توهمدیگه کرده بودن به طوری که 4انگشت اون یکی بین4انگشت این یکی بود و تو چشمای هم نگاه میکردن و گاهی یواشکی یه چیزی با هم میگفتن بعدش یه لبخند نازکی رو لبهاشون نقش میبست.
حامد بعد از دیدن این صحنه رو به من کرد و گفت: سینا! سینا! حواست کجاست؟ من غرق تماشای اون صحنه بودم یه دفعه به خودم اومدم و گفتم: جانم عزیزم!
حامد گفت: انگار تو بیشتر از اونا تو رفتی تو حس چته؟
گفتم ببین حامد چقدر خوبه آدم یکی رو داشته باشه که بتونه انقدر راحت تو چشماش نگاه کنه
گفت خیلی دوست داری اینجوری به یه نفر نگاه کنی؟! و بعدش خندید؛
گفتم آره خیلی دوست دارم
باحالت خنده گفت: خب تو چشای من نگاه کن تا آرزوت برآورده بشه!
منم خیره شدم به چشماشو آروم دستمو گذاشتم رو میز و گفتم: حس منو با دستات کامل کن!
دستشو آورد جلو و انگشتاش و گذاشت بین انگشتام یه چند لحظه ای به من نگاه کرد
وای که داشتم تو اون لحظه دیوونه میشدم بعد یه دفعه دوتاییمون زدیم زیر خنده
(اول حامد خندید منم مجبور شدم بخندم)
اما من باز هم حواسم به اونا بود
خلاصه 20دقیقه ای نگذشته بود که برامون غذا رو آوردن غذای اون دختر پسر رو هم آورد
موقع غذا خوردن دیدم پسره یه تیکه پیتزا گذاشت دهن دختره
حامد هم این صحنه رو داشت میدید
بی اختیار یه تیکه از پیتزامو بردم سمت دهان حامد
گفت : زشته این کارو نکن من که اون دختره نیستم!
گفتم: خواهش میکنم دهنت رو باز کن اونم بایه لبخند دهنشو تا آخر با حالت مسخره باز کرد پیتزا رو که گذاشتم دهنش آروم انگشتمو کشیدم رو لب پایینیش
که حامد فهمید عمدا این کارو کردم و گفت تو انگار واقعا یه چیزیت میشه سینا!
منم با خنده گفتم: میخواستم ببینم واقعا رژ زدی یا لبهات طبیعی انقد قرمزه!
گفت: کار خداست دیگه!
گفتم: فدای خدا بشم با این همه زیباییش!
و دو تا مون باز خندیدیم
غذا رو خوردیم اما چه خوردنی
همش حواسم به لب و دهن حامد بود آخه خیلی ناز غذا میخورد ، مؤدب و آهسته!
میخواستم همونجا بوسه بارونش کنم اما نمیشد
کم کم غذامون رو خوردیم و اومدیم بیرون و به سمت خوابگاه راه افتادیم
وقتی رسیدیم خوابگاه ساعت تقریبا10:30شب بود
حامد رفت دستشویی و من رفتم اتاقم لباسم رو عوض کردم و حامد هم اومد
گفت زیرشلواری داری؟ یادم رفته بیارم
گفتم تو جان طلب کن عزیزم
به روی چشم!
از کمد یه شلوار نو که مادرم برام گذاشته بود رو بهش دادم وقتی داشت عوض میکرد دیگه به حد جنون رسیده بودم تمام پاهاش یه مو هم نداشت یه شرت سفید پوشیده بود که سفیدی پاهاشو دوبرابر نشون میداد
یه دفعه بی اختیار گفتم: پسر تو چقدر سفیدی!!!
یه لبخندی زد و خودشو جمع و جور کرد و سریع شلوارو پوشید و اومد نشست
گفت: خوب بیا یه کم درس تمرین کنیم
کتاب شیمی رو باز کردیم و شروع کردیم به تمرین حل کردن
گفتم : تو برام تمرین حل کن من گوش میدم
شروع کرد به نوشتن فرمول ها و حل کردنشون
چشمم خیره شده بود به دستش که چقدر ناز قلم رو گرفته بود ، دستاش سفید بودن و انگشتاش قلمی و کشیده ، ناخن هاشم یه کم بلند بودن که زیبایی دستاشو دوچندان کرده بود
محو تماشای دستاش بودم که یه دفعه دیدم حامد با خودکار زد تو سرم گفت : حواست کجاست؟ گفتم به تو!
گفت : پس چرا جوابمو نمیدی
گفتم:چیزی مگه گفتی؟
خودکار رو کوبید وسط دفترو دفتر رو بست و گفت فایده نداره تو اصلا حواست یه جای دیگه ست
چته سینا؟
تو حال طبیعی نیستی
بغض گلومو گرفته بود بی اختیار اشک از گونه هام جاری شد
حامد وقتی این صحنه رو دید دستشو آورد جلو صورتم با پشت دستش اشکمو پاک کرد و دستمو گرفت تو دستش گفت چی شده عزیزدلم! مشکلی داری و به من نمیگی؟
گفتم هیچی نشده گلم!
گفت حالا دیگه غریبی میکنی؟
نکنه با خودکار زدمت ناراحت شدی!
گفتم: تو اصلا بزن منو بکش من که از تو ناراحت نمیشم
گفت : پس چته؟
گفتم: عاشق یه نفر شدم که نه میتونم بهش بگم نه میتونم بیخیالش بشم
همینطور که دستمو گرفته بود یه لبخندی روی لبهاش نقش بست و گفت: خوب اسمش چیه؟
گفتم : بیخیال حامد جان!
گفت: نه تو رو خدا بگو دوست دارم بدونم این دختر کی هست که اینجوری دل عزیز من رو برده
گفتم: دختر نیست!!!
یه دفعه جا خورد و با تردید گفت: پس کیه؟
دل رو زدم به دریا و داد زدم تویی ی ی ی ی ی ی ی!
و چشمامو بستم که نبینم بعدش چی میشه!
چند لحظه ای هیچ اتفاقی نیفتاد،هیچ صدایی نشنیدم
یواش چشمامو باز کردم دیدم حامد با یه لبخند معنا داری داره نگام میکنه
بالش را از روی تخت کشیدم پایین و گذاشتم زیر سرم و به پهلو پشت به حامد خوابیدم که نبینمش از بسکه خجالت میکشیدم
5دقیقه ای هیچی نگفت بعدش آروم گفت: سینا!
منم آروم جواب دادم بله!
گفت: خوب معنی عاشقیت چیه؟
چه انتظاری از من داری؟من که همش پیشتم کنارتم دوستت دارم
دیگه باید چیکار کنم برات؟
برگشتم به طرفش و دیدم معصومانه داره نگاهم میکنه
پاشدم نشستم دستشو گرفتم و گفتم: ببخشید زیاده روی کردم
هیچ انتظاری ازت ندارم عزیز دلم!
اما چیکار کنم عاشقت شدم همش دوست دارم پیشم باشی ببوسمت، فدات بشم ، دورت بگردم
و باز اشک تو چشمام حلقه زد
حامد گفت خوب پیشتم، قول میدم هیچوقت تنهات نذارم
تو هم برای من عزیزی
گفتم: یعنی تو هم عاشقمی؟
گفت:آخه عشق برای جنس مخالفه
من نمیفهمم منظور تو از عشق به من چیه!
