چشم چرونی پسر همسایه

1395/10/02

در مورد خودم بگم که من یه زن متاهل 32 ساله هستم و با شوهرم “سم” تو سیاتل زندگی میکنیم. حیاط خلوت ما بوسیله ی فنس و کلی درخت بلند از بقیه ی جاها جدا شده و همین باعث بوجود اومدن یه فضای کاملا خصوصی و امن میشه که منو ترغیب میکنه تو روزای گرم بهش پناه ببرم و تو سایه ی درختاش لش کنم. همسایه ی غربی ما یه مردس که کمی از سم بزرگتر بنظر میرسه و یه پسر 17 ساله هم به اسم “تیم” داره؛ یه پسر لاغر و بغایت خجالتی و در عین حال با نمک!
یه ظهر شنبه ی تابستونی دیگه از راه رسیده بود و داشتم آفتاب میگرفتم که متوجه نگاه پسر همسایه از پنجره شدم. اون با یه دوربین شکاری حسابی منو دید میزد و از طرفی چون عینک آفتابی داشتم نمیتونست ببینه که متوجه نگاهش شدم. منم خیلی عادی برگشتم سمتش که باعث شد از ترس کاسه کوزشو جمع کنه و بره کارش. به فکر فرو رفته بودم. نمیتونستم درک کنم که چطور یه بچه ی 17 ساله میتونه به فکر اینجور مسائل باشه و حتی سعی کنه منو دید بزنه.
حدودا یه هفته بعد بود که دوباره داشتم آفتاب میگرفتم که متوجه شدم تیم بازم داره با دوربینش دید میزنه و منم تصمیم گرفتم اینبار یه حالی بهش بدم؛ پس دمر خوابیدم و بند سوتینمم باز کردم. مطمئن بودم که الان حسابی هیجان زده شده و خدا خدا میکنه که برگردم. پس به مراد دلش رسوندمش و همونجوری برگشتم. هرچند همچین سینه های بزرگیم ندارم ولی میدونستم که همینم به اندازه ی کافی کیرشو رگ به رگ میکنه! بعدش بلافاصله نگاهی به اطراف کردم تا احیانا کس دیگه ای اون دور و بر نباشه که اونم سریع سرشو دزدید. ولی میدونستم با این نمایشی که گیرش اومده عمرا به این راحتی بیخیال شه!
کمی لوسیون روی دستم ریختم و به آرومی و با حرکاتی سکسی روی سینه هام مالیدمش. از دونستن اینکه یکی داره نگام میکنه حسابی حشری شده بودم و نوک سینه هام سفت و کسم کمی خیس شده بود. از گوشه ی چشمم تیم رو می پاییدم که دیدم دوربین رو با یه دستش گرفته و فهمیدن اینکه اونیکی دستش کجاست هم کار سختی نبود.
حالا حالا ها براش داشتم و به این زودیام دست بردار نبودم. کمی دیگه لوسیون تو دستم ریختم و از سینم شروع کردم به مالیدن تا به شکمم برسم. گوشه ی شورتمو کنار زدم و رفتم سر وقت کسم که دیگه به تب و تاب افتاده بود. آروم انگشتامو لای لباش میکشیدم و چوچول ورم کردمو میمالیدم و ناخواسته ناله میکردم. میتونستم تیم رو ببینم که بقدری تند و تند جق میزد که به لرزه افتاده بود. هرچند خودمم دست کمی از اون نداشتم و حسابی حشری شده بودم. دیگه شورتمو کامل در آوردم و مثل دیوونه ها خودمو میمالیدم که صدای تق و توقی رو شنیدم و وقتی که نگاه کردم، تیم رفته بود. حالا یا ارضا شد و یا صندلیش چپ کرد که دیگه رفت پی کارش. البته اهمیتی هم نداشت؛ چراکه نمایش منم به پایان خودش نزدیک شده بود.
برگشتم خونه تا شوهر جونیمو پیدا کنم و داستانو براش بگم که یهو باهاش روبرو شدم. از دیدنم توی اون وضعیت مخصوصا با اون کس خیس تعجب کرد ولی از طرفیم بقدری حشری شد که ترجیح داد قبل هر سوالی یه حالی بکنه. شیرجه زده بود لای پاهامو مشغول خوردن بود که خودم داستانو براش تعریف کردم. اساسا آدمی نبود که نسبت به همچین مسائل کوچیکی حساسیت نشون بده ولی فکرم نمیکرد که انقدر حشری باشم که با دید زدن پسر همسایه خودمو ببازم. هنوز از لیس زدن خیسی کسم فارغ نشده بوده که ارضا شدمو دهنشو پر آب کردم. اونم انقدر به خوردن ادامه داد تا کسمو تمیز تمیز بکنه. پشت بندشم سریع لخت شد و منو روی زمین خوابوند و کیرشو یه ضرب توی کسم فرو کرد. طوری تلنبه میزد که حس میکردم الاناس جر بخورم و دل رودم پخش زمین شه. بالاخره با یه فشار همه ی آب داغشو توی کسم خالی کرد که باعث شد خودمم برای بار دوم ارضا بشم. وقتی که کارمون تموم شد روی مبل ولو شدیم.

  • فک کنم بدجوریم جق میزد
  • پس فک کنم بهتره دفعه بعد طوری حشریش کنی که دلشو بزنه به دریا و بیاد پیشت
  • اگه پیشم بیاد که دیگه فیلم تمومه و دستکم به اورال سکس ختم میشه!
    کلی چرت و پرت دیگم گفتیم و خندیدیم ولی باز فکر اینکه یه کیر 17 ساله واسه من شق شده راحتم نمیذاشت.
    هفته ی بعدش همسرم برای یه ماموریت کاری مهم رفته بود خارج شهر و من تنها بودم. به محض اینکه پاشو از در بیرون گذاشت دنبال فرصتی بودم که به تیم بفهمونم شوهرم نیست تا اینکه بالاخره تنها گیرش آوردم.
  • خوبی گل پسر؟ خوش میگذره؟ با درسات چه میکنی؟
  • مرسی خانوم سندرز. میگذرونیم شکر.
  • ازت یه خواهشی داشتم. شوهرم تا یه هفته خونه نیست و منم دست تنهام. میتونی تو کوتاه کردن چمنا بهم کمک کنی؟
  • حتما خانوم سندرز. با کمال میل
    تیم بسرعت دست بکار شد و عین چی کار میکرد. در عین حال از منم غافل نبود و با چشماش سرتاپامو میخورد. تا اینکه کارش تموم شد و رفت. هفته ی پیش به سم گفته بودم که تیمو میارم تا چمنا رو کوتاه کنه و نظرشو در مورد دستمزد پرسیدم.
  • اول شما بیارش تا کارشو انجام بده و بعدشم ازش پذیرایی کن. وقتی خودم برگشتم ازش میپرسم که چقد دیگه بهش بدهکاریم.
    تمام این حرفارو با شوخی و خنده گفت، هرچند که معتقدم جدی ترین حرفا در قالب شوخی گفته میشه. البته همونطور که قبلا هم گفتم در مورد این مسائل ذهن بازی داشت و حتی قبلا سکس ضربدری رو هم تجربه کرده بودیم که داستانش مفصله و از حوصله ی این بحث خارجه.
    چهارشنبه ی همون هفته بود که دوباره تیم رو دیدم و ازش خواستم که شنبه چمنای حیاط خلوتم کوتاه کنه.
  • چشم سعی میکنم بیام ولی قولی نمیدم. چون صبح باید جایی برم و بعد از ظهرم یه دورهمی خونوادگی داریم. پس اگرم بتونم حدود ساعت 2-3 میام.
    آفتاب صبح شنبه حال و هوای دیگه ای داشت. انگار که نورش به اعماق قلبم رسوخ میکنه. طرفای ظهر بود که تیم سلانه سلانه از راه رسید. یه شلوارک و رکابی تنش کرده بود و منم همون بیکینی اونروزی رو پوشیده بودم تا یه حال حسابی بهش بدم. درحین توضیح دادن کاری که باید انجام بده بقدری نزدیکش وایستادم تا بتونم دستمو روی شونه ی لختش بذارم و از طرفیم بوی عطرم مشامش رو پر کنه. در طول این مدت چشم از سینه هام بر نمیداشت و وقتیم ازش خواستم که بعد تموم کردن کارش تو مرتب کردن انباری هم بهم کمک کنه بدون اینکه حرفی بزنه با تکون دادن سرش تایید کرد. فک کنم زبون بچه بند اومده بود. البته برجستگی شلوارکشم خبر از حالش میداد.
    تیم چمنارو خیلی با سلیقه کوتاه کرد و چمن زنو گذاشت تو گاراژ و داشت میومد داخل. منم از فکر کردن به اتفاقاتی که ممکن بود چند دقیقه دیگه اتفاق بیفته حسابی هیجان زده بودم و بالطبع کسمم کمی نم پس داده بود.
    وقتی که اومد با یه نوشیدنی خنک و یه حوله ی تمیز برای پاک کردن عرق به استقبالش رفتم و کنار خودم نشوندمش. بقدری نزدیک بودیم که بوی عطرمو به راحتی استشمام میکرد و از طرفی یه چشم انداز بی نظیر از سینه هام داشت. سر صحبتو باز کردم و حسابی گپ زدیم. از درس و مدرسش گرفته تا اینکه چنتا دوست دختر داره.
  • راستی شیطون پسر بگو ببینم چنتا دوس دختر داری؟!
  • راستش یکیشم نداره چه برسه به چندتااا
  • مگه میشه؟! پسر به این با نمکی و جذابی باید دور و برش پر باشه.
    در عین حال دستمو دور گردنش انداخته بودم و شونه های لخت و عرق کرده اش رو نوازش میکردم.
  • خب هر وقت خستگیتو در کردی بگو تا بریم انباری رو جمع و جور کنیم.
  • حتما. همین الانم میتونیم بریم.
    پس رفتم سمت پله ها و اونم دنبالم راه افتاد.
  • من میرم روی پله ها وایمیستم و جعبه ها رو بهت میدم.
    صحنه ی جالبی بود. البته برای تیم. چون با هر حرکتم یا کونم جلو صورتش بود و یا کسم. اونم از فرصت استفاده میکرد و حسابی فیض میبرد. همچنان مشغول دست به دست کردن جعبه ها بودیم که مثلا پام پیچ خورد و ولو شدم روی تیم که اونم مردونه نگهم داشت. تقریبا کونم به کیر شقش چسبیده بود و اونم ناخودآگاه دستشو دورم حلقه کرده بود که باعث میشد سینه ی راستم تو مشتش باشه. چند لحظه ای تو اون حالت موندیم تا بالاخره به خودش بیاد و بفهمه که دستش کجاست!
  • من واقعا متاسفم خانوم سندرز. کاملا اتفاقی شد.
  • نه عزیزم این چه حرفیه. اتفاقا حداقل کاری که میتونم بعنوان تشکر بابت نجات دادنم بکنم اینه که بتونی بیشتر تو دستت نگهش داری.
    بنده خدا هنگ کرده بود و مثل بز نگام میکرد. همچنان حالش جا نیومده بود و تو چشام زل زده بود که کیرشو تو مشتم گرفتم.
  • خب فک کنم از این پیشنهادم خوشت نیومد. پس شلوارکتو بکش پایین تا ببینم واقعا کیرت به همون سفتیه که به نظر میرسه یا نه؟! البته اگه خودت دوس داری.
    نگاهش برام کافی بود تا شلوارک و شورتشو باهم پایین بکشم و کیر سفتشو تو مشتم بگیرم. کیر سفید و خوش تراشی داشت که هرچند از لحاظ بزرگی به پای مال شوهرم نمیرسید ولی مثل خودش جذاب و بانمک بود. پس شروع کردم به مالوندن و چلوندن کیر خوش دستش.
  • بعید میدونم تا حالا کسی شانس اینو پیدا کرده باشه که طعم این کیر بی نظیرو بچشه.
  • آره همینطوره
  • پس خودم عوض همشون برات میخخورمش.
    یه لیس از پایین تخما تا نوک کیرش زدم تا رسیدم به سر کیرش. اونم فقط وایستاده بود و با هر زبون زدنم از ته دل ناله میکرد. بعدش چنتا بوس آبدار از سرش گرفتم و لبامو دورش حلقه کردم. هنوزم داشتم زبون میزدم و سر و صدای اونم بیشتر میشد که همشو توی دهنم فرو کردم. آروم براش ساک میزدم که شروع کرد به تکون دادن کمرش و طعم پیشابش توی دهنم پخش شد. یه نفس عمیق کشیدم و کل کیرش رو توی دهنم فرو کردم. میتونستم برخورد نوک کیرش به گلوم رو حس کنم. دیگه داشت از شدت خوشی داد میزد!
