کردن دختر کسی که کونم گذاشته بود

1392/03/16

سلام علی هستم 33 ساله. دانشجوی فوق دکترا رشته رباتیک و ساکن کالیفرنیا ، امریکا هستم. این داستان زندگیمه امیدوارم خوشتون بیاد.
بخش اول : دوران بچگی
خلاصه میگم. 7 سالم بود و دوران جنگ که پسر عمه بزرگم جابر که 22 سالش بود تجاوز به من را شروع کرد. اون شب لعنتی همه خونه ما تو کرج بودند تولد خواهر1 سالم بود. خونه عمه ام تو باغ بزرگی اطراف کرج بود چند بار خونشون را دزد زده با اینکه سگ هم داشتند. اون شب عمه ام به پسر عمه ام گفت که بره به خونش سر بزنه و موقع برگشت هم کیک تولد خواهرم را از قنادی بگیره. جابر من را به بهانه نشون دادن سگشون با خودش برد. تو خونه راضیم کرد و شلوارمو در اورد و یک بالشت گذاشت زیرم تا کونم باز شه اول شروع کرد لیسدن کونم بعد خوابید روم لاپائی زد تا ابش امد و منه خرو ساده فکر میکردم اونا همش تفه.این جریان تا حدود 10 سالگی ادامه داشت تا اینکه یواش یواش سوراخ کونمو اماده کرد برای کردن وکون دادنم شروع شد اخرا ابشو می ریخت تو کونم. بعد از 3 سال ازدواج کرد و دست از سرم برداشت چون اخرا من هم مقاومت می کردم و فکر می کردم خدا منو می بره جهنم. من هم کم کم داشت یادم می رفت ولی تو 15 سالگی و تو بلوغ کنجکاویم شروع شد و شروع کردم با خودم حال کردن. خیار می کردم تو کونم و جق میزدم. ایکارو 7 سال ادامه دادم ولی تو 22 سالگی زمانی که دانشجوی سال دوم الکترونیک بودم بخودم امدم و دیدم که تنهام و گریزان و سرخوده از اجتماع همه تو دانشگاه دوست دخترانشون را می کردند ولی من حتی نمی تونستم به دختری سلام کنم چه برسه به دوستی و سکس . کم کم افسرده شدم ونتونستم درس بخونم و یک ترم مشروط شدم. در نهایت با یک حس گناه شدید خودکشی کردم که ناموفق بود. از خدا خواستم منو ببخشه و تمام وقتم را گذاشتم رو درسم. اخر سربازی که مصادف بود با قبول شدنم تو فوق لیسانس رشته کنترل دانشگاه علم و صنعت. خیلی خوشحال بودم و برای اولین بار تو 26 سالگی با دختری از دانشگاه دوست شدم. دوست دخترم علاقه چندانی به من نداشت و بغیر از چند بار بوسه و یکبارکه با اصرار سینه ها شو خوردم اتفاق دیگه نیافتاد و بعد از 10 ماه فهمیدم که با کس دیگه رابطه داره. باهاش بهم زدم و از هرچی دختر بیزار شدم از دوباره رو درسام تمرکز کردم وبا معدل عالی و انتشار چند مقاله در ژورنال معتبر فارغ والتحصیل شدم. برای دکتری گرایش رباتیک به کانادا رفتم و پارسال برای فوق دکتری به امریکا امدم تو یکی از مجهزترین لابراتورهای وابسته به ناسا دارم کار تحقیقاتی انجام می دم. طی 5-6 سال اخیر با کسی دوست نشدم و جنده پولی هم نکردم. همیشه دوست داشتم اولین سکسم خاص و با عشق زندگیم باشه. 3هفته مانده به عید تصمیم گرفتم برم ایران و پدرو مادرم را بعد از 6 سال ببینم.
قسمت دوم:
عموی بزرگم به مناسبت رفتن من به ایران و اینکه باعث افتخارفامیل هستم مهمانی بزرگی گرفت وهمه فامیل را دعوت کرد. تو مهمونی پسر عمم همونی که منو کرده بود یعنی جابر امده بود با دختر 19 سالش به اسم مژگان که تازه امسال دانشگاه قبول شده. ما با عمم سالیان سال قهر بودیم و امسال با پادرمیانی عموم اشتی کردیم. تو مهمونی احساس خفگی داشتم اینکه کسی که منو از کون کرده بود را بعد از سالیان میدیدم و باید سر یک سفره با هاش غذا می خوردم در هر صورت تهوع اور بود. تو مهمونی یک دختر غریبه بود به اسم سارا که خیلی نازو با وقار و خوش هیکل ولی من انقدر اعصابم خرد بود که توجهی نکردم بهش با اینکه دوبار سعی کرد با من سر صحبت را باز کنه اما من تمایلی نشون ندادم. [این سارا خانم از دوستای دختر عموی بزرگم مانیاهستش و هر دو دانشجوی پزشکی دانشگاه شیراز هستند. سارا پدرش تو جنگ کشته می شه و با مادر و مادربزرگش میان کرج و مادرش برای ادامای پولدار کلفتی می کرد ولی وقتی سارا بچه بود بر اثر سرطان می میره و سرپرستی سارا و مادر بزرگش را عموم قبول می کنه و می شن مثل عضوی از خانواده ام عموم. 5سال پیش با فوت مادربزرگ سارا عموم سارا را می اره تو خونش و مثل دخترش ازش مراقبت میکنه وسارا الان 26 سالشه هم سن مانیا]. تو مهمونی عموم منو کشید کنار گفت چته؟ گفتم هیچی سردرد دارم فقط و عموم گفت بخاطر یک سردرد مسخره همه چیز خراب نکن ومن با تعجب گفتم عموجان چیو خراب نکنم؟ عموم گفت وای پسر چقدر تو خنگی تو فرنگ پس چی یاد گرفتی؟ متوجه توجه سارا نشدی؟ سارا محل سگ به کسی نمی ده اما با تو مهربونه . سارا مثل دخترمه و دوست دارم خوشبختیشو ببینم مثل مانیاست برام و در ضمن تو هم 33 سالته ووقشته سراسامون بگیری و اگه پدر مادرت مراعاتتو می کنن و چیزی نمی گن دلیل نمی شه من چیزی نگم؟! با کمی مکث گفتم چشم ولی بزارید برای یک وقت دیگه امشب نه. عموم گفت باشه به شرط اینکه قول بدی طفره نری و در ضمن به مانیا می گم ترتیب یه قرار ملاقات را براتون بزاره و بعدش سریع دور شد و نگذاشت من چیزی بگم. تو مهمونی مژگان هم همش دوروبرم می چرخرید و خودشو می مالوند به من اما ازش دوری کردم و به بهانه بنزین زدن و سفر به شمال صبح زود از خونه عموم زودتر زدم بیرون .تو راه تو فکر سارا و حرف های عموم بودم و اینکه دختر ناز و فهمیده ای مثل سارا از من خوشش بیاد برام تازگی داشت و هیجان زده بودم. از دو روز بعد رابطم با سارا شروع شد و تقریبا هر روز همو می دیدیم. روزهای بی نظیری بودند و هستن و برای دیدنش لحظه شماری می کردم بعد دو هفته اعتماد به نفسم را بدست اوردم و همش را مدیون سارا هستم با اینکه دختری سکسی و حشری ودر عین حال احساسی هستش ومن که از روی شهوت بال بال می زدم اما انقدر با احترام و وقار رفتار می کرد که حاضر نبودم بخاطر سکس گند بزنم به زندگیمون و رابطه قشنگمون. از همون روزهای اول مژگان سعی کرد خودشو به من نزدیک کنه مثلا الکی زنگ میزد یا جوک سکسی می فرستاد ولی همشو به حساب بچگیش و یک دختر دبیرستانی پرشورکه تازه رفته دانشگاه می گذاشتم. اخر هفته دوم از من خواهش کرد کرد که برم خونه یکی از دوستاش وبه خودش و 2 تا از دوستاش ریاضی عمومی درس بدم و من هم قبول کردم وقتی رسیدم اونجا 3 تائی شون وضعیت نرمالی نداشتند مژگان و دوستش سیگاری زده بودند نیمه لخت بودند و نفر سوم هم رفته بود تو اتاق خودشو بسازه. مژگان درورودی را قفل کرد و موزیک گذاشت و شروع کرد به رقص و دوستش هم شروع کرد به فیلمبرداری با موبایلش ، در عکس العمل به مژگان گفتم من اینجا هستم برای تدریس ریاضی اگه نمی خواهین من برم مژگان گفت چطور برای سارا جونت وقت داری اما برای ما نه؟ بعد سوتینشو باز کرد و گفت هر وقت هر سه ما رو کردی می زاریم بری در غیر اینصورت می گیم که تو قصد تجاوز به ما را داشتی و حالتو می گیریم هنوز حرفش تموم نشده بود که خودشو چسبوند به من دوستش هنوز داشت فیلم می گرفت برای یک لحظه تصمیم گرفتم انتقام تجاوزهای جابر را از دخترش بگیرم ولی بخاطر سارا منصرف شدم.همون موقع موبایلم زنگ خورد سارا بود ولی مژگان نگذاشت جواب بدم و موبالمو پرت کرد زمین و گفت حالم از این جنده خانومت بهم می خوره ولی من با عصبانیت از خودم جداش کردم و گفتم گمشو هرزه ولی مژگان ول کن نبود حمله کرد طرفم ومنم یک سیلی خوابوندم تو گوشش دوستش وقتی دید اوضاع ناجوره شروع کرد به جیغ داد کردن و من از ترس ابروم رفتم طرفش که ساکتش کنم اما تو اخرین قدم سوزشی تو پهلوم احساس کردم وقتی دست زدم دستم پر خون شد برگشتم طرف مژگان تو دستش چاقو بود و برای بار دوم فرو کرد تو شیکمم دوست مژگان که شوکه شده بود گفت دیوانه چیکار کردی کشتیش من افتادم زمین سعی کردم برم طرف در اما مژگان اواژور را کوبید تو سرم و من از حال رفتم.وقتی بهوش امدم تو بیمارستان بودم با یک دست بند تو دستم!! خانوادم و سارا بالای سرم بودند مات و مبهوت . ظاهرا بعد از بیهوش شدنم مژگان ودوستش فکر می کنند منو کشتند و به شمال فرار می کنند اما یکی ازهمسایه ها بطور اتفاقی اونها رو تو پارکینک می بینه که خیلی هراسون سوار ماشین شدند و بیرون رفتند برای همین می اد دمه واحد ببینه که چه خبره که در نیمه باز بوده و منو پیدا می کنه و پلیس را خبر می کنه. دوست سوم هم بدلیل تزریق زیاد تو راه بیمارستان می میره. بعد 2 روز به جرم ورود غیرقانونی اغوا و تجاوز به زندان گوهردشت کرج منتقل شدم روز سوم سارا امد ملاقاتم و گفت که دوستم داره و نمی تونه بیخیالم شه و باور نمی کنه این جرینات را. خوشبختانه دوست مژگان بخاطر ترس و مصرف مواد یادش رفته بود گوشیشو ببره و بلاخره با پیگیری خانواده ام وسارا و بررسی فیلم موبایل از اتفاقات افتاده بدون دادگاهی شدن تبرئه شدم و بچه ها تحت تعقیب قرار گرفتند و بازداشت شدند.
قسمت سوم: من و سارا
بعد از 7 ساعت اخر شب رسیدیم شمال .سارا رانندگی کرد بر خلاف مخالفت عموم. اخه حیونی از رانندگی هراس داشت . قرار بود مانیا هم بیاد تا مواظب سارا باشه که یک وقت من ترتیب جیگرحشریمو ندم اما بعد از اتفاقات افتاده همه خیالشون راحت بود که من بنده کیرم نیستم و کمرم سفت تر از حتی خیلی مردهای زن داره. با وجود بخیه رفتم دوش گرفتم خودمو برای وقوع احتمال اتفاقات خوب اماده کردم. از حمام امدم بیرون چراغها خاموش بود سارا را صدا زدم ولی جواب نداد نور کمی از هال منعکس شده بود رو اواژور تو اتاق. رفتم تو هال وای چی میدیدم سارا با یک لباس خواب نازک و کوتاه روی زمین نشسته بود و اطرافش حدود 30 تا شمع به شکل دایره روشن بود. امد طرفم و دستامو گرفت منو برد داخل دایره شمعها و منو بغل کرد و گفت عشقم من امشب برای تو ام . من انکار دویده ام فقط نفس نفس می زدم با اینکه سنی از من گذشته بود ولی باره اولم بود و بی تجربه نمی دونستم چیکار کنم. فقط سارا را بغل کردم و پیشونیشو بوسیدم. بعد از 15 دقیقه سکوت سارا گفت اگه مساله ای هست بگو؟ گفتم نه چه مساله ای؟ گفت پس چرا هیچ حرکتی نمی کنی؟ فهمیدم که گند زدم با خجالت گفتم بار اولمه نمی دونم از کجا شروع کنم؟ سارا با مهربونی و عشوه گفت قربون تو مرد صفر کیلومتر خودم برم و نشت رو زمین. و من هم نشستم و بغلش کردم و شروع کردیم لب گرفتن .از روی لباسش سینه های سفت و سربالاس گاز گرفتم و بعد لباسشو در اوردم دو تا انار سفت با نوک صورتی و سربالا انصافا نقص نداشتند. مثل قحطی زده ها شروع کردم به خوردن .سارا بدنشو حسابی داغ شده بود بعد خوابوندمش و سریع لخت شدم و رفتم سراغ بهشتش و شروع کردم به خوردنش خیلی زود با یک جیغ کوتاه ارضائ شد. شروع کردم بخوردن سینه هاش تا سرحال امد بعد 69 شدیم و برای هم ساک زدیم انقدر قشنگ ساک زد که داشت ابم می امد که گفتم بسه بریم سر اصل مطلب. بلندش کردم بردمش تو اتاق و خوابوندمش لب تخت و پاهاشو دادم بالا گذاشتم دمه نازیش ویک فشارکوچیک دادم که سر کیرم رفت تو کمی صبر و باز فشار دادم حس کردم درد داره ولی حیونی صداش درنمی امد. برای بار سوم که فشار دادم گفت قربون کیرت در بیار که اتیش گرفتم و من هم اروم کشیدم بیرون سرش خونی بود ، بوسش کردم و خوابیدم کنارش بعد از 1 ساعت که اروم شد بردمش حمام و سشتمش خواست برام ساک بزنه تا ابم بیاد راحت شم ولی قبول نکردم گفتم نازنینم نگران نباش وقت زیاده بعدا تلافیشو در می ارم. یک لب عاشقانه ازش گرفتم و لباس پوشیدیم رفتیم بیرون شام خوردیم و سه روز خوش گذروندیم. قراره 6 ماه دیگه برگردم و عروسی بگیریم. الان تو هواپیما بر فراز اقیانوس هستم و این جریان را نوشتم تا یک ساعات دیگه می رسم به فرودگاه جان اف کندی در نیویورک. روزتون خوش.

نوشته: علی


👍 4
👎 1
138583 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

384292
2013-06-06 03:06:27 +0430 +0430
NA

داداش حات خوبه؟؟؟

0 ❤️

384295
2013-06-06 03:30:54 +0430 +0430
NA

پنجم

0 ❤️

384296
2013-06-06 04:07:07 +0430 +0430
NA

فوق العاده بود…ممنون…ایشالا که خوشبخت شین

0 ❤️

384297
2013-06-06 04:10:12 +0430 +0430
NA

خدایی اگر هم دروغ بود خوب دروغ گفتی!
مبارکتون باشه به خوبی و خوشی زندگی کنین فقط با زخم شکم و پهلو و بخیه هایی که روش بود کردیش دیگه؟ :? /:)

0 ❤️

384298
2013-06-06 04:10:40 +0430 +0430
NA

كيرتوكون خودت وخيال هات!كس كش

0 ❤️

384299
2013-06-06 04:34:15 +0430 +0430
NA

مهندس گل پسر کجاست؟
اون اگه بیاد این داستان رو بخونه بگه واقعیه من قبول میکنم
در غیر این صورت شعری خواهم سرود در مقام مادر نویسنده
لازم به ذکره خاک تو سرت اگه داستان راست باشه و تو تو 33 سالگی کس کرده باشی
عقب مونده

0 ❤️

384300
2013-06-06 04:44:39 +0430 +0430
NA

عنوان کاملا برعکس داستان بود !

0 ❤️

384302
2013-06-06 05:25:59 +0430 +0430
NA

جالبه بود عنوانش اما حیف درس دارم نخوندمش :-( :-)

0 ❤️

384303
2013-06-06 05:42:38 +0430 +0430
NA

33خودت حالوى نه ديگران 33سالته دانشجوىفوق دكترا رباتيك تازه سربازى رفتى مشروطم شدى خودكشى هم كردى ازدرستم عقب افتادى الان دانشجوى فوق دكترا هستى كوس مادرت بادروغات

0 ❤️

384304
2013-06-06 07:11:03 +0430 +0430
NA

در مقایسه با داستانهای دیگه جالب بود .مرسی

0 ❤️

384305
2013-06-06 07:30:53 +0430 +0430
NA

آقا هر کی حوصلش کشید بخونه برا من خلاصشو بگه 8} 8} 8}

0 ❤️

384306
2013-06-06 07:34:06 +0430 +0430
NA

من نفهمیدم دخترش تو رو گایید با چاقو یا تو اونو؟چقدر تعریف حالم بد شد اخه منم عموم &بیل گیتسه& دلیل نمیشه بگم واقعا كه! :| |: :|

0 ❤️

384307
2013-06-06 07:49:24 +0430 +0430
NA

یه جوری میگه اومدم آمریکا انگار ما همه آمریکاییم :D

برگشتم ایران نه رفتم ایران :| :D

چطوری انتقام گرفتی ما که نفهمیدیم؟؟!

روحیه انتقام طلبیت تو حلق خانوم آیندت =))

0 ❤️

384308
2013-06-06 07:49:25 +0430 +0430
NA

اولن که نکردیش دختره رو و اون تو رو با چاقو کرد.و دومن تنها کسی که اخر تو این داستان کون داد تو بودی.خاک بر سره کونیت کنن.ریدم تو اون فامیل که شخصیت مهم و افتخارشون یه کونی مثه تو هستش.اسمه داستانتو باید میذاشتی کون دادن من به جابر و گاییدنم توسط دخترش

0 ❤️

384310
2013-06-06 08:07:09 +0430 +0430
NA

پتانسیل تبدیل شدن به سناریو یه سریال ترک یا کلمبیایی رو داره :)‏)‏

0 ❤️

384311
2013-06-06 08:43:12 +0430 +0430
NA

آخه ان آقا چطوری میشه بدون دادگاهی تو رو بدن زندان؟بعد بدون دادگاهی ترخیص بشی؟!کیری یه عمر دور وبر قزل بودیما؛! تو هواپیما کم فیلم نگاه کن مخصوصا فرار از زندان رو؛ دوتا چاقو زده یکی با آباژور انقدر تو تیکه ای آخه سرت دعوا بود هرکی دروغ گفت کس سارا تو کیرش!

0 ❤️

384312
2013-06-06 08:58:11 +0430 +0430
NA

حتما سارا خانوم هم كیر داشت گاییدت آخر داستان كاش سارا كنم میگایید دیلدوشو قرض میداد اوف دیشب شیو كردم جوون درضمن من SON هستم!

0 ❤️

384314
2013-06-06 09:39:03 +0430 +0430

داستانت فوق العاده بود
از طرز نوشتن معلوم بود که یه آدم تحصیل کرده نوشته
به این آدمای حسود که اینجوری میگن توجه نکن
امیدوارم همیشه خوشبخت باشین ! :)

1 ❤️

384315
2013-06-06 11:22:26 +0430 +0430
NA

بیا عزیزم کجایی هستی خودم بهت حال میدم همه جوره

0 ❤️

384316
2013-06-06 12:10:48 +0430 +0430

سلام
خیلی ازخودت تعریف کردی،آدم که نبایدهمه چیزوبگه،اماحالاکه اینطوره اون اقیانوسی که توذهنت داری برفرازش پرواز
میکنی،سندشیش دنگ منگوله دارش الان دستمه دارم باهاش ذغالهاروبادمیزنم،اصلامیخواهی بگم شرکتهای هواپیمائیم
دیگه توفکرتم بهت بلیط نفروشندالانم مهمانداربزنه توکونت ازتوهواپیماپرت بشی تواقیانوس نهنگ بره توکون آدم دروغگو

0 ❤️

384317
2013-06-06 13:18:25 +0430 +0430
NA

کیرم تو مغزت کونی ابنه ای بو گندو.

0 ❤️

384318
2013-06-06 13:36:26 +0430 +0430
NA

کیر تو فلسفه وجودت کونی

0 ❤️

384319
2013-06-06 14:24:03 +0430 +0430
NA

بچه ها بیایید گناه نکنید . خدا دستتون رو میگیره و به هر چی می خوایین میتونین برسین

0 ❤️

384320
2013-06-06 14:26:57 +0430 +0430
NA

بیایید همگی تلاش کنیم که گناه نکنیم. خدا خیلی کمکمون می کنه. خیالتون راحت باشه. بیایید گناه نکنیم

0 ❤️

384321
2013-06-06 15:00:00 +0430 +0430
NA

خوب بود بهترین داستانی بود که طی این چند روز خواندم

0 ❤️

384322
2013-06-06 15:41:52 +0430 +0430
NA

نمیکنی بده ما بکنیم. جدی

0 ❤️

384323
2013-06-06 15:42:15 +0430 +0430
NA

داداش حالا که کالیفرنیایی یه حالی به خواهرهم وطنت بده یه لب تاپ اپل برام بفرست اینجاگرونه تحریمش کردن میخواستن تحریمشوبردارن اما کونیانذاشتن مایه دارم هستی بفرست دیگه جان من!!!

0 ❤️

384324
2013-06-06 16:45:35 +0430 +0430
NA

8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8} 8}
افسردگی حاد گرفتم…
اخه چرا دروغ چرا تفت چرا ابروریزی چرا توهم چرا خالی در حد لالی گا…
اهای باشما هستم دستهای پشت پرده چرا جوونای سایت رو اذیت میکنید چرا سرکارشون میذارین چرا؟
هی هو با تو هستم اره خود تو چرا دوربر رو نگاه میکنی اره خود تو نکن زشته بذار یه سایت با کاربرای پاک داشته باشیم…

0 ❤️

384325
2013-06-06 18:02:29 +0430 +0430
NA

ادم انقدر خود مهور نديدم خوبه خودت گفتي كوني هستي ما كه نفهميديم چي شد اخرشم كه رو هوا بودي اويزون

0 ❤️

384329
2013-06-07 02:49:24 +0430 +0430
NA

كير جان اف كندي تو كونت

0 ❤️

384330
2013-06-07 02:56:25 +0430 +0430
NA

نمیدونستم اثرات جرق تا این حد مخربه.

0 ❤️

384331
2013-06-07 03:24:47 +0430 +0430

فروگاه جان اف کندی تو کونت

0 ❤️

384332
2013-06-07 04:44:46 +0430 +0430
NA

چوب تو کون آدم دروغگو…

0 ❤️

384333
2013-06-07 07:17:35 +0430 +0430
NA

واقعا انتظار داری ما این مزخرفاتو باور کنیم

0 ❤️

384334
2013-06-09 14:18:54 +0430 +0430

من پایم

0 ❤️

384335
2013-06-09 14:23:02 +0430 +0430

استغفرالله…
نکته بعدی در این گونه داستانها؟
دقت کردید تمام زن ها با صدای جیغ ارضاء میشند… پس چرا تا حالا این صدای جیغ نشنیدم…


منتظر نکته های من در داستان های دیگه باشید

0 ❤️

384337
2014-12-07 10:08:43 +0330 +0330
NA

Ay koskash azbas ter zady maghzat gozida kony aghelan be yek nafar migofty barat hesab kone ta befami daneshjoy fogh doktra ke dosal ham sarbazi rafte bash bayed hodod 45salesh bashe ne 33valy bechehay shahvany be to majlogh fogh doktora der reshtei

0 ❤️

550309
2016-07-26 03:42:48 +0430 +0430

میگم تو خواب نکردیش؟ وقتی که تو کما بودی؟ (dash) اخه یه چاقو خورد تو پهلوت یکی هم تو شیکمت بعد اواژورم کوبوند تو سرت هنو زنده ای؟ زود هم به هوش اومدی و بلند شدی رفتی عشق بازی؟ کون لق خالی بندت

0 ❤️

554362
2016-08-31 07:12:40 +0430 +0430

hala rasto doorooghesho nemidoonam vali bahal bood

0 ❤️

679958
2018-04-01 19:33:44 +0430 +0430

فوق العاده بود براتون آرزوي خوشبختي ميكنم

0 ❤️

703845
2018-07-20 19:41:49 +0430 +0430
NA

خوب بود ولی موضوع ربطی به داستان نداشت

0 ❤️

735829
2018-12-16 19:07:52 +0330 +0330

خمیازه اسب ابی با سرعت ۲۵۰ مایل بر ثانیه از عرض تو کص ننت با این کسشر هات ✋

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها