کجای راه رو اشتباه رفتم؟

1390/01/28

صدای بچه هایی که داشتن بازی میکردن تو گوشم میپیچید . باد سرد پاییزی ظالمانه رو صورته رنجورو خستم شلاق میزد . قدم هایم بی ثبات و بدون هدف بود . به چی فکر میکردم ؟! چرا جایی نداشتم برم ؟! چرا کسی منتظرم نبود ؟!
وخیلی چراهایه دیگه که تو ذهنم می چرخید . زندگیم مثله یه فیلم از جلو چشام میگذشت .
کجایه راهو اشتباه رفتم ؟!!!
کناره یه نیمکت رسیدمو نشستم . تازه فهمیدم چقد راه رفتم . کف پاهام داشت ذوق ذوق میکرد . از تو جیب مانتوم
سیگارو فندکمو در اوردم با دستانه لرزونم به زحمت روشنش کردم و پک عمیقی به سیگارم زدم قفسه سینم درد میکرد با این که مشکله ریوی داشتم اما بازم روزی 1 پاکتو نیم سیگار میکشیدم دلم میخواست انقد بکشم تا خفه شم لپایه صورتی رنگم خیس از قطره هایه کوچیک اشکام بود . دلم میخواست سرمو بزارم رو شونه یکی و همین جوری گریه کنم دلم یه آغوش گرمو پر محبت میخواست . پاهامو از رو زمین آوردم بالا گرفتمشون تو بغلم یه درده سوزنده ای زیره شکمم احساس کردم . دکترم گفته بود زیاد نباید به ناحیه زیره شکمم فشار بیارم .
آخ…
اره … 2 ماهه حامله بودم . برگه ازمایشو از تو کیفم در اوردم و با هق هق گریه یک باره دیگه نگاش کردم تو دستایه کوچیکم مچالش کردم وای خدایه من …
… باران …باران … بلند شو ظهر شد دیگه ، پاشو برو خونت بخواب ، پاشدی؟

  • ستاره ساعت چنده ؟
  • ساعت 2 شده دارم میرم بقیرو بیدار کنم ، پا شو .
    از رویه تخت بلند شدم و نشستم خمار بودم بدنم درد میکرد استخونام داشت خورد میشد .
  • اه ارمین چرا این وسط خوابیدی پاشو بینم تنه لش…
  • آی آی … عوضی پاتو از رو دستم بردار له شد بزار بخوابم اههههههه .
  • ارمین پاشو حالم خوب نیست
  • ای بابا من خالیه خالیم بزار بخوابم کونده
    رفتم تو اشپز خونه یه لیوان اب خوردمو ستاره رو صدا زدم همین جوری از گوشه چشمم اب میومدو خمیازه میکشیدم
  • ای بمیری که تو ادم نمیشی برو تو کشو بقل گاز یه بسته دارم همون جا بزن بقیه نبینن میخوان ندارم دیگه.
    با دستایه عرق کردم کیسرو باز کردمو یه لاین هرویین ریختم رو زمین با یه لول کشیدم تو دماغم
    اخ سوختم … اه چه تلخ بود اما سرم داغ شد بدنم کم کم داشت وا میشد بقیشو بستم گذاشتم تو جیبم لباسامو پوشیدمو از در زدم بیرون یه دربست گرفتم تا خونه تو ماشینم یه سیگار روشن کردمو چشامو بستم…
    رسیدم خونه درو باز کردم رفتم تو مامانمو صدا زدم کسی جواب نداد پله هارو بالا رفتم صدایه شر شر اب میومد رفتم دمه حمام صدایه اهو ناله مامانم با علی اقا (نا پدریم ) میومد حالم داشت به هم میخورد دوییدم تو اتاقم درو قفل کردم صدایه ضبط رو بلند کردمو خودمو پرت کردم رو تخت شروع کردم گریه کردن… تا خوابم رفت .
    بعده فوت بابام من خیلی بیکسو تنها شدم مامانم سره یه سال نشده ازدواج کرد یارو هم شرط کرده بود که مامانم بیاد تو خونه خودش اما بدونه من از این رو من اکثرا تو خونه پدریم تنها بودم گه گاهی مامانم میومد یه سر بهم میزد
    منم که سنم کم بودو غم از دست دادنه بابام واسم یه ضربه بود و از طرفی هم مامانم تردم کرده بود گیره یه مشت ادم خلاف کارو عوضی افتادم و معتاد شدماونم تو سنه 18 سالگی
    تا اینکه یه روز مامانم گفت دوسته قدیمی پدرت همراه خوانوادش برا طعطیلات دارن میان ایران و فردا شب میان خونمون منم که تو حاله خودم بودمو کلم مثله همیشه داغ بود یه اوکی گفتمو دوباره رفتم تو خلسه…
  • باران… باران… بلند شو چقد میخوابی الان مهمونا میان هیچ کارتو نکردی برو یه دوش بگیر
    چشامو باز کردمو یه ناله خفیف کردمو بلند شدم بازم همون خماریه لعنتی اومد سراغم حولمو با سورو ساتمو برداشتم رفتم تو حموم . اول یه حال اساسی به مخم دادمو رفتم زیره دوش …
    از حموم که اومدم رفتم تو اتاقمو نشستم جلو اینه زل زدم به خودم بعدشم دوباره با همون موهایه خیسو حوله رفتم تو تختم نمیدونم چقد گذشت که گرمایه یه چیزیو رو گونم احساس کردم چشمامو بزور باز کردم…
    اره خودش بود امیر بود…
    همبازی دورانه کودکیم چقد بزرگ شده بودچشمایه براق مشکی با موهایه کوتاهمن همیشه عاشقه موهاش بودم مثله جوجه تیغی بود ههههههه
    یه جوری میشدم وقتی دست میکشیدم رو موهاش هیکلش درشت شده بود خیلی پر و مردونه
    همین جوری به چشماش زل زده بودم که صدایه باران گفتنش منو به خودم اورد با صدایه خفم سلام کردمو گفتم امیر تویی ؟ نگام کرد گفت پس میخواستی کی باشه چقدر دلم برات تنگ شده بود فسقلی با یه حرکت بلندم کردو گفت پاشو لباس بپوش سرما میخوری خیس خیس خوابیدی
    لباسمو پوشیدمو با هم از اتاق رفتیم بیرون دوییدم سمته عمو حامد بویه بابامو میداد یکم خودمو براش لوس کردمو نشستم رو پاش کلی وراجی کردم
    امیرم که انگار بعده سالها از اسارت اومده محو من بود هرجا میرفتم دنباله من میومدحالت خماری داشت عصبیم میکرد یه مدتی گذشت خوانواده ها مشغول گپ و مشروب خوری رفتن تو حیاط منم که دنباله فرصت برا خود سازی بودم رفتم سمته اتاقم که دیدم امیر داره دنبالم میاد به هر زحمتی بود پیچوندمشو گفتم باش تا بیام سریع دست به کار شدم موادمو رو یه کاغذ لاین کردمو داشتم میزدم که دیدم 2 تاچشم سیاه زل زده بهم اما این بار چشمایه سیاهش برقه شادی نداشت بغض گلوشو تو چشماش داشت میخورد پره اشک بود یادم رفته اون دره بی صاحابو قفل کنم منم بی تفاوت کاره خودمو کردمو کاغذو گذاشتم کنار یهو منو کشید سمته خودش شروع کرد گریه کردن نگاش کردم گفتم چرا گریه میکنی امیر دستشو گذاشت رو لبمو گفت باران هیس…
    منم که داغ بودم اروم سرمو گذاشتم رو شونشو یه ربع همون جوری نشستیم بلند شدم کلافه بودم رفتم کناره پنجره سیگارمو روشن کردم گفتم میکشی گفت نه
    گفت باران چقد عوض شدی ؟ میشه بگی چته ؟چرا این کارارو میکنی ؟ منظورت جلب توجه ؟ خنده عصبی کردمو گفتم چون سیگار میکشم چون مواد میزنم عوض شدم اره من عوضی تو خوبی …
    حالم داشت بهم میخورد .میخواستم برم تو بغلش. بویه بچگیمو میداد.شاید تو بغلش حل میشدم . شاید بعده مدتها یکی لوسم میکرد .بیاراده رفتم سمتش بغلش کردم دستمو کشیدم رو موهاش تعجب نکرد حتی منو از خودش نروند.سرمو فشار دادم تو سینش
  • بیا فسقلی بیا تو بغلم دلت محبت میخواد بیا فعلا که من هستم
    خندیدم بعد گریم گرفت .گریمو تو خودم نگهداشته بودم اما شونه هام میلرزید.نفسم بالا نمی اومد.شونه هامو کشید سمته خودش گفت داری گریه میکنی کوچولویه من دیونه شدی؟
    گفتم نفسم بالا نمیاد کمکم کن .بهش حسودیم میشد چقدر با من فرق داشت صورتمو بردم جلو گفتم بهم نفس بده.چیکار میکنی دیونه شدی ؟ خودشو کشید عقب . التماسش کردم گفتم بزار خودمو یادم بره.گفت نمیشه اخه تو کوچیکی.گفتم اه فعلا توکوچیکی نترس باره اولش سخته بعدش عادت میکنی ( همون حرفایی که باره اول به خودم زدن ) اروم گفتم لذت که ترس نداره خوشت میاد دستمو بردم تو پیراهنش اخ چه گرم بود.دستو پاشو گم کرده بود نگاهش کردم اما نگاشو از من میدزدید.همین جوری دستمو میبردم پایین تر و به جاییکه باید میرسیدم رسیدم طفلک شرمنده شده بود که چرا راست کرده. اسرار میکرد که نکن باران . چرا نکنم ؟ چون خوشت میاد ؟ اروم اروم زیپ شلوارشو باز کردم دستمو کشید و برد سمته لباش .دستامو بوسید گفت باران نکن. با سماجت بچه گانم یه اه گفتمو دستمو کشیدم و دوباره بردم سمته کیرش گفت داری اذیتم میکنی باران .هیچی نگفتم چشامو بستمو لبامو گذاشتم رو لباش . لباشو گاز گرفتم . کیرشو گرفتم تو دستم . هرچی بیشتر مقاومت میکرد من بیشتر سماجت میکردم.احساس خاصی نداشتم . نه عاشق بودم نه حشری فقط احساس میکردم باید باهاش بخوابم.
    امیر همچنان میگفت نکن .گفتم هیسسس. بلند شدم و روش نشستم .دوباره ازش لب گرفتم خودمو رو کیرش فشار میدادم رنگش پریده بود بیحال شده بود. بلیزه سفیدمو در اوردم سوتین نداشتم سینه هایه سفیدم اومد جلو صورتش کیرشو تو دستام گرفتم گذاشتم لایه خودم و محکم خودمو کشيدم جلو. درد تو تمام وجودم پيچيد. هيچی نگفتم ولی لرزيدم. نمی شد جيغ بزنم. مامان اینا خونه بودن صدامو میشنیدن.تمام بدنمو کشيدم بالا. تمام عضلاتمو سفت کردم. عرق از سر و روش می ريخت. بالا و پائين شدم. با هر بالا و پائين شدن. درد تا مغز استخونم می رفت.دستاشو گذاشتم رو باسنم در گوشش گفتم فشار بده. پاهامو انداختم دور کمرش. ايندفعه خم شدم و در گوشش شروع کردم نفس نفس زدن. تحريک نشده بودم. منو کشوند طرف خودش و محکم با يک حرکتی که ازش بعيد بود منو نشوند رو کيرش. يک آن فکر کردم از درد بيهوش می شم. گوششو گاز گرفتم. از لرزه هاش می فهميدم داره ارضا می شه.من از شرم اون لذت می بردم. مخصوصا با چشمهای باز نگاهش می کردم. صورتشو به طرف خودم می کشيدم و چشمهاشو نگاه می کردم. منفجر شد . آبش با شدت ريخت. خنديدم. خنگه بار اولت بود؟بغلم کرد. چرا خودتو ارزون می فروشی؟چی ازت مونده دختر؟ چيکارت کردن؟ چی به سرت اومده اين مدت؟؟
    امیر حوصله ندارم. ولم کن.آروم دم گوشم گفت: زن من می شی شيطونم؟- به حرفای بعد از کردن نبايد زياد توجه کرد. می دونی که حرفای رختخوابی!! يک اصطلاحه! امیر بسه سرم درد میکنه.عادت می کنيم بهم. با هم بزرگ می شيم. عاشقم می شی. قول می دم. من دوستت دارم. تو هم کلی وقت داری عاشق شی. يک عمر. کمه؟
    نمیدونستم داره چه اتفاقی میوفته.من که عاشق نبودم.من با اون سکس کردم؟وای چقدر سر درد داشتم.
    حرفاشو داشتم باور میکردم یعنی امیر منو دوست داشت.؟ یعنی میشد روزایه تنهاییم تموم بشه؟تو همین فکرا بودم که …سرشو گذشت لاي پام. شروع کرد به ليس زدن کسم. هر بار که زبونشو رو چوچولم ميکشيد سرشو فشار ميدادم به طرف کسم. یه چیزی رو حس می کردم که روي کونم میچرخید امیر با زبونش سوراخ کونم و كسم رو لیس می زد ديگه تحمل نداشتم اون ور شدم و رو كردم به امیر گفتم شيطون شدي آقا امیر ! اونم چشماش از شدت حشري شدن خون شده بود .حسابی حشری شده بودم از پشت دراز كشيدم به ارومی کیرش رو توی سوراخ کونم کرد اولش دردم اومد بعد که يه مدتي باهام بازي كرد و بيشتر كيرش رو فروش کرد می خاستم از فرط درد داد بزنم ولی نمی تونستم بعد که یه ذره فشارش داد تا اخر فرو رفت انگار همه تنم آتيش گرفته بود دردش درد نداشت يه جوري بود فشار داشت و شيرين بود داشتم لذت ميبردم همین جوری که کیرش رو روی کونم عقب و جلو میبرد کیرش توی کونم انگار روون شده بود حس خوبی داشتم . همينجوري كه داشت تلمبه ميزد متكاي كه زير سرم بود بيرون كشيد و گذاشت زير كونم توري كه كونم اومده بود بالا كونم كه اومده بود بالاتر درد نداشت تا آخر كيرش تو كونم بود از شدت حشري شدن كونم داشت آتيش ميگرفت ولي نميدنم امیر تا كي ميخواست ادامه بده . بعدش امیر با دست اون ورم كرد به طرف جلو من كه حسابي خيس كرده بودم كيرش رو گذاشت دم سوراخ كسم و با دستش كيرش رو گرفت و ميكشيد روي كسم. بالا و پایین میکرد .كيرش رو گذاشت وسط کسم فشارش داد تو اخخخخخ… این بار کاملا حشری بودم…
    حس ميكردم كيرش تا آخر توي کسم رفته يواش يواش شروع كرد به تلمبه زدن درد داشتم يه جيغ كوچولو زدم و صداي من باعث شد كه امیر تند تر تلمبه بزنه منم از شدت درد و لذت آتيش گرفته بودم و كنترلم دست خودم نبود شرو كرم آآه ه ه آآآ کردن تمام تنم با حركتهاي امیر تكون ميخورد. من كه ديگه ارضا شده بودم امیر هم صداش در اومده بود و اون هم ارضا شد و همون طوري كه كيرش تو کسم بود افتاد روم و تكون نمي خورد …
    یه حسی داشتم نمیدونم چی بود ولی احساس کردم امیرو دوست دارم …
    اون روزم تموم شد من هر روز به امیر نزدیک تر میشدم .هر روز بیشتر به عمقه رابطه میرفتم .همچیش برام شده بود لذت یه لذت تموم نشدنی.همیشه روزایه خوب خیلی زود به پایان میرسند…
    سرمو از رویه پاهام بلند کردم بارون میبارید دیگه صدایه بچه هارو نمیشنیدم هوا تاریک شده بود برگه ازمایش هنوز تو دستم بود دیگه اشکی نداشتم واسه باریدن اسمون جایه چشمام میبارید فقط حسرت داشتم .
    کجایه راهو اشتباه رفتم؟!!!
    امیر رفته بود . اره رفته بود و من مونده بودمو تخم یه هوس که امیر تو دلم کاشته بود .به کی میتونستم بگم چقدر درد دارم تو سینم .به کی میگفتم امیر فقط خواست ازم لذت ببره و بره .کجا پیداش میکردم. نه ادرسی نه خبری هیچی.دلم میخواست داد بزنم بگم چقد نامردی امیر . اخه چرا من ؟ من که خودم فنا شده بودم . من فقط دلم یه تکیه گاه میخواست یه قلب که ماله من باشه چی نصیبم شد یه اه یه حسرت یه بچه…
    کجایه راهو اشتباه رفتم؟!!!

نوشته: باران


👍 1
👎 0
24145 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

277018
2011-04-18 00:42:26 +0430 +0430
NA

nemidonam vagheyy bod ya na vali dastan dardnaki bod

0 ❤️

277019
2011-04-18 01:29:07 +0430 +0430
NA

khobe dokhtar lashiya inaro bekhonan bedonan akahro aghbetasheon be koja mirese

0 ❤️

277020
2011-04-18 03:06:37 +0430 +0430
NA

داستان زيبا و جاليبي بود كه استعداد تبديل شدن به يك رمان رو داره. خوب شروع شده و خوب تموم شد و بر خلاف خيلي از داستانها قابل پيش بيني نبود . تغيير زمان ( حال به گذشته و برگشت به حال) به خوبي اجرا شده بود . موفق باشي

0 ❤️

277021
2011-04-18 03:21:54 +0430 +0430
NA

داستانت واقعی نبود ولی خیلی قشنگ نوشته بودی افرین.

0 ❤️

277022
2011-04-18 03:55:59 +0430 +0430
NA

من حوصله نظر دادن به داستانا رو معمولا ندارم ولی این داستان اگه واقعی هم نبود واقعیت جامعه که هست و هزاران دختر قربانی شدن طلاق و تباهیه بچه ها هوسه پدر مادر و آخرش بد بختیه بچه های معصوم شما جوونا دنبال هوس نرید که بعدش هم زندگیه خودتون تباه بشه هم یه طفل معصومو به لجن و کثافت بکشید در مورد کاری که میکنید خوب فکر کنید هوس برای یک لحظه هست ولی آتیشش یه عمر گریبانتونو میگیره

0 ❤️

277023
2011-04-18 04:22:47 +0430 +0430
NA

داستان خوبی بود ادامه بده.

0 ❤️

277024
2011-04-18 04:29:36 +0430 +0430
NA

دخترا به هر پسری اعتمادنکنین تا مثل نویستده این داستان نشین.ناراحت شدم
کیر خر تو کون امیر نامرد

0 ❤️

277025
2011-04-18 04:44:01 +0430 +0430
NA

انگار داستانيه كه ميخواد به غير از سكس حرفاي ديگه هم بزنه اما براي اينكه حرفشو بزنه بازم ناچاره به سكس پناه بياره! آغاز و پايانش خوب بود هرچند موضوعش تكراري بود اما در كل همين كه سعي كردي چارچوب داستاني رو حفظ كني خوبه. داستانهاي اين سايت پره از غلط‌هاي املايي. تعجبي هم نداره چون نويسنده‌هاش از وقتي خودشونو شناختن دستشون توي شرتشون بوده و فرصت مطالعه نداشتن اما تو معلومه كه ذوق نويسندگي داري بنابراين سعي كن جلوي غلطهاي املايي رو در كارات بگيري.

0 ❤️

277026
2011-04-18 05:13:49 +0430 +0430
NA

سلام
ممنونم دوستانه خوبم از این که وقت گذاشتین و داستانه منو خوندین گر چه میدونم زیاد خوب نبود و اشکالاتی داشت به بزرگی خودتون ببخشید امید وارم داستان هایه بعدیم بهتر باشه حتما از نظراتتون استفاده میکنم

0 ❤️

277027
2011-04-18 06:17:35 +0430 +0430
NA

جالب بود تشکر میکنم .

0 ❤️

277029
2011-04-18 10:47:07 +0430 +0430
NA

قشنگ بود…
شاید سکسی نبود ولی تاثیرش خیلی بود…
زنای ما خیلی بدبختن

0 ❤️

277030
2011-04-18 16:32:27 +0430 +0430
NA

داستان جالبی بود و از اونجایی که کسی فحش نداد منم نمی دم.
فقط چند تا سوال.
1- این وسط تکلیف پرده ات چی شد؟ کی افتتاحت کرد؟ اگه همون اولین بار امیر زد، اون کس خونی رو لیس زد؟
2- خب مگه اون مادرت آدرس و نشونی از دوستای شوهر مرحومش نداره؟
کلا جالب بود. یعنی داستان سکسی یعنی همین. داستان. نه واقعیت. اگر هم واقعی باشه می شه خاطره سکسی. تو هم قالب داستان رو حفظ کرده بودی.
روی هم رفته ، از بقیه کسشر هایی که می نویسن ، بهتر بود.

0 ❤️

277031
2011-04-18 17:40:58 +0430 +0430
NA

عالی بود اشکم در اومد

0 ❤️

277032
2011-04-18 17:56:06 +0430 +0430
NA

سلام
دوسته عزیز m2z خیلی ممنون که داستان رو خوندید و تشکر که نظر دادید.
اگه واقعا براتون سوال پیش اومده که باید بگم داستان خودش جوابه شما را داده اون قسمتی که امیر به باران میگه چرا خوذتو ارزون میفروشی و چیکارت کردن معلوم میشه امیر در زدن پرده هیچ نقشی نداشته و این که امیر موقعی به باران میرسه که در عمقه نابودیه …
در جواب سوال دومت هم باید بگویم اگه قرار بود مادر باران یکم بهش توجه داشت حالو روزش این نمیشد که بخواد این مشکل بزرگو با خودش روی نیمکت یه پارک تو ذهنش مرور کنه اصولا بعد کات کردن یه رابطه اونم از این نوع از یه دختری که از روی ضعف هاش و ترس هاش رو به مواد اورده نمیشه انتظار داشت بره دنبال امیر بگرده و بخواد حقشو بگیره کما این که اگه انقد قوی بود که اصلا کلا تن به این همه خفت نمیداد…
کلا این داستان تداعی خاطرات یه مدت از زندگیشه اونم شاید تو گذشت چند ساعت واسه باران …
بازم ممنون که توجه کردی و اونو خوندی اگه کم و کاستی داشت ببخش…

0 ❤️

277033
2011-04-18 18:26:40 +0430 +0430
NA

پرده بکارت (hymen membrane) در واقع پرده ای ناکامل از بافت همبندی است که عروق خونی کمی نیز دارد. این پرده کمی عقب تر از دهانه ورودی واژن قرار گرفته است به نحوی که با ورود آلت تناسلی مردانه یا هر جسم دیگری به واژن، پاره می شود. سالم بودن این پرده در واقع تنها نشانه باکره بودن خانم محسوب میشود و تشخیص سالم بودن یا نبودن پرده فقط و فقط بوسیله پزشک متخصص یا ماما و با انجام معاینه ژنیکولوژی امکان پذیر است

خونریزی ناشی از پاره شدن پرده بکارت، به دلیل پاره شدن عروق خونی موجود در پرده است. این عروق خونی به شکل مویرگ های بسیار نازک هستند و در بعضی افراد تعداد بسیار کمی دارند. بنابراین ممکن است پاره شدن این عروق به هیچ وجه خونریزی قابل دیدی ایجاد نکند. پس ندیدن خون هنگام اولین نزدیکی به هیچ وجه نشانه عدم بکارت خانم و یا عدم پاره شدن پرده نیست.


بعضی اختصاصات درباره پرده ها وجود دارد که دانستن آن خالی از فایده نخواهد بود. مثلا اینکه پرده های حلقوی دردناکترین نوع هنگام پاره شدن بوده و احتمالا تا چند روز خونریزی خواهند داشت.

و پرده های ارتجاعی، اغلب با اولین دخول پاره نخواهند شد و بعد از چند دخول پاره می شوند

درباره پاره شدن پرده بکارت خرافات و عقاید بیشماری وجود دارد. مانند اینکه برای پاره شدن پرده حتما باید چندین ورود عمقی آلت را داشته باشیم یا اینکه پاره شدن پرده لزوما با درد فراوان و خونریزی همراه خواهد بود.
پاره شدن پرده بکارت حتی با اولین دخول هم می تواند اتفاق بیفتد. گاهی به دلیل باور های غلط، اولین دخول با فشار زیاد انجام می شود که موجب جراحات و پارگی های فراوان ناحیه تناسلی خانم می شود که هم مشکلات زیاد پزشکی برای وی ایجاد خواهد کرد و هم خاطره بسیار ناخوشایندی از اولین نزدیکی برای وی باقی خواهد گذاشت. این خاطره نا زیبا، تمایل خانم را برای نزدیکی های بعدی بسیار کم خواهد کرد و موفقیت نزدیکی های بعدی را کم خواهد کرد

0 ❤️

277034
2011-04-18 18:28:54 +0430 +0430
NA

خب داستان بود دیگه
اما بجای اعتیاد برو نویسنده شو رمان بنویس حتما موفق میشی اگرم بودجه نداری برو به نشونی بالا (بیت رهبری)آقا کمکت میکنه

0 ❤️

277035
2011-04-18 20:01:28 +0430 +0430
NA

یه سری از بچه ها لیاقتشون همون کس شعر هاییه که تو این سایت میزارن.
یه داستان قشنگ هم که میبینن میخوان خودشونو بکنن نقل مجلس شروع میکنن به اراجیف بافتن.
ولی واقعا بهت تبریک میگم من هر دفه به امید یه همچین داستانای میام تو این سایت کوفتی ولی 100 تا یکی هم به زور هست!
افرین!منتظر ادامش هستم فقط خیلی توش فاصله ننداز!
موفق باشی…

0 ❤️

277036
2011-04-19 06:25:53 +0430 +0430
NA

آقا یا خانم باران خوب بود . دراین داستان تنها به سکس نپرداخته بود وخیلی هوشمندانه نوشته شده بود ودر خود پیام داشت که امیدوارم دوستان پیام نویسنده را دریافته باشند موفق باشی ومنتظر آثار دیگری از شما هستم

0 ❤️

277037
2011-04-19 08:35:19 +0430 +0430
NA

سلام داستان شما چه راست چه دروغ غم انگیز بود ولی نویسنده خوش ذوقی داشت

0 ❤️

277039
2011-04-29 16:25:48 +0430 +0430
NA

ما که نفهمیدیم بالاخره مامانتینا طردت کردن یا نه؟بعد میری خونه پدریت چون مادرت بنا به شرط ناپدریت قرار شد که بره خونه اون بدون تو ویهو تو خونه پدریت شروع میکنی مادرتو صدا کردن .وناپدریتم که وقتی میگه بدون تو
یعنی چشم دیدنتو نداره ،مامانتم طردت کرده وانوقت میای تو خوونه پدریت میبینی که یارو داره مامانتو تو حموم زحمت میده …دقت کن یا منو توجیه کن.اما تو نظرها این بالایی خوشگل زد تو خال ارزون فروشی در همه راه .دنبال کجاش نباش …درسته من موافقم در خلقت خدا هیچ عدالتی وجود نداره…

0 ❤️

277040
2011-04-29 17:07:18 +0430 +0430
NA

سلام دوستان
ممنون از تمامی دوستانی که داستانم به چشمایه قشنگشون خیلی که نه کمی خوب اومد و تشکر میکنم که وقت گذاشتین و اونو خوندین …
در جوابه دوسته عزیزم anooshe pesian باید بگم با بعضی نظراتت هم عقیدم شاید تو فرصتی بشه راجع به اون بحث کرد ممنون که وقت گذاشتی…
واما دوسته عزیز دیگرم dannyvan برات تو داستان یکم توضیح دادم اگه دقیق میشدی میگرفتی مطلبو باران گفت اکثرا تو خونه پدریش تنهاست یعنی علی اقا باران رو تو زندگیش اضافه میدونست و مادر باران هم علی رو به باران ترجیح داد این به این معنی است که مادر باران و علی زندگی خودشونو داشتن و گه گداری برای مثلا به قوله خودشون نیمه ای از وظایفی که باید در حق باران انجام میدادن به اون سر میزدن معنی طرد کردن رو باید از جنبه احساسی باران در نظر میگرفتی ( کسی که لذت و عشق جدیدشو به تنها فرزندش ترجیح میده و سعی میکنه بیش تر اوقاتشو با عشقش بگذرونه نه فرزندش ) …
و اینکه میگی ارزون فروش اونم تو همه راه اینارو تو خوده داستان امیر به باران میگه لازم به تکرار نبود معنی کجایه راهو اشتباه رفتم اینه که چی باعث شده که اون خودشو ارزون بفروشه … بازم ممنون از اینکه وقت گذاشتی …
همتونو دوست دارم و ارزویه بهترینارو براتون دارم
باران…

0 ❤️

277041
2011-05-04 03:59:36 +0430 +0430
NA

بانو باران درود بر شما.یه مثلی است که میگه اگه با کمتر از خودت وسخیف بنشینی چیزی که (یاد نمیگیری)هیج ،یه چیزی هم اونجا( یادت میدن) وبرعکس که لازم به توضیح نیست.حالا حکایت این سایته.این داستانهای در پیتی اونقدر مخ ادمو فریز میکنه که وقتی به داستان شما بر میخوره چنان گرمایی به مخ آلاگارسونمون میرسه که تمام تیک بدن لقوه گرفته مون از این همه فحش چارواداری ومتلک های سر چهار راه شانزلیزه بوزینه خونه فیضیه قم،به شلطاق اندازی تبدیل میشه و یاد شعر دوران بچگی :"داشت علی مردان خان پسری"میفتم.وبعضی وقتها هم از این کلمات وارداتیشون خندم میکیره حس میکنم که اینا فقط برا این کاراومدن.باری داستانت رو من تاثیر زیادی گذاشت وتواین چند روز ساعتی نبود که بهش فکرنکنم وتونستم تو لابیرنت قصه ات مواردی رو که به درد شاگردام بخوره وجاخال میدادن شکار کنم.واینو میدونم که دخترهایی که شاگردام بودن بطور خصوصی درایمیلهاشون بهم گفتن که در استانه سقوط بودن واین ارزان فروشی نزدیک بودتمام اینده اونهارو بباد بده واز شما تشکر کردن ولی منبع ان را در جایی دگر عنوان کردم بهر حال امانت مردم هستن.پس شما در کارت از نظر من موفق بودین .من همیشه به پیام یک داستان توجه دارم.واز این کسانی که اصرار به دروغ بودن داستانها دارن ایا به این همه رمان چاپ شده که گاهی تا 90 درصد تخیلی است گیر میدن؟ ناشرها خونه خراب شدن .
با تشکر

0 ❤️

920538
2023-03-27 17:57:58 +0330 +0330

باران عزیز سلام
وقتت بخیر
بسیار زیبا توشتی.
روان
و
سلیس
بدور از حرفهای بچگانه و غلو امیز.
دستمریزاد جونم.

0 ❤️