کردن پژمان در پیک نیک

1394/05/05

سلام به همه بچه های شهوانی. من امیر 23 ساله از همدان هستم اصلیتم عرب هستش. اجدادم عراقی هستن از تبعیدی های زمان صدام هستیم که مارو از عراق بیرون کرد.پدرم عراقی هست ولی مادرم ایرانی هست.خودم تو ایران به دنیا اومدم. میخوام مجموعه داستان های سکسی که تو زندگیم برام اتفاق افتاده رو براتون بگم.این اولین داستانی هست که مینویسم.

من یه دوستی دارم به اسم پژمان 20 سالشه .چاق نیست ولی هرچی که هست فقط گوشته انگار یه ذره استخون تو بدن این بشر نیست.من کلا از گی ولز متنفرم ولی هر دفعه که به پژمان نگاه میکنم کیرم سیخ میشه. پژمان یه دوست دختر داره به اسم مبینا19 ساله است دحتر خوشگلیه دانشجو کاردانیه این دوتا همدیگه رو دوست داشتن.مبینا یه دختر عمو داره به اسم پریا که من از این پریا خوشم میاد یه دختر 22ساله قد متوسط که من عاشق اون لبای نازو رونای ناز پاش هستم. من خیلی وقت بود از پریا خوشم میومد ولی درونم یه ذره قلقک میومد برا مخ کردن پژمان و کردنش.فقط من تو کف کردن پژمان نبودم خیلی از رفیقام هم تو کف کردنش بودن ولی نمیدونستن چطور پا پیش بزارن.
یه روز با چندتا از بچه هی محل قرار گذاشتیم بریم کوه به خازر اینکه تعدادمون زیاد بود یه مینیبوس دربست گرفتیم تا دم کوه ببرتمون من اولین نفر وارد مینیبوس شدم ورفتم ته مینی بوس صندلی گوشه نشستم. همه سوار شدن آخرین نفر پژمان سوار شد ولی تمام صندلی ها پر شده بود.سامان ونادر دوتا دیگه از رفیقام بودن که اونا هم تو کف پژمان بودن تا دیدن پژمان جا نداره سریع گفتن داداش بیا اینجا پیش ما یکم جمعو جور میشینیم جا میشیم ولی پژمان تا چشمش به من که ته مینیبوس نشسته بودم افتاد گفت میرم پیش امیر میشینم.هرکاری کردیم نتونستم جا براش کنارم باز کنم بهش گفتم داداش میخوای بیا رو پای من بشین دو تا پسریم دیگه مشکل نداره.البته به اون اینو گفتم تو فکرم یه چیز دیگه بود.اونم با یه مکس2ـ3ثانیه ای گفت باشه .من داشتم بال در میاوردم.پژمان اومد نشست روپای من .وای نمیدونی چه حالی میداد.انگار تو آسمونا بودم.باورم نمیشد اون رونای نرم و بی استخونش الآن رو پای منه چند ثانی طول نکشید بعد نشستنش روی پام کیرم مثل یه میله سیخ شده بود.خودشم فهمیده بود سیخ کردم ولی به روی خودش نمیاورد.دیدم داره اس ام اس میده.گفتم :با مبینا اس میدی؟گفت:آره.گفتم: عوضی آشغال چی شد تو قرار بود پریا رو برا من ردیف کنی چی شد؟گفت:چندبار گفتم بهش مبینام زیاد ازت تعریف میکنه ولی پریا تازه داره با زید قبلیش بهم میزنه گفته اگه با این کات کردم اون وقت با رفاقته با امیر فکر میکنم.گفتم:پژمان جون یه دونه ای یه ماچ به ما بده که میخوام ازت تشکر کنم (البته پژمان لم داده بو به من وخودشو شل کرده بود رو من و این حرفا آرم در گوش هم ردوبدل میشد)پژمان تا اومد صورتشو سمت من برگردونه من لپشو ماچ کنم از شانس توپ من ماشین افتاد تو چاله و لب من به جای این که لپشو ماچ کنه لبم افتاد رو لبش. چند ثانیه ای لبامون رو لب هم بود تو شک بودیم من یکم زودتر به خودم اومدم به خودمگفتم امیر شاید دیگه همچین موقعیتی پیش نیاد.برا همین همون لحطه که لبامون رو لب هم بود من شروع به خوردن لباش کردم زبونمو دادم تو دهنش پشت لباشو زبون میزدم .پژمان یه لحظه به خودش اومد دید لباش تو دهن منه ومن دارم لباشو میخورم وبا زبونم میلیسمش یه اخم کوچیک به ابروش افتاد ولی چند ثانیه بیشتر طول نکشید که انگار خودشم خوشش اومده بودچون دیدم زبونش اومد تو دهنم منم از خدا خواسته زبونامون بهم گره خورد شروع به لب گرفتن کردیم (خوبیش این بود که ساعت5:30 صبح بود و همه بچه ها تو مینیبوس خواب بودن)نمیدونم چقد لبای همو میخوردیم ولی تا به خودمون اومدیم رسیدیم پای کوه.از ماشیم پیاده شدیم من زودتر پیاده شدم و وسایل خودمو پژمان رو بردم پایین .پایین مینیبوس منتظر پژمان بودم که پیاده شه دیدم یکی در گوشم گفت: نامرد نباشو تک خوری نکن.برگشتم دیم بهنام رفیقمه. گفتم :منظورت چیه؟گفت: منو نادر تمام طول مسیر هواسمون به شما دوتا بود دیدمتو طول مسیر چکارا کردین.من که دیدم بهنام قضیه رو میدونه گفتم:خب تو میخوای چکار کنی؟گفت:رفتیم بالا کوه ما پهارتا از بقیه تو مسیر جدا میشیم یه جای خلوت گیر آوردیم پادر مسافرتیامونو پهن میکنیم تو وپژمان تو پادر خودتون منو نادرم و چادر خودمون با کمی فاصله از شما . اونجا باهم هماهنگ میکنیم چکار کنیم.دیدم پژمان اومد از مینیبوس پایین.با بچه ها تو طول مسیر که میرفتیم کلی میخندیدیم .یه دفعه دیدم بهنام به من گفت من دستشویی دارم منم به پژمان گفتم صبر کن بهنام بره یه جا دستشوییشو بکنه برگرده.گفت:از بچه جا میمونیم.گفتم: تند میریم میرسیم بهشون.بهنام عوضی که دستشوییش بهونه بود برا پیچوندن بقیه بچه ها بعد یه ربع برگشت.پژمان کلی سرش غر زد که از بچه ها جا موندیم.ما هرچقد همکه تند این کوهو بالا رفتیم بچه هارو پیدا نکردیم.بهنام خوشحال از این که بچه هارو گم کردیم گفت بیاید فک کنم از اینور رفتن.ما مسیرمونو عوض کردیم .بعد بیست دقیقه راه رفتن یه جا دیدیم یه جا شبیه به غار هست. بهنام گفت :بچه ها بیاید اینجا چادر بزنیم صبحونه رو بخوریم .منم که میدونستم قضیه چیه سریع گفتم:آره بچه ها من ضعف کردم گرسنمه.رفتیم داخل غار چادر هامونو با فاصله حدودا 5ـ6متری هم پهن کردیم .من به پژمان گفتم:پژمان تو وسایل صبحونه رو آماده کن من برم این دورو بر دستشویی.گفت:باشه. من سریع رفتم تو چادر بهنام اینا.گفتم: بچه ها شما وسط صبحونه بیاید دم چادر ما بگید میرید برا ناهار یه چیزی شکار کنید(بهنام تفنگ بادی داشت و تیراندازیش عالی بود ورتبه کشوری هم آورده بود)(البته همش فیلم بود چون من از محل شب قبل یه بسته جوجه آماده گرفته بودم برا ناهارامروز) من مخشو میزنم همین دورو بر باشید ما رفتیم تو کار لباساتونو تو چادرتو عوض کنیدو لخن بیاید یه دفعه تو چادر ما.قبول کردند.من رفتم تو چادر دیدم پژمان صبحونه رو آماده کرده .نشستیم به صبحونه خوردن. دیدم بهنام اینا اومدن دم چادرمون گفت:بچه ها ما میریم برا ناهار یه چیز شکار کنیم بیایم.گفتم:دمت گرم بهنام کی بر میگردین ؟گفت:به ساعتی فک کنم طول بکشه.اونا رفتنو رو به پژمان کردمو گفتم:راستی پژمان از قضیه داخل مینی بوس ناراحت نشدی که؟گفت:نه برا چی ناراحت شم ؟من جنبم خیلی زیاده.گفتم جدی میگی؟ گفت :آره.بعد جمع کردن وسایل صبحونه گفتم:پژمان امروز فک کنم خسته شدی تو مینی بوس که جات خوب نبود کلی هم پیاده روی کردی.گفت:مینیبوس جام خیلی خوب بود کلی حال کردم.ولی راست میگی خیلی راه رفتیم پاهام داره میترکه از درد.گفتم:میخوای ماساژت بدم؟گفت: از خدامه.گفتم پس شلوارتو در بیار راحت تر ماساژت بدم.گفت:آخه شلوار زیرش تنم نیست فقط شرط پامه.گفتم:منو تو که پسزیم مشگل نداره این همه استخر رفتیم.مثل این که متقاعد شده باشه شلوارشو درآورد ولی ای کاش در نمیاورد .یه دفعه دیدم یه پاهایی که یه دونه مو بهش نیست رونای پاش خیلی خوش تراش بودن کونش معرکه بود که همه اینا آمپر حشر منو چسبوند به 100.گفتم: منم در میارم شلوارم که میخوام بیام رو پات ماساژت بدم اذیت نشی.گفت:بچه ها بیان فکر بد میکننا.در حال درآوردن شلوارم گفتم:اونا رفت یه ساعت دیگه بیان. گفتم :به شکم بخواب از پشت پاتو ماساژ بدم.اونم به شکم خوابید کونش رو بهمن بود.کیرم داشت شرتمو پاره میکردخوب شد سرش رو زمین بودو چشش به شرت من نیفتاد.از نک پاش شروع بع ماساژ دادن کردم تا رسیدم به کونش .دوتا قمبلای کونشو تو دستم گرفتمو شروع به ماسازژدادن کردم انگشتمو هی به وسط چاک کونش میکشیدم. دیدم چشاشو بسته و هی تند تند نفس میکشه .از فرصت استفاده کردم تا چشاش بسته بودو منو نمیدید شرتمو درآوردم بلیزم هم همینطور.کیرمو گذاشتم لای پاش باهاشو بهم چسبوندم دیدم عکس العملی نشون نمیده آروم شروع کردم لاپایی گذاشتن.کمی عقب جلو گردم نفسش خیلی تند شده بود.برش گردوندم لبمو چسبوندم به لبش شروع به خوردو کردم دیدم خودشو داره همکاری میکنه چش تو چش همه داشتیم با تمام لذت ب همو میخوردیم.لبش ول کردم اومدم رو سینش نشستم با دو دست سرشو بلندکردم.تا پشش به کیرم افتاد چشاش چهارتا شد.آخه کیر من28سانته و کلفتیش اندازه مچ دسته. کیرمو گذاشتم روی لبش اول ممانعت میکرد.میگفت:امیر نکن بدم میاد خیلی بزرگه دهنم جر میخوره.ولی دیگه دید چاره ای جز خوردن کیرم نداره دهنشو باز کرد و با اکراه کیرمو وارد دهنش کرد فقط کلاهش تو دهنش جا میشد.اول من سرشو بالا پایین میکردم ولی بعد چند لحظه دیدم با دو دست کیرمو گرفته و تا هپجایی که دهنش جا داره وکیرم جا میشه میکنه تو حلقش.فهمیدم خوشش اومده.یه پتو مسافرتی گذاشتم زیر گردنش.