سلام نازی هستم الان ۳۱ سال دارم و این خاطره برای زمان ۱۷یا ۱۸ سالگیمه و بجز اسمم بقیه حرفهام کاملا واقعیه من اون موقع یه هیکل پر داشتم قد ۱۶۳وزن ۷۵البته چون ورزشکار بودم وزنم کمتر نشون میداد با سینه های سایز ۸۵ باسکس آشنایی نداشتم و فقط یه روز که با دوست پسرم که اسمش سعید بود بیرون رفتم و اون ازم خواست کیرشو توی دستم بگیرم که من بابی میلی اینکار رو کردم البته تا اون روز کیر ندیده بودم کیرش خیلی کلفت بود بطوریکه انگشت شست,و اشاره من بهم نمیرسید …خلاصه یه روز دوباره بامن قرار گزاشت و من باهزار ترفند خانوادمو پیچوندم و باهاش همراه شدم که سعید منو برد خونه یکی از دوستاش و دوستش پسر مودبی بود و داشت تلویزیون میدید مارو به داخل اتاق راهنمایی کرد اونجا سعید لبامو گرفت تودهنش مثل وحشیا میمکیدش بعد رفت سراغ لباسهام همشو در آورد و گفت امروز مال منی منم خندیدم هیچی نمیفهمیدم ممه هامو که میمکید میگفت جوون میمیرم واسه ممه هات کیرشو که قشنگ سیخ شده بود اورد گفت ساک بزن منم بلد نبودم بالاخره یادگرفتم دستشو گذاشت روی کسم وحسابی چوچولمو مالیدمن بهش گفتم نه از کس نه میترسم حامله بشم از بودن پرده و اهمیتش اطلاعی نداشتم همین که حامله نشم برام کافی بود سعید گفت نترس و کیرشو فشار داد تو خیلی درد داشت ولی بالاخره کیرشو بردداخل و تلمبه میزد یه سوزشی توی کسم بود بهش گفتم سعید من میترسم حامله بشم بیا از کون منو بکن اونم قبول کرد و یه کم کرم مالید و سر کیرشو برد داخل که نفسم از درد قطع شد خیلی درد داشت بالاخره بعد از چند دقیقه دردش اروم شد و کیرکلفتشو تونست توی سوراخ تنگ کنم جا بکنه بهد از چنددقیقه گفت آبم میاد میخوریش؟منم که تازه کار بودم گفتم نه نمیتونم که اونم همه آبشو توی کونم خالی کرد بعد خودش ومن رو با دستمال پاک کرد و من بدون اینکه چیزی بفهمم و ارزش پرده رو بدونم خودم و پرده کسم رو بهش تقدیم کردم البته بعدا فهمیدم ولی دیگه کاری نمیشد کرد و من بعد از چند ماه افسردگی و خودخوری با کلی استرس و کلک سوار کردن ازدواج کردم تا از بیدار بودنها و گریه های شبانه راحت بشم که البته بعداز شیش سال از شوهرم طلاق گرفتم.
نوشته: نازی
خوب بود… ولی دهتر 17 ساله چطور نمیدونه پردش چیه؟؟؟؟
شبیه این داستانهای فرهنگی ساندیسخوراست که میخوان به ملت بگن سکس بده پرده نداشتن بده !! ما هم که نمیفهمیم!!
کسخلای امّل :)))))))
بازم همین قدر که شجاعت کردی و جرات نوشتن این واقعیت رو داشتی خیلی خوبه ، خانمها کمتر راجب اتفاقاتی که براشون میوفته مطلب می نویسن .
دمت گرم
kiss3
کار خوبی کردی نوشتی شاید خیلی از ما باید یاد بگیریم ب کسی ک امد اینجا تجربه ای از زندگیش رو گفت احترام بزاریم. مرسی نازی ک گفتی درضمن دنیا ک به اخر نرسیده دوست من هنوز کلی وقت داری خودت رو وقف گذشته نکن زندگی ادامه داره موفق باشی
یهو هویجوری biggrin
دیگه باید کم کم دخترای نسل سوخته ازدواج کنن!
.
.
چون دخترای نسل دوخته تو راهن
bazya maharo kos gir ovordan mage na bacheha yaro parde nemedoneste chye gofte bia az kon bokon hamele nasham
آقای محترم من نویسنده این داستان هستم میخواهید باور کنید میخواهید نکنید مهم نیست ولی اینو بدونید که اون وقتها اطلاعات کافی از سکس در اختیار من نبود شما وضعیت این سالها رو با اون سالها مقایسه نکنید حتما برام اتفاق افتاده که نوشتم
درسته که گرگم به هوا بازی میکردن اما از همون بچگی بهشون میگفتن موقع گرگم به هوا نپرید زیاد و تاکید میکردن که دختر نباید بپره و بعدها معلمها تو مدرسه توضیح میدادن که چرا و تازه تو مدرسه تو هر کلاسی یه دختر ردی بزرگتر از بقیه بود که سرو گوشش بجنبه و این چیزا رو بلد باشه و به بقیه هم بگه. این خاطره دروغه اگه یکی انقد حالیشه که دوست پسر پیدا کنه و تازه با دوست پسر “خونه خالی” هم بره میدونه که چی به چیه
ارزش پرده رو نمیدونستم!!! وا مسخره… همچین میگه انگار چی هس. یه تیکه پوسته دیگه.ارزش!!! شب گریه!!! به تخمدانت که پرده تو زد. حالا خیلی مهمه مثلن؟
انگشت شستم و انگشت اشاره به هم نمیرسید کس کش مگه کیر غول دست بوده ننویس کس کش
کسی که دوستت داشته باشه,با پرده و بی پرده دوستت داره,باقیو ول کن,زندگیتو بکن دختر,سنی نداری هنوز,ناراحتی چرا؟انشاءالله خوشبخت میشی i-m_so_happy
شب زفاف گوجه فرنگی گیلاسی فرو کردی توی کوست که نفهمید ؟؟؟ یا چوب کبریت گذاشتی توش ؟؟؟ به هر حال فهمیده که ولت کرده . گفته اینهمه پول خرج کردم , بکنم و بعدش ولش کنم .
داستانت کوتاه ، مختصر ، ساده و مهمتر از همه غم انگیز بود
من نمی خوام مثله همه بگم دروغخ ولی امیدوارم که واقعیی نباشه چون با اینکه پسرم میتونم درک کنم که درد بزرگیه
چرا واقعی چه خیالی امیدوارم از این به بعد موفق باشی