تو دلم غوغا بود نمیدونستم چطور بهش بفهمونم که دیوونه ی سکس با اونم
یه نفس عمیق کشیدم و گفتم: دیر وقته پاشو بخوابیم
حامد رفت مسواک بزنه منم مسواک زدم و اومدم تو اتاق داشتم فکر میکردم چطوری پیشش بخوابم که یه فکری زد به سرم
وقتی حامد برگشت تو اتاق رفت رو تخت هم اتاقیم بخوابه که بالای تخت من بود
گفتم: حامد جان این تخت هم اتاقیمه من اصلا باهاش رابطه خوبی ندارم اگه بفهمه من مهمون آوردم و روی تختش خوابیده باهم دعوامون میشه
گفت: پس چیکارکنیم؟ رو تخت تو هم که نمیشه دو نفری بخوابیم، برای دو نفر خیلی کوچیکه!
گفتم: پتو میندازیم کف اتاق و هر دومون کنار هم میخوابیم
باتردید گفت باشه.
منم تو دلم عروسی شد از شادی
دوتا پتو داشتم یکیشو انداختم کف اتاق یکیشم انداختم رومون
حتی متکای مهدی(هم اتاقیم) رو هم برنداشتم حامد گفت: امشب حسابی جاتو تنگ کردم
گفتم: این حرف رو نزن فدات بشم، من آرزومه پیش تو بخوابم و سرمو کنار سر تو بذارم
خلاصه موقع خواب شد
حامد تیشرتش را درآورد یه تاپ سفید تنش بود
دستای ناز و سفیدش تا بازو بیرون بود منم پیراهنم رو درآوردم و برق اتاق رو خاموش کردم و خوابیدیم
وقتی رفتم زیر پتو کنارش بازوم خورد به بازوش چون طول متکا زیاد بلند نبود آتیش گرفتم از عشقش
حامد به کمر خوابیده بود و صورتش رو به تاق بود موهای قشنگش رو متکا پخش شده بود
تقریبا20دقیقه گذشته بود که من برگشتم روبه حامد و دستمو گذاشتم روی شونه ش
گفتم: حامد ی من بیداری؟
زیر لبی جواب داد آره بیدارم
دیدم هرکاری بشه کرد الان وقتشه
باید دیگه تمام سعیم را میکردم
در رو زدم به دریا و گفتم: میدونی یه عاشق از معشوقش چی میخواد؟
گفت: چی؟
گفتم یه بوسه از لبهاش!
به طرف من برگشت و گفت: یعنی میخوای لبهای منو ببوسی؟؟؟
گفتم اجازه میدی؟
گفت: این کار زشته
مال دختر پسراست
گفتم: خوب بذار دیگه اتفاق خاصی که نمیفته
چیزی ازت کم که نمیشه
لبخند زد و برگشت به طرف من و گفت: تو واقعا پر رویی
من دیگه امونش ندادم لبهامو با حرارت و عشق گذاشتم رو لبهاش و بوسیدم ولی لبهامو از لبهاش جدا نکردم حامد هم چندلحظه ای مقاومت نکرد اما بعدش دستشو گذاشت تو سینه مو یواش هل داد منو عقب
گفت: امان از دست تو
اما چشماش بسته بود و من فهمیدم که خوشش اومده اما حیا و عفتی که داشت مانع شده
گفتم: خوب حالا نوبت توست
چشماشو بازکرد و گفت: من نمیخوام تو بوسیدی بسه!
گفتم خواهش میکنم حامد !
اگه تو هم لبهای منو ببوسی آرزوم برآورده میشه
لبهاشو آورد جلو و آروم لبهامو بوسید تو همین لحظه یه لب ازش گرفتم که یه کم طولانی شد
لبش رو رها نمیکردم یه کم لبش رو مکیدم که خودشو کشید عقب
اما من از خود بیخود شده بودم
خودمو دادم تو بغلش و دستمو انداختم دور کمرش و بهش التماس کردم منو از خودت جدا نکن!
سرم رو بازوش بود و لبهام زیر چونه ش نزدیک سینه ش
میگفت: سینا این کارا چیه؟ چرا نمیخوابی؟
گفتم تو رو خدا منو از خودت جدا نکن بذار تو آغوشب بمونم، من دیوونتم حامد ی من! فدات بشم الهی ، من عاشق تنتم دیونه بوی بدنتم
اصلا تو فکر کن من دوست دخترتم بامن هرکاری دوست داری بکن
حامد هم با این حرفای من یه خورده شهوتی شده بود هیچی نمیگفت و فقط گوش میداد به حرفام،
با دستم که دور کمرش بود یواش یواش کمرشو میمالیدم
لبهاشو باز بوسیدم و خوردم اما حامد دیگه بی حرکت شده بود و یه کوچولو نفس میزد
برگشت تاق باز خوابید و هیچ حرکتی نمیکرد
سرمو گذاشتم رو سینه ش دیدم صدای تپش قلبش تندتر شده
تاپش رو دادم بالا تا سینه ش لخت بشه دیدم وای خدای من! چقدر سینه ش سفیده
سر سینه هاش قهوه ای کم رنگ بود و بقیه بدنش سفید و خوشبو
از اعماق وجودم بدنش رو بو میکردم
بوی گل میداد
باصدای لرزان گفت: سینا تو رو خدا ولم کن بسه ، این کارها گناهه!
اما من اصلا نمیتونستم بیخیالش بشم
گفتم تو رو به همه اعتقاداتت قسم میدم بذار از وجود مهربونت لذت ببرم
من دیوونتم حامد !
سر سینه هاشو کرده بودم تو دهنم و میمکیدم
هر لحظه که میگذشت حامد هم حالش خراب تر میشد
دستمو رو شکمش بالا پایین میکشیدم تا اینکه بعد از یک ربع دستمو بردم زیرشلوارش و شرتش و کیر قشنگ و نرمش رو تو دستام گرفتم
تازه اونجا بود که فهمیدم چقدر شهوتی شده چون همین که کیرش رو گرفتم تمام بدنش لرزید و یه آه بلند کشید بعد بیضه هاشو یواش یواش مالیدم که احساس کردم کیرش بلند شده
از تو شرتش کیرش رو آوردم بیرون و کردمش تو دهنم
حامد هی پاهاش رو جمع میکرد تو سینه ش و به خودش میپیچید
انقدر کیرش تمیز و خوشبو بود که داشتم روانی میشدم
آخه حامد خیلی بهداشتی بود و همیشه از تمیزی بی نظیر بود و بوی عطرش آدمو دیوونه میکرد.
همینطوری که داشتم کیرش رو میمکیدم یه دفعه موهامو چنگ زد فهمیدم آبش داره میاد
آخه طفلی تا حالا هیچ رابطه ای با کسی نداشته بود و طبیعی بود که با چنین شوک و تحریکی زود آبش بیاد
گفت: ولم کن حالم خرابه
امامن که دیوونه ش بودم رهاش نکردم تا آبش بریزه تو دهنم آخه خوردن آبش همیشه آرزوم بود
تو رویاهام همیشه به خودم میگفتم اگه یه روزی این فرصت پیش اومد که حامد منو بکنه تمام آبش رو میخورم تا عضوی از بدنم بشه
وقتی آبش پاشید تو دهنم بی وقفه همشو قورت دادم و تندتند کیرشو میمکیدم تا تمام آبشو بکشم بیرون
وقتی تموم آبش اومد همونطوری که کیرش تو دهنم بود روش خوابیدم و سرمو بلند نکردم تا ده دقیقه بعد دستمو میکشیدم رو رونهای پاش و نوازششون میکردم و آروم همش میگفتم: الهی من فدات بشم حامد ! الهی پیش مرگت بشم عزیزم!
بعد از 20دقیقه که از اون حال شهوانی اومد بیرون گفت: آخرش کار خودت رو کردی؟
چرا این کارو بامن کردی سینا؟ چرا؟
و بغض کرد و اشک تو چشماش حلقه زد‎ ‎‏ آخه مذهبی که بود مثلا عذاب وجدان گرفته بود
(البته منم مذهبی بودم اما از هر چیزی برام حامد مهمتر بود)
بغلش کردم و شروع کردم بهش دلداری دادن که طوری نشده مگه چیکار کردیم!
بخداقسم حامد جان اکثر این چیزایی که این آخوندها میگن چرت و پرته
حامد گفت: پس همه چی دروغه ، هان؟
گفتم: نه دروغ نیست اما خیلیش بافته ذهن ملاهاست اعتباری بهش نیست
تو رو خدا خودتو عذاب نده همین اعتقادات پوچ و الکی که یه عمر به ما خوروندند موجب شد که از تمام لذت ها باز بمونیم
مثلا خود تو! مگه عاشق سه تار زدن نیستی؟
گفت : چرا هستم
گفتم: مگه تا حالا با هم دیگه از چندتا آخوند درباره ش سؤال کردیم و همه شون گفتند حرام است!!!
گفت : از خیلی ها
گفتم : پس چرا باز میری کلاس سه تار و عاشقانه این ساز رو دوست داری؟
گفت: چون برای عقلم پذیرفته نیست که موسیقی همش حرام باشه تازه سه تار هم که یک ساز عرفانیه و صداش ملکوتیه
لبهاشو یه بوسه ناز زدم و با شادمانی گفتم: خوب الهی من فدات بشم این کار امشبمون هم مثل همون سه تار و فتوای علماست دیگه!
آدم تو زندگیش به هر لذتی نیاز داره
و یواش دستمو بردم سمت کیرش
دستشو گذاشت رو دستم خواست برش دارم گفت بسه دیگه
دیگه چی میخوای؟
گفتم بذار برات بخورم و فورا کیرشو کردم تو دهنم و شروع کردم مکیدن
دوباره سست شد و هیچی نگفت
دستمو بردم لای پاش و تا نزدیک سوراخ کونش رسوندم و یواش سوراخشو میمالیدم
خوب که مست شد اومدم بالا گفتم بیا لخت بشیم
من دوست دارم لخت تو بغلت بخوابم
اما اون فقط چشماشو بسته بود نمیدونم شاید خجالت میکشید
بخاطر همین خودم شلوار و شرتش رو درآوردم و خودم هم سریع لخت شدم و دوباره افتادم به جون کیرش و با لذت تمام ساک میزدم زبونمو میمالیدم به نافش ، رو موهای کیرش، لای پاش، پاهاشو باز کردمو سوراخشم لیس میزدم انقدر تمیز بود که هرلحظه شهوتم بالاتر میرفت
همینطور لیس زدم و اومدم بالا تا رسیدم به سر سینه هاش
یه کم مکیدمشون دیگه آه و ناله ش بلند شده بود
همینطور که بادستم براش جلق میزدم در گوشش گفتم تو رو خدا این کیر خوشگلت را بکن تو کونم
من دیوونه کون دادن به تو هستم
گفت: این یکی دیگه نه!
گفتم: حامد جونم به خدا قسم من تا حالا به کسی کون ندادم
هیچکسم نکردم
همه آرزوم اینه که تو منو بکنی
حالا کیرش راست شده بود اما باز دل دل میکرد
بخاطر همین خودم دست به کار شدم یه عالمه تف زدم سر کیرش و سوراخ خودمم خیس کردم و نشستم رو کیرش انقدر بلند شده بود که مثل چوب شده بود دقیق دم سوراخم گذاشتمشو نشستم روش
درد داشت اما کیر حامد جونم بود بخاطر همین هیچی نگفتم
و فرستادمش داخل کونم و شروع کردم خودمو بالا پایین کردن
یه خورده که گذشت گفتم حامد جون بیا برگرد تو خودت تلمبه بزن که انگار منتظر همین حرفم بود
بدون اینکه حرفی بزنه برگشت منم مواظب بودم کیرش از تو کونم بیرون نیاد تا اینکه من به شکم برگشتمو حامد خوابید روم
وقتی گرمای سینه شو رو کمرم حس کردم انگار خدا دنیا رو بهم داد
حامد سرشو کنار گردنم گذاشته بود و یواش یواش منو میکرد و نفس میزد سرمو بطرف سرش برگردوندم تا نفسهاشو حس کنم
همش زیرلب و یواش فداش میشدم ، قربونش میرفتم، دورش میگشتم
خیلی آهسته گفت: سینا جان! اگه مامانم بفهمه…
گفتم: فدای نفسهات بشم چطوری میفهمه! فقط من میدونم و تو
کسی دیگه هست که بهش بگه؟
گفت: تو به کسی نمیگی؟
گفتم: دورت بگردم به کی میگم
تو هم قول بده هیچوقت تنهام نذاری و باهام سرد نشی
من به تو محتاجم نفسم!
با اون لبای قشنگش منو بوسید و تلمبه زدنش رو سریع کرد چند دقیقه ای که گذشت گفت: سینا داره آبم میاد
گفتم بریزش تو کونم عزیزم و تمام آبش رو ریخت تو کونم
و بی حس روم خوابید
انگار سبک شده بودم تمام آرزوهام برآورده شده بود
چند دقیقه ای که گذشت حامد بلند شد و رفت کنارم منم پاشدم برق اتاق رو روشن کردم و دستمال برداشتم و هم خودمو هم حامد رو تمیز کردم
وقتی بدن یکدست سفید حامد رو دیدم کیرم بلند شد حامد هم فهمید
تو چشمام نگاه کرد و گفت: اگه دوست داری تو هم بیا…
اما چون درد کشیدن این فرشته برای من آزار دهنده بود گفتم: من نمیخوام خوشگلم ، اذیت میشی
گفت: مگه تو اذیت نشدی؟
گفتم: زیر دست تو خوابیدن آرزوم بود چطور اذیت بشم!
و پریدم تو بغلش و گفتم اگه میخوای یه حال اساسی بهم بدی بذار تا صبح لخت تو بغلت بخوابم
گفت: باشه عزیزم هر طور دوست داری
و من تا صبح تو بغل حامد بودم و دستم به کیرش بود و با اون یکی دستم کون خوشگلشو نوازش میکردم
اونم مثل فرشته ها تو بغلم خوابید.
این اولین خاطره من حامد بود بعد از اون هم اتفاقات زیادی بین ما افتاد که اگه دوست داشتید براتون تعریف میکنم
خلاصه من فقط به حامد کون دادم و از این بابت خیلی خوشحالم که بزرگترین آرزوم برآورده شد.
خدا نگهدار همتون!
امیدوارم روابط جنسیتون با بینش و بصیرت و از روی عشق باشه نه هوس!a

نوشته:‌ سینا


👍 1
👎 1
71837 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

320725
2012-05-26 13:20:48 +0430 +0430
NA

نمیخام منعت کنم با همجنس بازی هم مشکلی ندارم ولی اصن با نوشتت حال نکردم

0 ❤️

320726
2012-05-26 13:57:18 +0430 +0430

مرتیکه ی پتیاره واقعا انتظار داری داستان کون دادنتو باور کنیم؟یه جوری توصیف کردی که فکر کردم همون شب ترتیب اون پسر بیچاره رو میدی اما انگار خواجه تشریف داری
این چرندیات چیه تحویل ملت میدی؟نمیگی یه بچه کم سن و سال این چیزا رو میخونه توهم ورش میداره؟حالا ما میدونیم تو داری دروغ میگی و از اثرات فیلمهای سوپر و جلقهای متعدده اون بچه کم سن که نمیدونه
مردشورتو ببرن با این داستانت که حالمو از این که بود بدتر کردی جنده

0 ❤️

320727
2012-05-26 14:17:36 +0430 +0430
NA

ببین من اصلا نمی دونم تو واقعا پسری یا دختر؛ ولی هرچی هستی یه حروم زاده بی وجدانی؛ اصلا اگه سهراب سپهری بدونه تو شعرشو گذاشتی اسم داستان تخمیت تنش تو گور میلرزه؛ چشم ها را باید شست آره درسته تو باید اون چشمای کثیفتو بشوری که پسره مردمو با نظر نگاه کردی؛
ریدم تو داستانت و عشقت و همه چیت؛ کیر خوک تو کونت پاینده باد

0 ❤️

320728
2012-05-26 14:51:53 +0430 +0430
NA

به به !
می بینم که باز روح پرفتوح برادر انوش پسیان جانباز سابق و شهید فعلی در شهوانی سرگردان شده! حقا که درست گفتن شهیدان زنده اند!! دلمون برات تنگ شده بود رفتی و یادی از ما نکردی! از بهشت و طبقه هفتم و علو درجات و نهر روان و حوریان زیبارو چه خبر؟ نکنه دلتو زدن ناقلا باز این ورا ول میگردی و روضه میخونی؟ ;)
البته چیز عجیبی هم نیست! همون روز شهادتت اخوی گرام تا روز سوم شما مدام در شهوانی پلاس بودند و الحق که مراسم در خور و شایسته ای هم دوستان برای شادی روح بلند مرتبه برگزار کردند!!!
خوب شد من به تناسخ روح اعتقاد دارم و گرنه الان باورم نمی شد که روح برادر انوش در قالب یک صفی الملوک جات حلول کرده باشه !!!فتبارک الله! :D
خوشا به سعادتت!!

0 ❤️

320730
2012-05-26 16:08:25 +0430 +0430
NA

داستان قشنگی بود
اما با بچه ی شهید که اینکارا رو نمی کنن مرتیکه حروم زاده
کدوم هیئت می رفتی که اینقدر کسکش شدی ؟

0 ❤️

320731
2012-05-26 17:04:33 +0430 +0430

همجنسبازی بود دیگه ننویس . . . . . . . . . .
ببین بچه کونی یا به قول آبودانی ها بچه چونی، من داستان گی نمیخونم. این داستان هم چند خط که خوندم دیگه ادامه ندادم. حالم بهم میخوره. خواهش میکنم که دیگه ننویس. خاطرات کون دادنت تو کونت دیگه ننویس. کله کیری. آشغال کله، کیر تو روح و روانت دیگه ننویس. چه چیزی رو داری ترویج میکنی؟ دیگه ننویس. ریدم تو مدرکت دیگه ننویس.
این شعر را هم یادگاری داشته باش:

گر خيزم و بر در نهمت گویی چه
ور کیر به كون بر نهمت گویی چه
ور مادر تو ز دور فرياد كشد
سر در كس مادر نهمت گویی چه

0 ❤️

320732
2012-05-26 18:17:43 +0430 +0430
NA

عزيزم راجع به داستان “كيرها را بايد شست جور ديگري بايد كردت” بگم كه اگه ميخواي كون بدي نياز به ترويج نيست فقط كافيه قمبل كني:
از تو به يك اشارت از بچه هاي شهواني با كير دويدن!

0 ❤️

320733
2012-05-26 18:20:25 +0430 +0430

اهای بچه زرنگ کاش یه ذره از این هوش رو صرف کارای درست میکردی اما افسوس…
تمام خواسته ات رو در اسم داستانت خلاصه کردی وانصافا هم خوب واسه معقول جلوه دادن کارات اسمون ریسمون بافتی ولی دیدی که از تو زرنگتر هم پیدا میشه.
دمت گرم جناب مکس ماهونی خوب چپ و راستش کردی , همچین زدی که نفهمید از کجا خورده واقعا حال کردم

0 ❤️

320734
2012-05-26 18:50:18 +0430 +0430
NA

من تا حالا به کسی فحش ندادم ولی تو بمیری مجبورم،می فهمی مجبورم…کیرم تو اونجایی که ازش در اومدی،کس کش
داستان سکسی نوشتی یا اصفهان شناسی راه انداختی؟

1 ❤️

320735
2012-05-26 20:19:43 +0430 +0430
NA

همون اولشوخوندم به كيرم حسابش نكردم اومدم اينجابگم كيرتوكس خارمادرت كه بچه فرستادن جندگي كنه نه درس بخونه خواهش ميكنم هركاري ميخوايدبكنيدفقط كارزشت وقبيح لواط روانجام ندين كيرم توجفت چشات كس كش حشري

0 ❤️

320736
2012-05-26 23:15:31 +0430 +0430
NA

اي مرده شور ريخت نحستو ببرن با اين مثلا داستانت!
تو بجاي اينكه چشمها را بشوري بايد دهنت را آب بكشي تا ديگه از اينجور كثافتها ازش بيرون نياد،خوبه كه نوشتي من خودمم مذهبيم!!
البته اگه مذهبي نبودي حتما ميرفتي به كل فاميلش كون ميدادي!
بخدا شماها مريضيد آخه اين همه دختر هست برا چي گير ميديد به همجنس! پيشنهاد ميكنم بري پيش دكتر عزيزي كه ٠٠٠

0 ❤️

320737
2012-05-26 23:51:56 +0430 +0430

اگر مذهب این چیزیه که تو مغز تو کردن 3 حالت داره :

1 - مذهب رو غلط بهت معرفی کردن .
2 - مغزت معیوبه .
3 - هر دو مورد .

یه سری هم هستن که دوست دارن سکس با محارم و گی و لز و… ترویج بدن ، آگاهانه و عامدانه این کار رو میکنن . معمولا هم نگارش و داستان پردازی و توصیفاتشون حرفه ای انجام میشه .

بعضی بینندگان سایت سن و سال کمی دارن و حوصله یا وقت خوندن داستان رو به صورت کامل ندارن ، در نتیجه به کامنتها مراجعه میکنن .
اگه تو 3-4 تا کامنت اول مثلا جمله " ارزش خوندن نداره وقت تلف کنه " مواجه بشن به احتمال خیلی زیاد داستان رو نمیخونن .
کانتهای طولانی باعث میشه بیننده صفر کیلومتر و بی تجربه سایت به خوندن داستانی ترغیب بشه ، که از تاثیر و عوارض بعدیش بی خبره .
پس همین جا از همه کامنت گذارای عزیز که حواسشون به همه چیز هست ، خواهش میکنم به صورت هماهنگ ، زیر این مدل داستان دیگه کامنت نذاریم .
فقط بنویسیم
خیلی بد بود .
آشغال بود .
وقتم تلف شد .
ارزش خوندن نداشت .
یا همچین جملات کوتاهی .

0 ❤️

320738
2012-05-27 03:25:49 +0430 +0430
NA

عالی بود مخصوصا چند خط بالایی.
گی و بطور کلی همجنس گرایی باید توی جامعه ما از یک انحراف یه نوعی احساس غریزی تبدیل بشه.
عاللللللللللللللیییییییییییییییی!!!

0 ❤️

320739
2012-05-27 03:46:46 +0430 +0430
NA

بازم یه اوسگول پیدا شد و به بچه ها بی ادبی کرد
تو خایه مال شهوانی تشریف داری؟
داستان هم که زیاد بود و کون کونک بازی بود خوشم نیومد

0 ❤️

320740
2012-05-27 04:29:48 +0430 +0430
NA

هنو رفیق هستیدیا از هم جداشدین جواب شو بم بده مرسی

0 ❤️

320741
2012-05-27 06:22:17 +0430 +0430

چشمها را باید شست جور دیگر باید دید… ببخشید اونوقت چیو باید جور دیگر دید؟ اینکه تی شرتشو زدی بالا و تاپشو!!!دیدی؟ از کی تاحالا پسرا زیر تی شرت تاپ میپوشن؟ شاید منظورت همون زیر پوشه که البته از درد کون بهش میگی تاپ. ازین داستانت به جز چندنفر که از اسمشون معلومه مثل خودت هستن کس دیگه از خوشش نیومد.
من معتقدم که همجنسگرایی یک مشکل ژنتیکیه که البته برای هرکسی هم پیش نمیاد و باعث میشه شخصی به جنس موافقش تمایل پیداکنه. ولی به شرطی که واقعا مشکل داشته باشه نه اینکه به قصد تمایلات جنسی دست به این کار بزنه. متاسفانه در کشور ما به دلیل نبود روابط جنسی خارج از ازدواج اکثر افراد خصوصا نوجوانان و جوانان برای رفع نیاز روی به همجنسان خودشون میارن که این موضوع در دوران دبیرستان و بین دختران هم سن وسال بیشتر به چشم میخوره. ولی پس از گذر ازین سن درصد بالایی ازین افراد به راه طبیعی برمیگردن. اینکه یک شخص در طول زندگی خودش تمایل همجنسگرایی داشته باشه یه چیز دیگه ست…
با درک میرزا موافقم منهم چند وقت پیش یه همچین پیشنهادی دادم. البته به غیر ازاین مورد به خصوص در بقیه موارد به اثار ضعیف میشه به همون کلماتی که گفتی بسنده کرد…

0 ❤️

320744
2012-05-27 18:22:30 +0430 +0430
NA

جالب بود… نه از این لحاظ که از خوندنش لذت بردم! تا آخر خوندمش چون هر خطی که میخوندم تئوری منو در مورد همجنسبازی بیشتر و بیشتر تأیید میکرد… اینکه بیشتر یا در قشر خیلی فقیر یا مذهبی نمود پیدا میکنه، اونجا که بدلیل کمبود امکانات یا منع از شناخت و ارتباط با غیر همجنس اول همجنس را میشناسن.(البته این یه روی سکه ست) هرکدوم از این دو آقا پسر اگه قبلاً دوست دختر میداشتن تن به همچین کاری نمیدادن. هردو ارضا شدنو دوست دارن و یه نیازه براشون اما چون دختر در دسترس ندارن همجنس بازیو تجربه کردن که متأسفانه اثرات تجربه اولین سکس تا مدتهای طولانی شایدم تا همیشه روی طرف میمونه. یعنی هرکدوم از این اقایون حتی اگه ازدواجم بکنن باز همچنان هرز خواهند پرید!

0 ❤️

320745
2012-05-27 20:17:53 +0430 +0430
NA

داستان قشنگی میشد اگر بجای حامد پای خواهرش میومد میون. در طول داستان خیلی حرفای بسته بندی شده و ادیبانه میزدی که از یه بچه دبیرستانی بعیده و باعث میشد مدام فکر کنم تو یه موجود پاستوریزه یی. واینکه در اخر کار این تو بودی روغن حامد رو عوض کردی و اون بود که به بصیرت میرسید داستانتو از اینی که بود بیروح تر کرد خودت یه لحظه فک کن اگه داستانو حامد تعریف میکرد یه کم ازین بهتر بنظر میرسید نمیدونم شاید تو لحظه های اخر از بنیاد بهت زنگ زدن که جای قهرمان داستانو عوض کنی.راسی پسر خوب آخوندها نه تنها هیچ مخالفتی با بچه بازی ندارن بلکه ترویجشم میکنن چرا دروغ میگی. اغا جون ما تصمیم گرفتیم کور بمونیم شما بصیر شما کبیر شما طویل. راسی قایقی باید ساخت اون قایق با میخاش تو یه جاییت

0 ❤️

320747
2012-05-28 01:46:07 +0430 +0430
NA

اه اه اصلا خوشم نیومد…

0 ❤️

320748
2012-05-28 03:15:02 +0430 +0430
NA

پيامي فقط به كاربري كس مغز…ايراندخت…
ببين يابوي پتياره…اين كه بچه ي بابات هستي يا از ايل و تبار گاريچي هايي يا يه شهرنويي پتياره ي تشنه ي كير پاي تو و سر جد كس كش و لقمه حرومت…اما…
گه خوردي اومدي پاي اين جانباخته رو وسط كشيدي زنيكه…گه خوردي يك شهيد رو دستاويزي براي حشرالمغزيت قرار دادي انتر…
منحوس!!!چي كارت كرده بود كه دم به دم پاي روح اون جانباخته رو وسط مي كشي؟؟؟؟
البته ميشه حدث زد با وجود بي وجودتون چه كرد؟؟؟فقط با چند تا كامنت پاي داستان و دو تا تاپيك بازار هرزگيتون رو كساد كرد…آره…چون مرد بود…چون شير پاك خورده بود…چون متاسفانه متاسفانه سلامتي و وجود و خانوادش رو براي كس مغزايي مثل تو به خطر انداخت…چون از نسل مردها بود…چون اون موقع سرش رو ميگردوند آدمهايي رو مي ديد كه هر كدومشون يه من خايه داشتن…امروز روز نامردي ها و بي خايگي هاست…
تقصير تو نيست جنده ي يه لا قبا…تقصير اين حكومت منحوسه كه براي وجود خودش خايه ها رو كشيده و يه عده بي رگ تحويل اجتماع داده تا دو روز بيشتر حكومت كنه…
خار اين مملكت رو گاييدن كه يكي مثل تو توش اجازه ي نفس كشيدن داره…
با اون افكار گه گرفته ي متعفن كه بوي گندش داره از سر و كول اين مملكت بالا ميره…حالم رو به هم ميزنيد كس كشاي بي ناموس…
فقط يه چيز ديگه…به كس ننه ي خودت و تمام اجدادت خنديدي كه راجع به جناب maxmahony اظهار فضله كردي…گه خوردي انتر…باز از دهن گوزيدي نفله…كس خل خر…ننه و بابا و جد و آبات رو خودم ميگام اگه گه خوري اضافه كني…اين اسم براي دهنت زيادي گشاده جنده كس…

0 ❤️

320749
2012-05-28 03:55:55 +0430 +0430
NA

نمیدونم وقتی میبینید این داستن گی هست چرا میخونید مگه نمیدونید هر کسی نمیتونه این جور داستان ها رو درک کنه . و آقای نویسنده داخل داستان کمی سوتی بود ولی در کل عالی بود ممنون از داستانت.
امیدوارم بازم بنویسی

0 ❤️

320750
2012-05-28 04:10:15 +0430 +0430
NA

Eshq khily khube amma kasafat kari ke namishe eshq
tu khudet fikr kun ehsasi ke qablan bahash dashty aya bad az en ke kasafat kary kardi farq namikune??
Eshq ra estadagy dar barabar shahwat guyand

0 ❤️

320751
2012-05-28 04:17:04 +0430 +0430
NA

جالب بود بچه کونی .بده منم بکنمت ابمم بریزم تو کونت

0 ❤️

320752
2012-05-28 05:29:03 +0430 +0430
NA

متاسفانه سایت سکسیه و دایره سکس امروزه شامل انواع و اقسام مختلفی میشه که هرکدوم هم واسه خودشون طرفدارایی دارن. نمیشه به این جور افراد گفت ننویس. اما باید از متنی که اینجا نوشته شده فورا متوجه شد که کار هر کسی نمیتونه باشه. با یه متن هم به مذهبیا،هم به شهیدا،هم به آخوندا، خلاصه به همه اینا طعنه زده و دست آخر تونسته یکی از انحرافات جنسی رو به خوبی تبلیغ کنه،تا جایی که بعضی از کاربرا تازه بغضشون ترکید و پیام تائید گذاشتن. اینجاست که باید گفت دارن از دریچه سیاست راهی به افکار و احساسات خاص دیگران پیدا میکنن.
در ضمن در همه کشورهای دنیا کسانی رو که در جنگ با بیگانه کشته میشن مورد احترام و یادشون رو زنده نگه میدارن. حالا چرا ما ازشون نفرت پیدا کردیم دلیلش یه مقدار مبهمه.

0 ❤️

320753
2012-05-28 08:27:25 +0430 +0430
NA

سلام از همجنسبازی بدم میاد ولی منم یه دوست داشتم که اینقدر دوستش داشتم حاضر بودم هر کاری کنم تا بهترین لذتهارو بهش بدم حتی شده براش بخورم و بهش بدم ولی خجالت میکشیدم بهش بگم الانم شبا به یادش میخوابم اگه داستان دیگه ای با حامد داشتی اگه ممکنه به ایمیل من بفرست ولی اینم بگم ما همه مدیون شهداییم اگه اونا نبودن اول اسم هدکدوم ازما ابو یا ابول داشت و سایهی بعثی های حدومزاده دو بالای سرمون حس میکردیم و همچنین من دانشجوی پزشکیم این که میگن گی ارثیه دروغه و منشا علمی نداره در کل خوشحال میشم خاطرات دیگتو با حامد برام ایمیل کنی

0 ❤️

320754
2012-05-28 09:59:43 +0430 +0430
NA

لطفا کامنت بنده را تا ته مطالعه کنید بعدش خودتون نتیجه گیری کنید

در متن چند اشتباه مفهومی وجود داشت که هرکسی متوجه اون نمیشه
مثلا ویسنده گفته :
“بعد از سال سوم راهنمایی توآزمون تیزهوشان شرکت کردم و تو دبیرستان نمونه دولتی شهر اصفهان قبول شدم”
دبیرستان تیزهوشان شهر اصفهان اسمش “شهید اژه ای” هستش ولی دبیرستان نمونه دولتی اصفهان که از قضا شبانه روزیه و خوابگاه داره دبیرستان “سلامتیان” و “طالقانی” هستند که هرکدام از یک منطقه خاصی دانش اموز میگیرند با توجه به نشانی که نویسنده از محل زندگیش میده فقط میتونه تو دبیرستان سلامتیان درس خونده باشه
اتفاقا من هم تو همین دبیرستان درس خوندم اونجا اتاق هاش حداقل 12 نفری و حداکثر 24 نفری بود
جو به شدت مذهبی توش حاکم بود و به دلیل محدودیت های موجود و هیجانات بلوغ دانش اموزان گه گاه چندموردی همجنس بازی توش پیش می امد که عمدتا پنهان میماند یا به اخراج شخص منجر میشد
عمده وقتمون هم به انجام بازی های مختلف (والیبال فوتبال بسکتبال پینگ پنگ) میگذشت و چون هم کلاس هامون تا سه بعد از ظهر بود و هم فاصله امون تا مرکز شهر به نسبت زیاد بود کسی حالشو نداشت بخواد هرروز بره شهر حالا چه روضه باشه چه سینما در ضمن بنا بر هر مناستی خودمون روضه برگزار میکردیم و چون اکثرا از شهرهای کوچیک و روستاهای اطراف اصفهان اومده بودیم حاضر نبودیم پولمونو بابت سینما بدیم!!!

حرفهای منو شنیدید حالا یه بار دیگه اول متن نویسنده را بخونید و کلاهتونو قاضی کنید که ایا به هیچ وجهی این داستان میتونه واقعیت داشته باشه!!!
براحتی میفهمید که این قبیل داستانها هدف دار نوشته میشه و به عمد از کلید واژه های شهید مذهبی مومن سکس با محارم و… استفاده میکنند تا قبح قضیه را در جامعه از بین ببرند
اینها همان سربازان جنگ نرم جبهه دشمنن که دارند فکر شما را مورد حمله قرار میدهند
باشد که خداوند شر ایشان را به خودشان باز گرداند
امین

0 ❤️

320755
2012-05-28 12:08:41 +0430 +0430
NA

داستانت خيلى غير واقعى بود

0 ❤️

320756
2012-05-28 14:20:21 +0430 +0430
NA

اه بابا خاك تو سرتون!
من تا حالا نظر نذاشته بودم ولي شورشو در آوردين ديگه
اگه اين شهيدا نبودن كه الان ننه هاتون داشتن به عراقي ها ميدادن آخه خجالت بكشين چقدر تو كون اين شهيدا ميرين؟
قابل توجه نويسنده داستان كه به يه متخصص غدد مراجعه كن يه داروي هورموني ميده خوب ميشي اگه هم خوب نشدي ترشحات مغز كيريت رو ديگه اينجا به اسم شهيدا ننويس!
افتاددددددد؟؟؟؟؟؟؟؟
آبروي هيئت و روضه رو هم بردين حالمو بهم زدين اه اه اه!!!