سرش رو به عقب افتاده بود شروع کردم تلنبه زدن تو دهنش. تخمام رو میذشتم تو دهنش با علاقه خاصی میخورد بهش نمیخورد بار اولش باشه.یه ذره که کردم دهنش به خاطر اینکه خیلی داخل دهنش داغ بود زود آبم اومد و بدون اینکه بهش بگم ریختم تو حلقش.انقد آبم زیاد بود که نصفش از کنار لباش سر خورد پایین.اونم از این حرکت ناگهانی من هنوز تو شک بود.کیرمو از دهنش در نیاوردم چون میخواستم مجبور شه تمام آبمو قورت بده.پژمان که بدش اومده بود از این حرکت و زیر بدن من بود و کاری جز اطاعت نداشت مجبور شد کل آبمو قورت بده.از روش بلند شدم یه گوشه نشستم دیدم داره دهنشو پاک میکنه و میخواد لباس بپوشه.من که پیش خودم گفتم امیر اگه امروز تو سوراخ این فرو نکنی دیگه چنین موقعیتی برات پیش نمیاد و از یه طرف دیگه یاد قول وقرار با بهنام و نادر افتادم.سریع رفتم لباساشو گرفتم از دستش انداختم گوشه چادر گفتم:کجا عشقم تازه میخوام کار اصلی رو شروع کنم؟گفت:کار اصلی چیه؟؟؟مگه نمیخواستی ارضا شی؟گفتم:من مگه یزارم سوراخ به این خوشگلی از زیر کیرم دربره!!!با تعجب گفت:نکنه میخوای این دسته بیلو بکنی تو من!!!؟؟؟گفتم: په نه په.گفت: این بره تو من از دهنم میزنه بیرون.سریع اومد لباساشو برداره بره بیروم گرفتمش خابوندمش زمین یه پتو انداختم زیر شکمش قمبلش اومد بالا.هی زیر دستم تقلا میکرد در بیاد ولی زورش به من نمیرسید.دهنمو بردم طرف سوراخش یشروع کردم لیس زدم سوراخش یه پنج دقیقه سوراخ نازشو لیس زدم.در همون هین با کیرم ور میرفتم تا بلند شه. یه تف سر کیرم انداختم گذاشتم دم سوراخش یکم فشار دادم دیدک نمیره جیغ پژمان هم در اومده.بهش گفتم جیغ بزنی بهنام و نادر هم میفهمن میان تو اونوقت مجبوری زیر سه تا کیر بخوابی.اونم از ترسش بلیزشو گرفت به دندونش.منم با کلی بازی کردن به سوراخش اول با یه انگشت کردم توش بعد که یکم جا باز کرد با دو انگشت بعد چند دقیقه انگشت سوم هم وارد کردم یه پنج دقیقه ای سه انگشتی تو کونش کردم بعد انگشت چهارمو وارد کردم بعد چند دقیقه فقط آه میکشید کیرم یه تف انداختم.یه تف هم دم سوراخش انداختم کیرمو گذاشتم دم سوراخش با کلی زحمت سر کیرمو دادم تو چند دقیقه صبر کردم بعد با یه فشار کوچیک کیرمو تا کله کردم تو .نفس پژمان بند اومده بود داشت مثل ابر بهار گریه میکرد چند دقیقه بی حرکت موندم تا عضلاتش عادت کنه بعد با یه فشار کل کیرمو تا دسته جا دادم تو کونش داشت مثل مار به خودش میپیچید بعد این که یکم آروم شد شروع کردم به آروم آروم تلنبه زدن .آروم آروم سرعت تلنبه هامو زیاد کردم.داشت تند تند نفس میکشید.برش گردوندم من خوابیدم زیر اومد روم نشست ولیکیرمو نکردم توش .دو دستمو حلقه کردم دور کمرش شروع کردم لب گرفتن.یه دفعه دیدم بهنامو نادر لخت مادرزاد اومدن تو.پژمان تا اوتا رو دید تا اومد در ره من دو دستی چسبیده بودمش نمیتونست حرکتی بکنه.بهنام سریع خودشو رسوند پشت پژمان کیرش با یه تف خیلی راحت حل داد تو سوراخ پژمان. به خاطر این که قطر کیر من زیاده کیر 18سانتی بهنام به راحتی تو سوراخش جا شد و شروع کرد مثل وحشیای کون ندیده تلنبه زدن.نادرم سریع خودشو رسوند دم دهن پژمان و کیر21سانتیشو به زور هل داد تو دهن پژمان. پژمان داشت گریه میکرد. بعد از 5 دقیقه کردن پوزیشن کردن رو تغییر دادیم .پژمان دیگ بی حال هر کاری که ما میگفتیم انجام میداد.پژمان رو به صورت سگی نشوندیم من از جلو کیرمو کردم تو دهنش نادر کیرشو کرد تو کون پژمان.بعد از چند دقیقه من که نیت پلید بهنامو نادرو میدونستم سر پژمان رو محکم چسبیدم کیرمو تا جایی که نفسش جا داشت کردم تو تا جیک صداش در نیاد. بهنام کمر پژمان رو دو دستی چسبید بود و کیرشو تا تهتو کون پژمان نگه داشته بود.در چند لحظه پژمان که به نقشه اینا پی برده بود هی تقلا میکرد از دست ما در ره نمیتونست حتی جیغ بزنه. در چند لحظه بهنام هم با تمام زورش کرد تو کون پژمان. پژمان با تمام وجود گریه میکرد و این دو تا وحشی با تمام قدرت کیرشونو تو کون پژمانی مادرمرده عقب جلو میکردن.بعد از چند دقیقه هر دوتاشون کیراشونو درآوردن و منو کنار زدن دوتایی کیراشونو به زور چپوندن تو دهن پژمان و با آه آه گفتن بلند آبشونو تو دهن پژمان خالی کردن. انقد آبشون زیاد بود که از کنار لبش سرازسر شد.کیراشونو درآوردن آبای ریخته رو با انگشت جمع کردن کردن تو دهنش و مجبورش کردن قورتش بده بعد دوتایی افتادن به خوردن لباش. دوتایی دهنشو باز کردن هرکدومشون حدودا ده تا تف انداخت تو دهنش طوری که دهنش پر تف شده بود مجبورش کردن مثل جنده ها غرغره کنه بعد قورت بده.هی تف میکردن تو صورتش.سه تایی تا1:30 بعد از ظهر پشت سر هم بون این که بهش احازه استراحت بدیم کردیمش. البته با زدن اسپری که نادر آورده بود بعد از سکس اولتا خود ظهر کلاهرکدوممون دو بار آبمون اومد همه رو برعکس سکس اول تو سوراخ کونش خالی کردیم.تو این سکسا حتی به جایی رسید کیر28سانتی من با کیر21سانتی نادرو دو کیره تو سوراخ پژمان کردیم .سوراخ پژمان تقریبا اندازه قطر یه شیشه نوشابه گشاد شده بود .تا ساعت 2:30ناهارو آماده کردیمو خوردیم. بعدناهار هم دوباره اسپری زدیم بخ کیرامونو افتادیم به جون پژمان که بعد ناهار خودش اول شروع کرد خوردن کیرامون وچراغ سبز نشون داد به ما.تا غروب ساعت6سه تایی کردیمش من 2بار ارضا شدم نادر3بار ارضا شد بهنام هم3باز ارضا شد و هممون آبامونو ریختیم تو سوراخ کونش .پژمان التماس میکرد آبامونو بدیم بخوره مثل این که خوشش اومده بود ولی ما برا این که اوبی بشه و دفعه های بعد دیگه خودش بخواره وبیاد التماسمون کنه که بکنیمش همش میریختیم تو کونش.ساعت 5:30 بود که جمع و جور کردیم وسایلو .هممون داغون بودیم. منو نادرو بهنام از کمر درد پژمانهم که نمیتونست رو پاش وایسته بالآخره اون شب رفتیم خونه.

این داستان اول از خاطرات سکسی من بود.کس شر میخوای بگی بگو به تخم چپ پژمان جون.داستانای بعدیمو بخونین حتما در باره مبینا و پریا و افراد دیگری هست که متمئنم خوشتون بیاد.
قوربون همتون امیر کلفت


👍 0
👎 0
26102 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

466607
2015-07-27 07:39:33 +0430 +0430

اه اه تا کیره 28 سانتیت و خوندم گفتم دروغه اومدم پایین تر نوشتی پژمان مثل ابر بهار گریه میکرد…داستان اصلی: با دوستات رفتی کوه جا موندی گم شدی یه سری کون کن پیدات کرد و به 33 روشه غیر ممکن کردنت بعدم دودوله کوچیکت و مسخره کردن و همون یه ذره رم بریدن در نتیجه الان فقط با کون دادن میتونی حال کنی…آبه کیر توو مغزت.

4 ❤️

466609
2015-07-27 07:51:36 +0430 +0430
NA

این سری همگی با هم فرمودند:

5 ❤️

466610
2015-07-27 08:19:37 +0430 +0430

به نظر این داستان زاییده توهم نویسنده است آنچه که دوست داره و تو خیالش میگذره نوشته. برای بار اول باید پژمان بیمارستانی میشد.

1 ❤️

466611
2015-07-27 10:07:06 +0430 +0430
NA

عقده کیر دراز و کلفت این ملتو کشت .از این پس زمان خواستگاری کیر داماد معاینه میشه از 20 کمتر قبول نیست وعروس بله نمیگه

2 ❤️

466612
2015-07-27 15:36:57 +0430 +0430
NA

الان کمبود داری یا ناموست فحش میخواد برو تا ندادم گولنگوری کون خودتو اون سه تا رفیقا دیوثت به 80 روش ناممکن و 90 روش ممکن بکنتتون دیگه شما دیگه مال کجایید خدایی!

0 ❤️

466613
2015-07-27 17:07:35 +0430 +0430

من فاعلت میشم عزیزم بخواستی خصوصی پیام بده

0 ❤️

466614
2015-07-27 22:20:34 +0430 +0430

فلذا کیرم تو اون مخت متجلق ملجوق زادخ :-D

0 ❤️

466615
2015-07-28 07:48:01 +0430 +0430

اخه قرمساق عمه ننه…
د خو چرا دروغ میگی؟؟؟اخه عقده تا چه حد؟؟؟ خو کیرم دهنت اون بیست و هشت سانت چجوری تو شلوارت جا میشه اخه؟؟؟؟؟
تو خودت هنوز بچه خونگی هستی اونوقت میای داستان کون کردنتو مینویسی…ریدم به اون قلمت

0 ❤️

466616
2015-07-28 08:32:20 +0430 +0430
NA

ﻋﺮﺏ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺍﺳﻢ ﺑﺰﻣﺎﻥ ﻧﻤﻴﺰﺍﺭﻥ . ﺑﻪ ﺑﻪ . . . ﺟﺎﻟﺒﻪ ﺧﻄ ﻛﺶ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﻮﺩ ﺗﻨﺪ ﺗﻨﺪ ﻛﻴﺮﺍﺭﻭ ﺳﺎﻧﺖ ﻣﻴﺰﺩﻱ . . . ﺍﻓﺮﻳﻦ. ﻋﺮﺑﺎ ﺍﺯ ﺑﺠﻪ ﻛﻲ ﻣﺠﺒﻮﺭﻥ ﻛﻮﻥ ﺑﺪﻥ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻴﺮﺷﻮﻥ ﻛﻠﻔﺖ ﻣﻴﺸﻪ. . . ﺍﻣﺎ ﺑﻴﺴﺖ و ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻧﺖ ﺧﺪﺍ ﻣﻴﺪﻭﻧﻪ ﻗﺒﻞ ﺑﻠﻮﻍ ﺟﻘﺪﺭ ﻛﺮﺩﻧﺖ . . . ﺟﻘﺪﺭ ﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩﻱ ﺍﻧﻘﺪﺭﻱ شده

1 ❤️

466617
2015-07-28 16:14:19 +0430 +0430

رفتی کوه و گیر ۳تا کیرکلفت افتادی و به ۴۸ روش سامورایی کونت گذاشت و الان برعکس تعریف می کنی بجمان خان عرب
کلا تناقضات جمع شده تو اسمت و داستانت با اینکه عربی ولی کلا گچ پژی ROFL

0 ❤️