کامران و پدرام (۱)

1400/11/06

اولین اشنایی و اولین رابطمون
کامرانم داستان زندگیمه که الانم ادامه داره ماجرا اولین خاطرمونو براتون میگم امیدوارم لذت ببرین همین الان که مینویسم پدرام بغلمه و مشتاقه
خب این داستان برمیگرده به سه چهار سال پیش ۱۹ سالم بود من از ۱۸ سالگی تنها زندگی میکردم و با چهارتا از رفیقام یه خونه ۷۵ متری اجاره کرده بودیم زندگی میکردیم ، بگذریم یه روز رفتم بیرون خیلی خوش تیپ میگشتم و هیکل بدنسازیم کاملا مشخص بود تو پیاده رو یه نفرو دیدم از پشت موهاش بلند بود از کلاه کپ زده بود بیرون تقریبا میشه گفت بالای کمرش بود تو دلم گفتم تورش کنم برای شب و خرجشم میدیم رفتم جلو زدم رو شونش ،شوکه شد برگشت نگام کرد چیزی نگفت یه روسری بسته بود جلوی دهنش گفتم مزاحم شدم برای یه کار خیلی مهم ،بازم حرفی نزد سرشو تکون داد گفتم میشه بشینیم و حرف بزنیم ، بر خلاف انتظارم خیلی ریلکس بود اومد نشست نگام میکرد گفتم داستان اینه خرجتم میدم ، روسری که جلو دهنشو داد پایین دیدم صداش یه طوریه خیلی مردونست ولی لحن ارومی داره ، گفت من مفعولم خیلی خوشم اومد از نحوه پیشنهادت و از رابطه عاطفی خارج شده پسره بیخیالش شد و رفت برام تعریف کرد همه چیشو ، گفتم خب چرا اینارو بهم میگی برگشت گفت نمیدونم همینجوری ، فکر کردم داره کص گیر میاره ولی قیافش و موهاش منو گیج کرده بود گفتم خب پایه ای بریم خونه من ، تعجب کرد گفت خونه داری منم همه چیو گفتم که چیه داستان منو رفیقام هم خونه ایم ، یجوری شد گفت بیا بریم خونه ما یکم خب استرس داشتم ولی خیلی دوس داشتم باهاش باشم ، رفتیم خونشون اپارتمان یاس رفتیم طبقه سه درو وا کرد خونه تمیز و جمع و جور رفیتم تو مسیر گفت پدرش براش خریده ۲۳ سالشه چن سالیه حس مفعولی داره فقط با یه نفر تو رابطه بود ، در همین حین گفت میشه باهم باشیم منم کمرم یکی دو هفته ای خالی نشده بود به نیت خالی شدن گفتم اره چرا ک ن ( قبلا هم رابطه داشتم چه کص چه کون کردم ) خلاصه حرف و اینا رفت تو مغزم که بکنمش یهو خودش گفت دیوونه چرا اینجوری نگام میکنی میخوای بکنی خب بگو خجالت نکش منم که خیالم راحت شد و استرسم کم شد گفتم اره میخوام اومد خودشو میمالوند بهم یه شلوار تنگ لی تنش بود هعی میمالوند خودشو بم دکمه های پیرهنمو وا کرد و دست گذاشت دور گردنم نشست رو پام گردنمو میخورد خیلی خوب بود یه سه چهار دقیقه ای لب بازی کردیم گفتم دیر انزالم میتونی ابمو بیاری یه اهیی کشید گفت دیونتم کامران رفت پایین دکمه شلوارمو وا کرد شرت و شلوارمو هم زمان کشید تا زیر زانو پایین ، کیرمم نیمه شق بود گفت پس که اینطور قراره طوری ارضا شی که فکرشو نمیکنی ، گفتم خودت میدونی و این کیر بببنم چه میکنی، با دستش کیرمو گرفت گذاشت تو دهنش برای من زیاد هیجان نداشت چون چیز عادی بود یه دو سه دقیقه ای خیلی نرم ساک زد تا شق بشه ولی نه تغییری نکرد گفت خیلی داغونه اوضات میخوای شقت کنم طوری که پنج شیش دقیقه نخوابه گفتم بکن ، شلوار و شورتمو دراورد از پام ، بعدش پامو باز کرد شروع کرد تخمامو لیسیدن با یه دستش کیرمو میمالوند با زبونشم تخمامو میلیسید ، که گفت میخوای ببرمت تو اسمونا گفتم ببینیمو تعریف کنیم یهو زبون داغشو کشید پایین تر رفت سمت سوراخم منم اولین بارم بود سرمو محکم انداختم رو مبل یه اه عمیق کشیدم ، پدرام گفت تازه این اول کاره قراره بری تو اوج اسمونا پرواز کنی ، سوراخمو میلیسید با دستشم کیرمو جق میزد منم اه و ناله میکردم و یه حال عجیبیو تجربه میکردم کیرمم شق شق سرشم یه مقدار سفید شده بود .گفتم بسته بیا که میخوام بزارم داخل یه هورا کشید گفت امادم خوابوندمش رو مبل دکمشو باز کرد منم شلوار و شرتشو دراوردم کیر خیلی کوچیک تقریبا ۱۰ سانت سفید بی مو سوراخ سفید صورتی ام میشه گفت ولی همون سفید خلاصه رفتم پایین دوتا پاشو دادم بالا یه تف انداختم دم سوراخش با انگشت میمالوندم گفت یه دستتم بده سمت من انگشتتو ساک بزنم تا بکنیش تو کونم خلاصه انگشتمو خورد تف دارش کرد منم مالوندم به سوراخش کردم تو ولو شد رو مبل منم خیلی تند عقب و جلو میکردم و اضافه میکردم انگشتامو دونه به دونه که کیرم نیمه شق شد باز کونشو ول کردم اومدم نشستم سر سینش یه بلوز خیلی بلند تنش بود با شلوار لی بلوزو در نیاورد تا زد بالای شکمش نگه میداشت خلاصه نشستم رو سینش گفتم ساک بزن ساک زد منم موهاشو تو دستم گرفتم نوازش میکردم اینم محکم تر ساک میزد که یهو انگشتشو اورد مالوند به سوراخم کیرم دوباره شق شد . رفتم پایین کیرمو مالوندم به سوراخش نم نم کردم تو اخ و اوخ میکرد میگفت خیلی نرم بیا جلو تندش کن منم پنج شیش دقیقه تلمبه خیلی نرم زدم خوشش اومد گفت بسته داگی بکن منم پاشو گذاشت رو زمین دوتا دستش رو مبل منم کیرمو یه تف زدم یه تفم دم سوراخش گذاشتم داخل کمرشو قوس داد گفت موهامو بگیر دستت بکن محکم تر منم از خدا خواسته یه اسپنگ زدمو تلمبه شروع شد خیلی اه و ناله میکرد گفت پروستاتمو تحریک کردی کامران خودش داره ارضا میشه اینو که شنیدم تلمبه هامو شدتشو زیاد کردم تا جایی که میشد میکردم تو کونش در همین حین و اه و نالش زیاد شد گفت داره میاد ، منم گرفتمش دوباره خوابوندمش از پشت رو مبل پاشو انداختم رو شونم شروع کردم به تلمبه زدن یه دو سه دقیقه محکم تلمبه زدم دلم نیومد کیرشو گرفتم دستم فشار میدادم که گفت داره میاد اخ و اوخ اومد ریخت رو شکمش و یه کمش رو بلوزش ، با انگشت با ابش پر رفت تو دستش ریخت یه کمشو خورد . منم خسته شده بودم ابمم نمیومد کلم کیری ، ( کلا پدرام یه حس نا خوداگاه از من داره تا یه حالی میشم زود میفهمه که چیشده ) گفت تو بخواب من میام روت مابقی ابشو گرفت تو دستش ته تهش دو سه قطره بود مالوند به سوراخش کیرمو گرفت کرد تو کونش شروع کرد بالا پایین کردن کیرشم میخورد به شکمم اه و ناله میکرد منم دست گذاشتم دور کمرش خوابوندمش رو خودم تلمبه زدم گفتم ابم نمیاد گفت باشه بسپرش به من . اومد زانو زد پامو داد بالا شروع کرد ده دقیقه خوردن سوراخم کیرم شق سر کیرمم داشت پاره میشد سفید و کبود شده بود گفت یه کاری میکنم ارضا شی فقط از من ناراحت نشو یه انگشتشو خیلی اروم کرد داخل من دوباره یه اهی کشیدم لش شدم رو مبل با یه دست میکرد تو کونم با یه دست جق میزد با زبونشم تخمامو میلیسید منم تو اوج بودم انگشت فاکشو کرد تو اون داخل شروع کرد تکون دادن برگشت گفت میخوام از پروستات ارضا شی منم حالیم نبود رو هوا بودم گفتم ابمو بیار دو سه دقیقه گذشت دیدم یه حسی دارم خیلی عجیب کیرم نبض میزد گرفت دهنش شروع کرد تا ته کردن تو حلقش که یهو همون موقع اومد ابم ریختم تو دهنش ، پدرامم اوقق زد همشو ریخت رو کیرم و شکمم بعدش بعد اومد همشو خورد و کنارم لش به لش دراز کشید سرشو گذاشت رو سینم
این قصه سر درازی دارد…
حمایت کنین تا داستانای دیگمونم بگم براتون

نوشته: کامران


👍 9
👎 6
7101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

855550
2022-01-26 02:58:00 +0330 +0330

مزخرف بود و وقت گیر

0 ❤️

855572
2022-01-26 05:22:13 +0330 +0330

ریدم تو داستانت بی پدر 🖕🏿🖕🏿

0 ❤️

855580
2022-01-26 06:25:58 +0330 +0330

داستان یا خاطره ات فی النفسه قابلیت خوبی برای خونده شدن داره اما نوشته ات سبک نداره ، یلخی و باری به هرجهته ، خواننده رو کلافه می کنه … رو نوشته هات کار کن . پاراگراف بندی کن. از نقطه و ویرگول استفاده کن. در نوشتن عجله نکن و قبل از آپ کردن داستانت ، خودت رو بذار جای یه خواننده که چیزی از داستانت نمی دونه و بخونش تا ببینی کجاهاش ایراد داره

1 ❤️

855851
2022-01-27 17:14:32 +0330 +0330

نمی خواد بنویسی. همین که نوشتی کافیه.

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها