کردن دختردایی ام

1396/11/10

سلام به همه کسایی که داستان های مارو میخونن و انگشت شصت رو به بالا تومون میکنن و انگشت شصت رو به پایین و نمی پسندن واسه ما
عرضم به طولتون که امروز میخام یه داستانی رو واستون تعریف کنم که مربوط میشه به دوران کنکور و از این فاز درس خوندن ها …
من الآن نوزده سالمه یعنی میشه مال دو سال پیش
آقا ما شب و روز شده بود کارمون درس درس درس
صب تا شب درس
اینقد میخوندم که این اخریاش نزدیک بود پاره شم
آره
و کلاس قلم چی میرفتیم تست میزدم گوه این معلم و اون معلم و میخوردم که کص کشا نکته تستی و از این کس و شرا بدین
تا بعد این همه زور و زاپ کنکور و دادیم و نتایج اومد که
آقا شما با رتبه ی 1327 سهمیه 2 کشوری تونستین این رشته ها رو بیارین
ما هم تا اینو از یارو کافی نتی شنیدیم انگشت و تا نصفه تو خودمون کردیم و شاد و شنگول
زنگ زدم بابام که پسرت دکتر مملکت شد
البته اینو بگم که الآن دکتر نیستم یعنی قبول نشدم یه یارو مشاور خارکصده ای بود بد انتخاب رشته کرد واسمون خلاصه به گا رفتیم الآن سال دوم پرستاری اصفهانم
آقا ما هم کس و کاری نداشتیم اصفهان
باباهه هم گفت وضع خوابگاه ها خوب نیست و اگه تو بری با این مشنگ بازی هات کونت میزارن و فیلمت میکنن و نمیزارن درس بخونی
واسمون خونه مجردی گرفت
و ما یه دایی داشتیم شهرکرد ( مرکز چهارمحال و بختیاری ) تو اداره آموزش پرورش بود
بابام زنگ زد بهش گفت بیا پیش مصطفی بعضی وقتا که من نمیرسم و سر بهش بزن
اونم گفت باشه
یه چند ماهی گذشت و دختر دایی مون ازدواج کرد و شوهرش هم اصفهانی نبود ولی اصفهان کار میکرد و اونجاهم خونه خریده بود
که دختر دایی مون هم اومد اصفهان
راجع دختر دایی ام اینو بگم که تنها چیزی که میتونم در وصفش بگم اینه که اول کون بود بعد دست و پا درآورد خلاصه یه کون ناب قدش هم به دایی ام اینا رفته بود و 180 قدش بود
منم که 175 به زور بودم واسه همین هر وقت منو میدید بهم میگفت کوتوله
آقا با یه زنگ زدن مامانم و این حرفا این تصمیم گرفته شد که دختر دایی بیاد خونه به اصطلاح دانشجویی ما و غذا منو یا خونه خودشون درست کنه یا همون جا بپزه و بره
یه چند شب میومد و میرفت و همه چیز روال عادی داشت تا یه شب
شق کردم و نه نت درست و حسابی داشتم واس سوپر نه آشنایی چیزی واسه گرفتن ازش و نه سی دی می دی …
اینجوری بگم شق بودم و نداشتم سوژه ای
تا تو فکر خودم گفتم ( چقد کصخل بودم ) برم اسپری حشری کننده بگیرم تا دختر دایی اومد بزنم تا حشری شه بکنمش
خیلی فکر کردم تا این فکر به سرم زد و گفتم بهتره یه جوری منو ببینه اگه خوشش بیاد خودش میاد
یه چند شب از اون فکر ناب گذشت و من خودمو زدم به اینکه آنفولانزا گرفتم
به این بهونه یه دو سه روز خار دانشگاه و گاییدم و خونه موندم
زنگ زدم مامی که آنفولانزا دارم به ترانه ( دختر دایی ) بگو بیاد سوپ درست کنه خوب شم
زنگید بهش و اونم گفت چشم میرم
اومد و منم رو تختم دراز کشیده بودم و لخت … لخت لختا
کص میگفتم که تبم بالاس باید لخت بخوابم
اونم چون میدونست دانشجوی پرستاری ام باور میکرد و اشکال نمیگرفت
تا یه شب کامل پتو و ملافه و اینا رو از رو خودم برداشتم و کیر و شق کردم و دراز کشیدم و خودمو زدم به خواب
بعد ده دیقه اومد تو اتاق تا اومد شوکه شد و خواست جیغ بزنه ( از این کارا که زنا و دخترا میکنن ) که جلو خودشو گرفت و دستشو گذاشت دم دهنش
یواش اومد تو و محکم کیرمو گرفت و کشید
بیدار شدم و الکی گفتم وااای چی شده
دیدم دختر دایی ام چشمک زد و گفت امشب این کیر واسه من
منم از خدا خواسته محکم گردنشو و گرفتم وبوسیدمو و روسری و مانتوشو درآوردم
لنگاشو و گفتم تا میتونه بگیره و بالا و افتادم و کوصش
مک زدم و مک زدم تا قلبا و عمیقا داد و حیغ و با هم قاطی کرد و بلند داد زد
مصصصصصصصصصصصصصصطفی
منم که این صفحه رو دیدم گفتم فایده نداره باید بریم تو حموم
تو حموم آب داغ و باز کردم و با شامپو خوب بدنشو شستم
و لای درز کونش هم کامل شستم و معطرش کردم و شروع کردم به لیسیدن دور سوراخ کونش
بعضی وقتا اینقد حشری میشد که کونشو میداد عقب و با صورت کامل میرفتم تو کونش
کیرم و درآوردم گفتم ساک بزنم
گفت برو بینیم عامو من از ساک خوشم نمیاد
گفتم خوب پشت کن
صورتشو چسبوندم به کاشی های حموم و از پشت تلمبه تو کونش میزدم و حسابی با دستام تو بغلم فشارش میدادم و کیرم هم تا ته تو کونش رفته بود
بهش گفتم بخوابه کف حموم و لنگاشو بده بالا افتادم رو کصش و شروع کردم به خوردن و دیدم کصش خیلی خیلی داغ شده و بعضی وقتا آه و جیغش قاطی میشه
که گفت دارم ارضا میشم بعد سی ثانیه ادامه دادن دیدم آبش اومد و بلند گفت مصطفی تو بهترینی
و شروع کردم به تلمبه زدن تو کونش به روش داگ استایل
بعد دو سه دیقه آب خودم هم داشت میومد که بهش گفتم
با ریتم و آهنگ که آبمو کجا بریزم
که اشاره کرد به کونش و همه آبمو تو کونش ریختم
اون شب به خاطر کار شوهر ترانه
ترانه شب پیشم موند و تا نصفه های شب همش منو می بوسید

نوشته: حشرالدین


👍 4
👎 30
60390 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

671560
2018-01-30 22:20:31 +0330 +0330

حالا ما هیچی ولی خودت فهمیدی چی گفتی ؟
اینو هر کی غیر خودت مینوشت کلی فحش بارش میکردی نه سر داشت نه ته. یه درصدم باور پذیر نبود

0 ❤️

671569
2018-01-30 23:07:16 +0330 +0330

دوستان داستان تگ طنز داره، خوب نوشتی، یه جورایی ریدی به نویسندگان مجلوق سایت که مثه آب خوردن کص این و اون میذارن

0 ❤️

671571
2018-01-30 23:15:36 +0330 +0330

عجب کوصی گفتی عامو… معلومه نویسنده ی این کوصتان یه پسر بچه ی چهارده ساله ست…برو عمو جون با دودولت بازی کن

0 ❤️

671573
2018-01-30 23:21:36 +0330 +0330

ماااادرتو گاییدم میخواست جیغ بزنه ولی اومد کیرتو گرفت گفت امشب واسه من؟ ???

2 ❤️

671587
2018-01-31 02:38:34 +0330 +0330

تو که راست میگی…کس خواهر مادره آدم درغگو???

0 ❤️

671589
2018-01-31 03:26:43 +0330 +0330

اقا این درسته که شهوانی واسه منتشر کردن هرانچه در امعاء و احشا اهل حشر میگذره مشکلی نداره اما
یه ریزه حیا هم بد نیست انضافا خودت میخونی این حشر نامه تو احساس حماقت نمیکنی؟؟؟

1 ❤️

671603
2018-01-31 07:38:01 +0330 +0330

مغزتو عنکبوت خرده دیگه هیچی

0 ❤️

671607
2018-01-31 07:43:35 +0330 +0330

جقول

0 ❤️

671620
2018-01-31 11:50:14 +0330 +0330

کس مادرت همین

0 ❤️

671621
2018-01-31 12:08:11 +0330 +0330

۳ ساله داستان میخونم ولی تاحالا کامنت نزاشتم! دوست ندارم بی احترامی کنم ولی چی فکر کردی وقتی اینو نوشتی ؟! :||||
کیرو دید و اومد گفت این امشب واسه من؟! :|||||||

1 ❤️

671625
2018-01-31 13:04:48 +0330 +0330

پسرم تو حشر الدین نیستی. تو جلّاق الممالک سلسله ی ملجوقیان هستی. (dash) (dash) (dash)

1 ❤️

671636
2018-01-31 14:56:32 +0330 +0330
NA

خر خودتی چاخان

0 ❤️

671645
2018-01-31 16:37:36 +0330 +0330

از نظر طنز عالیه

0 ❤️

671646
2018-01-31 16:39:58 +0330 +0330

ههههه کیرم تو کون زن همسایمون فقط همین 😁😁😁

0 ❤️

671650
2018-01-31 17:43:28 +0330 +0330
NA

حیفه فحش.

0 ❤️

671651
2018-01-31 17:47:17 +0330 +0330
NA

نظر شما چیه؟کیر خر آشغال این چه مزخرفیه

0 ❤️

671660
2018-01-31 20:41:29 +0330 +0330

دم تمساح تو كونت.
جقي

1 ❤️

671709
2018-02-01 02:39:33 +0330 +0330

ادمین سایت زده رو دست هرچی کوسخوله با این داستانهایی که تایید میکنه

0 ❤️