  • ااااااااه خدای منننن. خیلییییی خووووبههههه
    هنوز کل کیرش توی دهنم بود که تخماشو تو مشتم گرفتمو و شروع کردم به مالیدنشون. کمی بعد لرزیدن تخماش رو حس کردم که خبر از ارضا شدنش میداد و از اونجایی که دوست داشتم اولین آبش رو توی دهنم خالی کنه، شروع کردم به ساک زدن تا اینکه آب داغش با فشار توی دهنم خالی شد. نمیخواستم که حتی یه قطرشم هدر بدم ولی با این وجود کمی از آبش از دهنم بیرون ریخت. حسابی ضعف کرده بود و روی زمین ولو شد که روش دراز کشیدم و لبای نرم و خوردنیشو بین لبام گرفتم. کمی از آبشم توی دهنم نگه داشته بودم تا به خورد خودش بدم و طعم آب خوشمزش رو بهش بچشونم. بعد کلی میک زدن لب و زبون هم دیگه از روش بلند شدم.
  • حالا نوبت توئه مرد جوون
    شورتمو درآوردم و طوری زانو زدم که سرش بین پاهام باشه. کما فی السابق چند لحظه ای تو شوک بود که با فشار کسم روی صورتش به خودش اومد و شروع کرد به لیس زدن. رونامو سفت چسبیده بود و کل کسمو می لیسید. ظاهرا زیادی فیلم سکسی می دید؛ چون علیرغم همه بی جنبگیش کس لیس خوبی به نظر میرسید. زبونشو لوله کرده بود و بین چاک کسم میکشید و گهگاهم توی سوراخش فرو میکرد. حس خیلی خوبی داشتم که نمیخواستم هیچوقت تموم شه که زبونشو به سمت پایین سر داد و سوراخ کونمم حسابی زبون زد و با زبونش به سوراخم فشار داد ولی نتونست توی سوراخم بکندش. بعدش رفت سراغ چوچولم که حالا حسابی باد کرده بود و بین لباش گرفت و مثل پستونک میکش میزد که صدای ناله هام بیشتر شد. چیزی نمونده بود تا ارضا شم که کسمو به صورتش فشار دادم تا لذت بیشتری ببرم. حس کردن بینی و لباش روی کسم روانیم میکرد و دوس داشتم تا ابد همونجا بمونه که با چنتا تکون ارضا شدم و همه ی آبم روی صورتش پخش شد. بخاطر اینکه اولین بارش بود انتظار داشتم چندشش بشه. ولی بعد اینکه بلند شدم دیدم داره آبمو از رو صورتش میکشه تو دهنش تا سهم بیشتری از این فوران شهوت ببره. دوباره روش ولو شدم و یه لب حسابی ازش گرفتم. دیگه دیر شده بود و باید میرفت که بلند شدم و رفتم سمت اتاق تا حق الزحمه ی کارش رو حساب کنم که جلومو گرفت.
  • نیازی نیست خانم سندرز. قبلا حساب شده.
  • مرسی عزیزم. فقط من بعد منو مندی صدا کن.
  • چشم مندی جون. الانم اگه کاری نداری برم خونه تا بیشتر از این دیر نکردم. اگرم واسه فردا یا هرروز دیگه ای نیاز به کمک داشتی تعارف نکن و بهم بگو. مایه ی افتخاره که بتونم کمکی کرده باشم.
  • مرسی عزیزم. خیلی ماهی.
  • مرسی از تو بابت لذتی که بهم هدیه کردی.
    داشتم رفتنش رو نگاه میکردم و تو این فکر بودم که فردا کسمو تقدیم کیر بی نظیرش بکنم …

ترجمه: Saam


👍 16
👎 12
92123 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

569809
2016-12-22 22:44:27 +0330 +0330

ترجمش خوب بود…

2 ❤️

569813
2016-12-22 22:54:52 +0330 +0330

ترجمه که بی نظیر بود !!! ولی کاش فرداشو هم تعریف میکرد :-P

1 ❤️

569819
2016-12-22 23:42:11 +0330 +0330

ترجمه ها خیلی خوبه.

اونایی که فقط غر میزنن، به قول قدیمیها:

گر تو بهتر میزنی، بستان بزن

2 ❤️

569823
2016-12-22 23:50:11 +0330 +0330

عالیه مندی منم میخام روانی

1 ❤️

569835
2016-12-23 00:34:16 +0330 +0330

دو ساعت تایپ کردم منتشر نشد خانم محترمه کوسو برو سایتای خارج داستانای سم تیم کود گروه اینارو بنویس ما نمیدونیم کی پسره کی دختر سم پسره یا دختر خخخ

1 ❤️

569853
2016-12-23 06:19:14 +0330 +0330

کاش زن منم مثل این فکر میکرد و لاقل یه دوس پسر داشت اما حیف اصلا تو این فازا نیست

0 ❤️

569913
2016-12-23 12:54:59 +0330 +0330

بچه های بدبخت انقد فحش خوردن رو آوردن به ترجمه. خخخخ

0 ❤️

569937
2016-12-23 16:57:15 +0330 +0330
NA

سم جیم شد تیم پیم شد رفت تو سندی

1 ❤️

569943
2016-12-23 17:24:45 +0330 +0330

میگم سیاتل زندگی میکنی کنسرت ابی رفتی ؟!چند وقت پیش سیاتل کنسرت داشت

0 ❤️

569946
2016-12-23 18:28:36 +0330 +0330

داري روز به روز بهتر ميشي

توصيه، بزرگترين ضعف تو انتخاب داستاناته، امثال تو و من كه زبان بلديم ، مي دونيم ضعيف ترين داستانهاي سايتهاي خارجي ، بسيار بسيار قويتر از اين چرندياتيه كه تو اين سايتهاي ايراني ( بجز معدود داستاهنهاي خوب) هستند ، بنابر تو انتخاب داستانهات بيشتر سليفه به خرج بده

يه سر به سكس استوري هاي ساييت ايكس ان ايكسايكس دات كام بزن، و بر اساس امتياز سورتشون كن ، بر عكس داستانهاي پر امتياز اينجا كه اصلا جا شون تو سايت سكسي نيست بلكه باد اونا رو تو سايتهاي ادبي بزارند، اونها فوهنگ داستان سكسي رو بلدند و مي دونند به كي چه امتيازي بدن

دلم مي خواد منم يه روحيه پيدا كنم شروع كنم دوباره به ترجمه، ولي هر وقت ميام شروع كنم انگيزهاي نمي بينم،
اخه كاري كه توش هيج منفعتي نداره، بعد يه مشت لات عوضي مريض زيرش فحش مي نويسند چه فايده اي داره

1 ❤️

569947
2016-12-23 18:47:57 +0330 +0330

miagi
متاسفانه انتخاب داستان ها بعهده ی من نیست و من فقط ترجمه رو بعهده دارم.

0 ❤️

569948
2016-12-23 18:58:47 +0330 +0330

يعني چي دست تو نيست؟
مكه كسي بهت ميده ترجمه كني؟

1 ❤️

570015
2016-12-24 08:12:10 +0330 +0330
NA

داستان تخیلی بود

1 ❤️

570093
2016-12-24 20:48:18 +0330 +0330

Saam عزیز خوب ترجمه میکنی اما قبلا گفتم الانم میگم حال و هوای ترجمرو از نوشتت دور کن پسر جان، دستت بازه خوب هستی میتونی بهتر باشی. بازم یجاهایی تحت الفظی پیش رفتی که اصلا خوب نیست تا میتونی به زبان مقصد نزدیکش کن. حس میکنم روی فنون ترجمه اونجوری که باید مسلط نیستی. داستانهای ایرانی هرچند یسری چرندن ولی حس بیشتری منتقل میکنن، نترس قلم و ذهنتو ازاد کن بعد فرهنگیم در نظر داشته باش.
موفق باشی

1 ❤️

595147
2017-05-11 08:58:53 +0430 +0430

بوی تعفن انگیز خیانت میاددددد…

0 ❤️

597536
2017-05-21 17:46:08 +0430 +0430

عالی بود.حسابی خوشم اومد

0 ❤️