0 ❤️

320758
2012-05-28 16:02:04 +0430 +0430
NA

Stationary Travelleهووووووی آروم حیوون آروم!
اولا تو به چوچوله خواهر و مادرت خندیدی اسم منو اوردی,بعدش اینکه اسم هر کیو بخوام میخام میارم به تو چه؟ گوساله انتر بی پدر هنوز در حدی نیستی که از این گنده گوزیا کنی و بیای به گوه خوری من بیافتی افتاد؟
بیچاره مفلوک سه ماهه تو شهوانی عضو شدی ولی خبر داری دو سال پیش کدوم حرومزاده ای اومده و چه گوهی خوره؟ همه عالم و ادم فهمیدن که هر روز پشت یه کاربری قایم میشی عقده ای ! آره مرد بود چون شب و روز کوس مادرت میزاشت که حاصلش شده یه مادرکسده ای مثل تو!
تقصیر تو هم نیست جاکش مادرناجنس! تقصیر این شهوانیه که شده همه زندگی تو از صبح تا شب پلاسی!علاف عملی کوس مغز!
دفعه دیگه هم هر وقت صدا زدن بی پدر تو بپر وسط! و گرنه خودم از کون دارت میزنم!
تو از کجا میدونی صفی جات کیه؟ کی گفته کیر خر تو کون مادر ماهونی که کونت سوخته و به جلز و لز افتادی؟ یا شاید گفتن کیر اسب ارمنی بالدار خواهرشو بگاد؟ اره؟ گفتن؟
به جای این حدث!!! زدنات و از تخم من اویزون شدنا برو اکابر بشین چار کلوم سواد یاد بگیر تا اینجور تو املا کمیتت نلنگه جاکش مارد جنده!
نفله به جای این گوه خوریها بدو برو که باز انوش اومده داره مادر و خواهرتو از کون به هم پیوند میده! راستی فاتحه هم براش بوخون بالاخره هر چی نباشه پدرته!
در اخر سگ محل تا حالا شنیدی؟ پس حالا هم برو گمشو با یه کاربری دیگه ات بیا زر بزن! به کیر خر دایورت میشی!

0 ❤️

320759
2012-05-28 18:24:56 +0430 +0430
NA

خیلی خیلی خیلی دمت گرم
داستانت واقعیه؟
به احتمال 99% واقعیته
بهترین داستان عمرمه که خوندم.من خودمم اینتوریم نسبت به یکی از دوستام وواقعا خیلی همدیگرو دوست داریم.البته بیشتر من.اما خوشبختانه من هیچ حس دادنی بهش ندارم ونخواهم داشت واونم همینطور.واز این کارهاهیچ وقت نمیکنم باهاش ونکردم.اما واقعا اگه راست باشه بهترین حس رو داری البته بجز سکسش.عاشق دوستت شدن بهترین حس دنیا.البته من مثل تونیستم وخیلی دوسش دارم عاشقش نیستم
هنوز باهمید؟
اگه میشه میخام باهات شخصی بچتم
لطفا کامنت بزار کارت دارم
بازم دمت گرممممممممممممممممم

0 ❤️

320760
2012-05-29 02:12:56 +0430 +0430
NA

باز تو ضق ضق اضافي كردي كونده ننه…آبجي تو روسگ گاييد…كس نگو زن…بشين كونتو بده سگ پدر…كس كش خر…تو به سر جد كس كشت گه خوردي اومدي از دهن گوزيدي…مادر جنده ي الواط…
خار ومادر كسي رو گاييدن كه به جز اين نام كاربري كاربري ديگه اي داشته باشه…همه مثل تو از نسل قپونچيا نيستن يابو علفي…
كس خل خر از خوار ومادر من حرف زدي كير دو نون لومبوندي…گه خوري كردي …كسه مار…ننه جنده ي بي بوته…
مادر كسه ها هر روز با يه نام و نشون پيداشون ميشه ميان يه كس شعري مي بافن فكر مي كنند آخر لمپني و سر وزبون و انتري خودشونن…برين گمشين كس خلا…بوي گندتون عالم و آدم روبرداشته بعد ميگن از كجا خبر داري…كس خله خر…ننه جنده…

0 ❤️

320761
2012-05-29 04:44:53 +0430 +0430
NA

خیلی از داستانت خوشم اومد .تا اخر داستانتو خوندم.عالی بود.

0 ❤️

320762
2012-05-29 06:40:52 +0430 +0430
NA

ایول منم یه داستانی شبیه همین دارم. ولی آخرش خراب شد وحالا مثل خر پشیمونم. امید وارم تو دیگه مث من نشی.

0 ❤️

320763
2012-05-29 09:34:52 +0430 +0430
NA

مسافر کس مشنگ باز که تو عرعر کردی کره خر. یونجه بهت ندادن یا سهمیه کاه و یونجه از یارانه ات قطع شده که جفتک میندازی تخم حروم. کیر اسب ارمنی با تخم سگ خالدار تو کس مادره خوارکسده ات که تورو پس انداخت تا بیای شهوانی پاچه بگیری و عوعو کنی کسکش پدر. تو که با یه چخه کردن میری تو کس آبجی و ننه جنده ات قایم میشی بهتره بیشتر ازین تو دهنت گوه منو نشخوار نکنی دیوث!
و تو مگسی
تو عین آدم بنال ببینم چی بلغور میکنی پدرسگ. بقول ادمین انگار یه نفر از دویست سال پیش اومده تو دهنت شاشیده باشه که معلوم نیست چه عنی از کدوم توالت عمومی بین راهی داری هاپولی میکنی. عین قاطر شیهه نکش مادر به خطا، مثل بچه آدم حرف بزن عمه ننه

0 ❤️

320764
2012-05-29 09:39:00 +0430 +0430
NA

ایراندخت حرومزاده… ایراندخت یعنی دختر ایران اما تو دختر انگلیس حرومزاده ای یهودی زاده حرومزاده

0 ❤️

320765
2012-05-29 09:51:47 +0430 +0430
NA

سروش جون تو برو آبجی جنده خودتو از زیر کیر اینو اون جمع کن دلبندم این گوه خوریا به تو نیومده جاکش که معلوم نیست کدوم یکی ازون مادرقحبه ها هستی
هرررری چورمنگ

0 ❤️

320766
2012-05-29 10:41:51 +0430 +0430

این چه وضعی شده!!! اینقدر به هم گیر ندید. داستان رو دریابید و نظر بدید چه کار به همدیگه دارید؟ بیخیال بابا.
من میبینم نظر جدید اومده واسه داستان ولی تا بازش میکنم فحش و فحش کاری میبینم حالم گرفته میشه.
خواهش میکنم تمومش کنید.

0 ❤️

320767
2012-05-29 11:24:55 +0430 +0430
NA

تو هیت بودی. دوستت بچه شهید بود. خودت و دوستت مذهبی بودین.
دوستان با اینکه از گی متنفرم ولی همه ی داستان هاش رو میخونم. با تشکر از ارغوان خانوم دید تازه ای نسبت به گی در سنین پایین پیدا کردم. این واقعا نیاز اون هاست ولی برام سواله چرا با گی چرا جق نمی زنن وقتی دختر پیدا نمی کنن. ببین خوشتیپ شهدا خیلی بالاتر از اونین که از تو دهن تو شنیده بشن. دوبار خواستم نظر بدم از داستانت بشتر میشد و حتما گریت در می اومد ولی چون اسم شهید بردی به حرمت اونابهت چیزی نمی گم ولی وای به حالت یه بار دیگه بنویسی.
دم شیر توکون کسی که زیر داستانای گی اول کامنت بزاره و ننویسه که این گی هست تا بقیه نخونن
دماغ مورچه خوار توکون این حکومت که بچه مسلمونش این… هستش.

0 ❤️

320768
2012-05-29 12:46:52 +0430 +0430
NA

احمق بی شعور بی پدر مادر بی وجدان بی غیرت
چرا اون جمله (چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید) ی رو که ارزشش بیشتر از این هاست رو تو این داستان بی غیرتی وبی عفتی خودت آوردی بدبخت این داستان کجاش تعریف کردن داره… البته شما ارزش اون جمله رو نمی فهمی شما عقلت به اندازه همون کارای که کردی هستش نه بیشتر…!!!
به خدا به حال شما وامسال شما باید گریه گردو واقعا من وقتی دارم این مطلب رو می نویسم گریم می گیره واسه حال شما ها…
یه چیز رو واقعا به همتون بردارانه توصیه می کنم اون هم اینکه سعی کنید به فیلم وتصاویر سکس نگاه نکنید چون به خدا جنون میاره وهزار تا مرز دیگه …

شما که این مطلب رو خوندین این رو هم بخونین:

صدای آهنگهای پاپ و . . . آن قدر بلند است كه فریاده های «علی» لای نیزارهای اروند جا می ماند و به گوش نمی رسد.
صدای « آهنگهای مجاز» و « فیلمهای هندی » «هالیودی » ناله ی ها« روایت فتح» را خفه می كند.
بر دیوارها ، روی پوستر شهید ، عكس مرده هفتاد ساله می چسبانند و نام شهید
را بخاطر اینكه بچه هایمان خشونت طلب و جنگ طلب بار نیایند از كوچه ها
برداشته و نام سوسن وزنبق می گذارند.
غیرت ، یك شب بی هوا از جیب مردها توی لجنزار غفلت می افتد و . . . . گم می شود.
مردها توی چراگاههای خیابان راه می افتند و گناه می چرند .
زنها مثل دستفروشیها ، كنار خیابان می ایستند و جواهرات بدلی عرضه می كنند
و پوست گوزن می پوشند و از زیر روسریهای نازك و . . . . رشته های جهنم
شعله می كشد. آنها افتخار می كنند كه بچه شان « همبرگر» را درست تلفظ
میكند و به « پیتزا » علاقه پیدا كرده است. شكلاتهای نارگیلی ، كار دستِ ما
میدهد وبعضیها به اسم تمدنبه گردنشان زنگوله می اندازند و وقتشان را با
آدامس بادكنكی و جدول می گذرانند.
آنها كه می نشیند « ورود آقایان ممنوع» و « ستایش » را با كیف تماشا
می كنند وبرای سیلی خوردن پسرحشمت فردوس سریال « ستایش » گریه می كنند و
قربون صدقه فلان قاچاقچی« شوک » می روند دیگر وقت ندارند كه به
سیلی خوردن حضرت زهرا(سلام الله علیها) فكر كنند و خون دل خوردنهای امام
امت را بشناسند و كتابهای شهید مطهری را بخوانند و هشدارهای رهبری را
جدی بگیرند.
آنها می خواهند خوش باشند و زندگی خودشان را بكنند. كاری هم به كار كسی
نداشته باشند.اگر چنین نكنند ، چه كسی دنبال بهترین آنتن ماهواره بگردد.؟ چه
كسی فیلمهای سرخ پوستی ببیند و عشق را از فیلمهای هندی یاد بگیرد؟
كاش مردهایی كه غیرتشان را گم كرده اند ، به اندازه دفترچه بیمه شان به اندازه
كوپن قند و شكرشان برای پیدا كردنش به دست و پا می افتادند. مردم به
استراحت پس از جنگ پرداخته اند . انصافها چرت می زند و وجدانها آنفلانزا
گرفته و تابوت عاطفه برزمین مانده است.
كاش قحطی عفت تمام می شد!
كاش عملیات چریكی چمران فراموش نمی شد!
كاش «حاجبی » ها و « ذاکری» هااز یاد نمی رفتند!
كاش طنین صدای شهید آوینی را با صدای نكره « مایكل جكسون » عوض
نمی كردیم .
كاش از بوی گلاب بیشتراز ادكلن شبهای پاریس و . . . . خوشمان می آمد
چه خوب گفت آنكه گفت :« گل محمدی باش ، تا محتاج ادكلن فرانسوی نشوی »

0 ❤️

320769
2012-05-31 14:46:30 +0430 +0430
NA

الاغ توله سگ که به من فحش دادی حیف که جواب جندگان خامویست…
مرگگگگگگگگگگگگ برررر ضددددددددددد ولایت فقیهههههههههههههههه
درود بر سپاه بسیج حوزه دانشگاه بنیاد نخبگان …کیرم دهن راه سبز

0 ❤️

320771
2012-06-01 01:19:25 +0430 +0430
NA

کاش میفهمیدیم اینهایی که میان بقیه رو موعضه میکنن که این داستانها نخونید و عکس نبینید و فلان و بسان خود بیوجودشون تو این سایتهای گناه الودچیکار میکنند!!!درضمن اونهایی که بیخودی شهید شهید راه انداختین و حرفهای مفت میزنید کجای این داستان اسمی از شهید برده شده یا توهینی کرده غیر از اینکه گفته شریک جنسیش فرزند یک شهید بوده این کجاش ایراد داره میخوایید بگید فرزندان شهدا احساس جنسی ندارند یا سکس نمیکنند یا فلان جاشون بیدار نمیشه!!دست بردارید از این شامبول بازیهای بیهوده

0 ❤️

320772
2012-06-01 09:11:49 +0430 +0430
NA

جناب sorooshsexi از اسمتون پیداست آدم … هستین وهمون طور که خودتون گفتین جواب جندگان خاموشیست پس من هم خاموشی رو ترجیح میدم

0 ❤️

320773
2012-06-01 09:30:13 +0430 +0430
NA

سلام دوست عزیز omran20 من نمی گم که آدم مذهبی هستم وگناه نکردم ولی دوست دارم مثل یه آدم زندگی کنم ودر مورد اینکه میگید چرا به این سایت میام و… علتش شاید مسخره هستش و…دوست دارم خصوصی با شما حرف بزنم

0 ❤️

320774
2012-06-01 11:51:14 +0430 +0430
NA

جناب Coldboy من که با شما نبودم با شخص دیگه ای بودم که اون بالا به من فحش داده بود در ضمن این یوزر دوستمه من تو این خراب شده نام کاربری ندارم تو این خراب شده در ضمن من نگفتم فرزندان شهدا تمایلات جنسی ندارند بلکه قبح قضیه نباید ریخته بشه که اسم شهید تو این محیطا اورده بشه باور کنید من نه اخوندم نه بسیجی من توی دانشگاه سراسری پزشکی میخونم اینو گفتم فکر نکنید از اینایی هم هستم که به قول بعضیا امل و عقب مونده اند

0 ❤️

320775
2012-06-01 12:02:50 +0430 +0430
NA

شرمنده دوست عزیز از لحن بدی که باهاتون داشتم معزت میخوام

0 ❤️

320776
2012-08-21 20:50:01 +0430 +0430
NA

man nemidonam in hame roze rafti to esfahan in goh azat dar biad aghaun dar zemn age khosheton nemiad brin to sayte dige mikhaym asayesh dashte bashim joz fosh dadan ke kari balad nistin

0 ❤️

884608
2022-07-12 13:49:15 +0430 +0430

خیلی ممنون از اینکه به قشنگی، تمام ریزه کاری های خاطره، داستان هرچی که بود عالی بود

0 ❤️

917027
2023-02-28 12:14:07 +0330 +0330

خوب نوشته شده بود معلوم میشه واقعا خاطره هست نه تخیل

0 ❤️

935156
2023-06-28 05:35:27 +0330 +0330

اصل داستان واقعی بود ولی خیلی خوب نتواننسته بودی درش بیاری جاهایی برای ساده سازی جوری نوشته ای که انگار حامد کونی بود

0 ❤️