چند جرعه زنانگى

1395/02/11

“شميم”
ساعت قدرى از ١٠ گذشته بود. خودش رو تو آينه نگاه مى‌كرد و به تصميمش فكر مى‌كرد. تصميمى كه براى ادامه‌ى رابطش با سپهر گرفته بود. لباس‌هاش رو پوشيد و با كلى بهانه از خونه بيرون رفت. آرايشش رو تو راه پله‌ها بيشتر كرد و وقتى به دم در رسيد موهاش رو از شالش بيرون ريخته بود. ماشين سپهر قدرى جلوتر پارك شده بود، با عجله به طرفش رفت و سوار شد. “زود باش برو سپهر”
با بيشترين سرعت ممكن از خونه دور شدن و به طرف خونه‌ى سپهر حركت كردن. چيزى جز صحبت‌هاى عادى بينشون رد و بدل نمى‌شد اما دست داغ سپهر روى رون پاى دختر حركت مى‌كرد. ذهن شميم اما درگير اتفاقات پيش رو بود. اصلا چرا بايد بكارتش رو حفظ مى‌كرد؟ تا كى بايد نيازش رو سركوب مى‌كرد؟ از طرفى هيجان زده بود و از طرف ديگه از عواقب سكس با سپهر مى‌ترسيد، از خوانوادش، از برچسب هرزگى…
وقتى وارد خونه شدن مانتو و شالش رو درآورد و روى مبل نشست. سپهر هم بعد از روشن كردن تلويزيون كنارش نشست. دست سپهر دورش حلقه شد و سيگارى روشن كرد. كام‌هاى پى‌درپى سيگار و سكوت استرس شميم رو بيشتر مى‌كرد. تنش از استرس مى‌لرزيد. سپهر پيشونى دختر رو بوسيد و گفت “نبينم پكر باشيا” بعد از چند لحظه مكث ادامه داد “عزيز دلم نمى‌خوام بخاطر من خودتو مجبور كنى” شميم همچنان ساكت بود. بعد از ٢ سال رابطه سر دوراهى گير كرده بود.
ذهنش رو از هر فكرى خالى كرد، چشماش رو بست و لب‌هاش رو به لب‌هاى سپهر سپرد. داغ شد از حرارت لب‌هاش، از طعم تلخ سيگارش. تنش مى‌لرزيد از لذت، از شهوت، از حس شيرينى كه پشت بوسه‌هايى كه تنش رو طى مى‌كرد. اسمش رو زير لب صدا مى‌كرد. “سپهر…” لب‌هاى پسر به سينه‌هاى شميم رسيده بود كه صداى زنگ در هر دو رو پريشون و متعجب كرد. “سپهر كيه پشت در؟ كسى قرار بود بياد؟” سپهر كه با عجله به سمت آيفون مي‌رفت گفت “نه بابا كى بياد؟! انقد به من شك دارى؟!” شميم حتى از فكرش خجالت كشيد و گفت “منظورم اين نبود عزيزم” بعد با دكمه‌هاى باز و موهاى آشفته پشت پنجره رفت و پايين رو نگاه كرد.
پشت در زن ميان سال و شيك پوشى بود. سپهر با صدايى گرفته از زن پشت در پرسيد “بفرمايين؟ با كى كار دارين؟” زن عينكش رو پايين داد و گفت “افسانم عزيزم. شيرين جون هستن؟ واسه رنگ موهام وقت گرفته بودم” سپهر نفسى كشيد و گفت “زنگ واحد ٣ رو بزنين خانم”

“افسانه”
چقدر عصبانى به نظر مى‌رسيد صداى اون پسر. زنگ واحد ٣ رو زد و بلافاصله در باز شد. به ساختمان نگاهى انداخت و وارد شد. پله‌ها رو ده تا يكى بالا رفت و از “شيرين جون”، آرايشگرش، بخاطر تاخيرش عذر خواهى كرد. وقتى نوبتش شد و روى صندلى نشست به سفيدى ريشه‌ى موهاش نگاهى كرد و آه كشيد. از وقتى موهاش سفيد شده بود انگار سرعت رشدش هم بيشتر شده بود، همين دو هفته ى قبل بود كه موهاش رو رنگ كرده بود اما…
وقتى كار آرايشگرش تموم شد خودش رو تو آينه برانداز كرد. بهتر از قبل به نظر مى‌رسيد. موهاى تيره رنگ شدش سنش رو كمتر نشون مى‌داد و از اين بابت خوشحال بود. تمام مسير رو آرزو مى‌كرد كه شوهرش متوجه تغيير رنگ موهاش بشه، اما نشد…
“محمد تو اصلاً متوجه شدى موهام تيره شده؟!” مرد نگاهى انداخت و با سردترين لحن ممكن گفت “مباركه” و دوباره مشغولِ گوشيش شد. انگار چيزى ته دل زن فرو ريخت و تمام تنش گُر گرفت. اون اواخر زياد اين طور مى‌شد. دكترش مى‌گفت از علائم يائسگیه اما چطور مى‌تونست ٥٠ ساله شدنش رو بپذيره؟! چطور مى‌تونست بپذيره كه داره پير ميشه؟ زشت شدن عذاب‌آور بود، نداشتن توجه شوهرش عذاب‌آورتر…
“راستى خواهرت اينا دارن خونشون رو عوض مى‌كنن.” محمد از بالاى عينك نگاهى كرد و گفت “خب كه چى؟!” افسانه شروع به بازى با موهاش كرد و گفت “آخه خونه‌ى ما هم كوچيكه و خسته شدم از اين جا” مرد از جاش بلند شد و با عصبانيت نگاهش كرد. افسانه زير لب گفت “خواهرت اينا برن زعفرانيه تو خونه‌ى ويلايى زندگى كنن بعد من اينجا تو دو وجب آپارتمان زندگى كنم؟!” همون موقع صداى كوبيده شدن در اتاق خواب تمام تن افسانه رو لرزوند. مرد صداى افسانه رو نشنيد و چه بهتر كه نشنيد. ذهنش درگير دردسر ها و مشكلات شركت بود…
به اكرم نگاه كرد و تمام عصبانيت و احساسات منفيش رو سر زن بيچاره خالى كرد. “اكرم اين شيشه‌ها تموم نشد؟! گفته باشم من بيشتر از ٢٠٠ تومن بهت نميدما!” بعد هم خودش رو به دستشويى رسوند تا اكرم اشك‌هاش رو نبينه و بيشتر از اين كوچيك نشه.

“اكرم”
زانوهاش درد مى‌كرد، مچ دستاش، كمرش، … زير لب ناله مى‌كرد و مچ دست راستش رو ماساژ مى‌داد. “اكرم اين شيشه‌ها تموم نشد؟!گفته باشم من بيشتر از ٢٠٠ تومن بهت نميدما!” صداى تيز و زنگ دارِ خانم باعث شد به خودش بياد و سريع‌تر كار كنه.
اون خونه‌ى قصر مانند، اكرمِ بيچاره رو غرق حيرت و حسرت كرده بود. مگه ميشه كسى همچين خونه‌اى داشته باشه و باز هم ناراضى باشه؟! همين چند ديقه قبل صداى افسانه خانم رو شنيده بود كه به شوهرش می‌گفت ديگه از اين خونه خسته شدم! خونه‌ى خواهرت اينا زعفرانيه‌س بعد من بايد اينجا تو آپارتمان زندگى كنم؟! البته منظور خانم از اينجا، قيطريه بود! جايى كه اكرم تا اون زمان فقط براى كار تو خونه ها رفته بود.
پيشونى داغش رو به شيشه‌ى سردِ پنجره چسبوند و يادِ خونه‌ى خودش افتاد. خونه‌اى كه به سختى به ٣٠ متر ميرسيد و تو پس كوچه‌هاى دروازه غار بود. خونه‌اى كه اكرم مَردش بود و مردِ خونه بويى از مردونگى نبرده بود…
وقتى بالاخره كار تو اون خونه تموم شد و با ٢٠٠ تومن پول پاش رو از خونه بيرون گذاشت نفس راحتى كشيد. ميخواست با اون پول واسه دخترش عيدى بگيره. اسفند ماه بود، ساعت قدرى از ٦ گذشته بود و هوا كاملا تاريك شده بود. از تنهايى بيرون بودن وقتى هوا تاريك بود ميترسيد، اما چاره چى بود؟! روزگارشون از چِندرغاز مُزد كار تو خونه‌ى مردم مى‌گذشت. اگر كار نمى‌كرد دخترش نمى‌تونست مدرسه بره، نمى‌تونست داروهاى اعصاب شوهر روانيش رو بخره، نمى‌توست اجاره خونه رو بده… چادرش رو جلوتر كشيد و با قدم‌هاى سريع به طرف خيابون حركت كرد. چند قدم جلوتر دخترى كه خيلى غليظ آرايش كرده بود توجهش رو جلب كرد. از ماشينى مشكى با شيشه‌هاى دودى پياده شد و ماشين سريع حركت كرد. دختر با گوشيش صحبت مى‌كرد.
“گفتى واحد ٧؟ خيلى خب دم درم” نگاهشون چند لحظه‌اى گره خورد تا زمانى كه اون دختر روشو برگردوند.

“آيدا”
زنگ واحد ٧ رو زد و بلافاصله در باز شد. بى‌قرار بود، حس بدى داشت. تو آينه‌ى آسانسور خودش رو نگاه كرد و رژ لبش زرشكيش رو تمديد كرد. چقدر نگاهِ اون زن چادرى واسش آزاردهنده بود، هرچند كه ديگه به اين نگاه‌ها عادت كرده بود اما انگار نگاه اون زن تا عمق وجودش رو سوزوند.
درِ واحد ٧ باز بود، آروم وارد شد. همون صداى پشت تلفن گفت “برو تو همون اتاقى كه درش بازه لباساتو دربيار. به چيزيم دست نزن” با صدايى كه از ته چاه درميومد گفت “چشم”
اتاق خواب بزرگى بود، يه تخت دونفره، دِراوِر چوبى و شيك، درى كه احتمالاً به حموم باز مى‌شد و قاب عكس‌هاى روى ديوار تنها چيزهايى بود كه تو اتاق وجود داشت. روى ديوار كنار تخت پر بود از عكس‌هاى زنى كه بى‌نهايت زيبا بود. چشم‌هاى درشت و مشكيش انگار زنده بود و داشت اين خيانت رو نگاه مى‌كرد. دلش نمى‌خواست عكس‌ها رو نگاه كنه، دلش نمى‌خواست با مردهاى زن دار بخوابه، دلش نمى‌خواست زندگى هارو خراب كنه… اما اگر تن‌فروشى نمى‌كرد ديگه نمى‌تونست تو خونه‌ى “خانم” بمونه. كى به يه دختر ٢٠ ساله‌ى فرارى پناه ميده؟! آيدا لباس‌هاش رو درآورد و منتظر اون مرد موند. هيچ تصورى ازش نداشت، فقط صداش رو پشت تلفن شنيده بود و اسمش رو مى‌دونست، “فرشاد”. به عكس‌هاى زن نگاه كرد و حالش بدتر شد. با صداى قدم‌هاى سنگين مرد، تن لختش از تصور اين هم‌آغوشى مورمور شد. زير لب زمزمه مى‌كرد “كاش كار عجيب و غريبى نخواد، كاش آنال نخواد، كاش بهم نگه جنده…”
مرد جا افتاده و ٣٥ ساله به نظر مى‌رسيد. با موهاى جوگندمى و ته‌ريش مرتب، لباس‌هايى كه سر تا پا مارك بود و ادكلنى كه وقتى وارد اتاق شد دختر رو گيج كرد. فرشاد بدون هيچ حرفى لباس‌هاش رو درآورد و رو تخت خوابيد. آيدا كارش رو خوب بلد بود. رفت بين پاهاى مرد و با عشوه شروع به خوردن كرد. خوب بلد بود كه وانمود كنه، مى‌دونست چطورى لذت بِده بدون اين كه لذت ببره. مرد چشماش رو بسته بود و گاهى از لذت آه مى‌كشيد. موهاى دختر رو تو دستش جمع كرد و آلتش رو بيشتر تو دهنش جا داد، بدون توجه به حال دختر تو دهنش كمر ميزد. آه مى‌كشيد و گفت “جووون بخور جنده! همشُ بخور كه قراره همين كير جفت سوراخاتو يكى كنه”. آيدا كنترلى رو اشك‌هاش نداشت. احساس خفگى از يك طرف و درد جنده خطاب شدن از طرف ديگه روحش رو مچاله مى‌كرد. هر بار كه براى پول به تخت خواب غريبه‌ها مى‌رفت انگار بخشى از روحش كنده مى‌شد. “بخواب!” صداى مرد گرفته و خش‌دار شده بود.
چند دقيقه بعد صداى قدم هاى كسى كمر زدن فرشاد رو متوقف كرد. كسى كه با تكيه به چهارچوب در تعالش رو حفظ كرده بود و به فرشاد خيره بود، زنى كه خيلى رنگ‌پريده‌تر از عكس‌هاى روى ديوار بود به نظر مى‌رسيد، زنى كه…

“مهتاب”
وقتى در خونه رو باز مى‌كرد تمام فكر و ذكرش اين بود كه واكنش فرشاد چى مى‌تونه باشه؟ چند روزى رو براى بازرسى شعبه‌هاى ديگه‌ى شركت رفته بود شهرستان و قدرى زودتر از برنامه برگشته بود.
وقتى ٢ هفته از زمان پريودش گذشت و خبرى نشد، دلهره‌ى شيرينى تمام وجودش رو گرفت. وقتى بِيبى چِك تو دستشويى هتل دوتا خط قرمز رو نشون داد، كنترلى رو احساسات شديد و مادرانش نداشت. مادر شدن وقتى اصلاً انتظارش رو نداشت شيرين تر از اون بود كه بتونه فرشاد رو از شنيدن اين خبر محروم كنه. به اميد اين كه فرشاد هم به همون اندازه از پدر شدن خوشحال بشه، اولين بليط موجود واسه تهران رو گرفت و برگشت…
در كه باز شد صداى آه كِش دار و مردونش رو شنيد. “جووون بخور جنده! همشو بخور كه قراره همين كير جفت سوراخاتو يكى كنه”. سرش گيج رفت، ترس تمام وجودش رو گرفت. نمى‌تونست چيزى كه شنيده بود رو باور كنه. انگار كر شده بود يا صداها رو از زير آب مى‌شنيد. با قدم‌هاى لرزون به طرف اتاق خواب رفت و براى خفظ تعادلش به چهارچوب در چنگ زد. به فرشاد خيره بود، به مردى كه قرار بود پدر بچش باشه. اين مرد لياقت پدر شدن رو داشت؟ مهتاب به مرد غريبه خيره بود اما انگار هيچى نمى‌ديد، نمى‌خواست كه ببينه… سفيدى سقف آخرين چيزى بود كه به ياد داشت و بعد انگار دنيا سياه شد.
چند ساعت بعد مهتاب ديگه مادر نبود. بچه‌اى كه نيومده دنياى مهتاب رو رنگى كرده بود، لخته خون شد لاى پاى زنى كه بعد از اون روز فقط مرگ مى‌خواست و بس…

نويسنده: سوفى


👍 73
👎 7
58120 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

539168
2016-04-30 15:37:41 +0430 +0430

خیلی خوب بود
اصولا از این که محور داستان سکس باشه بدم میاد. سکس هم تو زندگی هم تو داستان نباید هدف اصلی باشه.
اما یه چیز که همیشه برام عجیبه موضوعه سیگار قبل سکسه که همیشه تو داستانا میخونیم و میخونیم که دختر از مزه ی تلخش خوشش اومده!!!
والا من بعد از ازدواجم یک بار بعد مرگ پدرم سیگار کشیدم، همسرم تا چند روز حتی نمیزاشت بوسش کنم میگفت دهنت بو سیگار میده! سیگار سناتور هم کشیده بودم فک نکنین تیر و بهمن بود که بو سگ بده!
یا همه داستانا دروغ میگن یا زن من خیلی حساسه! نمیدونم! دخترای شهوانی کسی هس از بوی سیگار تو سکس خوشش بیاد؟!

2 ❤️

539171
2016-04-30 15:58:30 +0430 +0430
NA

انقدر عالي بود كه هيچي ندارم بگم… واقعا عالي بود.

1 ❤️

539174
2016-04-30 16:29:22 +0430 +0430

dastan 1 bar avaz shod tahammol kardam be akram ke resid dige oomadam nazar bedam
awli bood khoob neveshti
alan daram miram edamasho bekhoonam ! ;)))

1 ❤️

539175
2016-04-30 16:29:43 +0430 +0430

خانم سوفی عزیز راستش با سابقه ای که از داستان نویسی شما سراغ دارم باید بگم این داستان اصلا در حد انتظار نبود.
تصویر سازی ناقص،جملات خشک و گاه استفاده زیاد از حروف اضافه و ربط باعث شده بود که داستان زیاد چنگی به دل نزنه.
اون مشکلاتی رو هم که شمیم و افسانه باهاش در گیر بودن هم بیشتر منو به خنده واداشته بود.
ولی باز نسبت به خیلی از داستان های سایت بهتر بود. موفق وسربلند باشید.

1 ❤️

539177
2016-04-30 16:37:05 +0430 +0430

hamasho khundam awli bood
Like

1 ❤️

539185
2016-04-30 17:48:34 +0430 +0430

خیلی خیلی خیلی عالی بود و لذت بردم در سکوتی تلخ فرو رفتم با داستانهای خیالی ملجوقین فرق داشت کلا جالب بود افرین به تو

0 ❤️

539188
2016-04-30 18:05:10 +0430 +0430

خیلی خوب نوشتی
واقعا لذت بردم

0 ❤️

539194
2016-04-30 18:56:20 +0430 +0430

خوب بود ولی یه بازیگر دختر جلقی کم داشت که بخاطر ترس از اطرافیاش نیازاشو با وررفتن باخودش ارضا کنه (مثلا تو واحد6 با صدای واحد7). اینطوری داستانت طیف کاملی از خانومای این دوره و زمونه رو توضیح میده.(دست کم اونایی که مخاطب این سایتن)
سوفی اسم قشنگیه منو یاد کتاب یوستین گردر (دنیای سوفی) انداختی

1 ❤️

539208
2016-04-30 20:17:50 +0430 +0430

درود
داستان بسیار خوبی و البته با سبکی متفاوت بود!
شخصیت هر یک از مردان این داستان رو به نوعی به چالش کشیدی!
یکی رو در قالب خیانت و یکی هوس!یکی رو عدم توجه به احساسات ودیگری رو عدم داشتن تعهد!
در کل قلم خوبی داری و تبریک میگم بهت!

1 ❤️

539217
2016-04-30 20:40:15 +0430 +0430

واقعن داستان زیبا در عین حال مقاله ای از درد های اجتماعی بود جک اسپارو به همراه همده خدمه مروارید سیاه ازت بابت داستانت تشکر میکنه
بزنین دست قشنگرو نفله ها دیگه ?

1 ❤️

539223
2016-04-30 20:55:28 +0430 +0430

خدمت سوفی عزیز عرض شود که نخست خعلی تبریک میگم بت که این یکی داستانت، راهگشای برچسب جدیدی واسه داستانای سایت شد که دیدم حاج‌ادمین الان اضافه کرده! باشد که این راه پرفیض با مضامین مهمو چالش‌زا در کنار اتمسفر سکسی ادامه یابد بلکه شومبول‌به‌سران حشری، علاوه بر جقیدن با خیال گائیدن کل شخصیتای زن داستان، یکم خون به بالاتنه‌شونم برسه! (البته شاید) ?
منم با اون دوست Footfetish71 موافقم که اگه یه دختر جقی هم گنجونده میشد تنگ داستان، وسعت دردای دخترونه بیشتری تو این نوشتار جا میگرف، عصابم به هم ریخ چرا پیش از این به فکر خودم نرسید بت بگم! (dash)

0 ❤️

539233
2016-04-30 21:25:43 +0430 +0430

سوفی جونممممممممم…چخخخخخخد ذوق زده میشم وقتی مینویسی…عاشق قلمتم!(inlove)
بدون اغراق میگم یکی از بهترین هات بود… ?
خیلی وقته سعی میکنم با خوندن و شنیدن و حتی دیدن مشکلات اینچنینی زن ها به جای ضعف نشون دادن و غصه خوردن به فکر راه چاره باشم ولی الانم که یه گوشه ی کوچیکی ازشون رو لمس کردم باز هم همون حس مزخرف پایین آوردن خودم و هم جنسام بم القا شد -_- این که چقد کم رنگیم! خودمون…حقوقمون…خواسته هامون…موجودیتمون! فقط اینو میدونم که نباید منتظر موند تا یکی بیاد بُلدمون کنه تا دیده بشیم! میشه قدم ورداریم؟؟!:(

شمیم مث میلیون ها دختر ایرانی دیگه که حس گند ترس نمیذاره از مسلم ترین حق زندگیش لذت ببره داره جوونیشو میگذرونه…آواره…با دروغ(به خودش! خونوادش! جامعه! هممممه!:()…با عذاب و شرم و حس گناه…تو خونه ی دوس پسرش!
افسانه…زنی که هیچ اعتمادی به خودش نداره…بازهم مث میلیون ها زن ایرانی! اینم یه معضله…چرا یه زن 50ساله باید فک کنه که چون 50سالشه دیگه زیبا و جذاب نیس؟؟! برای شوهری که طبیعتا نمیتونه 20سالش باشه!!! نمونه های زیادی ازین زن ها هستن که حتی با وجود داشتن موقعیت اجتماعی عالی و شناخته شدن به عنوان یه فرد موفق تو جامعه باز هم نیاز به تایید شدن دارن…چرا؟؟!!! و عایا این موضوع خنده داره؟؟!!! جناب charlatan1375 بله…دقیقا با شما هستم!
مشکل شمیم و افسانه خنده دار نیس که هیچ خیلیم مهم و ریشه ایه…منتهی اگه پتانسیل فلسفی شدن نداره من به شخصه از شما عذر میخوام!!! :|
اکرم…آیدا…مهتاب…بازهم هرکدوم به گونه ای یکی از شخصیت های این جامعه ی پر درد بودن…باز ناچار…باز کمرنگ…باز آواره!
سوفی واقعا میگم…معرکه بود! درسته از یه سایت سکسی نمیشه انتظارای اینچنینی داشت زیاد! ولی امیدوارم داستانایی با مضمون مشکلات اجتماعی روز به روز بیشتر بشه تا اون توده ای که تو جمجمه ی بعضیا هنوز حالت دکوری پیدا نکرده یه تکونی بخوره…البته طرف صحبتم برادران جقی نیسن…شما به اعصابتون مسلسل باشین!?
از ادی جونم به خاطر ایجاد این برچسب تو قسمت داستان ها تچکر میکنم:)

4 ❤️

539238
2016-04-30 21:49:21 +0430 +0430

سلام
خیلی خوب بود آفرین…یادم نیست چندمین،اما روزای اولی که به شهوانی اومدم داستانی خوندم که شخصیتهاش به هم مرتبط میشدن(اگر حافظه درست یاری کرده باشه۰افسانهٔ آه۰از نویسندهٔ خوبمون اساطیر بود)،یا به اصطلاح به هم لینک میشدن،که اونم داستان خوبی بود،الآن که این داستانو خوندم یاد سبک اون نویسنده افتادم،خوب بود دوستم،میشد که ادامه داشته باشه اما ندیدم زیر داستان ادامه دارد باشه،پس تمومه،لابد و … مرسی

کتاب پیشنهادی: 1984,نویسنده یادم نیست، رمانِ!سیاسی اجتماعی

0 ❤️

539240
2016-04-30 21:58:59 +0430 +0430

بذارین وقتی من یه چیزی رو میگم خنده داره یکم شرحش بدم تا منظورمو بفهمین:
حرف من مشکلات زنونه افسانه و شمیم نبود.وقتی میگم مسخرس این مشکلات یعنی مشکلات شما آدمای مکانیکی و دل خوش به آبنبات مسخرس!یعنی وقتی با مورد توجه قرار گرفتن دو پاره استخون و یه بوسه آبکی به اوج میرسین!
شده با شلوار وصله دار بری تو خیابون؟شده شباتو با شکم گرسنه بخوابی؟تا حالا با توگوشی از خونشون پرتت کردن بیرون اونم ساعت 12 نصف شب؟؟
آره واسه من شده همه اینا سرم اومده.
ولی میدونی چیه،هروقت به مرحله ای پوچی و ضعف رسیدی که به اون مشکلات بالا که بهش اشاره کردم بخندی اون وقته که میفهمی چی میگم.
دیگه واست غذا خوردن معنی پیدا نمیکنه که نداشتنت واست درد باشه دیگه نگاه های مردم واست مهم نیست که شلوارت وصله داره یا نه.دیگه هیچ بنی بشری واست مهم نیست که بتونه غرورتو له کنه.
اون وقته که تازه رسیدی به یه جایی،اون وقته که تازه میفهمی ریشه یعنی چی و مشکل ریشه ای چیه.
اون وقته که عشقت جای دوتا آدم مکانیکی دیگه میشه دود و دم دورت. میشه همون صدایی ترافیک و ماشینایی که همه ازش متنفرن. اون وقته که صبح تا شب میشینی صادق گوش میدی و شب تا صبح با اشعار سهراب سپهری میری تو اوج.
پس آره میخندم نه فقط به شما زنا که به همه آدمایی که نمیتونن ببینن میخندم.

2 ❤️

539248
2016-04-30 22:32:11 +0430 +0430

اسم نویسنده کتاب 1984 جرج اورول است که یکی از زیباترین کتابهایی است که تا بحال در ایران چاپ شده و هر کسی که اینجا زندگی میکنه باید حتما یکبار بخونتش شخصا عاشق کاراکتر ابراین هستم خیلی جالبه مخصوصا سورپریز خطهای اخر کتاب
بطور خلاصه اینده ای به تصویر کشیده شده که روشیه اروپا رو فتح کرده و قاره جدیدی به نام اروسیه به وجود اومده و شرایط زندگی مردم بینهایت شبیه شرایط فعلی ماست مخصوصا پلیس اندیشه…

0 ❤️

539271
2016-05-01 06:13:51 +0430 +0430

سوفی عزیز خیلی زیبا نوشتی لذت بردم? ? :-*

0 ❤️

539272
2016-05-01 06:34:54 +0430 +0430

آفرین. داستان عالی بود.

0 ❤️

539276
2016-05-01 07:19:37 +0430 +0430

یه کپی ضعیف و بی ارزش از یه نویسنده دیگه سایت ، بنظرت خیلی هم حتما کار هنری و قشنگی انجام دادی !!!
الان درد جامعه درمون شد با ذکر مصیبت تو!!!
ملت هم که خودشون همه باعث این همه ظلم علیه زنان هستند تا دیدن اسم زن دوباره پای داستان خورده ، جوگیر شدن و لایک کردن هم که ریالی هزینه نداره…
آدم از خوندن نظرات خنده اش میگیره ، تازه کتاب هم به هم معرفی میکنن ، شما بای باید اول روان پزشک به هم معرفی کنید بعد بیایید دنبال مطالعه و‌مشاوره کتاب…
همه مردها هم که کلا بد هستند …
غلط املایی هم که الا ماشا…
مکالمات هم که انگار اصلا حوصله اش رو نداشتی ، اصلا مهم بود برات؟!..
یه چیزی فقط تو ذهنت ورم کرده بود و باید تحویل یه مشت دست به آلت میدادی ، خسته نباشی ، با این شرایط برای اراجیف بافتن کاملا موفق بودی.
حالم بد میشه از اینکه میبینم اینقدر مغز… تو این مملکت ریخته و مجبور به دیدن و تحملشون هستم.

0 ❤️

539290
2016-05-01 08:48:23 +0430 +0430

قشنگ بود ، سبک جالبی از نگارش بود و کوتاه و صدالبته تاثیر گذار

در مورد موضوعش کمی با شارلاتان موافقم

مشکلاتی که توی داستانت عنوان شد به هیچ عنوان تو کَتِ من نمیرفت !اونم به عنوان مشکلی که بشه بهش به چشم یه کمبود نگاه کرد ، بیشتر برام ضعف های زنونه رو تداعی کرد که چقدر راحت و ساده از کاه کوه میسازن ؛ (البته به غیر از مورد آخر که میشه به نوعی اسمشو گذاشت دردناک)

1 ❤️

539293
2016-05-01 09:11:22 +0430 +0430

shabesepid02

دوبار نظرتو خوندم بفهمم چی داری میگی آخر سرم نفهمیدم ! چنجای دیگه هم نظرتو خوندم ، همین کسشرارو تحویل دادی عزیز برادر 🤤 کلا فازت چیه ؟!

1 ❤️

539300
2016-05-01 09:54:14 +0430 +0430

مستر فاک ، شما یه دوره اکابر برو بعد بیا اینجا رو هر داستان نظر بده ، کاری هم به بقیه نظرات نداشته باش ، همون زرررری که رو داستان میذاری به حد کافی مزخرف هست ، دیگه زیاد به معنی و‌ مفهوم نظرات بقیه کاری نداشته باش ، اینم آویزه گوشت کن ، فحاشی جوابش فحاشیه پس چاک دهن رو سفت بگیر که با من یکی نخوای بددهنی و فحاشی کنی که عینش رو بهت جواب میدم

0 ❤️

539311
2016-05-01 12:27:45 +0430 +0430

سوفی عزیز

5 سال پیش درست تو همین ایام سال بود که تو گوگل زدم داستان سکسی و اونم نامردی نکرد و با یه تیپا پرتم کرد تو شهوانی. اون موقع ها معمولا داستانای خوبی میذاشتن ولی دیگه روز به روز محتوای داستانا آبکی تر شدن و در نهایت فکر کنم آخرین بار 3 سال پیش بود که اومدم قسمت داستانهای سایت ولی دیشب شیوا لینک این صفحه رو داد و اومدم خوندم و ازش بابت این لطفش ممنونم.
سوفی جان شرمنده من بلد نیستم از کسی یا چیزی الکی تعریف تمجید کنم و داستانت از دید منه بیسواد با عقل ناقصش به عنوان بیان یه درد اجتماعی خیلی خوب اومد و باید بابت قلمت بهت تبریک بگم ولی از اونجایی که کاربر شهوانی معمولا موقع خوندن داستان یه دستش تو شورتشه به نظر من قسمتهای پورنش رو یه کم بیشتر کنی هم جذابیتش برا کاربر میتونه بیشتر بشه و هم به قول ادی با تم سکسی شهوانی سازگارتر میشه.(این فقط نظر شخصی و غیر کارشناسی منه).
در کل خوب بود و خسته نباشی.

و اما کاربر عزیز shabesepid02 اولین باریه که نوشته ای از شما میبینم، بنابراین هیچ ذهنیت منفی یا مثبت قبلی نسبت به شما ندارم ولی با همین چند سطر دقیقا برام تداعی کننده اون بنده خدا (اسمش یادم نیست شرمنده) تو کارتون گالیور هستی که میگفت من میدونستم …
راستش حالم از آدمایی که خودشون هیچی نیستن ولی به همه از بالا نگاه میکنن بدجور به هم میخوره.
نمیدونم آقا باید خطابت کنم یا خانوم ولی هر چی که هستی توصیه میکنم اول یه چشمه از هنرهات رو به مدم نشون بده بعد بیا اینجا برو رو منبر و برا بقیه متاسف باش.
به نظر من برای کسی که حتی تو دنیای مجازی نمیتونه شخصیت ثابت و مشخصی داشته باشه (شهامت نداشته باشه که با کاربری اصلی خودش پست بذاره و یا برای کاربری فیکش حتی پروفایل شخصی درست کنه) این صحبتها یه کم بیشتر از کوپونش هست و بدجور تو ذوق آدم میزنه.
در نهایت عزیز دل برادر اگه تحمل اینهمه مغز … تو این مملکت برات سخته مگه ما جلوتو گرفتیم؟ تشریف ببر پیش از ما بهترون تا اینهمه هم اذیت نشی.

5 ❤️

539321
2016-05-01 14:57:20 +0430 +0430

ففففاککککک

خوب بود

0 ❤️

539343
2016-05-01 19:56:09 +0430 +0430

عزیزی که اسم تخیلیت آدم رو به خنده میندازه ، جو قدیمی بودن هم به شدت احاطه ات کرده ، از اینکه برات تداعی نوستالژی گالیور رو داشتم خوشحالم ، اما رفتم تو پروفایلت ، حرفهایی که اونجا زدی رو‌خوندم ، راستش با کسایی که دلپیچه دارن و مدام عشق قهوه ای کردن افراد رو دارن حال نمیکنم بحث کنم ، اما شما که قدیمی هستی و لات محله شهوانیایی ، هوای ما جدیدا رو داشته باش ، لااقل بذار حرفمون رو بزنیم ، توکه کلی تاپیک ساختی ،حداقل باید تحمل نظر مخالف و غیر رو ولو غیرمنطقی و پرت داشته باشی ،اما نه شما ها هنوز همونایی هستید که اگه زور برسه دستتون اولین کارتون اعدام مخالفاست ، پس الکی جو آزادیخواهی نگیرتون ، من خارج از خراب شده شما هستم اما هنوز ذهن… مثل شماها دورم ریخته …

1 ❤️

539348
2016-05-01 20:34:43 +0430 +0430

سلام خدمت سوفی عزیز…
داستان تقریبا خوبی بود ولی ای کاش جمله بندی تو داستان یکم از این حالت خشک و یه نواخت بیرون میومد و صحنه پردازی ها هم کمی با شرح و بسط بیشتری همراه بود.
در باره مشکلاتی که اون 4 شخصیت خانم باهاش دست و پنجه نرم میکردن باید عرض شود که گرچه ممکنه بسیار آزار دهنده باشه اما مختص به جنس زن نیست و رد پاشو میشه به صورت گسترده حتی تو جنس مذکر هم پیدا کرد(نمونش همین خجالتی بودن تو ارتباط با جنس مخالفه که مثلا خود من هنوزم در رابطه باهاش مشکل دارم).هرچند نمیشه انکار کرد که این مشکلات برای زنان ایرانی حاد تره.
لایکشم کردم. موفق باشی.

0 ❤️

539444
2016-05-02 08:44:26 +0430 +0430
shabesepid02: آدم از خوندن نظرات خنده اش میگیره ، تازه کتاب هم به هم معرفی میکنن ، شما بای باید اول روان پزشک به هم معرفی کنید بعد بیایید دنبال مطالعه و‌مشاوره کتاب...

پس یه زحمت بکش چن تا از اون روانپزشکایی که داروهای خودتو میدن به مام معرفی کن ? کی میدونه شاید بزودی یکیشونو ملاقات کردم… الان میبینم خودمم یواش‌یواش دارم با این دیوونه‌خونه‌ی شگفت‌انگیز حال میکنم، خعلی باحاله… یکی دس به شومبول میاد اینجا از فرگشت و تکامل تئوری میده بیرون با تبلیغ فرهنگ و فوش خوارمادر،… یکی میاد دمبال گی‌بازیو از اسلامم دفا میکنه،… یکی دیگه خیام و رازی رو دستاورد اسلام میگه،… یکی با استدلالای رائفی‌پور تز صلح‌طلبی با دنیا میده،… یکی دیگه با ندای جادوجمبل و نیروهای شیطانی، دعوت به زدودن خرافات میکنه،… اون یکی میشینه بنگ میزنه با دود و دمش میره بالامالاها اوج میگیره به بقیه میخنده،… یکی دیگه سکسای ضبدریشو موقتن بخاطر احترام مارمضون تعطیل میکنه،… اون یکی از کیر ختنه‌نشده‌ی خارجیا تو پروفایلش بالا میره به خیال خودش میشه “ارباب گا”،… یه کسمخی مث تو هم میاد تو سایت پورن زیر داستانای سکسی فاز منتقد (اونم انقد جدی!) ورمیداره! خودمونیم فک کردی ادمین چقد بت پرداخ میکنه بیای حکم هیئت ژوری برا داستانا داشته باشی؟ چی زدی که فک کردی اینجا آکادمی نویسندگی سکسیه؟ انصافن جنسش مرغوب بوده… با هیچ داستانی هم که موافق نیسی، هرجا دیدم کامنتاتو فقط گلواژه تف دادیو ایرادای تخماتیک گرفتیو به نظرای بقیه حمله کردی! مردک روانی آخه به تو چه سلیقه بقیه؟ تو خوشت نمیاد چرا دق و دلیتو رو نظرای موافق خالی میکنی؟ اگه منتقدی بیا مث آدم فقط نقاط ضعف داستانو بنویس بعدشم محترمانه سیکتیر کن پی کارت، این جلزو ولز الکی واسه چیته؟ خنده‌م میگیره که این همه کینه معلوم نی از کجات موج میزنه، یکی ندونه فکر میکنه همه عقده‌های زندگیت تخصیر نویسنده‌ی داستانه! پسر خوب تو خعلی اگه نگران کیفیت داستانای سایتی، این گوی اینم میدان، خودت بیا یه اثر خلق کن مینیم چیزی بارت هس یا فقط بلدی انرژی منفی قل بدی وسط مردک بی‌مصرف! خودمونیم وژدانن فازت چیه از اینهمه ساز مخالف زدن؟ (بجز جبران کمبودای روانی خودت) قصدم کل‌کل باهات نیس چون میدونم مریضی، دلتم به همین کل‌کلای مجازی خوشه پس اوضاتو وخیم‌تر نمیکنم، امیدوار بودم کمکی ازم بربیاد ولی شرمندم که از روانپزشکی اطلا ندارم برا تجویز داروی بهتر واست، ولی طبق روانشناسی بت گوشزد میکنم؛ کسی که میاد همچین جایی اینچنین با عزم راسخ، قلم ستیزو مخالفت با این و اون دسش میگیره، تابلوئه تو زندگی واقعیش از کمترین اهمیت شخصیتی برخوردار نیس. خلاصه یه فکری به حال خودت بکن، اینجوری بخوای پیش بری عاخر از شدت عقده دق میکنی…

6 ❤️

539446
2016-05-02 08:47:21 +0430 +0430

عالی بود سوفی عزیز مثل همیشه لذت بردم ?

2 ❤️

539454
2016-05-02 09:44:45 +0430 +0430

اسکلت چلقوز شعری ، منکه اراجیفت رو‌نخوندم بسکه زیاد زررررر زده بودی ، اما
حالا که زرررررهات رو زدی ، لطفا خف بگیر بابا … کی تو رو حساب کرده که اینهمه برا خودت آخوندبازی درآوردی رو منبر ، اصلا حوصله ام نمیکشه با تو یکی بخوام یکی به دو کنم …

1 ❤️

539481
2016-05-02 13:06:49 +0430 +0430

عرض شود که من تو طول عمرم حتی یه نخ سیگارم نکشیدم که حالا بخوام با بنگ کشیدن برم تو اوج!
اون دوستی هم که از سر عصبانیت یا کمبود به شخصیت منی که نمیشناسه حمله میکنه،فقط ضعف شخصیتی و بی منطق بودن خودشو نشون میده.
و باور کنید با این کاراش ذره ای منو عصبانی نمیکنه که هیچ،شخصیت خودشو بیشتر از قبل پیش بقیه اعضای سایت کوچیک میکنه.و منم جز لبخند چیزی تحویلش نمیدم.
به قول صادق((هرچی کردی من میبخشم/ کل تیرات خوردن به سنگ)).از دوستان عزیز هم معذرت میخوام اگه مشکلات زیر خشتکشون و مورد توجه قرار نگرفتن توسط دو پاره استخون شده دغدغه فکریشون و منم به این دغدغه ها میخندم!!
درست مثل بچه ای که واسه رسیدن به یه آب نبات کم ارزش چیزای خیلی بهتری رو نادیده میگیره!
شمام دوست عزیز ناراحت نباش برو به همون تاپیک ((کیر های پلاسیدت)) برس.
محتویات جمجمت رو هم بذار همون جور کپک زده باقی بمونه!عوضش به محتویات داخل خشتکت برس و باهاش صفا کن.??

1 ❤️

539483
2016-05-02 13:13:07 +0430 +0430

اما شب سپید!
بهم گفته بودی نقش نخود نرسیده رو بازی میکنم!
جالبه که همین نخود نرسیده تورو اینقدر عصبانی کرده که داری به شخصیتش حمله میکنی!
پرخاش میکنی منم با زبون خوش جوابتو میدم اینکه دیگه ناراجتی نداره.
شما هم اگه فکر میکنی با حرفات میتونی منو عصبانی کنی یا ذره ای منو به هم بریزی،بفرما این گوی و اینم میدان. میخوام ببینم چقدر بنیه داری. منم که به جز زبون خوش بلد نیستم جور دیگه ای صحبت کنم پس شرمنده ? ? ? ? ?

0 ❤️

539486
2016-05-02 13:59:30 +0430 +0430

شعری در وصف حال ما و shabesepid02 سرودم که میگم شاید حرف دل سایر هم باشه:
یه روز سخت و قوی بودی چو آهن
همان روز آهنان کاه گل شدند!!!
یه روز آسمان جل و علاف شدی
همه آسمان جلان شاغل شدند!!!
برای عده ای روزی شدی خیر و نیکو )khayyer(
ز شر تو همه نیکودلان جاهل شدند!!!
برای یار گشته ای دیوانه امروز
دریغا که همه دیوانگان عاقل شدند!!!
مفهومش اینه که عزیزم شما تو هر اجتماعی میری همه از اون اجتماع فرار میکنن بس که شما با نزاکت و با شخصیت هستی!!! پس بیا لطف کن و حالا که امکان خروج از جامعه بشری رو نداری لااقل با خروج از اجتماع شهوانیان دل صد ها جوون ایرانی رو شاد کن!!!

0 ❤️

539487
2016-05-02 14:10:51 +0430 +0430
NA

داستان مشتی اراجیف بیش نبود
توهمات ذهن مریض نویسنده بود
خندم میگیره از این همه چرت و پرت
همه خواننده ها کسمغزن
فقط من بلدم
بقیه شعور ندارن
خلاصه تمامی نظرات شب سپید در تمامیه داستان ها
مرد ناحسابی مگه داری بابت نوشتن نویسنده ها حقوق بشون پرداخت میکنی؟
یکی میاد دلنوشته هاشو اینجا مینویسه
هیچ ادعاییم نداره
بعد تو زرتی میای کلی کسشعر تفت میدی که من بافهم الباقی همه روانی
چرا فک نمیکنی تو مریضی؟
نگاه کن تویی که با همه فرق داری
پس مشکل از خودته نه از این همه کاربر
نهایتا از داستان خوشت نیومده ،نظر مخالفتو بذار بعدم بشین زر نزن
تو خر کی هستی که بخوای راجب نظرت بقیه قضاوت کنی
حالا هر کی چی بگه تو دوباره کسشعراتتو تفت میدی چون واقعا مریضی
از همه دوستان خواهش میکنم ممبعد همچین نظراتی رو نادیده بگیریم و با کسایی که ارزش بحث کردن ندارن،هیچ بحثی نکنیم
چون این از درون میسوزنشون

1 ❤️

539494
2016-05-02 15:08:30 +0430 +0430

با خوندن داستان شما یاد این مطلب افتادم

مسافر کناری مدام خودش را رویم می اندازد ، دستش را در جیبش می کند و در می آورد ، من به شیشه چسبیده ام اما هر قدر جمع تر می شوم او گشادتر می شود … موقع پیاده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد می کنند ….
*(تقصیر خودم بود باید جلو می نشستم …!!!) مسافر صندلی پشت زانوهایش را در ستون فقراتم فرو می کند ، یادم هست موقع سوار شدن قد چندانی هم نداشت ، باید با یک چیزی محکم بکوبم توی سرش ، چیزی دم دستم نیست احتمالا فکر کرده خوشم آمده که حالا دستش را از کنار صندلی به سمت من می آورد….
*(تقصیر خودم بود باید با اتوبوس می آمدم …!!! )
اتوبوس پر است ایستاده ام و دستم روی میله هاست ، اتوبوس زیاد هم شلوغ نیست و چشمان
او هم نابینا به نظر نمی رسد ولی دستش را درست در 10 سانت از 100 سانت میله ای که من
دستم را گذاشته ام می گذارد … با خودم می گویم ” چه تصادفی ” و دستم را جابه جا می کنم … اما تصادف مدام در طول میله اتفاق می افتد ……
*(تقصیر خودم است باید این دو قدم راه را پیاده می آمدم …!! )

پیاده رو آنقدر ها هم باریک نیست اما دوست دارد از منتها علیه سمت من عبور کند ، به اندازه 8 نفر کنارش جا هست ولی با هم برخورد خواهیم کرد … کسی که باید جایش عوض کند ، بایستد ، جا خالی بدهد ، راه بدهد و … من هستم …
*(تقصیر خودم است باید با آژانس می آمدم …!!! )

راننده آژانس مدام از آینه نگام می کند و لبخند می زند … سرم را باید تا انتهای مسیر به زاویه 180 درجه به سمت شیشه بگیرم … مدام حرف میزند و از توی آینه منتظر جواب است …خودم را به نشنیدن می زنم … موقع پیاده شدن بس که گردنم را چرخانده ام دیگر صاف نمی شود …
چشمانش به نظر سالم می آید اما بقیه پول را که می خواهد بدهد به جای اینکه در دستم بگذارد از آرنجم شروع می کند … البته من باید حواسم می بود و دستم را با دستش تنظیم می کردم ….
*(تقصیر خودم است باید با ماشین شخصی می آمدم …!!! )
راننده پشتی تا می بیند خانم هستم دستش را روی بوق می گذارد… راه می دهم … نزدیک شیشه ماشین می ایستد نیشش باز است و دندانهای زردش از لبان سیاهش بیرون زده است … “خانم ماشین لباسشوئی نیست ها “…. مسافرهای توی ماشین همه نیششان باز می شود … تا برسم هزار بار هزار تا حرف جدید می شنوم …و مدام باید مواظب ماشین هایی که فرمانهایشان را به سمت من می چرخانند باشم …موقع رسیدن خسته هستم … اعصابم به کلی به هم ریخته است.

*(تقصیر خودم است زن جماعت را چه به بیرون رفتن !!!)

0 ❤️

539502
2016-05-02 17:14:43 +0430 +0430

سلام مطلب چند جرعه زنانگی را همراه نظرات خواندم . دلم میخواست در مورد مطلب ارسالی به بخش داستان شما مطالبی را بنویسم و ارسال کنم ولی باتوجه به نظرات زیر از انجامش منصرف شدم چون متوجه سطح و کیفیت مطالب شدم که از سطح دانش من بیشتر است و بهتر دیدم در چنین محیط متشنجی وارد بحث نشوم و تنها به گفتن این نکته اکتفا کنم که شما بخاطر تجربه تلخ زندگی خودتان که مقداری از آن دلیلش نوع انتخاب زندگی خودتان بوده و باقی نیز جامعه و محیط و نوع خانواده ای که در آن بدنیا امده و رشد یافتید و دیگر عوامل مانند دوستان و مدرسه و غیره بوده .درست مانند همه انسانهای عالم که چنین عواملی نوع زندگی و کیفیت و کمیت آن را مشحص میکند برای شما نیز چنین بوده ولی شما بیشتر از آنچه باید و طبیعی است نگاه مردستیزانه دارید که این بیشتر برمیگرده به همان مسائلی که شما را در شرایط موجود قرار داده بود که چنین مردانی بیشتر با شما ارتباط داشته باشند و نهایت نیز نگاه شما اینگونه شده ولی بهتر است این راهم فراموش نکنید در نگاه همان مردها نیز میتوان به زنانی مطابق صفاتی که شما به مردانش داده بودید را کم وبیش یافت که اگر بپای صحبت آن مردان بنشینید متوجه شباهت بسیار کاراکترهایتات خواهید شد که از زبان مردان مورد نظر فقط جای جنسیت انها با جنس مخالف تغییر کرده و برخی اهمال و رفتار متناسب جنسیت افراد نیز تغییر کرده است و خلاصه اینکه برداشت شما از مردان میتواند مشابه برداشت آن مردان از زنان جامعه ای که شما بتصویر خواستید دراورید دارد . القصه اینکه شما اگر بجای اینکه اینگونه زندگی میکردید نوعی بهترزندگی میکردید با مردان خوب و با شخصیت بسیاری شابد برخورد میکردید . برای مثال آیا این مردان در نوشته شما را میتوان با مردان متشخص و آبرومند و تحصیل کرده مقایسه نمود ؟ هرکسی همان نگاهی را از جامعه خواهد داشت که متناسب جایگاه اجتماعی خودش میباشد و بزبان ساده تر هرکسی هرچه میبیند بنوعی بازتاب در آئینه رفتار خودش میباشد که میبیند و حرف آخر اینکه بهتر بود بجای اینکه هرکسی انتقاد کرد چه درست یا نادرست را بد برداشت نکنید و درمقام پاسخگویی برنمیامدید و از تعریف های دیگران نیز شادمان نمیشدید من اولین برخوردم با این سایت و اولین نظری که دادم درمورد مطلب شما بود .

0 ❤️

539507
2016-05-02 17:42:59 +0430 +0430

شارلاتان
بهت گفتم نخود هر آش نشو ،بخاطر اینکه به کسی که با تو بحثی نداره شروع به توهین کردن کردی ، همین حالا هم بهت میگم نخود هر آش نشو ، چون کاری به کارت ندارم ، قرار نبود عصبانیت کنم و چنین هدفی رو هم ندارم.
اما
تکلیف اون نجوا مغز … که معلومه خودش برای خودش قد قد میکنه و اسمش رو میگذاره شعر ، هههه عزیز من تو مرررررر هم نمیتونی بگی چه برسه به شعر ، مفهومش رو هم بذار دم کوزه باهاش کردی برقص…

پایه ترین
اولا فحاشیات که نثار شخص شخیص خودت
ثانیا برو بالا بذار باد بیاد
ثالثا من همچنان هستم ، پس بیخود خودتون رو برای خسته کردن من اذیت نکنید…

0 ❤️

539509
2016-05-02 18:12:25 +0430 +0430

Shabesepid02:
عزیزم اونایی که باید تو رو آروم کنن الان توی اسپانیا دارن گاوبازی میکنن!!!
ما مرگ هم بلد نیستیم بنویسیم منتظر هنرنمایی شما تو بخش داستانا هستیم!
شمام فحاشی کن خوش باش امیدوارم به بلوغ که رسیدی در رفتارت تجدیدنظر کنی

1 ❤️

539519
2016-05-02 19:58:50 +0430 +0430

Holy Mother of Nature!!!
من به تو توهین کردم شب سپید!!!
من از وقتی عضو این سایت شدم به هیچ احد الناسی توهین نکردم و نخواهم کرد.
اگه به ایول عزیز توهین میکنی و بعدش حاشا میکنی که با الف_شین بودی و من میام ازت سوتی میگیرم که این اسمش توهین نیست آقای یا خانم محترم.
اگرم نخود هر آش بودن به معنی ساکت نبودن در مقابل توهین هایی که به بقیه اعضای سایت میکنی من ترجیح میدم ساکت نمونم شمام هر لقبی دوست داری رو من بذاری برام مهم نیست.
اگه انتقادی هست بهتره بدون پیش داوری راجع به شخصیت نویسنده اون انتقاد مطرح بشه نه اینکه چون از نوشته خوشمون نمیاد بیایم بقیه رو با خاک یکسان کنیم.

0 ❤️

539525
2016-05-02 20:36:02 +0430 +0430

shabesepid02 باعشه همه ما خف میگیرم فقط تو حرف بزن که از عقده منفجر نشی. بهرحال مریضی دیگه باس مراعات حالتو کرد! داروهاتم به موقع بخور بلکه دق کردنت به تأخیر بیفته…
قصد مام یکی به دو با تو نیس، فقط دلسوزتیم :)

و همچنین این عزیزی که خودش اومده سهمشو از شرح حال دارلمجانینی که بنده ذکر کردم سوا کرده برداشته! شنیدی میگن «حرفو که بندازی زمین صاحبش برمیداره»؟ حکایت خودته، اگه بنظرت دودو دمی بنگی نیسی پس چرا اون مثالو به خودت گرفتی انقد به هم ریختی عزیزدل خاله؟ تشخیص حد شخصیت من از ذهن اعضای سایت توسط تو که این مثالو بیشتر تایید میکنه! درضم لبخن بزنی من خوشحال میشم. یکی از اهداف عضویتم همین لبخن نشوندن رو لب اعضاس، از اسمم گرفته تا بیشتر تاپیکام به همین قصده، حالا یکی مغزش نمیکشه هر چیو نمیفمه خشتک‌محور میبینه دیگه مشکل از افق دید خودشه که اشتباهی عصب حفره‌های مغزش سمت پائین‌تنه‌س. هرچن درک این حرفا هنو زوده واست عزیزدل، چون جوگیری اقتضای سنتم هس زیا بت ایراد وارد نیس، منم این دورانو گذروندم، ولی یاد بگیر دردایی که از قوه درک و فهمت خارجه رو قضاوت نکنو به سخره نگیر، مخصوصن جنسیتیاش، چه بسا امکان داش خودتم دختر به دنیا بیای…
بگذریم، میدونم بجا فک کردن به این حرفا، الان همه دغدغه‌ت اینه یه چی جواب بدی که از جوی که گرفتت دفا کنیو به خیالت کم نیاری، قصدم یکی به دو با تو هم نیس چون نه وختشو دارم نه حوصلشو، مسخره‌ترین چیز واسم بحث و جدل مجازیه اونم با یه مخ ایزوگام شده، بقول شاهین «با تو کل‌کل و بردو باخ واسه ما باخته، جهان منو واسه جنگ با کوچیکا نساخته» ? ?

2 ❤️

539537
2016-05-02 21:01:46 +0430 +0430

درضم با نیت قلبی دلسوز از درگاه عاقا عمام رضا التماس شفای عاجل دارم برا مغزی که بین اون همه تاپیک فقط “کیرهای پلاسیده” به چشمش میاد بعد نگران خونرسانی مضاعف به خشتک بقیه‌س! 👼

2 ❤️

539580
2016-05-02 22:45:24 +0430 +0430

با تشکر از سوفی عزیز بابت وقتی که برای توضیح گذاشتی و پوزش بابت نظر غیر کارشناسیم. من نمیدونستم که تو بخش داستان قسمت اروتیک و اجتماعی از هم تفکیک شدن ببخشید. ?

در مورد اون کاربر هم اگه احساس میکردم نظرش صادقانه و از سر دلسوزیه به هیچ عنوان دخالت نمیکردم ولی چون تو مطلبشون چیزی جز حسادت و توهم خودبزرگ بینی ندیدم با اجازتون برای آخرین بار جوابشون و میدم.

جناب shabesepid02

عزیزی که اسم تخیلیت آدم رو به خنده میندازه

خنده دار بودن و یا با مسماء بودن اسم کاربری من ارتباط مستقیم با سطح شعورر طرف مقابل و میزان شناختش از من داره که ظاهرا شما از هر دوتاش بی نصیب بودین.

**جو قدیمی بودن هم به شدت احاطه ات کرده **

اگه بدون اجازه شما خواستم اشاره ای به سیر نزولی محتوای داستانهای سایت بکنم از شما معذرت میخوام.

**از اینکه برات تداعی نوستالژی گالیور رو داشتم خوشحالم **

شما برام تداعی کننده گالیور نبودین ، بلکه فقط تداعی کننده یکی از آدم کوچولوهای داستان بودین که همیشه ذهن منفی داشت. وگرنه شما کجا و گالیور کجا ؟

اما رفتم تو پروفایلت ، حرفهایی که اونجا زدی رو‌خوندم ، راستش با کسایی که دلپیچه دارن و مدام عشق قهوه ای کردن افراد رو دارن حال نمیکنم بحث کنم

اینکه میبینم با شخصیتم حال نکردین خیلی برام خوشحال کننده هست. چون اصولا کسی که خورده شیشه داره نبایدم با من حال کنه.

**اما شما که قدیمی هستی و لات محله شهوانیایی ، هوای ما جدیدا رو داشته باش ، لااقل بذار حرفمون رو بزنیم **

اتفاقا شما برخلاف تاریخ این کاربریت که خدا میدونه چندمین کاربری فیکت هست به نظر من از کاربرای قدیمی سایت و از داستان نویسهای به نام شهوانی هستی ولی از اونجایی که ماکزیمم افق دیدت نوک دماغت هست و تحمل دیدن موفقیت کس دیگه ای رو نداری به خیال خودت با کاربری فیک اومدی که کار سوفی رو بی ارزش جلوه بدی ولی غافل از اینکه …

من اگه پیگیر داستانها بودم الان با قطعیت اسمتم میگفتم که کدوم کاربر هستی.

توکه کلی تاپیک ساختی ،حداقل باید تحمل نظر مخالف و غیر رو ولو غیرمنطقی و پرت داشته باشی ،اما نه شما ها هنوز همونایی هستید که اگه زور برسه دستتون اولین کارتون اعدام مخالفاست ، پس الکی جو آزادیخواهی نگیرتون

اینجا رو هم بدجور به کاهدون زدی. من اگه صدتا خصوصیت منفی داشته باشم و یه دونه مثبت ، اون یه دونه هم اینه که تا دلت بخواد در مقابل انتقاد (حتی فحاشی) تحمل دارم و با آرامش برخود میکنم ولی خوب یا بد خط قرمز من دوستانم هستند و وقتی ببینم شخصی از روی بخل و حسد و عناد میخواد کار با ارزش دوستم رو بی ارزش جلوه بده اون موقع نمیتونم دخالت نکنم.

**من خارج از خراب شده شما هستم اما هنوز ذهن… مثل شماها دورم ریخته … **

این قسمت مطلبتم انقد چیپ بود که اصلا ارزش جواب دادن نداشت.

امیدوارم که مجبور نشم دوباره جوابی برا شما بنویسم.

با پوزش مجدد و آرزوی توفیق روز افزون برای سوفی عزیز. ?

1 ❤️

539592
2016-05-02 23:43:35 +0430 +0430

خیلی معذرت میخوام اگه اونقدر ناقص العقل نیستم که معنی تیکه پراکنی به خودم رو متوجه نشم! و لابد بنگی خطاب کردن کسی رو که نمیشناسید باعث سعود شخصیت شما به مراتب بالاتر و احیانا نیمه نهایی و فینال میشه!درسته که به بنده توهین کردید ولی خب عیبی نداره من که گفتم((هرچی کردی من میبخشم/کل تیرات خوردن به سنگ)).
اونایی که بهم میگن چرا به افسانه و شمیم میخندی باید بهشون بگم که من جنس مذکرم آره جنس مذکرم ولی تو زندگیم هم افسانه بودم هم شمیم و هم اکرم…(آره منم مثل همین افسانه شما تا به حال سکس نداشتم)
ولی وقتی خودمو از تعلقات جدا کردم ،وقتی از فکر به سکس و توجه و پول زدم بیرون.تازه اون موقع افکارم واسم خنده دار شد.تازه فهمیدم زشتی و زیبایی دنیا عمیق تر از این خواسته های کم ارزشه…حق میدم که حرفای منو متوجه نشین چون هنوز اسیر این خواسته های آبکی هستین و دل کندن ازش واستون سخته.ولی باور کنین خواسته هاتون خنده داره چه مرد چه زن.
حالا شمایی که فکر میکنی مغز خودت ایزوگام نیست و بازه ای کاش به جای برچسب بنگی زدن به من لااقل منظورمو میپرسیدین یا حداقل راجع به حرفام فکر میکردین.
عیبی نداره دوست عزیز شما تو خود عقاب پنداری خودت احساس بزرگی کن و فکر کن من کوچیکم.اخه میگن:گیریم گنده باشی میخوری به در و دیوار.
و منم که به جز لبخند چیزی ندارم بهت بدم:) :)

0 ❤️

539596
2016-05-02 23:58:55 +0430 +0430

درباره اون تاپیک هم عرض کنم که فقط یه چشمه از هنرنمایی های خشتک باد کن!شما بود.
نمیدونم شما به اصطلاح روشنفکر نماها این خیال خود بزرگ بینی و دانای کل بودنتون از کجا ناشی میشه که حتی به خودتون اجازه پرسش از طرف مقابل رو هم نمیدین تا منظورشو توضیح بده و همیشه راجع بهش پیش داوری میکنین.
کامنت اول و دوم بنده هم ربطی به جنسیت اون خانم ها نداشت و بیشتر یه مسئله کلی بود.
و باز هم چیزی به جز لبخند هدیه نمیدم.:) :)

0 ❤️

539602
2016-05-03 01:52:44 +0430 +0430

خدمت شریفت عرض شود که صعود شخصیت، اونم چنین جایی بعید میدونم برا کسی افتخارآفرین باشه، اونم وختی مبناش زدن تو ذوق یکی باشه که هنو مراحل تجربه رو داره طی میکنه فقط از رو اقضای این سن یوخوده جوگیر شده که همونطو که پیش‌تر نیز عرض کردم تاحدودی طبیعیه… لاکن مشکل از اونجا شورو میشه که این جو قشنگ، توهم شدید فتح قله حقیقت محض رو به دمبال داشته باشه و شخص جوگیر، با افتخار بیاد درد میلیون‌ها نفرو که نمیتونه جاشون باشه تا حسشونو بفمه به سخره بگیره! این ادعات که با یه بغض دراماتیک خودتو راحت جای سه تا زن با سنین مختلف دیدی، انقد دیگه خنده‌دار بود که موقع خوندنش نسکافه از دهنم پاشید رو مانیتور لب‌تاب! ممنونم ازت نصفه شبی یکم دلم شاد شد. یه جمله معروف هس که میگه «اگه مردی، بیا ایران و زن باش!» هنو خعلی مونده که دردای یه زن تو این جامعه برات حتی قابل هضم بشه. شاید بزرگترین شانسی که تو زندگیت اوردی اینه که توی این کشور دختر به دنیا نیومدی، همینم شکرانه به جا بیار. درضم عارضم خدمتت که از این عرفانای “سطحی انگاری سکس” تو این دوران زندگی رو منم تجربه کردم پسر خوب، خیال نکن نمیدونم الان دقیقن تو چه فازی هسی، این حرفای فرامکانیکیو دل کندن از مادیات، خودم همشو از برم، خلاصه کلام بقول همون جناب، تو همون شعر: «تو جایی داری میشاشی که ما قبلن ریدیم» البته امیدوارم اینو دیگه با منطق خودت توهین فرض نکنی، چون فقط مثالیه صرف جایگیری لب مطلب تو مغز ناپخته‌ت که عشق رپم هسیو سازگاری باش داره ?.
اون استعاره بنگ و خنده هم که گفتم، توهین نیس. اگه با افراد بنگی تجربه نشست و برخواس داشته باشی، یه ویژگی مشترک دارن که بعد مصرفشون اوج که میگیرن میرن اون بالامالاها و شورو میکنن خندیدن به اطرافیاشون، بعد ازشون میپرسی چرا میخندیدی میگن تو نمیتونی ببینی ما چیا میبینیم، چیزی دقیقن شبیه همین حالت جنابالی که درمورد قلّه‌‌ای که خیال فتحشو داری وصف کردی. برام جالبه که از رو همین قلّه خیالیت، چجوری داری مارو خودبزرگ‌بین و دانای کل فرض میکنی! ? افکار بامزه‌ای داری، بشخصه برا من یکی سرگرم‌کننده‌س…
درضم شکسه نفسی میفرمائید، هنرنمایی پشم فِر زن جنابالی با حرفات، به مراتب هنرمندانه‌تر از تاپیکای حشرمحور بنده‌س. ضمن اینکه شدت اختصاص خونرسانی بیولوژیت اگه افقش بره بالاتر، چشمه‌های غیرمرتبط با حشر نیز خواهی دید. بلکه بجا خشتک مبارک، مخت باد کنه. ? ?

1 ❤️

539617
2016-05-03 06:13:58 +0430 +0430

شارلاتان بهت یه معذرت بدهکارم ، راست میگی تو توهین نکرده بودی ، برای همین معذرت میخوام.
اما
همه کسایی که نظر من باعث شد شخصیت های حیوون صف خودتون رو به نمایش بگذارید ، از اینکه میبینم تحمل نظر منفی رو ندارید خیلی خندیدم اما دیگه بسه ، نگران سلامتی خودم شدم ، بالاخره خنده هم حدی داره ، دوستی تو شخصی برام پیام داده که با این … ها بحث نکن ، چون اینا تو عالم هپروت خودشون هستن ، خوب که فکر میکنم واقعا چرا باید با یه مشت … جدل کنم ، برای همین ، منبعد دیگه به اراجیف تکراری و زرررر های مفت تون جوابی نمیدم ، اما همچنان هستم و همچنان شب این سایت رو با نظرهام رو سپید میکنم.
به اون کاربر شاس… هم که گفته بود من کاربر قدیمی این سایت و از نویسنده هاش هستم عرض شود ،نه عزیزم ، من نه نویسنده هستم و نه حوصله شعرو غزل نوشتن برای ملجوقین زیر سن قانونی این سایت رو دارم ، قبلا تو سایت لوتی برای چند وقتی بودم اما اینجا فقط چندماهه که اومدم و با بودن کنار این ملجوقین و نظرها شون و تاپیک هاشون میخندم .
البته اینجا آدم متوهم زیاده ، که احتمالا یکیش هم تویی …

0 ❤️

539625
2016-05-03 07:04:30 +0430 +0430

ای جانم سوفی عزیزم نمیدونستم دست به قلم داری دوست داشتم قلمتو امیدوارم اخرین داستانت نباشه…

داستانت واقعا زیبا و در عین حال دردناک بود این نوشته برخی از دردهای جامعه را که سالهاست به آن عادت کرده ایم پیش چشمم آورد بسی متاسف شدم …

0 ❤️

539632
2016-05-03 07:46:26 +0430 +0430

خوبه که حوصله بحث کردنو نداری و… ? ?
حالا شمایی که لحظه ای مثل من چیزی رو ندیدی و ادعات میشه که منو میفهمی بدون چیزی که من میگم برگشت پذیر نیست که با بالا رفتن سن آدمو تغییر بده. که اگه بود 5 سال منو درگیر خودش نمیکرد! و نمیدونم چجور آدمی پیدا میشه که بعد تجربه همچین چیزی آخر سر محتویات خشتک خودشو بقیه واسش دغدغه بشه.
در مورد شخصیت های زنم بگم که آره من نه تنها اونا بلکه بد تر از اونم تجربش کردم و با افتخارم میگم که بهش میخندم و محکم و قاطع میگم که خیلی سطحیه.شمام منو نمیشناسی و نمیدونی که تو تک تک ثانیه های زندگیم هم مرد بودم و هم زن!
حالا چی شده که منه مذکر تونستم خودمو از سکس و توجه بی نیاز کنم و اونا نمیتونن!
شمام مطمئن باش اگه ده سال دیگم ازم بپرسن همینو میگم ولا غیر.
راستی فرمودید که بنده عشق رپم. آره انکار نمیکنمش که((لیلای من هیپ هایپ اون بم میگه تو مجنون)).
و در آخر منه ((جو گیر!)) که به جز لبخند چیزی ندارم که بدم:) :)

0 ❤️

539640
2016-05-03 08:40:46 +0430 +0430

اینکه بحث نیس گفتم یکم نصیحتت کنم! ;)

اینجوری که حضرت عالی دغدغه‌های همه رو محتویات خشتک میبینی نگران کننده‌س، یه چک‌آپ بکن ببین اشتباهی جای مغز و خشتکت خودت وارونه نشده؟ گویا برعکس تصورت از پائین سقوط کردی به قله حقیقت، حال اینکه ویویی که داری فقط خشتک مارو به روی مبارکت نشون میده. پس علاوه بر ساقیت، مهندس ناظرتو هم عوض کن. ?
درمورد تجربه (مثلن) سختیاتم بالا به حد کافی با همون بغض دراماتیک توضی دادی، منم از طرز فکرت خندم گرف ولی به روت نیوردم تو ذوقت نخوره.
همیشه لبخن بزن :)

1 ❤️

539673
2016-05-03 16:26:06 +0430 +0430

خوبه که شما جای من نیستی و وقتی خودت هنوز همون دغدغه هارو داری سخته ببینی کسی اونا ور پشت سر بذاره.
منم که به همون مشکلات دراماتیکم دارم میخندم پس نیازی هم به بغض کردن واسه تعریفش ندارم،پس شمام هم بخند.
منم که به جز لبخند چیزی ندارم تحویل کسی بدم :) :).
فقط یه حرفی دارم با باقی دوستان اونم اینه که سکس همه زندگی نیست و اگه لذت عمیق زندگی رو ببینید نبود سکس و توجه دیگه واستون دغدغه نمیشه.
و بدونید وقتی از خشتکتون میزنید بیرون و به احساستون رجوع میکنید تازه معنی زندگی رو میفهمید.

0 ❤️

539674
2016-05-03 16:29:49 +0430 +0430

شما هم میتونید ساقی خودتون رو به بقیه(احیانا همون مغز در خشتک ها) پیشنهاد بدید ثوابم داره.:) :)

0 ❤️

539762
2016-05-04 03:22:05 +0430 +0430

عرض شود که توی شهوانی ما همه جورشو دیده بودیم، ولی اینکه یکی صب تا شبو شب تا صب تو این سایتِ خشتک‌محور پلاس باشه بعد بیاد تز بُریدن از سکس و مسائل خشتکی بده دیگه نوبرش بود! این موردم رف جزو همون دسه دارلمجانین که ذکر کردم! باشد که رستگار شویم ?

0 ❤️

539767
2016-05-04 04:34:21 +0430 +0430

دوست عزیز حالت خوبه؟
نکنه داری از پیش همون ساقیت برمیگردی؟
من هیچ وقت نگفتم بریدن از و دور گذاشتن سکس من گفتم احساس بی نیازی از سکس و دغدغه نبودن اون به طوری که نداشتنتش برای شخصی یه معضل جدی محسوب بشه.
فقط توصیم به شما اینه که بعد هم نشینی با ساقی فکر خلبانی به سرتون نزنه احیانا.:) :)

0 ❤️

539782
2016-05-04 07:23:40 +0430 +0430

پرفسور خشتک‌شناس عزیز!
من خبر ندارم ساقی گرامیت «از سکس زدن بیرون» رو چی برات معنا کرده، لاکن از نظر ما کسی که از سکس میزنه بیرون، بیسوچار ساعت تو شهوانی پلاس نی! ? مایی که به گفته خودت؛ متهم به داشتن دغدغه‌های خشتک‌مأبانه‌ایم کمتر گذرمون به اینجا میاد، شما که عارفی و بالانگر، الاماشالا همیشه اینجا درکمینی و با سرعت عمل بالا دس به جواب! (بزنم به تخته) ;)
کاری به ساقیت ندارم ولی تعجب میکنم مهندس ناظرت چطو ویوی تا این حد مشرف به شهوانی از چشمش دور مونده…

0 ❤️

539785
2016-05-04 08:07:07 +0430 +0430

up (dash) (dash)
me ? ?

0 ❤️

539790
2016-05-04 08:09:37 +0430 +0430

دوست عزیز به اعصاب خودت مسلط باش،کم جوش بخور و به ساقیتم سلام منو برسون.

0 ❤️

539791
2016-05-04 08:12:20 +0430 +0430

این حرفا دیگه قدیمی شده خشتک‌پریش جان ?

0 ❤️

539793
2016-05-04 08:14:35 +0430 +0430

شما که با قدیمیا خوب حال میکنی ? ?

0 ❤️

539794
2016-05-04 08:15:49 +0430 +0430

ما با همه حال میکنیم ;)

0 ❤️

539795
2016-05-04 08:20:06 +0430 +0430

آها اونوقت دست به جواب منم و… ? ?
پس با حرفای قدیمی منم حال کن.

0 ❤️

539796
2016-05-04 08:24:28 +0430 +0430

چیه میخوای جوابتو ندم سرد شی؟

باعشه فعلن جواب نمیدم تا یه دوش اب سرد بگیری بیای :)

0 ❤️

539797
2016-05-04 08:26:28 +0430 +0430

نگران نباش اینجا دماش 40 درجس ?
بای بای

0 ❤️

540050
2016-05-07 12:09:32 +0430 +0430

آخرین باری ک برای ی داستان کامنت گذاشتم برمیگرده به زمان سایت آویزون
داستان فاحشگی یک زن (ک قشنگ ترین داستان با تم سکس بود)

الانم خیلی تعریف شنیدم
اومدم پنج بار خوندم تا سیر شم

داستان جالبی بود
تم قشنگی داشت

چند زندگی در قاب یک داستان
نویسندگی اول شخص برای چند نفر کار قشنگیع

ممنون از قلمتون دوست خوبم

0 ❤️

540224
2016-05-08 19:02:15 +0430 +0430

یه داستان نه کاملا راسته نه کاملا دروغ !
یعنی نویسنده داستانی رو مینویسه که از نهادش باشه
یعنی توی ذهنش باعث درگیریش شده باشه !
اما یه نظر به داستان…
ای کاش اون زن مستخدم که با بدبختی کار میکرد و واسه 200 تومن خونه تمیر میکرد تا واسه دخترش عیدی بگیره،مادر همون دختر اولی بود که تازه میخواست سکس رو تجربه کنه!اونوقت داستان همونجایی تموم میشد که شروع شده،یعنی یه داستان دورانی!
سپاس

0 ❤️

540382
2016-05-09 19:02:50 +0430 +0430

داستان شما هم فوق العاده زیبا بود سوفی عزیزم
این چند وقته فقط دارم به این فکر میکنم که هدف از خلقت ما زنها چی بوده؟

زجر؟ زجر؟ درد؟ درد؟ دلهره؟ ترس؟ زجر؟ درد؟ دلهره ؟ ترس…

جز اینا جوابی پیدا نکردم ، به قول یکی از دوستام :

کاش یک زن نبودم

دلم برای خودم و دخترای سرزمینم خیلی میسوزه 😢

0 ❤️

540412
2016-05-09 22:03:50 +0430 +0430

سلام خدمت سوفی عزیز
من معمولا قسمت داستانها خیلی کم میام،مگر اینکه داستان برای ایول یا اساطیر عزیز باشه.و از دوست خوبم "اسکلت"ممنونم که داستان شمارو به من معرفی کرد.واقعا یکی از بهترین داستانهایی بود که از وقتی که عضو این سایت هستم تا الان خوندم.امیدوارم کارهای بیشتری از شما ببینیم.موفق باشید.

0 ❤️

540681
2016-05-12 10:30:15 +0430 +0430

عالی بووووووووووود

0 ❤️

541826
2016-05-20 16:30:24 +0430 +0430

ممنون سوفی جونم
نور امیدی هستی برای داستانای شهوانی ?

0 ❤️

541945
2016-05-21 19:56:06 +0430 +0430

حرف نداشت بانو.
نمیدونم ایا شما همون سوفی نویسنده هستید که اکثرا داستانهاش تو فضای مجازی منتشر میشه؟؟
خیلی خوبه اینجور داستنها هم نوعی روانکاوی ناهنجاریهای اجتماعیه و هم به معنای واقعی داستانه و خبری از تراوشات یه ذهن بیمار یا مسایلی مثل محارم و اینا درش نیست.
بهر حال بهتون تبریک میگم و امیدوارم بیشتر در این سایت بنویسید

0 ❤️

542006
2016-05-22 15:11:22 +0430 +0430

ممنون .خیلی خوب بود.
ولی این یک روی سکه بود.

0 ❤️

542007
2016-05-22 15:12:50 +0430 +0430

درود
سبک نوشتن تو دوس داشتم. میشد کمی تو انتخاب اپیزود ها دقت کنی و داستانتو جذابتر کنی. داستان ها به قدری کوتاه بود که نمیشد با کاراکترهای داستان ارتباط برقرار کرد. اولین نحوه ارتباط اپیزود اول با دوم خیلی عالی بود ولی بقیه تعریفی نداشت. درکل میشد بیشتر روش کار کنی ولی به نظرم فقط هدفت همون چند جرعه زنانگی بود و درکل خوب بود. ادامه بده
موید بمانی

0 ❤️

543041
2016-05-30 13:30:52 +0430 +0430

جالب بود.
نگاه اجتماعی جالب داشت.
کاش داستان نویس خوبی در حوزه پورن داشتیم…

0 ❤️

543471
2016-06-02 22:25:11 +0430 +0430
NA

نظر شما چیه؟داستانو که خوندم حالم خراب شد از واقعیتهایی که همه ما بنوعی داریم با اون تو جامعه روبرو میشیم بغض کردم.خانم سوفی باوجود چرت وپرتهای موجود اگراین سایت جایزه داشت رای میدادم به شما بدهند خوب بود مرسی.

.ولی دهن این کاربرو گا…به اسم مادر.ج.ن.د.ه نظرشو که خوندم از خنده کم مونده بود ج .یش کنم به خودم دم.ت گرم
مامان ی رو سلام برسون

0 ❤️

588812
2017-04-10 12:57:53 +0430 +0430

درود. طرح ها و تورنگ داستان رو زیبا بهم چسبوندی

0 ❤️

631946
2017-06-22 22:36:28 +0430 +0430

من عاشق بوی سیگارم Najvaa فک کنم زن شما حساسه…هعییی داستان چقدر درد داشت

0 ❤️

689548
2018-05-24 19:13:57 +0430 +0430

لایک ۷۰ تقدیم قلم این قلم زیبا

0 ❤️