کُس تنگ خواهرم

1400/09/07

این دفعه رو مطمئن بودم که اشتباه ندیدم. آرشام دستش برد به سمت ساناز و کُسش رو لمس کرد و ساناز اصلا معترض نشد. احساسات عجیب و متناقض، با قدرت بیشتری بهم حمله کردن. یعنی شوهر ساناز متوجه نبود که بهترین دوستش داره با زنش ور میره؟! یا شاید این فقط من بودم که متوجه رابطه خاص ساناز و آرشام شده بودم؟ البته آرشام مواقعی به سمت ساناز می‌رفت که شوهرش نبود. یعنی حواس‌شون بود که شوهرش نفهمه. من باید چیکار می‌کردم؟ باید به علیرضا می‌گفتم که ساناز، زن تو و خواهر من، داره اجازه می‌ده تا آرشام باهاش ور بره و حتی شاید رابطه‌شون بیشتر از یک ور رفتن ساده باشه؟ بعدش چی می‌شد؟ واکنش علیرضا چی می‌تونست باشه؟ اگه جار و جنجال راه می‌انداخت، چی؟ اگه آبروریزی می‌کرد، چی؟ اونوقت من باعث رفتن آبروی خواهر خودم می‌شدم. چطوری می‌تونستم تو روی ساناز و مخصوصا پدر و مادرم نگاه کنم؟ حتی شاید زندگی‌شون از بین می‌رفت. هیچ راهکاری توی ذهنم نداشتم. تنها آرزوم این بود که ای کاش هرگز به گروه کوهنوردی تفریحی علیرضا و ساناز ملحق نمی‌شدم. ای کاش هرگز متوجه روابط خاص ساناز و دوست شوهرش، نمی‌شدم. ای کاش این صحنه لعنتی که آرشام با کُس ساناز ور رفت رو نمی‌دیدم. حتی شاید با گفتنش، خودم رو ضایع می‌کردم و کسی حرفم رو باور نمی‌کرد. هر چی باشه ساناز یک زن بیست و هشت ساله بود و من ده سال ازش کوچیکتر بودم. کی حرف من رو در مقابل ساناز باور می‌کرد؟ ساناز وقتی دید که بعد از ازدواجش تو خونه تنها شدم، به من پیشنهاد کوهنوردی‌های تفریحی صبح جمعه رو داد. اکثر اکیپ‌شون دوستان دوران دانشجوییش بودن و سن من از همه کمتر بود. توی جمع‌شون به غیر از ساناز و علیرضا، فقط یک زوج متاهل دیگه بود و بقیه مجرد بودن و قطعا خوشتیپ ترین مجرد، آرشام بود. یک پسر قد بلند و خوش چهره که حتی پسرها هم از تیپ و قیافه‌اش، خوش‌شون می‌اومد. گاهی پیش خودم می‌گفتم که ای کاش آرشام شوهر ساناز می‌شد. چون تنها زن اون جمع که به زیبایی و خوش اندامی آرشام می‌اومد، ساناز بود. همیشه از خودم می‌پرسیدم اگه ساناز اینقدر با آرشام صمیمیه، چرا باهاش ازدواج نکرد؟ نکنه شایعات درست بود و ساناز فقط به خاطر پول علیرضا باهاش ازدواج کرد؟ وگرنه علیرضا از نظر تیپ و چهره، خیلی از ساناز کمتر بود. از وقتی که یادم می‌اومد، جذب زیبایی‌های ساناز بودم. اولین باری که علنی به خاطر ساناز تحریک جنسی شدم، پانزده سالم بود. موقعی که تازه با علیرضا نامزد کرده بود. حدودا هر روز عصر با هم قرار می‌ذاشتن و می‌رفتن بیرون. یک بار اصرار کردن که من هم باهاشون برم. اون شب ساناز یک تیپ فوق سکسی زده بود. یک شلوار جین کشی رنگ روشن و یک تاپ تنگ مشکی کوتاه که برجستگی سینه‌هاش مشخص بود و نافش و قسمتی از شکمش دیده می‌شد. همراه با یک مانتوی جلو باز و یک شال سفید که بود و نبودش روی سرش فرقی نداشت. چاک کُسش توی شلوار خیلی جذبش، کاملا مشخص بود و انگار شورت هم نپوشیده بود. اون شب به هیچ وجه نمی‌تونستم به رون‌ها و چاک کُس ساناز و ناف سکسیش، نگاه نکنم. هم زمان من رو یاد هنرپیشه‌های پورن می‌انداخت و اندام لُختش رو تو حالات مختلف تصور می‌کردم. از اون شب به بعد فهمیدم که ساناز همیشه تیپ‌های سکسی و عطرهای خوش‌بو و تحریک کننده می‌زنه. هیچ پسری نمی‌تونست به ساناز نگاه نکنه. من هم بر سر یک دوراهی گیر کرده بودم. هم از دیدن اندام و تیپ سکسی خواهرم لذت می‌بردم و هم عذاب وجدان داشتم که چرا همچین نگاهی به خواهرم دارم؟ شاید همین تیپ زدن‌ها، آرشام رو مجاب کرده بود که با ساناز ور بره و ساناز می‌ترسید که جلوش بایسته. اما موقعی که آرشام چند لحظه دستش رو روی کُس ساناز نگه داشت، از لبخندهای ساناز مشخص بود که هیچ ناراحتی و اعتراضی نداره!
علیرضا یک تنه محکم به من زد و گفت: «چه خبره بابا؟ کشتیات بدجور غرق شدن. نگران نباش، این نشد، یکی دیگه.»
چند لحظه فکر کردم و گفتم: «من پارتنر ندارم که حالا نشد، برم سر وقت یکی دیگه.»
علیرضا با لبخند گفت: «خب مشکل همینه، خودم باید برات یکی رو جور کنم. الانم زود باش که از بقیه عقب افتادیم.»

چند مدت بعد:

خودم هم نمی‌دونستم که دقیقا توی جشن تولد آرشام چیکار می‌کنم! اصلا دوست نداشتم بیام اما همینکه ساناز بهم گفت که آرشام من رو هم دعوت کرده، سریع قبول کردم! دیگه دوست نداشتم لاس زدن‌ها و ور رفتن‌های آرشام با ساناز رو ببینم. چون بهم ثابت شده بود که دارم از دیدن‌شون لذت می‌برم. از اینکه یک پسر نا محرم داره با خواهر متاهلم ور میره و خواهرم هم دوست داره. انگار خیانت ساناز به شوهرش، برای من لذت خاصی داشت. وقتی ساناز لباسش رو عوض کرد و وارد سالن شد، نگاه همه به سمتش رفت. یک پیراهن مجلسی کوتاه زرشکی تنش کرده بود. از بالا، خط سینه‌های متوسطش و از پایین، رون‌های تو پُر پاهای سکسیش دیده می‌شد. حتی احساس کردم که کیرم از دیدن این تیپ خیلی سکسی ساناز، داره بزرگ میشه. وقتی نشست کنار علیرضا، حتی می‌تونستم شورت سفیدش رو هم ببینم. پاش رو انداخت روی پاش و به تعارف آرشام، یک جام شراب برداشت.

همه مهمون‌ها تا می‌تونستن مشروب و شراب خوردن و رقصیدن. اما همه حواس من پیش ساناز و آرشام بود. چراغ‌های سالن رو خاموش کرده بودن و دی‌جی آهنگ می‌زد و هر کسی تو فاز خودش و پارتنرش بود. علیرضا به همراه دو تا از دوستاش که می‌دونستم گاهی سیگار می‌کشن، رفتن توی حیاط تا سیگار بکشن. آرشام از موقعیت استفاده کرد و رفت به سمت ساناز. ازش خواست تا با هم برقصن. دقیقا جلوی من بودن و موقع رقصیدن، آرشام واضح و علنی، قسمتی از لباس ساناز رو بالا داد و کونش رو لمس کرد. طاقت نیاوردم و کیرم بالاخره بزرگ شد. تو دلم غوغا بود و تصور سکس ساناز و آرشام داشت من رو دیوونه می‌کرد.
آخر شب شد و اکثر مهمون‌ها رفتن. رفتم توی حیاط تا نفسی تازه کنم. می‌ترسیدم که باز میخ اندام ساناز بشم و کیرم و بزرگ بشه. حالا چراغ‌ها رو روشن کرده بودن و آبروم می‌رفت. تو حال و هوای خودم بودم که آرشام هم وارد حیاط شد. کنارم ایستاد و بدون مقدمه گفت: «دنبال چی هستی؟»
نگاهش کردم و گفتم: «منظورت چیه؟»
«فکر کردی نفهمیدم که چند وقته همه حواست به فضولی از من و خواهرته؟»
از حرف آرشام شوکه شدم و گفتم: «من، من…»
«من بکن خواهرت هستم. مشکلی هست؟»
به صورت خونسرد و سرد آرشام نگاه کردم و هیچ جوابی نداشتم که بهش بدم. چونه‌ام رو گرفت توی دستش و گفت: «اگه قرار بود غیرتی بشی، تا حالا صد بار شده بودی. خودت هم یک کرمی داری که فقط نگاه می‌کنی. تازه گاهی حواسم هست که با کیرت هم ور میری. در جریان باش که به خواهرت هم گفتم. امشب قراره علیرضا رو بفرستم دنبال نخود سیاه. به علیرضا می‌گی که پیش خواهرت می‌مونی. وقتشه تکلیفت رو روشن کنی. یا طرف خواهرت باش یا اون شوهر خیکی و حال به هم زنش.»
نفسم توی سینه‌ام حبس شد و گفتم: «به خواهرم چی گفتی؟»
آرشام پوزخند زد و گفت: «که انگار بدت نمیاد جندگی خواهرت رو ببینی.»
نفهمیدم که به چه بهونه‌ای علیرضا و دو تا از دوستاش رو فرستادن جایی. فقط متوجه شدم که تا صبح طول می‌کشه تا برگردن. ته مونده مهمون‌ها هم رفتن. علیرضا به هوای اینکه من هستم، با خیال راحت ساناز رو گذاشت توی خونه آرشام و رفت. تازه متوجه شدم که چرا آرشام من رو دعوت کرد. فقط اینطوری می‌تونست تو شب تولدش با ساناز تنها باشه. شاید ساناز اینطوری می‌خواست بهش هدیه جشن تولدش رو بده. من هم عامل اصلی عملی شدن نقشه‌شون بودم. اما بیشترین چیزی که ذهن من رو مشغول کرده بود، ذهنیت ساناز نسبت به من بود. اگه آرشام بهش واقعا گفته بود که من متوجه رابطه‌شون شدم اما به روی خودم نمیارم یا حتی لذت می‌برم، چه فکری درباره من می‌کرد؟
خونه کامل خالی شد. توی سالن نشسته بودم و غرق افکار عجیبم بودم. نفهمیدم ساناز کجا رفت. اما یکهو آرشام کنارم نشست. دستش رو گذاشت روی زانوی من و گفت: «تو هم دوست داری بکنیش؟»
از نگاه بُهت آور من خنده‌اش گرفت و گفت: «جدی میگم. امشب اینقدر حشری شده که حتی حاضره به تو هم بده. فکر کردی این همه مدت فقط تو توی کفش بودی؟ فکر کردی این چند سال نفهمیده که همیشه به کُس و کونش نگاه می‌کنی؟ اگه می‌خوای بکنیش، کامل لُخت شو و نیم ساعت دیگه بیا تو اتاق من. نگران نباش، همونقدر که تو کف کُس و کون خواهرت هستی، اونم همیشه تو فکر کیر تو بوده و هست. حیفه از همچین کُس تنگی بگذری. تو عمرم کُس به تنگی کُس خواهرت ندیدم.»
آرشام یک بطری شراب به دست من داد و گفت: «این رو بخور و بعد تصمیم بگیر.»
بعد از رفتن آرشام، شبیه آدمی بودم که از بلندی سقوط کرده. دلهره و استرس و هیجان نزدیک بود من رو بکشه. نکنه همه اینا نقشه بود تا من رو امتحان کنن؟ یا شاید آرشام راست می‌گفت. ساناز هم دوست داشت تا با من سکس کنه و دنبال یک شرایط مناسب بود. شاید آرشام یک بهونه باشه و هدف اصلی من باشم؟ من باید چیکار می‌کردم؟ کیرم بزرگ شد و تمام تصاویر سکسی که از ساناز داشتم، توی ذهنم تداعی شد. کُس ندیده نبودم و چند بار تجربه سکس با جنده‌ها رو داشتم اما حتی یک درصد هم از نظر زیبایی و جذابیت، قابل مقایسه با ساناز نبودن. نصف بیشتر بطری شراب رو خوردم. بعد از نیم ساعت، جلوی در اتاق آرشام بودم. هنوز لباس تنم بود و مردد بودم که باید چیکار کنم. صدای ناله‌های سکسی ساناز تیر خلاص به مغز من بود. چند دقیقه به آه و اوه سکسی ساناز گوش دادم. بعد با سرعت لباس‌هام رو درآوردم و لُخت شدم. کیر بزرگ شده‌ام رو گرفتم توی مشتم. نفسم داشت بند می‌اومد و به مرز سکته رسیده بودم. در اتاق رو به آرومی باز کردم. آرشام به حالت داگی داشت توی کُس ساناز تلمبه می‌زد. صدای شالاپ شلوپ حرکت کیر آرشام توی کُس ساناز رو به وضوح می‌شنیدم. چند دقیقه گذشت و متوجه حضور من شدن. ساناز سرش رو چسبوند به بالشت و به حالت سجده شد. انگار روش نمی‌شد من رو نگاه کنه. آرشام کیرش رو از توی کُس ساناز درآورد و ایستاد. از روی میز عسلی کنار تخت، یک دونه کاندوم به سمت من گرفت و گفت: «تاخیریه.»
کُس و کون ساناز تو حالت سجده، توی نور قرمز اتاق، به خوبی دیده میشد. از شدت شهوت، آب دهنم رو قورت دادم و احساس کردم که رگ‌های کیرم هر لحظه شاید بترکن. کاندوم رو از توی دست آرشام گرفتم و کشیدم روی کیرم. دیگه برام هم نبود که تو چه شرایطی هستم. چندین و چند سال، ساناز رو توی تمام وضعیت‌های سکسی دیده بودم و چنین صحنه‌ای رو هزاران بار تصور کرده بودم. با زانوهام نشستم روی تخت. انتهای کیرم رو با مشتم گرفتم و سرش رو چند بار کشیدم توی شیار کُس ساناز. بعد از چند لحظه، همه‌اش رو فرو کردم توی کُسش. آرشام راست می‌گفت. کُس ساناز بی‌نهایت تنگ بود. کیرم به سختی واردش شد. یک آه کشیدم و نزدیک بود همون اول کار، آبم بیاد. ساناز هم یک آه شهوتی کشید و گفت: «اومممم به این میگن کیر.»
از ترس اینکه آبم زود نیاد، به آرومی تو کیر ساناز تلمبه می‌زدم. هم زمان کون و کمرش رو هم لمس کردم. امواج لذت هر بار توی وجودم با شدت بیشتری شکل می‌گرفت. بالاخره تمام رویاهای من به حقیقت تبدیل شده بود. من داشتم خواهر خودم رو به حالت داگی و از کُس می‌کردم. ساناز هم طاقت نیاورد و بالاخره سرش رو از توی بالشت بالا آورد. موهای بلند و بلوند کرده‌اش رو به یک سمت کنار زد و با صدای بلند ناله می‌کرد و حرف می‌زد. از حرف‌هاش فهمیدم که اون هم، همیشه تو کف من بوده و این موضوع رو به آرشام گفته بوده. آرشام هم بهش قول داده بوده که بالاخره من رو به ساناز برسونه. متوجه شدم که نقشه آرشام بوده تا من متوجه رابطه‌شون بشم. آرشام و ساناز می‌دونستن که اینطوری من بیشتر نسبت به ساناز تحریک می‌شم. ساناز همیشه می‌دونست که من تو کفش هستم و رویای کردنش رو دارم. رویای کردن خواهر خودم. خواهری که اصلا فکر نمی‌کردم کُس به این تنگی داشته باشه. ترکیب نرمی و تنگی کُسش، هر مردی رو مجنون می‌کرد.
ساناز حالتش رو تغییر داد. ازم خواست تا تو پوزیشن میشنری بکنمش. خودش پاهاش رو از زانو خم کرد و بالا گرفت. تمام بدنش عرق کرده بود. تو این حالت می‌تونستم سینه‌های نرمش رو هم لمس کنم. هم زمان تو کُسش تلمبه می‌زدم و سینه‌هاش رو می‌خوردم. ساناز سرم رو بالا آورد. لب‌هام رو بوسید و گفت: «همیشه می‌دونستم کیر تو از همه بزرگ تره. از کیر نازک و کوچیک علیرضا خسته شدم. من فقط کیر تو رو می‌خوام داداشی.»
حرف‌های سکسی ساناز، من رو از خود بی خود تر کرد. با شدت و سرعت توی کُسش تلمبه زدم و بدن و صورت من هم کلی عرق کرده بود. وقتی برای چندمین بار، لب‌هاش رو گذاشت روی لب‌هام، دیگه طاقت نیاوردم و آبم اومد. کامل روی ساناز ولو شدم. تو همون حالت که همچنان کیرم توی کُسش بود، محکم بغلم کرد و گفت: «بالاخره بهت رسیدم داداشی. حالا حالاها ولت نمی‌کنم. کیرت همیشه برای خودمه.»
آرشام اومد بالای تخت. از موهای ساناز گرفت و سرش رو به سمت کیر خودش خم کرد. کیرش رو فرو کرد توی دهن ساناز و گفت: «شیرینی به هم رسیدن‌تون رو تا داغ داغه بده عزیزم.»

پایان

نوشته: arshamsanaz


👍 80
👎 29
511601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

844884
2021-11-28 01:11:46 +0330 +0330

واقعا خوب بود…
خوشحال میشم ادامه هم داشته باشه…

4 ❤️

844892
2021-11-28 01:24:45 +0330 +0330

عالی بود

2 ❤️

844899
2021-11-28 01:38:56 +0330 +0330

فعلا شما به آرومی تو کیر ساناز تلمبه بزن تا ببیینم بعد چی میشه 😂 😂 😂 😂 😂 😂 جقی


844904
2021-11-28 01:49:58 +0330 +0330

همون اولش خوندم باعث آبرو ریزی میشه رو نخوندم…
خب دیوث خودت میرفتی میزدی تو دهن اون ارشام ک‌س‌کش
که حدشو بفهمه مک، مگه خواهرت نیستش.
بخدا داستان نوشتن زور نیست، جایزه نمیدن برا اینچیزها
دو مدل داستان هست یا واقعی یا تخیل نویسنده. که واقعی باشه معلوم میشه، برا دومی ذهن نویسنده مشخص میکنه داستانش رو
که خوب باشن جفتشون از همون چند خط اول مشخص میشه…
تو نگران آبروی خواهرت هستی زندگی خراب نشه بعد خودت نمیری جلو طرف بگایی…
ک‌ی‌رم دهنت همین فقط…
خودم داستان نوشتم

3 ❤️

844908
2021-11-28 02:11:17 +0330 +0330

نطر دادم دیدم 5 نفر لایک کردن 3 تا کامت خوب بود عالی اینا بود
گفتم من تبر زدم دیگه بزار بخونم…
یعنی چطوری به این میگین خوب، عالی…
ارشام همه چی تموم… کیرش کوچیکه کس ساناز سالم مونده 🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️🚶‍♂️🚶‍♂️🚶‍♂️🚶‍♂️😑😑😑😑😑😑😑🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️
یعنی ریدم تو مغر نویسنده با این تخیل جقی وارش…
بعد کیرت کلفته… خب کونی کیرش کلفت میشه. کونی

4 ❤️

844912
2021-11-28 02:23:08 +0330 +0330

به قول فراستی نخونده میگم کسشعر بود کسی تخم داره اعتراض کنه بهم 😂 از اسم داستان به راست و دروغش پی میبرم

1 ❤️

844920
2021-11-28 02:54:43 +0330 +0330

عالی بود

2 ❤️

844929
2021-11-28 04:30:57 +0330 +0330

قشنگ پیدا بود نویسنده دختره
نمیدونم چرا

3 ❤️

844934
2021-11-28 05:36:53 +0330 +0330

بر خلاف سه کامنت اول از نظر من نه خاطره نه فانتزی،ترجمه رمانهای اروتیک اینترنت
ودر یک کلمه خزعبلات و چرت و مسخره

2 ❤️

844935
2021-11-28 05:43:57 +0330 +0330

بچه جون از اینکه قصه رو اینقدر پیچ و تاب دادی تا بِرکه کص آبجیت ماهی بگیری …گوز پیچ نشدی؟ شوهر خواهر دیوثت رو مگه برای خرید خیار شور لب مرز فرستادن که تا صبح برگشتنش طول میکشید ؟ یه پول حق انشعاب بهش دادن …گفتن صبح کله پاچه کوفت کن بیا. والا اگه بجای این کص گویی ، داستان زیر رو مینوشتی حتما باورم میشد
…یه خواهر دارم از بس خوشگل و خوش هیکل و سکسیه ، که همه باربر های ترمینال غرب و شرق و جنوب باضافه حمال های بازار سبزه میدون آرزوی کردنش رو دارند… هر روز جلوی من با لباس میره حموم …کون برهنه میاد بیرون …هر بار هم بهم چشمک مبزنه و آروم بهم میگه …جون …کیرت بره تو چشمام بلکه کور شم …تا برق کیر داداشی خر کیرم نه چشمامو اذیت کنه نه کص و کونم رو خط و خش بندازه …نود و نه بار لخت از حموم اومد بیرون فقط مثل یه الاغ حشری نگاش کردم …اما دفعه صدم نیومده بیرون داد زد دیوث بی عرضه خیالت نوبر کیر خر اوردی …؟ اما اینبار من کون برهنه پشت درب حموم منتظرش بودم … یهو دیدم با لباس زد بیرون …از پشت پریدم بهش …گفتم جنده کارا بر عکسه ؟ امروز که میخواستم جرت بدم با لباس اومدی بیرون که هیچ تازه برام لغوز هم میخونی ؟ دامن و پیرهن و شورتشو با یه نفس جر دادم …شروع کرد جیغ زدن و جفتک انداختن و به سرو صورت و کیر و خایه ام پنجول انداختن …فقط کونم از آماج حملاتش مصون مونده بود …که در اوج کشمکش ها بزور کشوندمش داخل حموم در اولین فرصت در یک دست اندازی ماهرانه …سنگر کونم رو هم با یه سنگ پای فرد اعلای قزوینی که به دستش افتاد فتح کرد …با اینکه جر خوردم اما حشری تر شدم …نشستم رو سینه هاش با کیر 30 سانتی اینقدر به سرو کله و صورتش کوبیدم تا بیهوش شد …حالا نوبت کردن اون کص تنگیه که شبها خوابشو میدیدم …خلاصه از ساعت 7 عصر تا دوازده ظهر فردا 7 دفعه مدل قفقازی کردمش 6 دفعه مدل مغولی کردمش هشت دفعه هم مدل داس و چکشی کردم …یعنی کصی که به تنگی کص موش بود انچنان کردم که شد تونل دو بانده مانش. .! پایان
اگه داستانت همچین داستان کصخر واری میشد همچین نظری برات مینوشتم:
کله کیری …تو خودت رو با کص آبجیت خفه کرده بودی یا داشتی با کصش 21 بازی میکردی …7و 6 و 8 کارت بیرون کشیدی؟ بعدشم دیوث توده ای …این مدل داس و چکشی دیگه چه مدل کردنیه؟ تف به کون بنیان گذارش اگه برامون تشریح نکنی چه جوریاست؟!! 😎

7 ❤️

844949
2021-11-28 08:17:51 +0330 +0330

کاربر محترم arshamsanaz
سپاس از حضورتون در جشنواره

داستان و داستان نویسی، قواعد و اصولی داره که غالبا نویسندگان یا با مطالعه و تحقیق به اون دست پیدا میکنن، یا به طور ذاتی دارای استعداد و هوش داستان نویسی هستند…

اون دسته از کسانی که نبوغ نوشتن رو در ذاتشون دارن، عموما تحت تاثیر و الهام از داستانهایی که خونده یا شنیدن، قلم فرسایی میکنن و برخی از آثار فاخر جهان هم از همین گونه هستن…
جمله‌ی " این نویسنده تحت تاثیر فلان داستان یا نویسنده داستانش را روایت کرده" در دنیای داستان نویسی و کلن در دنیای هنر، بسیار رایج و معمول هست…
هدف از گفتن این مقدمه این بود که عرض کنم، روایت حاضر صرفا تحت تاثیر خاطره نویسی‌ها و داستانهای شهوانی تنظیم و ساخته شده…

هرچند نویسنده، نشانه‌هایی از توان نوشتن، مثل روان نویسی و تا حدودی صحنه‌پردازی رو داره، اما هیچ خلاقیتی در بازسازی روایت نشون نمیده…
در این روایت با چند “تیپ” مواجه هستیم، و نه با شخصیت… تیپهایی که تا حدودی هم به خاطر عدم اشراف نویسنده، کاریکاتوری و اغراق آمیز توصیف شدن:
پسرکی خجالتی و سست عنصر و تحت تاثیر
زنی هوسباز و بدون تعهد
مردی شرور و مغرور و البته تا حدودی جذاب
و شوهری بَبو و غافل از جریانت دور ور زندگیش…

این تیپهای کاریکاتوری شده تا انتها در یه جریان خطی و قابل پیش‌بینی حضور دارن …
تنها نقطه قوت این خاطر نویسی گونه، اروتیک نسبتا قابل قبول اون هست که اون هم در بعضی از لحظات از داستان اتفاق افتاده…

چیز خاصی نمی‌شه گفت، تنها پیشنهادم به نویسنده‌ی محترم این هست که حوزه‌ی مطالعه و داستان خوانی خودش رو گسترش بده و به سایت شهوانی بسنده نکنه …

موفق باشید… 🍃🌹

6 ❤️

844950
2021-11-28 08:28:23 +0330 +0330

تو کیرش تلمبه زدی؟؟؟ پشپاااام جدید اومده من خبر مدارم؟؟؟،
ترو خدا منم از این چوزیشنای جدید با خبر کنین😂😂😂

2 ❤️

844967
2021-11-28 11:31:35 +0330 +0330

لطفاً کیرم تو کیرش بود رو ترجمه کن

4 ❤️

844968
2021-11-28 12:17:04 +0330 +0330

توهین خالص به شعور خواننده

1 ❤️

844973
2021-11-28 13:13:58 +0330 +0330

خوندن داستان هاي تابو برام سخته ولي به اندازه كافي خوب نوشته بودي كه تا اخر بخونمش

2 ❤️

844975
2021-11-28 13:23:04 +0330 +0330

فقط به من توضیح بده چجوری خو کیر خواهرت تلمبه زدی کافیه 😂 😂 😂 😂

1 ❤️

844976
2021-11-28 14:14:00 +0330 +0330

یه شروع معمولی یه خط رویه ضعیف و یه پایان قابل پیش بینی
این چیزی نیست که خواننده رو به خوندن ادامه داستان ترغیب کنه

1 ❤️

844980
2021-11-28 14:37:01 +0330 +0330

خیلی عالی بود کاش منم یک خواهر داشتم و از نعمت محبت خواهر بهرمند میشدم.خواهر هدیه جنسی خدا برای بندگانش هست تا قبل از ازدواج رابطه جنسی را تجربه کنند.قربون خواهر های همه شما دوستان.نوش جانتان کص خواهرهاتون

2 ❤️

844988
2021-11-28 15:38:24 +0330 +0330

تو قسمت دومش بنویس که ارشام تو سکس بعدی کون توام گذاشت.

2 ❤️

844992
2021-11-28 15:55:39 +0330 +0330

فشنگ بود

1 ❤️

844996
2021-11-28 16:03:20 +0330 +0330

اون قسمتی که داشتی تو کیر ساناز تلمبه میزدی رو در حالت جغ زدن موقع ارگاسم نوشتی فک کنم بجا انگشتات از کیرت استفاده کردی 😂

1 ❤️

845025
2021-11-28 21:01:38 +0330 +0330

آرشام کون تو نذاشت؟راستشو بگو،تو دادگاه کمکت میکنم.

0 ❤️

845143
2021-11-29 10:02:24 +0330 +0330

خوب بود ادامه بده

0 ❤️

845167
2021-11-29 12:09:43 +0330 +0330

هر کی میگه نخوندم و بعد کامنت گذاشته دروغ گفته .😅

0 ❤️

845216
2021-11-29 19:01:52 +0330 +0330

والا من از اینجور داستانا متنفرم ولی نمیدونم چرا شق کردم :/

0 ❤️

845219
2021-11-29 20:03:11 +0330 +0330

تو کیر ساناز تلنبه میزدی؟😀
فانتزیت باحال بود از تصویر سازیه سکسای دیگتونم بنویس

0 ❤️

845253
2021-11-30 01:11:56 +0330 +0330

یعنی ناموصا نا ایرانی ها اگ همین مغزمون رو میدادیم تو کار هممون ی دکتر مهندسی چیزی بودیم😂😂

0 ❤️

845254
2021-11-30 01:14:26 +0330 +0330

خوب و حشری کننده

0 ❤️

845539
2021-12-01 19:15:17 +0330 +0330

معمولی بود ، لایک دادم

0 ❤️

845872
2021-12-03 06:47:51 +0330 +0330

با سلام به همه دوستان و خسته نباشید به نویسنده محترم

راستش منم خیلی خوشم نیومد و حقیقتا با توجه به چندتا نظری که قبل از مطالعه داستان دیدم انتظارم خیلی بیشتر از اینها بود در مجموع اگر نویسنده این داستان کاملا مبتدی و تازه کار هست بی شک میتونه از ۵ نمره ۳ یا چهار رو بگیره ولی اگر نویسنده قبلا هم کارای دیگه ای داشته متاسفانه این داستان یک روند رو بجلو براش حساب نمیشه و در کل هم خیلی تخیلی و غیر واقع بینانه هست و هم هیچ کدام از شخصیت های داستان روابط منطقی و معقولی با هم ندارن و حتی حواشی شخصیت ها منطقی نیست

مثلا ببخشید من فکر نمیکنم آلت تناسلی یک پسر ۱۷ ساله که نوجوان بحساب میاد و هنوز کاملا بالغ نشده با توصیف شما خیلی همخوانی داشته باشه
دوم فکر نمیکنم تو هیچ نقطه ای از ایران یک خانم بتونه با این توصیفی که شما کردین تو خیابابون بچرخه با یک تاپ که تا بالای ناف هست و مانتوی جلو باری که تمام اندامش رو بنمایش گذاشته
من خودم یکبار تنها بخاطر اینکه شلوارم تا بالای مچ پام بود مثل اینکه میخوان جانی فراری بگیرن بسمتم حمله کردن شانس آوردم با مامانم و آبجیم اینا بودیم با این شرایط باز یک تعهد کتبی دادم که دیگه از این مدل شلوار استفاده نکنم و جوراب پام کنم فکر کنم اگه این تیپی که شما توصیف کردین رو داشتم اعدامم قطعی بود
سوم بهیچوجه منطقی نیست یک فرد مجرد بچسبه به یک زن و شوهر و کلا اغلب وقتشون رو با هم بگذرونن البته خیلی ها هستن مثلازن و شوهر یک همکلاس زمان دانشجویی یا در این حدود دارن کمابیش به رابطه دوستانه اشون ادامه میدن ولی فقط در حد میهمانی های مناسبتی نه اینکه شب هم پیش هم بخوابن

سوم خواهر این پسر از کجا فهمیده بود سایز الت دادشش چقدره اونم در حالی که اصلا رابطه اشون در حد برادر و خواهر بوده

و اما جهت اطلاع نویسنده محترم خیلی از برادرها دوست دارن با خواهرشون رابطه جنسی داشته باشن ولی در طرف مقابل برادر بهیچوجه برای یک خواهر جذابیت جنسی نداره و تنها مگه در شرایطی قرار بگبره که از کنترلش دربیاد مثلا برادر اول دستمالیش کنه یا در شرایطی باشه که اگر عکس العملی نشون بده تبعات زیادی میتونه آبروش داشته باشه که تسلیم برادرش بشه

0 ❤️

847438
2021-12-11 03:30:32 +0330 +0330

کیر خواهرت درد نگرف توش تلمبه زدی؟؟!

0 ❤️

847559
2021-12-11 17:16:09 +0330 +0330

جالب بود
فقط یه نکته 👇👇👇👇👇

از ترس اینکه آبم زود نیاد، به آرومی تو کیر ساناز تلمبه می‌زدم. هم زمان کون و کمرش رو هم لمس کردم

0 ❤️

849979
2021-12-27 03:02:06 +0330 +0330

سکس با خواهر یکی از بهترین حسای دنیاست

0 ❤️

896739
2022-09-24 02:46:53 +0330 +0330

توش جونتون

0 ❤️

917200
2023-03-01 22:26:30 +0330 +0330

مگه ساناز اسم دختر نیست؟یکی کره بیاره سنکوپ گردم

0 ❤️