کارگر جنسی

1390/01/31

“این هم خونه ی من، خوش اومدید” به دقت همه جا را دید می زند.وسط پذیرایی ایستاده نگاهش می کنم .خوب که چرخی زد خود را خسته روی مبل راحتی انداخت . شال سرش را برداشت و با حرکتی موهای افشان و حالت دارش را روی شانه هایش ریخت . همان اول مرا یاد نگین انداخت که اولین عشقم بود. رو به من با خنده ای نگاه کرده و راحت تکیه می دهد . -“خب! نکنه قراره تموم شب همونجا وایستی و بروبر نیگام کنی؟! " به خود می آیم -” . . . البته که نه! چیزی می خوری ؟" -" والا چه میدونم، شما صاحب اختیاری !" فکر نمی کنم چیزی در یخچال باشد . سه روزی که صفورا ترکم کرده است هیچی نخریده ام . جلو می روم و کنارش می نشینم . باز هم دقیقتر نگاهش می کنم . تمیزتر و مرتب تر از چیزی است که فکر می کردم .- “جنده ای؟!” زیر خنده می زند، آنقدر می خندد که اشکش در میآید . -" نه خیرم! یه دوشیزه از آکادمی آکسفورد هستم . . . خب معلومه!"- “باور کردنش سخته” -" چی، جنده بودن من؟! خب معلوم شد از اون احساساتی هاش هستی . من یکی حوصله ندارم یه ساعت جفنگ بگیم . زود شروع کن ." -“چرا اینقدر عجله داری ؟ . . . آخه بهت نمیاد، مثل همه دخترا و زنای معمولی هستی!” -" حالا شما فرض کن ما جنده ی معمولی هستیم . مشکلی داری گلم؟" دستش را از روی شلوار به کیرم می رساند .- “ای بابا این که هنوز خوابه! “- " اسمت چیه؟” -” چه فرقی میکنه! لاله ، ژیلا،آرزو. . . " -“من فرهادم”-“خب منم ندا” دستم را به موی سرش می کشم.نوازشش آرامم می کند . -“میخوام باهام باشی”-" فعلا که اینجام! خوب حساب کنی مردی کردی" -" نه منظورم یه مدت طولانیه .شاید . . . شاید ازدواج کنیم!" یک لحظه جا میخورد . تبسمی کرده و شالش را سر می کند . -" نه خیر! مثل اینکه شما مشتری نیستی!خدا روزیتو جا دیگه حواله کنه !" به سمت در می رود.خودم را زودتر از ندا به در می رسانم-“کجا؟! . .چرا عجله داری؟” -“جندتم به خدا . ولم کن برم . شما خودت معمولی نمیزنی!این شر و ورا چیه میگی،مگه زن و زندگی نداری؟میخوای ما رو کیر کنی!” دستش را میگیرم .- “زنم ترکم کرده . اصلا تنهام. هیچکس رو ندارم .” -" خب ، پس دپرسی داری هذیون میگی. آ قربونت،برو پیش یه دکتر. " -" تو با یه عاشق چیکار میکنی؟" -“هیچی! اگه کیر داشته باشه میخورمش!” -" باشه! همون کارو کن" همانجا روی زانو می نشیند . شالش را بر می دارم . کمربندم را بازکرده و شلوار و شورت را پایین می کشد . نوکش را می بوسد. با گرمای دهانش و دستان ظریفی که لمسم می کنند کیرم شق می شود. آرام مو هایش را نوازش می کنم .- " خیلی خوشگلی!حیف نیست! بیا زن من باش. تا حالا کسی عاشقت شده ؟" چشمان شوخش نگاهم می کنند. معلوم است می خندد. دکمه های مانتو اش را باز می کند . از زیر مانتو بنفش و کوتاهش فقط تابی پوشیده با شلوار جین تنگ . پوست بدنش سفیدتر از صفوراست . -“چته! زود باش دیگه!” شلوارم را کاملآ در می آورم . ندا روی زمین دراز می کشد و عشوه گر نگاهم می کند . مثل مار می پیچد . کنارش می نشینم و تابش را در میآورم . لب روی لب می گذارم و تن نرمش را می مالم . با باز شدن کورست پستان هایش رها می شوند . برایش می مالم و می مکم . در سکوتمان فقط نفس فریاد می کشد. شلوارش را که کاملا به بدنش چسبیده است پایین می کشم . برای اینکه باور کند دوستش دارم کسش را لیس می زنم . کمی ناله می کند وسرم را به خودش می فشارد. -“برگرد . . . " سریع برمی گردد و چهارزانو می شود . راحت تا ته ئکسش را می کنم . آبم می ریزد. از پشت بغلش می کنم و خود را به او می مالم .- " ندا” -" جووونم" -" خوب بود" -" ای . . . بدک نبود" -" میخوام کونت بزارم" -" اوکی" انگشتش می کنم و بازهم به راحتی اینبار کونش می گایم .
کنارش دراز می کشم و ندا هم روی زمین ولو می شود. رو به من می خندد. پس از حمام روی تخت می خوابیم .می خواست برود، نگذاشتم .
-“ندا جون واقعا عشقم رو باور می کنی؟” می خندد. -" میدونی فرهاد جون من و امثال من کارگر جنسی هستیم . . . " -" این دیگه یعنی چی؟" -" یه پیرمرد که می گفت استاد دانشگاهه بعد چهار بار سرویس به جای پول درست و حسابی این شر ورا رو تحویلم داد. البته چون آدم متشخصی بود ازش خوشم اومد، گفتم حالی هم به این داده باشیم مفتی " -" نه ندا جون حرفاش رو فراموش کن . تا حالا عاشق داشتی ؟!" -" آره که داشتم! بهرام سیریش! شونزده هفده سالم بود به بهانه ی عاشقی منو برد به یه خراب شده ای . با دوستاش ریختن سرم ! حالا نکن کی بکن! پشتم و ندیدی؟!" بر می گردد و حوله را کنار زده قمبل می کند . درست روی هر دو طرف کونش جای سوختگی است . وقتی می کردمش متوجه نشدم . -" اینا یادگار همون روزن . " -" میدونم سختی کشیدی خونواده چی؟ " -" یتیمم . عمه گلی مثلا قیمم بود. شوهرش مفنگی بود .میدونستم یه روز میفروشتم، از کجا میدونستم قرار ه بهرام اوراقم کنه!"
تا نصفه های شب حرف میزنیم . با بوسه بر لبش آخرین جمله ام را می گویم " دوست دارم"
صبح زود از خواب بیدار میشوم . ندا کنارم نیست . صدایش می کنم . کاغذی برایم نوشته است:
“فرهاد جون ببخشی فضولی کردم و سری به کمد و کشو زدم . میدونم صفورا جانت رو طلاق دادی چون یه ماه دیگه قراره بمیری . لابد دوسش داشتی . خوش به حالش . با اجازه به قدر کارمزدم اسکناس زدم به جیبم . دیشب واقعا باورم می شد . ولی حرفای اون پیرمرد خیلی ارزشمند بوده! آقا فرهاد، من شاید کارگر جنسی باشم، ولی هیچوقت برده ی عشقی نمیشم !”

Ehsase.man68@yahoo.com

نوشته:‌ الف. حیم


👍 0
👎 0
65099 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

277271
2011-04-20 07:04:22 +0430 +0430
NA

میدونم صفورا جانت رو طلاق دادی چون یه ماه دیگه قراره بمیری ?!!

واقعا قراره بمیری؟؟؟

0 ❤️

277272
2011-04-20 07:08:39 +0430 +0430
NA

قشنگ نوشتی ولی چون اینجا سایت سکسی بهتر بود سکسی تر می نوشتی
ولی از من میشنوی دیگه ننویس یا سکسی تر بنویس

0 ❤️

277274
2011-04-20 07:48:26 +0430 +0430
NA

من هم میگویم خاک بر سرت با این داستانت ریدی…

0 ❤️

277275
2011-04-20 08:08:17 +0430 +0430
NA

به قول دوستان …ریدی بابا
آخر این هم شد داستان خاک بر سرت با این طبع نویسندگیت
ببخشید یادم رفت فحش بدهم

نمیگویم تا کونت بسوزد!!!

0 ❤️

277276
2011-04-20 08:44:53 +0430 +0430
NA

خوب بود ولی ربطی به این سایت نداشت. بعد جریان مردن چی بود؟

0 ❤️

277277
2011-04-20 10:29:04 +0430 +0430
NA

سلام دوسته عزیز ممنون از داستانت ولی میدونی چیه اگه افعاله داستانتو در یک زمان بکار میبردی بهتر بود منظورم اینه اگه به زبانه امیانه و راحت تر مینوشتی بیشتر میتونستی با مخاطب رابطه بر قرار کنی بازم از زحماتت ممنون و امید وارم اثاره بعدیت بهتر باشه

0 ❤️

277278
2011-04-20 15:23:50 +0430 +0430
NA

بالایی عامیانه نه امیانه.عصاره نه اثاره

0 ❤️

277279
2011-04-20 15:38:54 +0430 +0430
NA

عالی بود به این مگن داستان درست، ادبیات خوب و نظم قابل قبول

به امید روزی که کسیانی مثل بهرام سریش تو جامعه نداشته باشیم و کسی بخاطر عدم توانایی مالی
سکس نکنه

0 ❤️

277280
2011-04-20 18:37:28 +0430 +0430
NA

نظر شماره 8:عصاره نه…آثاره یعنی اثر ها…yasterday???

اما نویسنده:کیرم تو گوش و حلق و بینیت
همچنین کیرم تو ماتحت صفورا خانم که ولت کرد خودم میکنمش از کس و از کون

0 ❤️

277281
2011-04-20 19:31:21 +0430 +0430
NA

ایول خیلی قشنگ بود من که خوشم اومد!
در ضمن کسایی که عادت کردن ته هر داستانی بدون اینکه بخوننش فحش بدن
بگم که خداییش ارزش فحش نداشت.
فقط یه مشکلی داشتی که روش کم کار کرده بودی و اینکه ادبیات نوشتاریت یه کم ضعیف بود.
بیشتر کار کنی یکی از داستان نویس های خوب میشی
دمت گرم

0 ❤️

277282
2011-04-21 08:53:52 +0430 +0430
NA

من نمیدونم چرا بعضی ها وقتی نمیتونن انتقاد کنن فقط خودشونوبا حرفهای رکیک تخلیه میکنن…باید باور کنیم که ادبیات سکسی در جامعه ما نو پاست وباید تمرین کنیم تا خط وخطوط آن پیدا شود…بنظر برخی از دوستان داستان یا خاطره سکسی بایستی حتما با کلمات رکیک همراه باشه…یا بعضی از دوستان سکس با محارم را ترویج میکنند که خطرناک ترین نوع آنست بارها گفتم اگر این سکس های خانوادگی در جامعه ترویج شود عواقب خطرناکی دارد و چه بسا خدای ناکرده گریبانگیر خودمان هم بشود…دوستان به جرات میگویم که در هیچ کجای دنیا حتی کشور های آزاد و پیشرفته این نوع سکس متداول نیست…حتی اگر بگویم در برخی از حیوانات هم رعایت این حرمت میشه به گزاف نگفتم…بیائید تنوع سکس را با بی بند وباری اشتباه نگیریم…
دوست عزیز با تشکر از نثر بکار برده شده شما بسیار خوشم امد امیدوارم در مطالب آیندتون ریشه یابی های فحشا بیشتر مورد تجزیه وتحلیل قرار بدین…این مسئله مهمی هست به اعتقاد من بد ترین نوع سکس از طریق فحشا(در ازاءپول ) هست بازهم منتظر مطالب خوب شما هستم

0 ❤️

277283
2011-04-24 06:57:22 +0430 +0430
NA

e pas nazare farijab ko???
khoob bod baz yekami be vaghiyat miomad

0 ❤️

277284
2011-04-24 21:00:47 +0430 +0430
NA

سارا جونم نگران نباش فریجاب همچنان به فعالیتاش ادامه میده

0 ❤️

277285
2011-05-08 02:09:37 +0430 +0430
NA

كيرم تو طرز نوشتنت

0 ❤️

277286
2011-06-07 03:04:24 +0430 +0430
NA

خوب نبود بد هم نبود
خیلی کتابی نوشتی
بعدش هم آخه کسی که جنده میاره بکنه یه ساعته عاشقش میشه

0 ❤️

277287
2011-07-29 22:01:51 +0430 +0430
NA

حالا صفورا 3 روز بود ولت کرده بود یا 1ماه…جریانه مردنم حتما بگو در کل داستانه سکسی نبود

0 ❤️

277288
2011-08-21 11:42:28 +0430 +0430
NA

salam dooste aziz dastan ziad sexy nabood vali mozooe kolish ghashang bood vali mitoonesty kheily behtar az in tosif kony va behtar az in tarifesh kony yeh iradesh in bood ke chand model neveshtan toosh bood hamzaman yani ham amiane ham ketabi va ham shaerane
be har hal edame bede omidvaram movafagh bashy

0 ❤️

277289
2011-09-20 12:57:20 +0430 +0430
NA

در قالب و چارچوب داستان بيان شده بود؛
فراتر از حد خاطره اما هنوز كلي پردازش لازم داره تا بشه اسم داستان كوتاه روش گذاشت. با اين حال ارزشش بالاتر از حد متوسط داستانهاي سايته.
در ضمن موضوع عشق ورزيدن با فاحشه‌ها چيز تازه‌اي نيست اما اگر نويسنده بيشتر از اينها به ريشه‌هاي اين عشق توجه ميكرد و با عجله از كنارش نمي‌گذشت مي‌تونست از زاويه‌ي تازه‌اي به اين موضوع مكرر نگاه نكنه.
بگذريم…
اين حرفها بهانه‌اي بيش نيست!
دوستان صدا زده بودند اما
اينجا چقدر دير صدا به صدا ميرسه!

0 ❤️

277290
2012-11-15 04:20:04 +0330 +0330
NA

باور دارم
از تو
از همه
میشنوم
میگویند
اما باور نمیکردم
اگر میدانستم
نمیخواندم
داستان تخمیت را
اگر میدانستم که تو فقط یک جقی هستی

0 ❤️