کردن کون ژله ای خاله توسط بابام

1397/07/26

سلام اسم من شهرام است 25ساله هستم این داستان که میخوام بنوسیم کاملا واقعی و یکی از خاطرات من هستش این داستان به زمانی برمیگرده که من 17 ساله بودم و بابام قرار بود منو برای تداوی ببره هندوستان که اونجا اشنا زیاد داشت ما میخواستیم دو هفته دیگه بریم هند ولی بابام بخاطر خداحافظی یه شب امد خانه پدربزرگم که بپرسه اگه چیزی میخواد براش بیاره راستی یادم نره که خانواده پدربزرگم خیلی مذهبی هستندو یه دایی دارم که همه تو محله از اسمش هم وجود شون میلرزه خلاصه دایی من هم اونشب خانه بود و رو به بابام کرد و گفت پس شیما رو هم ببر یک چِکابی بکن خیلی از زانو دردی میناله خوب اونا خیلی باناموس هستند اگه من نبودم اصلاً نمیذاشتن که خاله شیما با پدرم بره هند چون من بودم خیال شون راحت بود که من هستم خلاصه کار جور شد و خاله شیما هم با ما همسفر شد راستی خاله من اسمش شیما است کون خیلی ژله ای و گردی داره ولی چادری هستش ولی باز هم نمیتونه اون بزرگی باسن شو پنهون کنه وقتی راه میره اون باسن ژله ای و نرمش هی از زیر چادر پرد میشه اینور اونور خلاصه رفتیم هند و یک منزل بلاک رو کرایه گرفتیم یک ماهه و دو سه روزی از رفت و امد ما از دوکتور میگذشت که یک موقعه یک شب متوجه چیزی شدم میبینم بابام خیلی با خالم حرف میزنه و شوخی میکنه خاله من یک زن 35 ساله هستش که اون موقع تازه نامزاد شده بود و خیلی باهم میگفتن و میشنیدن ولی این حالت شون تو خانه تو فامیل مون ایطوری نبودند خلاصه من بی خیال شدم و شب شد من رفتم تو اتاقم که بخوابم ساعت ۱۲ شب بود من هنوز بیدار بودم ولی یک حس های تو مشامم میزد نمیدونستم ولی هی یک چیزی بهم میگفت امشب یه اتفاقی قراره بی افته خلاصه تو این فکرا بودم که دیدم در اتاقم خیلی اهسته باز شد من هم خودمو زدم به خواب دیدم خاله مهء اهسته اومد زیر سرم صدا زد شهرام شهرام من هیچی جواب ندادم گفت شهرام چیزی نمیخایی بهت بیارم من هم رومو اونطرف کردم و خواب کردم خیلی بدنم میلرزید پنجا درصد میگفتم وای قراره چی اتفاقی بی افته دیدم که خالم از اتاقم زد بیرون من هم بدجوری راست کرده بودم رفتم پشت در اتاقم وایستادم دیدم داره به بابام میگه شهرام خوابه خیالت راحت علی جون اگه تازه دسشویی هم بره خوب دسشویی تو اتاق شه دیگه اصلا نگران نباش من هنگ کرده بودم وای چی شد چی داره اتفاق می افته راستی بابام یک مرد 40 ساله چهارشونه است دیدم صدای چلق پلق میاد فهمیدم داره لب میده به بابام از جاء کلیدی در دیدم وای خالم دست شو حلقه زده دور گردن بابام چشم هاشو بسته خیلی اروم لب هاشو تو دهن بابام میده بابام هم خیلی عاشقانه میک میزنه دو دست بابام هم روی باسن ژله ای خالم بود و فشارش میداد و هی دایی مو فحش میداد میگفت اون دعوث اگه شهرام نمیبود نمیذاشت با من بیایی اینجا…
خالم گفت اخه چرا اینقدر منو میخایی ما پنج ساله باهم رابطه داریم ولی هیچکی نمیدونه حتی وقتی تو خونه ما میایی من بهت نگاه نمیکنم بخاطر داداشم… بابام هم یه لب عاشقانه ازش گرفت و دست شو گرفت گفت بیا بریم باید اون داداش دعوثت تقاص پس بده من همونجوری خشکم زده بود و همه ماجرا رو فهمیدم که هند اومدن ما این برنامه ریزی و نقشه بابام هستش و خالم هم دروغ میگفته که پاهاش درد داره … خلاصه بابام پنج ساله که خیلی ماهرانه با خالم ارتباط داره بدون این که کسی بوی ببره دست های خاله مو گرفت. رفت اتاق بغلی من هم بعد از ده دقعه ای در رو خیلی اهسته باز کردم و اروم اروم رفتم از جای کلید در دیدم خالم نشسته روی زانو های بابام و دست شو حلقه زده دور گردنش چشم هاشو بسته خیلی باهم اروم لب میگیرن و خالم میگفت علی یادته که اون شب از عروسی فریده طرف خونه میومدیم تو خیلی بهم زیر چشمی نگاه میکردی من همون شب از چشات فهمیدم که عشق یعنی چه دیدم بابام گردن هایشو میخوره و میگه اره عزیزم شیما جونم خیلی دوستت دارم خالم گفت خواهرمو دوست داری یا منو راست شو بگو علی جونم بابام گفت اخه من دیونه توام اخه چرا اینجوری میگی عزیزم. دیدم خالم از جاش بلند شد و گفت میفهمی من کی هستم من دختر حاجی عباسم هیچ کسی جرعت دیدن به ناموس اونو نداره اون خیلی ادم غیرتی و مردم داریه و داداشم هم میدونی خیلی گردن گلفته و به هیچ کی تن نمیده تو خیلی خوش چانسی که موفق شدی مخ دخترشو ناموس شو بزنی بابام بدجوری وحشی شده بود دست و پاش میلرزید خالم هم میگفت فکر کردی آسونه به هم چین چیز با ارزشی به این آسونی برسی نه اقا علی نمیشه بابام از جاش پاشد و خوب بغلش کرد و گفت اون اگه گردن کلفته من دو دختر حاجی عباس و دو خواهر غلام حسن رو گایدم ( اسم دایم غلام حسن است) بدون این که بوی ببره البته بوی ببره که دختر کوچیکش هم زیر کیر اقا علی هستش من دیگه دو سه بار ارضاء شده بودم بهترین روز زندگیم بود واقعا اینا خیلی خیلی ماهرانه باهم ارتباط داشتن که هیچ کی حتی شیطان هم نمیدونست خلاصه دوتا پستون های گنده خاله مو تو دستاش گرفت و هی میک میزد و حال میکرد خالم گفت علی جون میدونی چی کار کردم واست. بابام هم که مشغول پستون خوردن بود گفت نه عزیزم چی کار کردی گفت راه تو باز کردم بابام خیلی زود سینه هاشو ول کرد گفت یعنی چی؟ خالم گفت اکبر
( نامزت خالم ) گفت کوسمو پاره کرد یک روز ظهر تازه از سربازی اومده بود بهش زنگ زدم که بیا خونه کسی نیست اون هم اومد خیلی منو تحریک کرد و من نتونستم جلوع خودمو بگیرم و منو از دختر به زن تبدیل کرد دیدم بابام بد جوری کنترولشو از دست داده و خوشحالی میکنه خالم گفت ایسسس الان شهرام بیدار میشه بابام گفت پس بیا جیگرخودم بیا بغلش کرد و خیلی ناز و عاشقونه پستونهای گنده شو میک میزد و میگفت تو دختر کی هستی خالم میگفت من دختر حاجی عباسم و خواهر دوست داشتنی غلام حسن هستم اون خیلی مواظب ناموسش است خیلی تو باجرعتی میدونی علی جون تو خیلی باجرعتی که اینقدر به خودت جرعت دادی که پستون های خواهر گردن کلفت منطقه رو میخوری خالم بدجوری دیوونه میکرد بابامو بابام هم شلوارشو دراورد واقعا شاخ دراوردم من تاحالا کیر بابامو ندیده بودم. یک کیر تقریبا ۱۸ یا ۲۲ سانتی سیاه خالم که دید برق تو چشاش زد گفت اخخخ علی جون اینو به من میدی من اینو میخام بابام گفت قدر اینو بدون خواهرت واسه این کیر جون میده …
من دیگه بدنم حس نداشت و هی از اون سوراخ کلید در نگاه میکردم و میشنفتم که دارن چی میگن و چی میکنن خالم گفت قول میدم از خواهرم بهتر بهش حال بدم ببین این باسن ژله ای مو چی جوری به کیر سیاه ونازت چشمک میزنه بابام بغلش کرد و از پشت خاله مو نشوند رو پاهاش و از پشت دست شو انداخته بود دور سینه اش و مشت میزد و میمالوند و هی میگفت حاجی اغا امشب دختر قشتگت بهم زاری میکنه که بهش کیر بدم تو به مردم نصیحت نکن حاجی جون که مواظب ناموس شون باشن… خالم و بابام حسابی داغ کرده بودن دیدم که بابام لباس های خاله مو حسابی دراورد شلوار کشی که تنش بود و حسابی اون باسن ژله ای شو نمایان میکرد از پاش کشید پاین و یه جووووون خیلی شهوانی گفت بابام . خالم گفت امشب منو حسابی بکن پنج ساله تو کفتم علی جون هر شب به یادت خود ارضایی میکردم امشب منو متفاوت بکن جوری بکن که اصلا خواهرمو نکرده باشی
بابام گفت باشه عزیزم بابام از جاش بلند شد و خاله مو خوابند رو تخت پاهاشو داد بالا گفت شوهرت چند بار کردتت خالم گفت فقط یه بار کرد و پرده مو زد دیگه موقیت گیر نیومد و از ترس داداشم جرعت نمیکرد سر و کلش تو محله مون پیدا بشه اخه از بس زهر چشم به همه محله نشون داده کسی اصلا جرعت نمیکرد بیاد خواستگاریم اکبر هم مادرش یه شب اومد خونه مون و بابام قبول کرد وگرنه هیچکی بامن ازدواج نمیکرد چون از داداشم میترسیدن دیدم بابام سرشو گذاشت رو کُس خالم و خیلی ماهرانه میلیسید و میک میزد اینقدر ماهرانه این کارو انجام میداد که صدای پق پق پق کوس خالم اتاق پور کرده بود و بابام با حالتی که رنگش قرمز شده بود هم لیس میزد کُس شو هم میگفت اون داداش بی ناموس تو بگو که این راه حلش نیست اخر یکی پیدا میشه که ناموس تو از زیر گوشت بزنه بدون این که تو بوی ببری و باز بابام مشغول لیس زدن و مکیدن کُس باد کرده و تپلش شده بود خالم هم رو هوا بود و هی سر بابامو فشار میداد به کُسش ساعت حدود ۱ شب بود که خالم گفت بسه علی جون بابام از رو زمین پاشد و دست خاله مو گرفت و اونو هم بالا کرد و در حالی که هر دو در حالت ایستاده بودن خالم گردن بابامو گرفته بود و هی در گوشش میگفت خوش به حالت اقای خوشچانس ببین چه کُس تنگ و باد کرده ای امشب در اختیارته اون هم کُس ناموس حاجی عباس بابام گفت بیا دیگه که جرت بدم دختر خانم بیا بابام خوابید رو تخت خالم هم اومد کُسشو رو کیر بلند و کلفت بابام تنظیم کرد و اروم اروم نشت روش یه چیغ خیلی کوچولو زد و بابام گفت یواش الان شهرام بیدار میشه خالم دیگه کاملاً نشصته بود رو کیر بابام و بابام از دو لُپ های باسن ژله ای خالم گرفت و محکم محکم میکوبید تو کُس خالم و میگفت حال میده ها بگو حال میکنی کیر منو دوست داری یا کیر شوهرتو ها بگو؟ خالم حال حرف زدنو نداشت از بس خرکیف شده بود گفت من چندسالی است تو کف این کیر بلندت هستم علی جونم میخام منو بیشتر بکنی میخام از خواهرم بهتر بهت حال بدم و بابام اخ جون میگفت و تلمبه زدنوشو بیشتر میکرد و پستون های سفید شو تو دهنش گرفته بود و از لُپ های کونش گرفته بود و چاکشو باز میکرد و هی میکوبید تو کوسش و فحش میداد به داداشش و بیشتر دیوونه میشد همینجوری در حال کوس کردن بود بابام که خالم گفت علی جون اکبر کمی خنگه و دو ماه دیگه عروسی مونه میخام از تو نشونه داشته باشم شاید هم از دو ماه دیگه زودتر عروسی کنیم بابام گفت شیما من خیلی میترسم کاری دست مون نده خالم گفت نه اخه من وقتی دیدم اون کمی خنگه حالیش نمیشه آبتو بریز تو کُسم بابام هم گفت باشه بده اون پستونهای نرم و خوش مزه تو خالم هم یه نازی کرد و یکی شو کرد تو دهن بابام و بابام هم میک میزد هم خیلی محکم میکوبید تو کُس باد کرده خالم و دیدم بابام خیلی ناله خفیفی کرد و از کمر خالم گرفت و خوابوند رو خت و همه اب شو خالی کرد تو کُسش وگفت ایناها اینم چیزی که میخواستی باز خالم گفت علی بعداز ازدواجم هم میخوام باهت سکس کنم بابام گفت من خیلی میترسم از اون داداش دعوثت گفت نگران نباش خودم راه شو جور میکنم همینجوری صحبت میکردن و منم اروم اومدم تو اتاقم و تا صبح به این اتفاق وحشتناکی که اصلا هیچ کسی بوی نبرده بود فکر میکردم و خیلی هم خرکیف شده بودم و تا صبح جلق زدم و چند هفته ای هند بودیم و برگشتیم ایران و خاله جونم هم با اون شوهر بی غیرتش ازدواج کرد و هیچ آبی از آب تکون نخورد و دایی من هم که قلدر اون منطقه بود فکر میکرد من هستم و خیالش راجعه به خواهرش راحت بود ولی نیمدونست که بابا جونم چه کوسی از خواهرش کرد… این داستان کاملا واقعی هستش فقط اسم ها تغیر کردن و اگه املائم خوب نبود ببخشید

نوشته: شهرام


👍 9
👎 36
225279 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

724657
2018-10-18 20:48:29 +0330 +0330

وری وری بد ددی ?
البته داستان رو نخوندم ، صرفا بخاطر عنوانت نظر دادم :دی

3 ❤️

724661
2018-10-18 20:57:22 +0330 +0330
NA

کص ننت با اون حاجی عباس و غلام حسن ننتو خالتو حاجی عباسو با هم گاییدم

0 ❤️

724662
2018-10-18 20:58:27 +0330 +0330

حواست بود یهو کیرشو از جا کلید در اتاق نکنه تو چشمت کسجق

1 ❤️

724671
2018-10-18 21:14:34 +0330 +0330

نفهم این چه داستانی بود سرهم کردی ؟ کسخل ملجوق مگه سوراخ کلید در تلویزیون فور کا فول اچ دی هستش که اینقد واضح دیدی ؟ تو ایران برای پا درد دکتر پیدا نمیشه بردینش هند ؟ جلاقه اعظم من ده سال هند زندگی کردم اونجا درای توی خونه هیچکدوم کلیدی نیستن سوراخ داشته باشن اون سوراخ توی کونته که شوهرخالت اکبر سبیل کیرشو میکنه توی کونت چون کونت سوخته ولی کیرت تخمیه اومدی نوشتی پدر خرت خاله کون گلابیتو گاییده ؟ در حین نوشتن این کسشرا هی نمیگفتی عمو اکبر یواشتر پاره شدم ؟

4 ❤️

724681
2018-10-18 21:32:12 +0330 +0330

از لهجه کیری و ذات کسشعر داستانت بگذریم خالت سیو پنج سالشه بعد نامزدش سربازی میره؟؟؟ جل الجالق!!!


724683
2018-10-18 21:39:27 +0330 +0330

لب میگرفتن چلق و پلق
احتمالا سکس میکردن تلق و تولوق
رفتن بعدش حموم شپتلق
برگشتین ایران زارت و زورت


724690
2018-10-18 22:06:16 +0330 +0330

ریدی ب ادبیات سکسی با این حجم از چرندیاتت

1 ❤️

724698
2018-10-18 22:25:32 +0330 +0330

دوستان کسی اگه روانشناسی خونده بیاد پی وی جوابمو بده.آخه بنظرم اینا یه مرضی دارن دلشون فحش میخاد که میان همچین کسشعر هایی سر هم میکنن

0 ❤️

724717
2018-10-18 23:32:19 +0330 +0330

آخه پدر نامرد اون خاله کسکش ترشیدت که میگی ۳۵ سالشه با یه جغی سرباز که ۲۰ سالشه نامزد کرده.عجیبن غریبا.

1 ❤️

724739
2018-10-19 04:23:48 +0330 +0330

شاشیدم به دماغ اون معلم آیین نگارش که به تو درس فارسی داده

1 ❤️

724752
2018-10-19 06:43:00 +0330 +0330

کیرم دهنت با این داستان کسشعرت بچه جقی
حاح عباسو خودتو باباتو همت نو گاییدم با این کسشعری ک نوشتی
واقعا کونت میخاره فهش بخوری ؟

1 ❤️

724753
2018-10-19 06:47:01 +0330 +0330
NA

کیرم تو سوادت بعدشم کیرم تو کس گفتنات گالیور
اخه وقتی اون دوتا قضیه بین خودشونو میدونن سکسشونو میکنن چه لزومی داره تمام داستانشونو بهم بگن و خانواده هاشونو بهم معرفی کنن اقای جقیه خیالباف

2 ❤️

724754
2018-10-19 06:47:59 +0330 +0330

برو برو اول فارسی یاد بگیر بعد بیا داستان کوس دادن خواهرتو به من بنویس.کونی مجلوق

1 ❤️

724788
2018-10-19 11:00:17 +0330 +0330

اینقدر سوتی و غلط املایی داشتی که حوصله ام نشد برات بنویسم اینجا اما از نگارشت کاملا معلوم بود که یه بچه 12 الی 13 ساله هستی که تازه بالغ شده و با جق اشنا شده

1 ❤️

724810
2018-10-19 15:49:10 +0330 +0330

یه تنه خوار مادر غلط املایی رو گاییدی
احسنت!

0 ❤️

724819
2018-10-19 16:09:07 +0330 +0330

چوچویی، املوز خانوم موعلم چه تلکیفی داد؟
یعنی این غلط املایی کمتری داره. تو چند سالته؟ تو ۲۵ تا گوز هم نیستی
معلومه اون دوتا اسمی که میبردی زدن خواهر و مادرت رو باهم در حد لالیگا گاییدن که اینقدر ازشون اسم بردی. داداچ، این عقده‌های درونت رو گفتیم بریز بیرون و تخلیه شو اما نگفتیم که سایت رو به گند و کثافت بکش. الان ادمین بیاد این ریدمان تو رو تمیز کنه

1 ❤️

724822
2018-10-19 17:09:45 +0330 +0330

خاله 35ساله،نامزدش سربازه؟حیف که فحش نمیدم،کونی،لاشی،جقی وقی لا ترجی…

1 ❤️

724824
2018-10-19 17:44:33 +0330 +0330
NA

من قسم ميخورم همش دروغ بود!!!

اصن وقتي ي نفر اصرار كنه داستانش واقعيته بي برو برگرد دروغه!!

0 ❤️

724841
2018-10-19 20:14:10 +0330 +0330

کسشرات یه بچه کونی …

0 ❤️

724844
2018-10-19 20:35:38 +0330 +0330

بابا دیگه ناموسا از دکتر راحت تر؟
دوووووکتر؟

1 ❤️

724860
2018-10-19 21:17:27 +0330 +0330
NA

به نظرم امشب مرزهاي كسشر جا به جا شد

1 ❤️

724887
2018-10-19 21:50:21 +0330 +0330

5 سال باهم ارتباط داشتن بعد کیر باباتو دید تعجب کرد؟کس ماما جونت

1 ❤️

724993
2018-10-20 10:21:49 +0330 +0330

دختر حاجی عباس ، کس میدهد چپ و راس
باباش خبر نداره ،همیشه اینجا اونجاس

0 ❤️

724999
2018-10-20 11:09:59 +0330 +0330

عالی بود افرین

0 ❤️

725009
2018-10-20 12:46:03 +0330 +0330

خواهراون دایی به قول خودن دعوثت روگاییدم که بشه خالت وننت

0 ❤️

725023
2018-10-20 15:10:40 +0330 +0330

کاشکی تورو می مالیدن دیوار…
کاشکی اون شب مادرت سرش درد میکرد و بابا تو پس میزد…

0 ❤️

725025
2018-10-20 15:22:48 +0330 +0330

شهرام کوچولوی بیسواد
خان دایی بدجوری کونت گذاشته
از شش فرسخی داد میزنه کونتو فتح کرده
یه داستان که چه عرض کنم ، کستان‌ با کینه و غیض شدید نسبت به خاله ت که مثلا ناموس داییته نوشتی
برو عمو جون برو کونتو بده دیگه هم اینجا شر و ور ننویس.

1 ❤️

725054
2018-10-20 19:10:12 +0330 +0330

من تا حالا نظر ندادم برای هیچ داستانی اما دوست عزیزشما ۲۵سالته ۹ماه تو راه بودی با نامزدی و عقد و عروسی میشه ۲۶سال ، بعد پدرت ۴۰سالشه یعنی ۱۴سالگی ازدواج کرده ؟؟؟

0 ❤️

732423
2018-11-26 23:44:33 +0330 +0330

واسه تداوی رفتین هند؟ تداوی؟ ابوریحان و بوعلی سینا هم از این کلمه هشت سالی یه بار استفاده می کردن. تو مال کجایی عامو؟ ولک تخیلم حدی داره کوکا

1 ❤️

733202
2018-12-01 18:42:35 +0330 +0330

کیرم تو دهنت جقی افغانی

0 ❤️

752665
2019-03-07 17:10:44 +0330 +0330

آخه مغز پریودی مادرت چه گوهی میخورده که تو با بابات رفتی هند

0 ❤️

762394
2019-04-20 00:21:31 +0430 +0430

عن

0 ❤️

765515
2019-05-04 20:15:29 +0430 +0430
NA

نظر شما چیه؟کمترکص بگو اخه خاله سی وپنج سال وشوهرش سرباز واقعا فکرکن اسکول با اون نگارشت

0 ❤️

772844
2019-06-11 13:11:05 +0430 +0430

الان همه اينارو از جا كليدي ديدي اخه تو !!!
بابا لااقل يكم خلاقيت خرج ميكردي بشه باور كرد
كشتيمون با اون املات? و سبك نگارشت ننويس ديگه!!!

0 ❤️

803301
2021-04-11 17:18:57 +0430 +0430

تو در رو باز کردی اونا نفهمیدن خیلی کونی هستی جنده

0 ❤️