کردن منشی رئیس اداره

1391/11/19

سلام خدمت همه بچه های گل شهوانی
قبل ازنقل ماجرا4تا خاهش از همه شما دارم؟
1خاهشابجای فوش نظر بدین تا بانظرهای سازنده شما بازم بنویسم.
2داستان کاملا واقعیه.
3من اولین باره که داستان مینویسم اگه کمو کسری داشت به بزرگ گواری خودتون ببخشید.
4وپیشاپیش ازهمه شما تشکر میکنم که داستان منو میخونید.
تازه از سربازی برگشته بودم ودربه در دنبال کار بودم تا اینکه با پارتی که پدرم داشت با کلی مکافت استخدام شدم.
اولین روزی که رفتم سرکار بهم گفتن رئیس کارت داره منم راه افتادم به سمت اتاق رئیس
وقتی رفتم تو اتاق دیدم 1دختر که بدون شک از زیبائی همتا نداشت امد بیرون از اتاق و رفت پشت میز نشست اونجا بود که فهمیدم ایشون منشی رئیسه .
خلاصه…
باهاش هماهنگ کردم و رفتم داخل اتاق رئیس انقد غرق در خوشکلیش شده بودم که نفهمیدم رئیس چی زر زد.
امدم بیرون چشمم افتاد به بالای سرش که اسمشو نوشته بود اسمش مژگان و فامیلش…بود.
انقد ازش خوشم امده بود که هرروز به بهانه های مختلف میرفتم پیشش کم کم باهم جور شدیم طوری جور بودیم که بقیه کارمندا به طعنه میگفتن چیه خبریه اخه هم من هم مژگان مجرد بودیم.کار به جایی رسید که منو منتقل کردن به1شهر دیگه که 30 کیلومتر باشهر خودمون داشت منتقل کردن.
ناراحت بودم که از مژگان دورشدم اما چاره ای نبود؟
در ضمن اینم بگم با اینکه من تو1شهر دیگه بودم هرروز به بهانه های مختلف بهم زنگ میزدیم اما جرات نداشتم شمارشو بگیرم یا بهش شماره بدم .
تا اینکه 1روزازش خبری نشد زنگ زدم اداره گفتن مریضه نیامده با کلی ناراحتی قطع کردم تا صبح تو فکرش بودم که دیدم 1پیام امد به گوشیم که نوشته بود(سلام امروز من نبودم از دستم راحت بودی ناقلا)شک کردم که اون باشه اما به رو خودم نیاوردم وپرسیدم شما؟
که خودشو با اسم کوچیک معرفی کرد وگفت مژگانم بابا منو میگی داشتم بال در میاوردم که انقد راحته با من ودرثانی شمارشم گیر اوردم از اون شب به بعد روز شاید200 تا پیام بهم میدادیم.
تا اینکه1 روز بهش پیشنهاد دادم باهم بریم بیرون اونم از خدا خواسه گفت کجا منم گفتم سینما اون گفتok.
روز قرار فرارسید وجداجدا رفتیم داخل سینماتوسینما تاریک بود بعد از خوردن ابمیوه وکلی حرف زدن منم که داشتم دیونه میشدم از بوی عطرش ه1دفه گرمی ذستشو رو دستم احساس کردم تا امدم به خودم به خودم بجنبم 1صدای اروم در گوشم گفت چقد دوسم داری تا گفتم اندازه چشام چشتون روز بد نبینه که لبامون بهم گره خورد.وبا دسم شرع کرد م به مالدن سینه و کوسش انچنان حشری شده بود که 2با ارضا شد اصلا باورم نمیشد که دارم باکی حال میکنم وقتی امدیم بیرون گفت انجوری حال نداد گفتم چطوری دوس داری گف حالش به اینه که تنهاتو1خونهتنها تو بغل هم باشیم منم که همیسه خونمون خالی بود گفتم فردا مرخصی بگیر که بریم صفا فرداش صبح رفتم دنبالش و سوارش کردم واوردمش خونمون تا امد تو خونه تا وارد شد چسبید بهم وشاید20 دقیقه با هم لب میگرفتیم که هم زمان لباسای همو در اوردیم.
وقتی لخت شد دیدم1بدن داره عین ماهی صاف وبدون مو1 شرت و کرست سبز ست با جورابای شیشه ای که تا بالای رانش امده بود پوشیده بود منم شدرع کردم از نوک پاش تا لباشو به خوردن بعد رفتم سراغ کوسش که من همچین کوس تو عمرم ندیده بودم سفید صاف و کوچولووبون مو
کونشک که نگو؟خلاصه شرع کردم به خوردن کوسش درحین خوردن 1اهییییییییییییییی گفت و مارو حسابی شست.
بعد گفت نوبت منه شروع کرد به ساک زدن منم که اسپره بی حسی زده بودم هیچی حس نمیکردم بعد چن دقیقه گفتم بسه میخام توش کنم گفت پرده دارم گفتم عیب نداره1سورخ دیگه داری میخای بلا استفاده بمونه خندید وگفت نه اما؟ گفتم اما نداره بخواب اونم به شکم خوابید وگفت تورخدا اولا ارم جا کن دوم چربش کن منم گفتم بروی چششششششششششششم؟.
منم با پماد چربش کردم کیرمو وسوراخشو بعد اروم گذاشتم دمش هرچی زور زدم نشد خیلی تنگ بود من خیلی سکس کرده بودم اما سوراخ به این تنگی ندیدم توعمرم.
خلاصه با1بدبختی سرش رفت توش که دیدم با1 جیغ بلند گفت ایییییییییییییییییییی کشتیممممممممم بکش بیرون جان مادرت درش بیار گفتم اروم باش الان عادت میکنی کم کم شروع کردم به جلو عقب کردن که دیدم داره ناجر گریه میکنه خواسم بکشم بیرون گف نه بزار باشه فقط اروم تر جاکن توروخدا گفتم چشم عسلم کم کم که تلمبه میزدم کونش جا باز کردکم کم خوشش امد بود و میگفت تندتر تلمبه بزن همزمان بادسم داشتم باچوچولش بازی میکردم که2بارم ارضاشد اخرین بار که ارضا شد بعد از1دقیقه ابم داش میومد که همشو خالی کردم توکونش.
بعدهر2بیحال توبغل هم خوابمون برد.
بیدار که شدیم رفتیم حموم1 دس دیگه اونجا کردمش بعدش امدیم بیرن ولبایس پوشیدیم و رسوندمش نزدیکای خونشون تو ماشین با1لب از هم جدا شدیم.
بعد از اون روز چندین بار دیگه با هم سکس کردیم تا اینکه شوهر کرد و الانم1 دختر داره از خودش خوشگلتر.
بعد ازدواج بازم بهم پیشنهاد سکس داد اما من ادمی نبودم که با زن شوهردار سکس کنم.
شرمنده که سرتون رو درد اوردم امیدوارم خوشتون امده باشه.

ازطرف.6886


👍 1
👎 1
105324 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

358702
2013-02-07 05:35:56 +0330 +0330
NA

اره جون عمت تو هم ادمی نیستی که بازن شوهر دار سکس کنی

0 ❤️

358703
2013-02-07 05:40:27 +0330 +0330
NA

رییس اداره بیببببببببببببب؟

0 ❤️

358704
2013-02-07 06:10:56 +0330 +0330
NA

1.بعضی از حروف رو که خورده بودی بماند…
2. هرروز به بهانه های مختلف بهم زنگ میزدیم اما جرات نداشتم شمارشو بگیرم یا بهش شماره بدم:پس از کجا شماره همراه تو داشت که بهت اس داد
3.دوست عزیز یا داستان دیگه ننویس یا اینکه مثل یک آدم درست بنویس

0 ❤️

358705
2013-02-07 06:25:11 +0330 +0330
NA

بيچاره منشيا همين آدمان بدنامشون كردن ديگه

0 ❤️

358706
2013-02-07 07:12:29 +0330 +0330
NA

چرت محض بود

0 ❤️

358707
2013-02-07 08:01:12 +0330 +0330

:)) :)) :)) :)) :)) نوش جونت

0 ❤️

358708
2013-02-07 08:38:55 +0330 +0330
NA

پژوهش کده انگشت وسط با دو دهه کار و فعالیت راه شناختن داستان های غیر واقعی را اعلام کرد:
1)نویسنده میگه داستان واقعیه
2)دختر گاییده شده از حوری قشنگ تره
3)خونه خالی همیشه موجوده
4)از همه مهم تر این که وقتی ارضا میشن چند دقیقه روی هم میخوابن

0 ❤️

358709
2013-02-07 10:19:55 +0330 +0330
NA

فکرکردی نویسنده ای هول کردی انقد غلط املایی داشتی؟!
شایدم ی دستت به کیرت بوده تایپ میکردی…
بعدشم یادت باشه تراوشات مغز جقیتو داستان نکن کس مغز ابله…

0 ❤️

358710
2013-02-07 13:39:10 +0330 +0330
NA

ای برینم به کسشعرت
از جایی که تو۱ ثانیه لبت به لبش رسید و دستت به سینش فهمیدم چاخان میگی

0 ❤️

358713
2013-02-07 14:21:15 +0330 +0330
NA

نمیدانم چرا همچین اسم منشی وسط باشه بعضیها یاد جنده میفتن و خیال بافی به سرشون میزنه اونم چه خیال بافیه ناشیانه یی

0 ❤️

358714
2013-02-07 14:32:17 +0330 +0330
NA

عجب کس شعر هایی

0 ❤️

358715
2013-02-07 15:55:56 +0330 +0330
NA

به نظر شما بين اين همه داستان يكيش واقعي هست؟

0 ❤️

358716
2013-02-07 16:50:39 +0330 +0330
NA

آورده اند به وقت صبحگاه جوانی از آش خوری بازگشته و علارقم میل باطنی خویش با پارتی پدر در اداره بیببببب استخدام گردیده!
پس او خرسند از اینکه توانسته استخدام گردد در ماتحتش عروسی و بزن بکوب برپا بودندی!‏
در عروسی دعوا شده و چاقو و چاقو کشی و این چنین کون ایشان پاره گردیده
برای مرخصی به پیش رییس رفته و با حوری ببهشتی موجه شده سپس با او گرم گرفته و او او را بلا خطاب کرده
پس جو گیر گشته و او را به سینما دعوت کرده
در سینما آبمیوه سیب موز صد تومانی خریده و با یک نی با همدیگر تناول کردندی
سپس دست سفید برفی را روی دستش احساس کرده و لب ها در هم فرو رفته قرار خانه را کذاشته و کار خود را به گا داده
او را به خانه برده و …‏
پس او از خواب بیدار شده و بدیده همه خواب و رویا بوده پس جای خود را خیس کرده به حمام رفته و بعد از شست وشو به اداره بیببببب رفته و چون رییس اداره او را احضار کرده به پیش منشی او رفته و با دختری دماغ خرطومی و عینک ته استکانی موجه شده که دور دهان او نیز کپک زده!‏
پس حالش بهم خورده و به اداره ای در سی کیلومتری منتقل شده!‏
و انجا جلق را نیز شروع کرده و جلق مرگ شده!‏
‎ ‎اثری از سامی شهوتی

0 ❤️

358717
2013-02-07 17:42:45 +0330 +0330
NA

تو داهات شما مگه سینما هم هست ؟؟؟؟ :/

0 ❤️

358719
2013-02-08 00:35:53 +0330 +0330
NA

بابا چه رویاهایی واسه خودت ساختی عمو زنجیر باف بله زنجیر اینو بشین بباف ها ها ها

0 ❤️

358720
2013-02-08 03:44:47 +0330 +0330
NA

منشی به فنا رفت!

0 ❤️

358722
2013-02-08 23:43:59 +0330 +0330
NA

همه فردین شدن

0 ❤️

358723
2013-02-09 06:09:42 +0330 +0330
NA

یعنی برج میلاد با تمام ساختمونا و اتوبانای دورو برش تو کونت بچه جقی

0 ❤️

557724
2016-09-24 14:17:28 +0330 +0330

نظر شما چیه؟کسشعر محض بود

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها