کرامات ننم

1400/07/26

این داستان واقعییه اگه زیر هیجده سال هستین خاهشن اینو نخونین
سلام اسم من اصغر و کیرم هیجده سانته زندگی من خیلی دردآوره ولی از اونجایی براتون تعریف میکنم که میخاستم تشکیل خونواده بدم و واسه ننم کلفت بیارم
بریم سر اصل مطلب تو بنگاه نشسته بودم بیکار و علاف مشتری نداشتیم بازار کلا ریده بود خرید که هیچ از اجارم خبری نبود
همه مشاورا ی دست به موبایل ی دست به کیر
رو صندلی ولو بودن واسه مردم چسی میومدن
خیر سرم رفته بودم شمال شهر گفتم بین مایه دارا بچرخم بلکه پولی قضای نذری صدقه ای انعامی کیرخری چیزی بگیرم
چقدر ننم بهم گفت اصغری تو شهر واست نریدن که میخوای بدویی بری ورش داری
گفتم ننه خدا رو چه دیدی همین اصغری که الان آفتابه گرفتی ی دختر خوشگل پولدار شهری آورد اینجا کلفتیتو بکنه.
بابام گفت آره اروای کوص عمت اونام دروازه کوصشون واسه تو حمال دودول چهار سانتی بازه بپا کونت نذارن کوص شهری پیشکش پاشو برو آمیرزا سوخت میخاد
گفتم کور خوندی عمرا پا شم لنگه گیوه هر روز هیزم ببرم واسه کوره پزی آمیرزا
ننم گفت اصغری ننه گوش کن دختر پولدار دیدی معطل نکن ی بچه بکن تو شکم واموندش
ننم برام ی بغچه بست ی قاضی نونو پنیر گذاشت تو شلوارم
ننم گفت اینم توشه راه اصراف نکن از مردم قضا بگیر
ننه بلد نیستم دختر بوس کنم چجوری بوس کنم؟
ننم گفت کاری نداره یادت میدم لباشو گذاش رو لبام
لبای قهوه ای ننمو بوس کردم سوار مینی بوس شدم
چقدر دلم واسه لبای قهوه ای ننم تنگه کاش برگردم باز از ننم خدافظی کنم
تو این فکرا بودم که ی ماشین خارجی اومد جلو بنگاه
دو تا کوص با عینک دودی مث پنجه آفتاب تو ماشین بودن اونی که سمت شاگرد شوفر نشسته بود با انگشت اشاره کرد به من مث سگ دویدم سمتشون
بهم گفتن خونه میخان اجاره یی خالی باشه بدون مالک
کیلید ی خونه خالی برداشتم تو ماشین صندلی عقب نشستم بهشون گفتم بریم
تو دلم گفتم چه خوب میشد یکی از اینا کلفت ننم میشد هر چی قسمت باشه گفتم امتحان کنم ببینم که بین این دوتا کدبانو کیه
هر دوتاشون ساکت بودن خودمو کشیدم جلو بین هر دوشون گفتم آبجیا ببخشید من نذر دارم حلوا بدم چجوری درست میشه کدوم یک بلدید
اون زنه که سمت شاگرد بود گفت اگه حلوا دوست داری برات درست کنم گفتم ممنون آبجی خجالتم میدین
زنه گفت این حرفا چیه خودم حلواتو درست میکنم
زنه شوفره هم گفت منم حلواتو میخورم
بهشون گفتم اختیار دارین آبجیا چوب کاری میکنین
رسیدیم در خونه گفتم بفرمائید اینجاست
دیدم این به اون گفت تو برو اون گفت نه من خستم این یکیو تو برو داشتن به هم تعارف میکردن
زنه شاگرد شوفر از ماشین پیاده شد یه چکمه دراز پاش بود از بالای زانو زیر مانتو هیچی نداشت پاهاش لخت لخت بود
رفتیم تو آسانسور وقتی اومدیم بیرون زنه دیگه روسری نداشت وقتی در واحدو باز میکردم زنه مشغول باز کردنه دکمه های مانتوش بود
کوصه با شعوری بود وقت تلف کن نبود دیدم دعاهای ننم داره مستجاب میشه فهمیدم ننم کرامات داره
رفتیم تو خونه زنه گفت این دکمه بالای سینم گیر کرده
گفتم آبجی میام کمکت با زحمت زیاد دکمه باز شد
مانتوشو باز کردم هیچی تنش نبود نوک پستوناش صورتی که سرش نگین خورده بود
یه با اجازه گفتمو مشغول خوردن شدم همین جور ماچ ماچ کنان رفتم پایین کوصش پر مو بود تمام کوصش رفت تو دهنم مث پشمک
زنه داشت غش غش میخندید رفتیم دم پنجره خم شد غمبل کرد منم کردم تو کوصش بعد عمری پا داده بود ی کوص بکنم
زنه گفت زود باش اینطوری کمرم درد گرفته آبتو بریز بیرون یاد نصیحت ننم افتادم که گفت اصغری ی بچه بکن تو شکم واموندش هی تلمبه میزدم خیلی از کوص کردن خوشم میومد آبمو با چن تلمبه خشن ریختم تو کوصش
بهش گفتم من بچه میخام به ننم قول دادم با خنده گفت باشه بچه دنیا اومد خبرت میکنم
منو رسوندن دم بنگاه به زنه گفتم یادم رفت لبتو بوس کنم لباشو آورد جلو بوسش کردم
فردا ظهر ی مامور اتحادیه املاک اومد عکس دو تا زن رو زد به شیشه مغازه یکیشون همونی بود که من دیروز کردمش
زیر عکس نوشته بود این زنها ایدز دارند از مشاورین محترم املاک خاهش میکنیم از خابیدن با اینها اکیدن خودداری کنن
حالا من بیچاره با این خاک بر سری چکار کنم آزمایش بدم یا نه
اگه میشه تو زیرنویس نظر بدین بعدشم مودب باشین
امیدوارم دوس داشتین اگه بخاین دفه بعد یکی دیگم براتون تعریف کنم

نوشته: اصغر


👍 6
👎 16
33201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

837989
2021-10-18 00:50:59 +0330 +0330

چندخطّ خوندم. تلاش کردی طنز ماجرا رو زیاد کنی و فکر کردی مثلآ با غلط نوشتن کلمات، بار طنزش زیاد میشه ولی از بی‌سوادیته که بلد نیستی درست بنویسی!
مجموعه آثار عبید‌زاکانی حواله‌ت بادا ابله بی‌سواد!

10 ❤️

838017
2021-10-18 01:56:17 +0330 +0330

جوکای کسشر شوهرعمه ها ک تو مراسمای مختلف تعریف میکنن از این طنزی که نوشتی جالبتر بود…
دیس

2 ❤️

838020
2021-10-18 02:01:25 +0330 +0330

کیر کلیله و دمنه از پهنا تو کونت. این زلزله های اخیر بخاطر لرزیدن عبیدزاکانی توگور بوده باور کن.

3 ❤️

838026
2021-10-18 02:23:38 +0330 +0330

چرا وقت گذاشتم تا تهشو خوندم 😐منی ک همون وسط داستان فهمیدم چرته.
چرا واقعا 😑

1 ❤️

838047
2021-10-18 04:39:28 +0330 +0330

از کرمای خودته…
کاندوم رو صد ساله ساختن نه تو فهمیدی نه بابا و ننت

2 ❤️

838056
2021-10-18 06:58:00 +0330 +0330

کسخول

0 ❤️

838066
2021-10-18 08:40:04 +0330 +0330

ننویس بی پدر

0 ❤️

838084
2021-10-18 11:32:08 +0330 +0330

اصغر کیرم دهنت

0 ❤️

838156
2021-10-18 22:52:57 +0330 +0330

همین که قصد شادی داشتی خوبه لایک

1 ❤️

838166
2021-10-19 00:10:17 +0330 +0330

خدایی اگر ملت بهت فحش بدن حق دارن با این اراجیف

0 ❤️