کُس آنلاین

1400/11/06

لیلا لیلا لیلا ابرو کمونی لیلا
همراه با دلقک بازی داشتم میرقصیدم که نوید بخنده، نوید هم همراه با دور زدن و غر دادن به حرکات من می‌خندید
آهنگ که تموم شد نوید گفت باز هم برقصیم، من که دیگه نای رقصیدن بعد ی روز کاری سخت نداشتم بغلش کردم و روی مبل کنار خودم نشوندمش، غر غرش رو ادامه داد که با حرف مادرش آروم شد(اِ نوید داداش حسام خستس) رو به تصویر تلویزیون داشتم سریال میران رو میدیدم (ی شخصیت فیلم ترکی بود که تازه شروع شده بود) و صداش رو زنعمو پریا زیاد کرد، واقعا فیلم احساسی بود و منو جذب خودش کرد، از اونجایی که اولین بار بود میدیدمش از پریا خواستم خلاصه ای از قسمت‌های قبلیش بهم بگه و گفت واقعا جذبش شدم و وقتی تبلیغات شروع شد بیشترش رو برام تعریف کرد،
بعد از فیلم توی اینترنت سرچ کردم که کاملش رو دانلود کنم ولی چند قسمت بیشتر ازش نبود، ی قسمت دو ساعت و نیم ازش دانلود کردم که زیر نویس بود، نصف فیلم رو شبکه ترکی پخش کرده بود و زدم اونجایی که ندیده بودم، نگاه پریا کردم گفتم زیر نویس میبینی؟ گفت آره، نگاه نوید کردم دیدم خوابیده، بلندش کردم بردم اتاق خواب که همون اتاق خواب عمو و پریا بود و گذاشتم توی تختخواب و برگشتم


عمو پیمان ارتشی بود و ی دوره ی ماهه رفته بود شیراز برای ترفیع درجه،
منم 25 ساله 58 کیلو و 174 سانت داشتم و تنها فامیل عمو بودم و مغازه ابزار فروشی داشتم و از ساعت 9 صبح تا 8 شب مغازه بودم البته زمستونا این تایم کارم بود
پریا 37 ساله و شاید حدود 168قد و 80 وزنش بود
قرار بود یک ماه شبها نگهبان پریا و نوید 2 ساله باشم

اومدم توی هال و چراغا رو خاموش کردیم و دراز کشیدیم رو به شکم و دو بالشت گذاشتیم زیر سینه هامون و مشغول فیلم دیدن شدیم از اونجایی که زیر نویس ریز بود مجبور شدم موبایل رو نزدیک بیارم و پریا بیشتر بهم چسبید و دستشو انداخت روی کمرم و صورتش رو با کمی فاصله گذاشت کنار صورتم و مشغول به دیدن شدیم خیلی فیلمش قشنگ بود و جذاب، بدون هیچ کلامی محو فیلم بودیم که توی ی صحنه اتفاقی مرده رفت که لپ زنه رو ببوسه که دست پریا اومد و چشام رو گرفت، خودم هم خوشم اومد ولی طول کشید تا دستشو برداشت گفتم پس چی شد تموم نشد؟! که دستشو برداشت گفت بیا تموم و دوباره مشغول فیلم شدیم تا اینکه توی صحنه حساسی تموم شد، جفتمون مشتاق دیدن بقیه فیلم بودیم ولی دیر وقت بود و موند واسه فردا،
فردا جفتمون سعی کردیم نوید رو زود بخوابونیم و وقتی خوابید گذاشتیمش توی تختخوابش که پریا گفت بریم توی تختخواب فیلمو ببینیم که اذیت نشیم ، گفتم نوید؟ گفت صداشو کم میکنیم،
رفتیم و مشغول دیدن شدیم و بعد چند سکانس غم انگیز چندتا صحنه داشت که پریا خواست نذاره ببینم دستشو کنار زدم گفتم بابا این همه غمو میبینم موقع خوبش نمیزاری ببینم؟ خنده ریزی زد و گفت چکارت دارم ببین ولی چون مجردی بهتره نبینی، فیلم رو نگه داشتم و گفتم فعلا جفتمون مجردیم پس اگه قراره نبینیم باید جفتمون نبینیم، دوباره فیلم رو پلی کردم و مشغول دیدن بودم که توی نگاهایی که به پریا داشتم متوجه شدم حواسش به فیلم نیست خواستم بپرسم که خودش گفت حسام بسه بقیشو بزار برا فردا،
نگاه ساعت کردم یک شب بود و بلند شدم که برم پریا گفت اگه میخوای رو تختخواب بخواب ولی فردا زود بلند شو که نوید نبینه، گفتم نه به تختخواب عادت ندارم و ممکنه لگد بخوری و خندیدم و رفتم توی هال و به حرکاتش فک میکردم و از اونجایی که خر تشریف نداشتم حدس میزدم تنهایی بهش فشار آورده و تنش میخاره، و از اونجایی که عموم رو دوست داشتم ولی کیرمو بیشتر تصمیم گرفتم اگه پیشنهادی داد رد نکنم،

شب که رسیدم برای اینکه تلنگری زده باشم گفتم پریا من باید برم حموم و به ژیلت احتیاج دارم، با کمی مکث گفت خوب ژیلت نداریم ولی اسپری موبر داریم، خودش میدونست که من ریشامو فقط آرایشگاه میزنه و ژیلت رو برا پایینم میخوام، گفتم همون اسپری خوبه آورد و بهم داد و شلوار و رکابی هم از عمو به انتخاب خودش بهم داد رفتم حموم و خوشحال از اینکه شاید به نوایی برسم اسپری رو خالی کردم روی مقدار مویی که روی سینم تا رونم بود و حسابی صفا دادم، برگشتم رختکن و شلوارک و رکابی رو پوشیدم و اومدم بیرون وبعد شام مشغول بازی با نوید شدم ساعتای یازده بود که توی بغلم خوابش برد، آهسته پریا رو اشاره دادم که ببرم اتاق خواب، پریا اشاره کرد وایس و رفت اتاق خواب و تشکشو آورد توی هال پهن کرد دیگه شکم داشت به یقین تبدیل میشد و اتاق خواب امشب قرار بود خبرایی باشه، حال و هوای جفتمون پریشون بود و حرفی رد و بدل نمیشد، هر دو منتظر پیشنهاد هم بودیم که پیش قدم شدم گفتم پریا جان بریم؟ نگام کرد و آهسته گفت کجا؟
گفتم فیلم رو ببینیم، گفت برو تا بیام، رفتم و وارونه روی تختخواب دراز کشیدم و موبایل رو آماده پلی کردم، پریا اومد و چراغها رو خاموش کرد و اومد توی رختخواب،
دو دستم دو طرف موبایل بود و زیر سینم بالشت بود پریا اومد و بالشتی گذاشت و برای اینکه ببینه گلوشو روی بازو و کتفم گذاشت، اتصال گلوش به کتف لختم حالی به حالیم کرد و فیلم رو پلی کردم، منتظر صحنه ای بودم ولی نیومد، پریا خسته شد و گلوشو برداشت و صورتش رو گذاشت و توی چند ثانیه چند بار به نشانه کلافه ای جابجا شد و در آخر گفت حسام میشه فیلم رو تموم کنی بجاش حرف بزنیم؟ گفتم باشه منم کلافه شدم،گوشی رو قفل کردم و بالشتمو برداشتم بردم گذاشتم بالا و رو به بالا دراز کشیدم، پریا هم همین کار رو کرد ولی رو به من دراز کشید و شروع کرد به سوال کردن از کار و بار و بعد اومد سر زن گرفتن و پرسید پس کی میخوای دهنمونو شیرین کنی؟ گفتم بزودی، گفت واقعا؟! گفتم آره فردا صبح که بیدار شدیم قند و شکر بهت میدم دهنتو شیرین کن، اینو که گفتم خنده آرومی کردم، پریا که منتظر همچنین لحظه ای بود دستشو بهم رسوند و به حالتی که غلغلکم بخواد بده بغلمو دست کشید و من خیلی بیشتر از چیزی که واقعیت بود ادای خنده درآوردم، دستشو که کشید منم به پهلو شدم ودستمو بردم به پهلوش رسوندم و ی خورده غلغلک دادم که دیدم نمیخنده فشار دستمو بیشتر کردم، میدونستم اگه بخواد زیرم بخوابه سوژه خوبیه که اونم همراهی کنه، بعد از اینکه فشار دستمو زیاد کردم یواش یواش خندش گرفت و اونم دستشو به پهلوم رسوند و غلغلک میداد یکم که گذشت حرصش گرفت و بلند شد و نشست روی پهلوم و شروع کرد به مثلا غلغلک ولی از ولوم پایین صدای جفتمون پیدا بود منظور دیگه داریم، زیر وزنش رو به بالا شدم و نشست روی شکمم و هنوز داشت غلغلک میداد منم دستاش رو پس میزدم وبه بهانه اینکه میخوام از زیرش در برم کمرم رو بالا میدادم و پرت میشد روی سینم، اومد که برگرده سر شکمم رفت و نشست پایین نافم، جفتمون نمی‌خواستیم بیاد بالا، توی این حالت پیام منو گرفته بود چون کیر سیخم به باسنش خورد، جفت دستاش رو گرفتم و به طرفین دادم و هولش دادم و به پهلو شد و در ادامه من افتادم روش با این تفاوت که من زانوهام زیر روناش بود و سینم روی شکمش و جفتمون خسته از این کش مکش، جفتمون مکث کردیم و توی اون حالت مطمئن بودیم چی میخوایم، هنوز نفسم جا نیومده بود که سعی کرد تکونی بخوره منم در مقابل خودمو کشوندم بالا که تسلط داشته باشم که کیرم توی شلوارک کامل چسبید به نرمی کُسش و تونستم دستشو مهار کنم، کمی روی کُسش کیرمو تکون میدادم و نفس نفس میزدم، پریا چشماش رو بسته بود به بهانه اینکه بخوام غلغلکش بدم استخون فکمو گذاشتم بین سینهاش و فشار و تکون میدادم، دیگه هیچکدوممون نمیتونستیم بخندیم فقط پوزخند میزدیم، دستاش بی جون شدن و تسلیم شده بود، همون جوری که کیرم به کُسش چسبیده بود و سرم لای سینش بود دستام رو آزاد کردم و جفت دستام رو گذاشتم روی شونش و وسط سینه هاش بو میکشیدم، اینقدر توی این وضعیت موندم که پریا گفت حسام بسه دیگه، بلند شدم و رفتم نشستم روی شکمش و گفت پس قبول داری کم آوردی؟ گفت آره، به نشانه صلح کنار لبش رو بوسیدم و افتادم کنارش و طاقباز شدم و فک میکردم که چطور نتونستم به حدفم برسم و حسرت میخوردم که پریا گفت من بخوابم و به پهلو شد، من که احساس می‌کردم که از زندگی شکست خوردم و از بی عرضگی من بوده که به سرانجام نرسید رابطمون، تصميم گرفتم به هر قیمتی شده امشب رو سکس کنیم،
رفتم نزدیک و ازش خواستم بگرده، همین که برگشت چند سانتی با هم فاصله داشتیم دستمو گذاشتم روی پهلوش و گفتم پریا خیلی خوشحالم که رابطمون اینقدر با هم خوبه و با هم راحتیم، اونم تایید کرد و دستمو گذاشتم روی پهلوش و کم کم با دستم از روی لباسش با کش سوتینش ور میرفتم گفتم دوست دارم امشب بیشتر خوش بگذرونیم، گفت هر جور راحتی، با این حرفش توپ رو توی زمین من انداخت و منم گفتم مرسی و لبامو چسبوندم به لپش بوسش کردم، لبخندش بهم جرأت داد تا بوس بعدی رو نزدیک لبش بگیرم و بعدش مستقیم از لباش بوسه گرفتم و دستم رو روی بدنش حرکت میدادم، لبامو گذاشتم روی لباش و با زور لبام لباش رو باز کردم و لب پایینیشو میخوردم، فاصله رو کمتر کردم و چسبیدم بهش و دستمو رسوندم لمبر بالایی کونش و همه چیز رو آماده میدیدم برای سکس، بلند شدم و رکابیمو درآوردم و بعدش شلوارکمو درآوردم و کامل لخت شدم، صحنه لخت شدنم رو که دید دو کف دستش رو روی چشماش گذاشت و طاقباز شد، وقت برای کامل لخت کردنش نداشتم و مستقیم دست بردم به کش شلوارش و با شورتش سعی بر پایین کشیدنشون داشتم که بدون همکاریش سخت بود، وقتی دید نمیتونم تنهایی انجامش بدم ی مقداری وزنش رو روی باسنش کم کرد و من تا رون جفتشون رو پایین کشیدم و بعد هم کامل درآوردمشون، با اینکه کُس های زیادی ندیدم ولی این از همه بهتر بود و تپلیش رو دوست داشتم، وقتی رفتم وسط پاهاش پریا گفت حسام پاشو تو کشوی پایینی دراور کاندوم بیار، رفتم و آوردم نشستم وسط پاهاش و برای ثابت کردن خودم توی سکس شروع کردم به خوردن کُسش، مزه شور مقدار عرقی که کرده بود و لزجی کُسش و عطر تنش قاطی شده بود و منم ناچار به خوردن بودم با صدای آه مکررش فهمیدم خوشش اومده و تا جایی که مطمئن شدم نزدیک به ارضا شدنه خوردم و بعد کاندوم رو باز کردم زدم سر کیر شق شدم و بدون تف گذاشتمش داخل و زانوهاش رو گرفتم و شروع کردم جا کردنش، تا آخر که رفت شروع کردم تلمبه زدن و آنی شدت دادم تلمبه هامو تا صدای ناله پریا بالا گرفت و بعد از چندی لرزید، فشار پاهاش به من و دیدن ارضا شدنش منو هم ارضا کرد، بی جون چندتا تلمبه دیگه زدم و نگه داشتم، پریا بالای تخت دستمال کاغذی رو آورد داد دستم، هر کدوم خودمون رو تمیز کردیم و لباس پوشیدیم اومدم کنارش و شروع کردم به دلربایی کردن، بعد از چندی بدون توجه به نوید خوابمون برد،
صبح با صدای گریه نوید توی اتاق بیدار شدیم، با اینکه خوب و بد رو تشخیص نمیداد ولی جفتمون دستپاچه شدیم و من از اتاق زدم بیرون،

یک ساعت ما بین کارم وقت آزاد داشتم (موقع ناهار) زنگ زدم پریا و پرسیدم نوید کجاست گفت تازه خوابیده، گفتم پس اگه اجازه هست من بیام گفت دیگه هیچ وقت این کار رو نباید انجام بدیم و باید فراموش کنیم، گوشی رو قطع کرد منم زد حال خوردم ناامید کرکره مغازه رو زدم بالا، شب رفتم سمت خونه پریا و بعد خواب نوید هر چقدر اسرار کردم نذاشت سکس کنیم، تا ی هفته اسراری به سکس نکردم، هفت هشت روز گذشت بعد خواب نوید عازم حمام شدم و برگشتنی پریا توی هال بود و فیلم رو میدید، صدای تلویزیون رو توی رختکن شنیدم و حوله رو دور خودم پیچیدم و لباسام رو گذاشتم توی رختکن، اومدم بیرون و بی توجه به پریا رفتم سمت اتاق خواب و کلید رو از داخل خواب و روی در برداشتم و آوردم بیرون قفل کردم و اومدم توی هال، پریا مبهوت حرکت من بود، رفتم مبل کناریش نشستم و کلید رو دادم دستش و گفتم بفرمایید خیالت راحت شد، از اون انکار از من اسرار، هر چقدر قسمم داد که بیخیال بشم قبول نکردم و با اکراهش شروع کردم به دست کشیدن سینه هاش، دستش رو مانع می‌کرد حوله رو باز کردم و دستش رو گذاشتم روی کیر نیم خیزم و ازش خواستم بمالونه دستش رو نگه داشت ولی نمیمالوند بعد از اینکه مطمئن شدم دیگه تن به خواستم داده بلندش کردم و کامل لختش کردم و توی اون نور زیاد هال نظاره گر بدن گوشتیش بودم،تشک خودمو که توی هال بود پهن کردم و خوابوندمش روی تشک و افتادم کنارش و بدنشو دست میکشیدم و باهاش صحبت می‌کردم،
بعد از چندی ازش خواستم 69بشیم و برای همدیگه بخوریم اولش قبول نکرد ولی وقتی برعکس شدم و تمیزی کیرمو دید شروع کرد به خوردن و منم کُس کم موشو میخوردم نمیتونستم طاقت بیارم و کیرمو از دهنش درآوردم طاقبازش کردم کُسشو خوردم تا نزدیک ارضا شدنش بشه و کیرمو گذاشتم توی کُسش و شروع کردم تلمبه زدن و بعد ارضا شدنش روی شکمش ارضا شدم، دیدن این صحنه برای من لذت بخش و برای اون سخت بود، رفتم دستمال آوردم و تمیزش کردم و رفتم کنارش ازش تشکر کردم، ازم خواست این رابطه رو تموم کنم، ولی با خواهش من قبول کرد تا اومدن عمو این رابطه پایدار باشه،
شب با ی چند قلم خوراکی برای نوید و ی پلاستیک از اسپری موبر و ژل تاخیری و دو بسته کاندوم سه تایی اومدم خونه و پریا با تحویل گرفتن پلاستیک لوازم بهداشتی نیش خندی به پررویی من زد و گذاشتشون روی کابینت

چند روزی از اومدن عمو گذشته بود ساعت ۱٠ شب بود که دیدم توی واتساپ آنلاینه، بهش پیام دادم و احوالپرسی کردم و گفتم فردا صبح بعد از رفتن عمو منتظر تماستم،
صبح ساعت هفت و ده دقیقه تماس گرفت، گفتم نزدیک خونتم در اتاق رو قفل کن و بیا توی هال و منتظرم باش، بر خلاف خواستش من قصد تموم کردن این رابطه رو نداشتم

نوشته: حسام


👍 15
👎 16
56901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

855517
2022-01-26 01:39:01 +0330 +0330

بهتر بود اسم داستانو میذاشتی خاطره ای از یک مجلوق خطرناک

4 ❤️

855532
2022-01-26 02:15:33 +0330 +0330

داداش کاری با کسشعری که نوشتی ندارم ولی ناموسا یه دکتر برو با این کمبود وزنی که داری


855564
2022-01-26 03:57:56 +0330 +0330

داستان خوب بود غیر محارم بودنش و اون قسمت که بچه دوساله گفت بارم برقصیم واقعا چی میزنی حداقل دستت از تو شلوار بیار بیرون ببین چی مینویسی اینجور درت نره 🤦‍♂️👎

4 ❤️

855583
2022-01-26 08:13:56 +0330 +0330

داداش دستگاه فرز بوش داری؟

3 ❤️

855619
2022-01-26 13:38:27 +0330 +0330

کمتر جق بزن یکم مغزت باز بشه کسشعر ننویسی

1 ❤️

855620
2022-01-26 13:47:40 +0330 +0330

Mohsen.bokon.m
دهنت سرویس
خیلی خوب گفتی 😁

1 ❤️

855667
2022-01-26 21:06:45 +0330 +0330

باز کس نوشتن شاید داستان برعکس باشه تورو کردن

0 ❤️

855681
2022-01-26 22:55:25 +0330 +0330

" دستمو رسوندم لمبر بالایی کونش و همه چیز رو آماده میدیدم برای سکس " میشه بگسدلمبر بالایی کونش کجای کونش میشه ؟ دیدی حالا یک جلقی متوهم هستی

0 ❤️

855734
2022-01-27 02:38:32 +0330 +0330

صابونتو عوض کن توش حشیش داره

0 ❤️

855779
2022-01-27 05:58:54 +0330 +0330

حسام جان
فکر میکنم زن عموت خیلی خیلی بیشتر از شما مردانگی و معرفت داشته چون با یک بار گفتن جمله «« دیگه نباید ادامه بدیم »» هم به اشتباه خودش پی برده و هم تا زمانی که شما اون رو مجبور به س ک س نکردید بر سر قولش باقی مانده و فقط میتونم بگم که شما همانطور که گفتید بسیار آدم ناجوانمرد و بدقول و نامردی هستید چون میتونستید دیگه اون خیانت رو نسبت به عموتون انجام ندید ولب متاسفانه نه تنها خودتون خیانت کردید بلکه زن عموتون رو هم مجبور به خیانت کردید و این یعنی دو کار و دو گناه بسیار نابخشودنی .

1 ❤️

855828
2022-01-27 12:18:41 +0330 +0330

دلر چکشی هم داری یا نه مارکش چیه

0 ❤️

855865
2022-01-27 18:58:37 +0330 +0330

ننتو عمود میگاد نه؟؟؟؟

0 ❤️

856073
2022-01-28 14:09:51 +0330 +0330
r t

نخوندم داستانتو
فقط نظرات دوستان رو خوندم
به این نتیجه رسیدم که کص گفتی آی کص گفتی مثل یه کصخل گفتی

0 ❤️

859966
2022-02-18 22:23:49 +0330 +0330

داستان خوب بود غیر محارم بودنش و اون قسمت که بچه دوساله گفت بارم برقصیم واقعا چی میزنی حداقل دستت از تو شلوار بیار بیرون ببین چی مینویسی اینجور درت نره 🤦‍♂️👎

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها