کارمندم مهتاب (۲)

1395/07/25

…قسمت قبل

بعد از اون روز همه چیز تغییر کرد , نظرم نسبت به مهتاب کاملا عوض شد , تا اون روز فقط به فکر گاییدنش بودمو اونقدرا تو فکر احساسات نبودم , اما بعد از اون روز نگرشم کاملا نسبت بهش تغییر کرد , گوشه دلم حس قشنگی داشت جوونه میزد , من آدمی که خیلی تو فاز عشق و عاشقی نبودم , الان با دیدن مهتاب هیجان خاصی وجودم رو فرا می گرفت ! , تو این یکی دو سال تماس تلفنی یا اس ام اس ما فقط و فقط در حد کار بود , اما از اون روز به بعد با هم شبا حرف میزدیم , تو تلگرام چت می کردیم , کلی حرف های احساسی می زدیم , همینطور که گفتم محیط هتلم کوچیکه و بچه ها هم خیلی کلیدن ! برای همین محل کار مثل همیشه بودیم انگار نه انگار . اون روز ها هم اتاق ها پر بود و نمیشد بریم با هم داخل اتاق , اما شاید باور نکنید نمیدونم چرا فکر سکس از سرم بیرون رفته بود , مثل اینکه دلم نیاد یا چمیدونم یک جور حس که اجازه این کارو بهم نمیداد , فقط گاهی سر ظهر که بقیه درگیر کارشون بودن مینشتیم تو لابی یا اتاقم صحبت و شوخی و خنده می کردیم و فقط گاهی دستشو می گرفتم یا اون میومد رو پام میشست و بغلم می کرد و دزدکی همو بوس می کردیم همین .
با وجودی که از صبح تا غروب با هم بودیم اما تا شب با هم صحبت نمی کردیم اصلا شب خوبی نداشتیم , تا اونروز هم تا حالا باهاش جایی نرفته بودم , در حد یکی دوبار رسوندن تا ایستگاه اتوبوس یا خونشون اگر هم مسیر بودیم و یکی دوبار هم افطاری مهمونی چیزی …
بعد از چند روز قرار شد بعد از ظهر با هم بیرون بریم , خیلی هیجان داشتم ظهرش کلی به خودم رسیدم و رفتم سرکار که از اونجا برم دنبالش . متاسفانه خانواده مهتاب نسبتا سنتی هستن و مادرشم به خاطر شرایطش خیلی روش کلیده و دایما چکش می کنه , دیر بره زود بره ! اون روز هم به بهانه دیدن دوستش باهام میومد , وقت زیادی نداشتیم و دوست داشتم از فرصت استفاده کنیم .
اون روز زودتر رفت خونه و قرار شد فلان ساعت سر فلان خیابون برم دنبالش , تا انروز همینطور که گفتم فقط با لباس فرم و لباس های رسمی دیده بودمش (غیر از اون دو بار ) … رسیدم سر قرار , بعد از 7 8 دقیقه دیدم داره از دور میاد , فوق العاده شده بود , یک مانتو آبی تیره و یک روسری رنگی خیلی خوشکل با کفش و کیف ست خیلی ناز , فکر نمی کردم تو محیط بیرون اینقدر خوشتیپ باشه.(همینطور که گفتم چادری و محجبه بود که اونم به قول خودش به خاطر مادرش که مومن بود اگر نه خودش فاتحه میخونه به هرچی حجابه) .
نشست تو ماشین و رفتیم دور زدن , تا نزدیک غروب دور میزدیم , بعد از اون رفتیم طرقبه (منطقه ییلاقی تو مشهد , شهرم لو رفت خخخخ ) شام و چایی خوردیم و صحبت کردیم , رستورانی که رفتیم خیلی جاش دنج بود و کلی همو بوسیدمو عشق بازی کردیم … که زنگ های مامانش شروع شد , کجایی کجایی !!! منم سریع بردم رسوندمش و اونم با یک بوسه ازم تشکر کرد و رفت …
خلاصه خیلی وارد جزییات نمیشم , گذشت و گذشت و ما روز به روز با هم صمیمی تر میشدیم , و عشقمون قوی تر . تا اینکه خودش بالاخره چراغ سبز و برای سکس بهم داد . مهتاب در کل شانس خوب من خیلی دختره گرمیه و حسابی داغ و حشری …! بعدا تو رابطه متوجه این موضوع شدم .
