صدای بچه هایی که داشتن بازی میکردن تو گوشم میپیچید . باد سرد پاییزی ظالمانه رو صورته رنجورو خستم شلاق میزد . قدم هایم بی ثبات و بدون هدف بود . به چی فکر میکردم ؟! چرا جایی نداشتم برم ؟! چرا کسی منتظرم نبود ؟!
وخیلی چراهایه دیگه که تو ذهنم می چرخید . زندگیم مثله یه فیلم از جلو چشام میگذشت .
کجایه راهو اشتباه رفتم ؟!!!
کناره یه نیمکت رسیدمو نشستم . تازه فهمیدم چقد راه رفتم . کف پاهام داشت ذوق ذوق میکرد . از تو جیب مانتوم
سیگارو فندکمو در اوردم با دستانه لرزونم به زحمت روشنش کردم و پک عمیقی به سیگارم زدم قفسه سینم درد میکرد با این که مشکله ریوی داشتم اما بازم روزی 1 پاکتو نیم سیگار میکشیدم دلم میخواست انقد بکشم تا خفه شم لپایه صورتی رنگم خیس از قطره هایه کوچیک اشکام بود . دلم میخواست سرمو بزارم رو شونه یکی و همین جوری گریه کنم دلم یه آغوش گرمو پر محبت میخواست . پاهامو از رو زمین آوردم بالا گرفتمشون تو بغلم یه درده سوزنده ای زیره شکمم احساس کردم . دکترم گفته بود زیاد نباید به ناحیه زیره شکمم فشار بیارم .
آخ…
اره … 2 ماهه حامله بودم . برگه ازمایشو از تو کیفم در اوردم و با هق هق گریه یک باره دیگه نگاش کردم تو دستایه کوچیکم مچالش کردم وای خدایه من …
… باران …باران … بلند شو ظهر شد دیگه ، پاشو برو خونت بخواب ، پاشدی؟
نوشته: باران
khobe dokhtar lashiya inaro bekhonan bedonan akahro aghbetasheon be koja mirese
داستان زيبا و جاليبي بود كه استعداد تبديل شدن به يك رمان رو داره. خوب شروع شده و خوب تموم شد و بر خلاف خيلي از داستانها قابل پيش بيني نبود . تغيير زمان ( حال به گذشته و برگشت به حال) به خوبي اجرا شده بود . موفق باشي
من حوصله نظر دادن به داستانا رو معمولا ندارم ولی این داستان اگه واقعی هم نبود واقعیت جامعه که هست و هزاران دختر قربانی شدن طلاق و تباهیه بچه ها هوسه پدر مادر و آخرش بد بختیه بچه های معصوم شما جوونا دنبال هوس نرید که بعدش هم زندگیه خودتون تباه بشه هم یه طفل معصومو به لجن و کثافت بکشید در مورد کاری که میکنید خوب فکر کنید هوس برای یک لحظه هست ولی آتیشش یه عمر گریبانتونو میگیره
دخترا به هر پسری اعتمادنکنین تا مثل نویستده این داستان نشین.ناراحت شدم
کیر خر تو کون امیر نامرد
انگار داستانيه كه ميخواد به غير از سكس حرفاي ديگه هم بزنه اما براي اينكه حرفشو بزنه بازم ناچاره به سكس پناه بياره! آغاز و پايانش خوب بود هرچند موضوعش تكراري بود اما در كل همين كه سعي كردي چارچوب داستاني رو حفظ كني خوبه. داستانهاي اين سايت پره از غلطهاي املايي. تعجبي هم نداره چون نويسندههاش از وقتي خودشونو شناختن دستشون توي شرتشون بوده و فرصت مطالعه نداشتن اما تو معلومه كه ذوق نويسندگي داري بنابراين سعي كن جلوي غلطهاي املايي رو در كارات بگيري.
سلام
ممنونم دوستانه خوبم از این که وقت گذاشتین و داستانه منو خوندین گر چه میدونم زیاد خوب نبود و اشکالاتی داشت به بزرگی خودتون ببخشید امید وارم داستان هایه بعدیم بهتر باشه حتما از نظراتتون استفاده میکنم
قشنگ بود…
شاید سکسی نبود ولی تاثیرش خیلی بود…
زنای ما خیلی بدبختن
داستان جالبی بود و از اونجایی که کسی فحش نداد منم نمی دم.
فقط چند تا سوال.
1- این وسط تکلیف پرده ات چی شد؟ کی افتتاحت کرد؟ اگه همون اولین بار امیر زد، اون کس خونی رو لیس زد؟
2- خب مگه اون مادرت آدرس و نشونی از دوستای شوهر مرحومش نداره؟
کلا جالب بود. یعنی داستان سکسی یعنی همین. داستان. نه واقعیت. اگر هم واقعی باشه می شه خاطره سکسی. تو هم قالب داستان رو حفظ کرده بودی.
روی هم رفته ، از بقیه کسشر هایی که می نویسن ، بهتر بود.
سلام
دوسته عزیز m2z خیلی ممنون که داستان رو خوندید و تشکر که نظر دادید.
اگه واقعا براتون سوال پیش اومده که باید بگم داستان خودش جوابه شما را داده اون قسمتی که امیر به باران میگه چرا خوذتو ارزون میفروشی و چیکارت کردن معلوم میشه امیر در زدن پرده هیچ نقشی نداشته و این که امیر موقعی به باران میرسه که در عمقه نابودیه …
در جواب سوال دومت هم باید بگویم اگه قرار بود مادر باران یکم بهش توجه داشت حالو روزش این نمیشد که بخواد این مشکل بزرگو با خودش روی نیمکت یه پارک تو ذهنش مرور کنه اصولا بعد کات کردن یه رابطه اونم از این نوع از یه دختری که از روی ضعف هاش و ترس هاش رو به مواد اورده نمیشه انتظار داشت بره دنبال امیر بگرده و بخواد حقشو بگیره کما این که اگه انقد قوی بود که اصلا کلا تن به این همه خفت نمیداد…
کلا این داستان تداعی خاطرات یه مدت از زندگیشه اونم شاید تو گذشت چند ساعت واسه باران …
بازم ممنون که توجه کردی و اونو خوندی اگه کم و کاستی داشت ببخش…
بعضی اختصاصات درباره پرده ها وجود دارد که دانستن آن خالی از فایده نخواهد بود. مثلا اینکه پرده های حلقوی دردناکترین نوع هنگام پاره شدن بوده و احتمالا تا چند روز خونریزی خواهند داشت.
درباره پاره شدن پرده بکارت خرافات و عقاید بیشماری وجود دارد. مانند اینکه برای پاره شدن پرده حتما باید چندین ورود عمقی آلت را داشته باشیم یا اینکه پاره شدن پرده لزوما با درد فراوان و خونریزی همراه خواهد بود.
پاره شدن پرده بکارت حتی با اولین دخول هم می تواند اتفاق بیفتد. گاهی به دلیل باور های غلط، اولین دخول با فشار زیاد انجام می شود که موجب جراحات و پارگی های فراوان ناحیه تناسلی خانم می شود که هم مشکلات زیاد پزشکی برای وی ایجاد خواهد کرد و هم خاطره بسیار ناخوشایندی از اولین نزدیکی برای وی باقی خواهد گذاشت. این خاطره نا زیبا، تمایل خانم را برای نزدیکی های بعدی بسیار کم خواهد کرد و موفقیت نزدیکی های بعدی را کم خواهد کرد
خب داستان بود دیگه
اما بجای اعتیاد برو نویسنده شو رمان بنویس حتما موفق میشی اگرم بودجه نداری برو به نشونی بالا (بیت رهبری)آقا کمکت میکنه
یه سری از بچه ها لیاقتشون همون کس شعر هاییه که تو این سایت میزارن.
یه داستان قشنگ هم که میبینن میخوان خودشونو بکنن نقل مجلس شروع میکنن به اراجیف بافتن.
ولی واقعا بهت تبریک میگم من هر دفه به امید یه همچین داستانای میام تو این سایت کوفتی ولی 100 تا یکی هم به زور هست!
افرین!منتظر ادامش هستم فقط خیلی توش فاصله ننداز!
موفق باشی…
آقا یا خانم باران خوب بود . دراین داستان تنها به سکس نپرداخته بود وخیلی هوشمندانه نوشته شده بود ودر خود پیام داشت که امیدوارم دوستان پیام نویسنده را دریافته باشند موفق باشی ومنتظر آثار دیگری از شما هستم
سلام داستان شما چه راست چه دروغ غم انگیز بود ولی نویسنده خوش ذوقی داشت
ما که نفهمیدیم بالاخره مامانتینا طردت کردن یا نه؟بعد میری خونه پدریت چون مادرت بنا به شرط ناپدریت قرار شد که بره خونه اون بدون تو ویهو تو خونه پدریت شروع میکنی مادرتو صدا کردن .وناپدریتم که وقتی میگه بدون تو
یعنی چشم دیدنتو نداره ،مامانتم طردت کرده وانوقت میای تو خوونه پدریت میبینی که یارو داره مامانتو تو حموم زحمت میده …دقت کن یا منو توجیه کن.اما تو نظرها این بالایی خوشگل زد تو خال ارزون فروشی در همه راه .دنبال کجاش نباش …درسته من موافقم در خلقت خدا هیچ عدالتی وجود نداره…
سلام دوستان
ممنون از تمامی دوستانی که داستانم به چشمایه قشنگشون خیلی که نه کمی خوب اومد و تشکر میکنم که وقت گذاشتین و اونو خوندین …
در جوابه دوسته عزیزم anooshe pesian باید بگم با بعضی نظراتت هم عقیدم شاید تو فرصتی بشه راجع به اون بحث کرد ممنون که وقت گذاشتی…
واما دوسته عزیز دیگرم dannyvan برات تو داستان یکم توضیح دادم اگه دقیق میشدی میگرفتی مطلبو باران گفت اکثرا تو خونه پدریش تنهاست یعنی علی اقا باران رو تو زندگیش اضافه میدونست و مادر باران هم علی رو به باران ترجیح داد این به این معنی است که مادر باران و علی زندگی خودشونو داشتن و گه گداری برای مثلا به قوله خودشون نیمه ای از وظایفی که باید در حق باران انجام میدادن به اون سر میزدن معنی طرد کردن رو باید از جنبه احساسی باران در نظر میگرفتی ( کسی که لذت و عشق جدیدشو به تنها فرزندش ترجیح میده و سعی میکنه بیش تر اوقاتشو با عشقش بگذرونه نه فرزندش ) …
و اینکه میگی ارزون فروش اونم تو همه راه اینارو تو خوده داستان امیر به باران میگه لازم به تکرار نبود معنی کجایه راهو اشتباه رفتم اینه که چی باعث شده که اون خودشو ارزون بفروشه … بازم ممنون از اینکه وقت گذاشتی …
همتونو دوست دارم و ارزویه بهترینارو براتون دارم
باران…
بانو باران درود بر شما.یه مثلی است که میگه اگه با کمتر از خودت وسخیف بنشینی چیزی که (یاد نمیگیری)هیج ،یه چیزی هم اونجا( یادت میدن) وبرعکس که لازم به توضیح نیست.حالا حکایت این سایته.این داستانهای در پیتی اونقدر مخ ادمو فریز میکنه که وقتی به داستان شما بر میخوره چنان گرمایی به مخ آلاگارسونمون میرسه که تمام تیک بدن لقوه گرفته مون از این همه فحش چارواداری ومتلک های سر چهار راه شانزلیزه بوزینه خونه فیضیه قم،به شلطاق اندازی تبدیل میشه و یاد شعر دوران بچگی :"داشت علی مردان خان پسری"میفتم.وبعضی وقتها هم از این کلمات وارداتیشون خندم میکیره حس میکنم که اینا فقط برا این کاراومدن.باری داستانت رو من تاثیر زیادی گذاشت وتواین چند روز ساعتی نبود که بهش فکرنکنم وتونستم تو لابیرنت قصه ات مواردی رو که به درد شاگردام بخوره وجاخال میدادن شکار کنم.واینو میدونم که دخترهایی که شاگردام بودن بطور خصوصی درایمیلهاشون بهم گفتن که در استانه سقوط بودن واین ارزان فروشی نزدیک بودتمام اینده اونهارو بباد بده واز شما تشکر کردن ولی منبع ان را در جایی دگر عنوان کردم بهر حال امانت مردم هستن.پس شما در کارت از نظر من موفق بودین .من همیشه به پیام یک داستان توجه دارم.واز این کسانی که اصرار به دروغ بودن داستانها دارن ایا به این همه رمان چاپ شده که گاهی تا 90 درصد تخیلی است گیر میدن؟ ناشرها خونه خراب شدن .
با تشکر
باران عزیز سلام
وقتت بخیر
بسیار زیبا توشتی.
روان
و
سلیس
بدور از حرفهای بچگانه و غلو امیز.
دستمریزاد جونم.
nemidonam vagheyy bod ya na vali dastan dardnaki bod