چگونه حشری شدم (۱)

1399/08/29

اسمم شهینه ۴۵ساله وجنوبی هستم هنوز آثار زیباییم چشمهای مردان هیز و هوسباز را بطرفم خیره میکند سرگذشت سراپا سکسی و شهوانی من از زمانی که ۱۳سال بیش نداشتم شروع شد سنی آتشین و پر از تمایلات جنسی که از زمان بلوغم تا ۱۳سالگی ام به واسطه حفظ آبرو ناموس در مقابل دیو شهوت زیادی که در من وجود داشت پاک ونجیبانه میگذشت درشتی هیکل و اندام من سنم را بیشتر نشان میداد از طرف دیگر زیبایی چهره ام هم باعث شده بود که علاوه بر مزاحمان بسیاری که در مسیر کوچه وخیابان داشتم خواستگاران فراوانی هم در آن سن کم داشتم . حالا مبخواهم اتفاقی که در تابستان ۱۳سالگیم رخ داد را بدون هیچ کم وزیادی برایتان بنویسم .
کارنامه قبولی سوم راهنماییم را با بهترین نمرات گرفتم توی پوست خودم نمی گنجیدم وقتی سراسیمه به خونه رسیدم کسی خونه نبود بعد یادم افتاد که قراربود مادرم بره خونه داییم که نزدیکی ما خونه داشتن دایی چندماهی از ازدواجش میگذشت .من با خوشحالی بسیارخودم رو به خونه دایی رسوندم مادرم و زن دایی هم از اینکه با معدل بالا قبول شده بودم خوشحال شدند .داییم طبق معمول سر کار بود زن دایی از تنهایی توی خونه گله مند بود با موافقت مادرم وخودم از فردای اون روز بعد از صبحانه رفتم خونه دایی زنش خیلی خوشحال بود گفت لااقل این تابستون تنها نیستم بعد گفت داییت هم وقتی گفتم تو روزا پیش من هستی خوشحال شد از دایی بابد بیشتر بگم که زمان مجردیش دوست دخترهای زیادی داشت وبعد از عروسی شون هم به زنش خیانت مبکرد ویه بار خودم دیدم که وقتی زنش خونه نبود یه زنی رو برد داخل خونه وقتی فهمید من از قضیه باخبرم سعی مبکرد یه نقطه ضعف از من پیدا کنه گندکاریش رو به زنش نگم اما من به هیچ کسی نگفتم یه روز وسط ظهر برق منطقه قطع شد و توی بی برقی و گرمای زیاد به زیر زمین پناه بردیم زیرزمینهای شهر ما برای همین مواقع همیشه فرش بود و اکثر اونایی که کولرگازی نداشتن از زیر زمین استفاده میکردن خلاصه اینکه توی زیر زمین رفتیم من یه گوشه زیر زمین خوابیدم و دایی و خانمش هم کنار همدیگه خوابیدن بعداز مدتی پچ پچشون شروع شد من رو به دیوار خوابیده بودم ویه ملافه روم کشیده بودم صدای دایی رو شنیدم که گفت فکر کنم خوابه من هم چشمام رو بستم وخودم رو بخواب زدم چند لحظه بعد صدای سرفه آرام دایی رو بالای سرم شنیدم ولی من جم نخوردم بعد صدای آرام دایی رو مجددا شنیدم که بزنش گفت مست خوابه متوجه شدم که میخوان نزدیکی بکنن هم میترسیدم و هم حس شهوانی من گل کرده بود از صدای ملچ ملچ فکر کردم دارن همدیگه رو میبوسن نفس زدنهای زن دایی نفس من رو بند آورده بود من هم با انگشتم برای خود ارضاعی با خودم ور میرفتم و برای اینکه بیشتر لذت ببرم سرم را بسمت اونا چرخوندم از زیرملافه چیزی پیدا نبود آروم ملافه را از روی سرم کنار کشیدم وزیرچشمی نگاه کردم دیدم زن دایی داره کیر واقعا دسته بیلی دایی رو ساک میزنه اونقدر غرق شهوتشون بودن که متوجه من نبودن بادیدن اون کیر بزرگ بدنم لرزید و درحالی که با انگشتم لای کسم می مالیدم خیلی زود ارضا شدم بعد از چند دقیقه زن دایی خوابیدو دامنش رو بالا زد دایی هم بلافاصله بلند شد شورت پاش نبود و کیر کلفت و درازش بیشتر جلو چشمم بود بین پاهای زنش نشست و پاهاش را برد بالا و بعد از چند لحظه شروع کرد به تلمبه زدن من فقط خایه های آویزون ودرشتش موقعی که داشت تلمبه میزد دیدنی را میدیدم خودم اونقدر حشری شده بودم که مجددا سعی به خودارضاعی کردم درحین خود تکان خوردن من یه لحظه دایی سرش رو یمت من چرخوند حدس زدم که متوجه من شده اما بیخیال برگشت و خودش رو انداخت رو بدن زنش و همچنان مشغول کردنش بود من سست وبیحال شده بودم وبا شورت سرم را زیر ملافه بردم تا خوابم برد خوابم زیاد طول نکشید بیدار شدم زن دایی نبودش دایی هم با رکابی و شورت روباز خوابیده بود جرات نمیکردم بلند بشم اما دستشویی داشتم بلند شدم و از زیر زمین رفتم بالا زن دایی داشت حمام مبکرد من بعد دست شویی برگشتم زیر زمین دایی بیدار بود با لبخندی گفت خوب خوابیدی؟ گفتم آره زیرزمبن هواش خنکه خوابم برد از من خواست کنارش بشینم خیلی دوست داشتم دوباره اون کیر جادویی رو ببینم وقتی کنارش نشستم بدون مقدمه گفت خودت رو بخواب زدی و داشتی ما رو نگاه میکردی؟ سرم رو پاببن انداختم و با دستپاچگی گفتم خوابم نمی برد دایی گفت متوجه تکون خوردنت بودم ولی نمیخواستم زنم بفهمه خجالت میکشیدم نگاهش کنم دایی زد زیر چونه م وتو چشمام نگاه کرد و گفت اشکال نداره میخواست چیزی بگه که زن دایی اومد پایین و دایی حرفش رو عوض کرد وگفت پاشو یه چایی دم بزار من هم فوری رفتم آشپزخونه مشغول دم کردن چایی بودم که اونا هم اومدن بالا دایی رفت دوش بگیره ’ بعد ۳ساعت هنوز برق نیومده بود. فردای اون روز وقتی دایی از اداره اومد ناهار خوردیم بعد ناهار دایی گفت هوای زیر زمین بهتر سروصدای کولر نیست من کفتم چرا خیلی بهتره زنش گفت من همین جا راحتترم من زودتر از دایی رفتم زیرزمبن اما اومدن دایی طول کشید وقتی اومد پایین گفت نخوابیدی گفتم نه خوابم نمیبره دایی تو چشام نگاه کرد و گفت هنوز اتفاق دیروز رو فراموش نکردی ؟ سرم ر و پایین انداختم و گفتم دیشب تا صبح خوابم نمیبرد و چیزهاییکه دیروز دیدم از ذهنم هنوز نرفته دلم رو بدریا زدم وگفتم دوست دارم باز هم بببنم دایی با نگاه معنا داری گفت آخه چه جوری زنم که بالا خوابه گفتم پس بزار اونجاتو لمس کنم دایی با تعجب گفت میخوای کیرم رو لمس کنی ؟ با اشاره سر گفتم آره دایی گفت صبر کن الان برمیگردم سریع رفت بالا و بعد از چند دقیقه اومد پایین چراغ زیرزمین رو خاموش کرد و گفت بیا پشت ستون بخوابیم که پیدا نباشیم لحن صحبت دایی عوض شده بود گفت زنم خوابه و خوشبختانه خوابش هم سنگینه بعد توی چشمام نگاه کرد وگفت هرچند تو خواهرزاده و ناموس من هم هستی ولی میترسم اگه من تو را ارضا نکنم بری دوست پسر بگیری و آبروریزی کنی بعد از این حرفا منو خوابوند و لبهام رو بوسید وگفت این راز بین خودمون میمونه گفتم آره دایی جون دایی داشت باسنم رومالش میداد من هم روی ابرها بودم درحال بوسیدن گونه و لبها وگردنم هم بود بعد گفت ماشالا با این سنت هیکل درشت و زنانه ای داری کیرش سیخ شده بود و به باسنم میمالید من هم دست کردم و اونو گرفتم و گفتم بیارش بیرون دایی که داشت سینه هام رو میمالید گفت خودت ببارش بیرون وقتی شورتش رو پایین کشیدم کیر دراز وکلفت و داغش رو دو دستی گرفتم خیلی بزرگ بود دایی گفت میتونی ساک بژنی ؟ گفتم یاد میگیرم بعد سر کله قارچی کیرش رو بوسیدم و کم کم گذاشتش دهنم دایی هم با انگشتش چاک کسم رو نوازش میکرد بعد گفت فردا که حمام کردی موهای بدنت رو تمیز کن تا من هم اونو ببوسم اون روز دایی کیرش رو بعد از ساک ردن من لای کسم گذاشت چه گرمایی داشت کسم خیس خیس بود دیونه شده بودم به دایی گفتم بکن توش دایی گفت نه عزیزم پرده ت پاره میشه دیونه گفتم اشکال نداره ولی دایی گرگ بارون دیده بود میدونست چطوری ارضام کنه اون روز بار ارضا شدم آب داغ کیر دایی هم روی ناف و سینه هام ریخته شد . تاآخرتابستان رابطه سکسی ماحداقل هفته ای دو بار توی زیر زمین خونه دایی برقرار بود خوشبختانه زنش از زیرزوین خوشش نمی اومد. طی اون مدت چندبار دایی میخواست منو از پشت بکنه خودم هم خیلی دوست داشتم اما درد شدیدش که باعث جیغ کشیدنم میشد مانع اینکار میشد اما ساک زن حرفه ای شده بودم خود دایی مبگفت لذتی که از تو میبرم از زنم نمی برم البته زنش زیاد خوشگل نبود بقول خود دایی میگفت زنم نصف تو دلبری و حال دادان بلد نیست حتی وقتی کیرش را لای چاک کسم میذاشت میگفت خوش بحال اونی که ابنو باز میکنه من هم در حال شهوانی بهش گفتم هر وقت راهش باز شد باید منو بکنی دایی هم گفت باشه عزیزم مگه میشه از این تن وبدن دل بکنی دایی از لوندیهام خوشش می اومد و میگفت هنوز ۱۵ سالت نشده این همه دلبری و لوندی میکنی اگه بزرگتر بشی چی میشی .
متاسفانه تابستان تمام شد و رابطه ما کم وکمتر شد اما یک اتفاق خوب باعث شد یک شب رویایی را با دایی تجربه کنم جشن عروسی یکی از فامیل رن دایی باعث شد زن دایی یه شب خونه فامیلشون بمونه وقتی این خبر رو از دایی شنیدم ازخوشحالی بال در آوردم و من هم به بهانه آماده شدن برای امتحان پیش ثلث که او زمان انجام میشد به مادرم گفتم چون خونه دایی خلوته و کسی نیست برای درس خوندنم مناسبتره دایی هم که هستش تنها نیستم مادر م هم قبول کرد و گفت ولی شام وناهار دایی بیاد خونه خودمون همبنطور هم شد ظهر ۵شنبه دایی ناهار اومد خونه بعد به اتفاق رفتیم خونه دایی البته من کیف وکتاب هم با خودم بردم به محض ورود به خونه دایی کیف ووسایلم رو پرت کردم و پریدم بغلش برای چند لحظه لب تو لب شدیم دایی گفت خیلی وقت بود تشنه لبهای شیرنت بودم خودم رو لوس کردم وگفتم لبهای من شیرنتره لبهای زنته دستش رو روی همه اندامم کشید وگفت همه جات شیرنتره باهم رفتیم اتاق خوابشون وقتی مانتوم رو بیرون آوردم زیرش فقط شلورک و تک پوش چسبون تنم بود و واقعا اندام شهوت انگیزی داشتم با اون سینه هایی که توسط خود دایی مالیده ودرشت شده بود و کون کپلم هم همبنطور وقتی توی آینه خودم رو تماشا مبکردم دایی اومد از پشت سرم یه دستش رو برد روی کسم وبا دست دیگش سینه های بدون سوتینم رو توی مشتش فشار میداد گرمی وبزرگ شدن کیرش رو بالای باسنم و کمرم احساس میکردم فورا منو بغل کرد وانداخت روی تخت با بیرون آوردن شلوارک و تکپوشم لخت مادر زاد شدم دایی هم سریع در اتاق رو بست و سریعتر لخت لخت شد کیرش داشت سیخ میشد من بدون اینکه بپرسم تمیزه یا نه دودستی گرفتمش و شروع کردم به ساک زدن دایی هم چون هیکلش بزرگ بود با دستاش کون وکپلم رو مالش میداد و با انگشت سورخ کونم رو میخواست باز کنه آروم گفت امروز دیگه باید کونت رو باز کنم هرچی خواستی هم جیغ بکش گفتم آخه خیلی درد داره گفت اگه بتونی یکی دو دقیقه دردش رو تحمل کنی بعدش درد نداره وازلین هم به سوراخش میزنم راحت بره داخل بعد بلند شد و از کمد یه قوطی وازلین آورد و گفت اینو برای خودت خریدم قبل از اینکه وازلین به کونم بماله کیر کلفتش رو لای کسم گذاشت و سرش کیرش رو به اون مبمالید طوری که حس میکردم میخواد بره داخل تو همین حالت آبم اومد کسم لیز لیز بود چنان حسری بودم که اگه همه کیرش رو هم میکرد توش مانع نمیشدم اما دایی همه فن حریف میدونست چطوری خودش رو کنترل کنه با وجودیکه من تحریکش میکرون که بکن توش اما دایی طبق گفته خودش تجربه زیادی در عشقبازی با دخترها داشت . وقتی دایی دید من ارضا شدم گفت پاشو بریم توی حمام من هم مثل بره مطیع عشقبازی او بودم زیر دوش خودمون رو شستیم بعد دایی با وازلین سوراخ کونم رو مالس داد و آروم آروم انگشت رو کرد داخل اول به انگستی وبعد دو انگشتش رو کامل کرد توی کونم خیلی خوشم می اومد بهش گفتم بسه دیگه بکنش توش دایی هم با آب دهن من و خودش کله کیرش رو لیز کرد روی گف حمام زانو زدم دایی مجددا با انگشت وازلینی کرد داخل کونم چندبار بیرون آورد و دوبارخ کرد توش بعد گفت الان مبکنم توش اروم اروم سرش را مبخوایت بکنه توش من هم تصیمبم داشتم نهایت دردش رو تحمل بکنم دایی با یه تکون محکم سر کیرش رو کرد داخل از شدت درد پاهام بی حس شد نفسم در نمی اومد دایی هم لرای اینکه جیغ نکسم محکم دهانم رو بست و میخواستم از زیرش بقول معروف در برم اما نمیذاشت دایی دستس رو از روی دهنم برداشت و گفت چند ثانیه تحمل کن تا دردش کمتر بشه هنوز غیر درد لذتی احساس نکرده بودم اما کم کم وردش کمتر شد و دایی گفت الان اروم اروم میکنمش داخل اگه درد داشت بگو احیاس میکردم که چیز بزرگی داره میره داخل کونم دردش داشت به لذت تبدیل میشد دایی گفت نصف بیسترش را تونستی بخوری دفعه بعد راحتتر هستی بعد اروم اروم شروع کرد به تلمبه زدن بعد چند بار تلمبه زدنش دوباره آبم اومدچنان راحت برو بیا میکرد تو کونم که بکی دوبار کیرش رو کامل بیرون مبآورد و دوباره میکرد توش تا لحظه ای که آب داغش را بی اختیار توی کونم ریخت هیچوقت لذت اولین کون دادنم را فراموش نمیکنم. اون روز تا شب نمی تونستم درست راه برم با بشینم روی تخت خواب ولو شدم دایی برای اینکه سوزش ودردش رو تحمل کنم با زبونش کسم رو لیس میزد خیلی کیف میکردم هربار که با کسم لاس میزد میفت بالاخره کست را هم میذارم . عروب دایی لباس پوشید و گفت بخاطر زنم باید حتما شام برم اونجا تو اگه خواستی شام برو خونه تون گفتم نه نمیتونم درست راه برم همبنجا یه چیزی میخورم تا برگردی دایی من که هنوز لخت مادرزاد زیر ملافه بودم را بوسید وگفت لباست رو بپوش سرما نخوری بزور بلند شدم لباس پوشیدم باز خوابیدم . شام کالباس و خیارشور توی یخچال داشتن برای شام خوردم داه رفتنم بهتر شدو دردکونم هم بهتر شد تلفن زدم به خونه با بابا ومامانم صحبت کردم گفتم دایی برای شام عروسی رفته من هم مشغول درسام هستم شام هم خوردم مادرم گفت تنهایی بیام پیشت؟گفتم نه مامان دایی گفته بعد شام میام اونشب دایی اخر شب برگشت ولی تا صبح بیدار بودیم اون دوز اولین روز کون دادنم بود واون شب هم اولین شب بغل خوابی با مرد را تجربه کردم که تا صبح دوبار کونم را گذاشت بار سومش تا آخرکیزش رو توی کونم کرد وهردوبارش هم بخواسته خودم آبش رو داخل کونم ریخت دایی از شدت شهوت و هوسی که درمن بود متعجب بود و نصیحتم میکرد که با کسی دوست نشم قیمت نهایی سرگذشتم تا به امروز در مهر ۹۹ بعدا براتون مینویسم .با تشکر از سایت جالب و هیجان انگیز سایت شهوانی که از سال۹۰تا کنون یکی از سرگرمیهای منه .
شیفته شهوت شهین

نوشته: شهین


👍 20
👎 6
34101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

777585
2020-11-19 11:33:16 +0330 +0330

((در مقابل دیو شهوت زیادی که در من وجود داشت))

آلت بز در کونت ای بیسواد شرم کن

1 ❤️

777636
2020-11-19 21:24:48 +0330 +0330

کسشعر یا جقی ۱۵ ساله

0 ❤️

777690
2020-11-20 00:59:47 +0330 +0330

ادامه بده

0 ❤️

777807
2020-11-20 17:50:38 +0330 +0330

درکت میکنم حشریم

0 ❤️

777808
2020-11-20 17:51:42 +0330 +0330

از زنجان یه خانوم میخام حشری و هات باشه شاشم میخورم سوراخ کونشم پاک میکنم

0 ❤️