بالاخره قرار مدارمون رو برای سکس گذاشتیم و قرار شد یک روز که موقعیت مناسب شد بریم داخل اتاق و …
روز موعود , مهتاب به هوای نماز رفت داخل اتاق و قرار شد بعد از چند دقیقه منم برم , بر ای اینکه طبیعی شه از هتل رفتم بیرون و از در پشتی از پله فرار رفتم تو سالن و رفتم داخل اتاق (بدبختی که تو هتل خودم هم باید دزدکی می رفتم ! دوست نداشتم آتو به کارگرام بدم .).
تا وارد شدم مهتاب خوشکلم اومد به استقبالم , خدای من استثنایی شده بود , یک دکلته قرمز و یک شرتک لی پوشیده بود , آرایش لایت کرده بود که زباییش چند برابر شده بود , دستامو باز کردم و لبخند زدم , اونم پرید تو بغلم , دیگه تاخیر جایز نبود , لبامون به هم گره خورد , حسابی لباشو می خوردم , اونم انصافا وارد بود و لبامو می کرد تو دهنش و زبون می کشید , منم لبش رو گاز ریز می گرفتم و بوس می کردم , دیگه تو این دنیا نبودیم , نفسش تند شده بود , بوی خوبی میداد , گرم گرم , تو همون حال بلندش کردم و همینطور که لب می گرفتیم انداختمش رو تخت , روش خوابیدم و می بوسیدمش , رفتم سراغ گردنش , می بوسیدم , لیس میزدم , دیگه نفسش بلند شده بود و ناله می کرد , تو همون حال بودیم , دکلتشو دادم بالا , ای جااانم , دو تا سینه خوشکل کوچولو افتاد جلوم , خیلی ناز بودن , سرش از این ریز ها بود و نوکش برجسته , هاله دورش هم خیلی پررنگ نبود …
دوباره از گردنش شروع کردم , عجله نداشتم , می خواستم همه وجودشو لمس کنم این فرشته کوچولویه خودم رو , نوک سینش رو کردم تو دهنم , آروم میمکیدم , دیگه حالیش نمیشو هیچی , با دستاش سرمو به سینه هاش فشار میداد , می گفت : دوست دارم عشقم , بخور نفسم , منم هیجانم بیشتر میشد , یکی از سینه هاشو شو میخوردم اون یکیو با دستم میمالیدم, تیشرتم رو داد بالا و درش آوردم, اومدم پایین و رفتم سراغ شکمش و نافش , دور نافشو زبون میزدم , بدنش تکون می خورد , یک جا بند نبود , دکمه شرتکشو به بدبختی باز کردم (چیه این دکمه لی !) درش آوردم , زیرش یک شرت قرمز پوشیده بود , حسابی خیس شده بود , بوی خوبی میداد , شروع کردم به بو کردن شرتش و بینی مو می کشیدم (دخترا خیلی دوست دارن و دیوونشون می کنه) بعد آروم شرتشو در آوردم , جووونم یک کس ناز تپلی جلوم خود نمایی کرد , محشر بود , چاک کوچولو , لبه هاشم خیلی بیرون نزده بود , صاف و صوفش کرده بود برام … ! کرمم گرفت نخواستم زود حمله کنم به کسش مثل کس ندیده ها , کشاله های رونشو میمکیدم بغلای کسشو , دیگه داشت خل میشد , دو سه دقیقه ادامه دادم , دادش رفت هوا , امیییییین بخورش , تورو خدااااااا دیوونه شدددددمممم … تو همون صحبتا یک دفه یک زبون محکم کشیدم لای کسش , آخخخخخخخخ اووووفففف , سر صدا می کرد , از یک طرف میترسیدم صداش بره بیرون … اما گفتم فدای سرم حالمونو می کنیم … کسشو لیس می زدم , چوچوله کوچولوش رو زبون میزدم , اونم آخ و اوخ می کرد , فهمیدم بغل کسش خیلی حساسه , گاهی اونجارو میمکیدم بیشتر حشری میشد , حین خوردن و لیسدن کسش شلوارو شرتمو با هم در آوردم , رفتم کنارش و بغلش کردم , کیرمو گرفت دستش و میمالیدش (کیرم خیلی بزرگ نیست معمولیه) منم دوباره لباشو می خوردم , بر خلاف انتظارم خودش رفت سراغ کیرم ! . سرشو کرد تو دهنش و شروع کرد خوردن , باورم نمیشد , خیلی حرفه ایی بود (فرق زن و دختر اینجا معلوم میشه) , زبونشو می کشید رو کیرم سرشو می خورد , رگ زیرشو زبون میزد , نامرد گاهی گاز می کرفت سرشو عمدا دادم بره هوا !! روی زمین نبودم کلا …
خوابوندمش و دوباره رفتم روش , کیرم و کسش حسابی خیس بود , کیرمو کشیدم رو کسش و بالا پایین می کردم , خیلی حال می کرد , با خودم گفتم شاید بکنم تو کسش گیر بده ,آخه کاندوم نداشتم , یکم سرشو کردم تو دیدم هیچی نگفت معلوم بود تو فضا سیر می کنه ! , منم از خدا خواسته کردم تو , اوه اوه لامصب اینقدر تنگ بود که احساس می کردم داره جا باز می کنه کسش برای کیرم , یکم اولش دردش گرفت بعد طبیعی شد , تلمبه میزدم تو کسش , اونم آه و ناله می کرد , اولش اینقدر کسش داغ و تنگ بود بعد از چند بار تلمبه زدن حس کردم می خواد آبم بیاد , خیلی ضایع میشدم , کشیدم بیرون و کسشو خوردم که کیرم یکم آروم شه بعد بکنم دوباره , فکر کنم خودشم فهمید به روم نیورد , ایندفعه من خوابیدم اون اومد روم , کیرمو رو کسش تنظیم کرد نشست روش , جفتمون غرق شهوت بودیم , ایندفعه کیرم خوب همکاری کرد و حس ارضا نیومد سراغم خودشو بالا پایین می کرد , برش گردوندم و دوباره خوابوندمش رو تخت , پاهاشو دادم بالا و کردم تو کسش , دوتاییمون حسابی عرق کرده بودیم , سرعت تلمبه زدنمو بیشتر کردم , اونم جیغ میزد از لذت , دیدم داره پاهاش میلرزه , احساس منقبض شدن رو تو کسش احساس کردم و داغ شد کیرم فهمیدم ارضا شده !!! منم دیگه نتونستم تحمل کنم , بهش گفتم مهتاب داره میاد , در کمال نا باوری گفت بریز توش , بریز فردا پریود میشم برییییز … منم پمپ کردم تو کسش , همه رو ریختم , آبم خیلی اومد… بیحال شدم افتادم کنارش , جفتمون نفس نفس میزدیم , سرشو گرفتم زیر سرم و بهش لبخند زدم , اونم یک لبخند ناز تحویلم داد و گفت : امین خیلی دوست دارم …:)
از اون موقع حد اقل هر یک هفته ده روز یکبار سکس می کنیم , خیلی اهل سکسه خوشبختانه , یعنی اگه من مثلا 2 بار بگم دفعه سوم اون میگه سکس کنیم … خیلی دوسش دارم , خیلی عاقله و چشم و دل سیر , اوایل فکر می کردم اگه باهاش رفیق شم شاید به واسطه موقعیتم تیغم بزنه , اما اصلا اینطوری نیست …
یک بار نزدیک بود تو هتل تابلو بشه , دیگه از اون به بعد بیشتر یا تو خونه سکس می کنیم یا هتل یکی از دوستام که باهام طبیعیه…
نمیدونم شایدم یک روز باهاش ازدواج کردم , خواستگارم زیاد داره , هربار میان حسابی عصبانی میشه و رابطمون تا چند روز داغووون .دوستان سعی کردم همه چیو صادقانه و بدون مبالغه بنویسم , باورشو میسپرم به خودتون , اگر کم و کسری تو نگارش , غلط املایی , موقعیت چیزی دیدین ببخشین , نوشتن اینجور خاطره ها کمی سخته … در ضمن اینم بگم که بهترین سکس اونیه که عاشقانه همراه با رضایت طرفین باشه , هم پایداره هم لذت بخش و هم دختر حسابی بهت وابسته میشه , همون اول میتونستم بیارمش زیر خودم , اما طبیعتا الان اوضاع اینطوری نبود و شایدم تا الان از اینجا رفته بود …
موفق باشید.

نوشته:‌ امین


👍 5
👎 3
40407 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

560927
2016-10-16 22:16:02 +0330 +0330

(شهرم لو رفت خخخخ) کیر :|
سر قسمت اولش بهمون کیر زدی
ولی قسمت دومش قشنگ بود حداقل کسشر قاطیش نکردی دمت گرم
#Not Bad

0 ❤️

560940
2016-10-16 23:23:01 +0330 +0330

ما فک میکردیم عربا ریدن به مشهد و جن ده خونه باز کردن اونجا نگو هموطن های خودمون بیشتر گند زدن …
درکل …خوب نبود… بدم نبود

0 ❤️

560962
2016-10-17 05:18:35 +0330 +0330

داستان خوبی بود ولی زیاد حشری کننده نبود ?
مرسی من که باور کردم

0 ❤️

560984
2016-10-17 11:05:07 +0330 +0330
NA

alisinger89 : داداش گلم دمت گرم چه کلفت حوالمون کردی خخخخ . میدونی قسمت اول و دوم رو با فاصله نوشتم برای همین سری دوم گفتم اشکال نداره نخوام بگم کجام … خوشحالم خوشت آمد.
parmis- » عزیز ممنون تا آخرش خوندی ایندفعه ! نمیدونم شهرهای دیگه هم میگن یا نه اما ما مشهدیا به صمیمی می گیم طبیعی ,سوتی لحجه بوده خخخخخ
p_nafas : عزیزم اون که آره عربا نریدن , ترکمون زدن توشهر خخخ ! والا ما سهمی تو رینش اونا نداریم با یک زن بیوه بودن در حد گوزیدنه نه ریدن خخخخ (شوخی)
f.silent: عزیزم ممنون از نظرت , راستش تو فکرش هستم تا ببینیم قسمت چی میشه , اما خوب خانواده فکر می کنم کمی مقاومت کنن که تا حدودی طبیعیه !
Mostafa76_shiraz : داداش گلم خوشحالم خوشت اومد , به خاطر همین که باور پذیر باشه الکی فانتزی و رویاییش نکردم خیلی تحریک آمیز نیست … بعدم نخواستم فحش بارون بشم !!!

0 ❤️

560986
2016-10-17 11:28:34 +0330 +0330
NA

خوب بود ادرس هتل بده اگه اومدیم مشهد بیایم پیشت

0 ❤️

561000
2016-10-17 13:54:15 +0330 +0330

اینکه اسرار داری ثابت کنی واقعیه هست داستانت خوشم نیومد.

0 ❤️

561011
2016-10-17 17:42:12 +0330 +0330

چرا زنا و دخترای مشهد اکثرا هرزه هستن؟؟؟

0 ❤️

561036
2016-10-17 20:43:40 +0330 +0330

قشنگ و حشری کننده بود حسابی راست کردم دارندگی و برازندگی ما که هشتمون گرو نهمونه از اینطور لذت هایی محرومیم.خوشا به حالت

0 ❤️

561101
2016-10-18 06:04:07 +0330 +0330

خوشم اومدمرسی بابت داستانت

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها