کس دادن مامانم به بابا بزرگ

1397/10/06

از بابا بزرگم . منظورم بابای بابامه. زیاد خوشم نمیاد ازش . خیلی جلفه. تازگی یک منشی قرتی هم گرفته که با مامان خیلی رفیقه. این را هم بگم مامانم زن راحتیه. راحت با مردها لاس میزنه و همیشه لباسهای باز مپوشه
یک روز بابا بزرگ با منشییش امده بودن خونه ما با هم رفتیم به یک رستوران سنتیو اونجا از اینا پذیرایی کردیم.
بعد از اون شب من قویا از مامان خواستم تا رابطش رو با منشی بابا بزرگ قطع کنه و اونم قبول کردمن هم که همیشه به مامان اعتماد داشتم حرفشو باور کردم. ولی بعد ها متوجه شدم که با وجود مخالفت من مامان به خونه منشی بابا بزرگ رفته و بافتن مو رو ازش یاد گرفته ولی من به روش نیاوردم.
اولین حس بی اعتمادی من به مامان هم از همین جا شروع شد.و با همین بی اعتمادی که ایجاد شده بود من به تعقیب مامان پرداختم و متوجه شدم که نه تنها رابطش رو با منشی بابا بزرگ قطع نکرده بلکه هروز به اتفاق بابا بزرگ و منشیش به رستوران میرن و ناهار رو هم باهم میل میکنن.
با ادامه تعقیب ها متوجه شدم که علاوه بر رستوران این جمع سه نفره یکی دو بار به خونه ما و یکی دو بار هم به خونه منشی بابا بزرگ رفتن البته یکی دو بار هم گمشون کردم و نفهمیدم که کجا رفتن.
حس بی اعتمادی و خشم تمام وجودم رو فرا گرفته بود ولی هنوز با شناختی که از مامان داشتم هرگز به مغزم هم خطور نمیکرد که رابطه دیگری غیر از همین رفت آمدها بین این سه نفر وجود داشته باشه .و خشم من هم فقط از بابت دروغی بود که مامان به من گفته بود و نه چیز دیگه.
یک روز در زمانی که مامان حموم رفته بود مسیجی روی گوشیش اومد که نوشته بود «فردا نوبت خونه شماس خالی هست یا نه؟»اسمی هم که افتاده بود پدر بابا بزرگش یعنی بابا بزرگ بود.
برای اینکه مامان متوجه نشه مسیج رو پاک کردم .دو سه دقیقه بعد دو باره مسیج اومد و این بار با دیدن یکی دو حرف اول مسیج فهمیدم که همون مسیج دوباره فرستاده شده این بار دیگه مسیج رو باز نکردم .ولی دیگه یه فکرای دیگه ای تو ذهنم خطور میکرد. دیگه فکر یه رفت آمد ساده نبود که آزارم میداد بله بابا بزرگ خانوم در واقع با این مسیج عملا مکان فردا رو داشت جور میکرد چشمام داشت سیاهی میرفت و دستام داشت میلرزید.
نمیدونستم چیکار کنم.
مامان از حموم در اومد سراسیمه گوشی رو ورداشتو مسیج رو خوند و قبل از اینکه بخواد جواب مسیج رو بده بهش گفتم من احتمالا فردا دیر وقت بیام خونه شام منتظرم نباش.
در واقع من تصمیم گرفته بودم فردا اصلا سر کار نرم و ته و توی قضیه در بیارم.
صبح زود مثل همیشه با مامان خداحافظی کردم و لی به جای شرکت رفتم و سر کوچه پایینی منتظر شدم تا مامان بره آرایشگاه.بعد از حدود یکساعت بعد مامان رو دیدم که از خونه زد بیرون و رفت.
من هم برگشتم خونه و دنبال راهی بودم تا تو خونه جایی برا مخفی شدن پیدا کنم وکشیک بدم تا اینکه بهتر از همه جا طبقه بالایی کمد دیواری اطاق خواب رو که دو نفر آدم راحت توش جامیشدن به چشمم خورد.ارتفاع طبقه بالای کمد دیواری هم طوری بود که بدون اینکه چهاپایه ای زیر پا قرار بگیره قد کسی بهش نمیرسید.
نزدیکای ظهر بود که رفتم تو مخفی گاه و منتظر شدم.
بعد از مدتی صدای کلید مامان که درو باز کرد و صدای صحبت و خنده سه نفر آدم که وارد خونه شدن منو متوجه این قضیه کرد که اون لحظه حساسی که مثل یه کابوس شب و روزم رو سیاه کرده بود فرارسیده.
من تو فاصله ای که اینا هنوز نیومده بودن مغزی قفل کمد دیواری رو در آورده بودم تا از سوراخ ایجاد شده منظره احتمالی که در پیش بود رو براحتی بتونم ببینم که ای کاش کور میشدم و اون مناظر رو نمیدیدم.برای اینکه دو طاقه در کمد دیواری هم از هم جدا نشه تا اونا متوجه بشن با یه تیکه دستمال کاغذی که لای دو تا طاقه گذاشتم اونارو بسته نگه داشتم.
حدود سی چهل دقیقه بعد از اینکه اونا وارد خونه شدن و تو این فاصله تن ماهی و تخم مرغی رو که از بیرون خریده بودن رو برا ناهار درست کردن و خوردن منشی بابا بزرگ رو دیدم که اومد تو اطاق خواب و با کمال تعجب دیدم که لباساشو در اورد و لخت مادر زاد رو تخت خوابید و با صدای بلند گفت که بچه ها نمیشه امروز بیخیال شید آخه خواب اینجا خیلی حال میده.
که تو این لحظه بابا بزرگ اومد تو اطاق و با کیر راست کرده گفت خفه شو بابا.
بعد اون هیکل 100کیلوییش رو انداخت رو تخت و مامان رو صدا کرد.مامان هم که تازه شستن ضرفای ناهار رو تموم کرده بود اومد تو اطاق و گفت شما شروع کنین دیگه که منشی بابا بزرگ گفت بدون تو حال نمیده.دیگه داشتم سکته میکردم که مامان هم لباساشو دراورد و رفت رو تختخواب و خوابید تو بغل بابا بزرگ .خود منشی بابا بزرگ هم که انگار نه انگار تو اطاق باشه.دمر رو تخت افتاده بود و داشت چرت میزد.مامان مثل زمانی که تو بغل من میخوابید صورتش رو چسبوند رو پشمای سینه بابا بزرگ منشی بابا بزرگ و اونم محکم بغلش کرد.بعد از چند دقیقه بابا بزرگ منشی بابا بزرگ با یه دست موهای پشت گردن مامان ر
و و با دست دیگه کیر دو متریش رو گرفت و کرد تو دهن مامان.خیلی کیر کلفتی بود جای نفس کشیدن برا مامان نذاشته بود.چند تا تلمبه وحشیانه به همین شکل زد که با هر تلمبه اش مامان یک متر عقب و جلو میشد.مامان به این نوع ساک زدن عادت نداشت و من اونو تو ساک زدن ازاد میذاشتم ولی این غول بیابونی انگار داشت تانک عقب جلو میکرد.تازه به این هم بسنده نکرد و بعد از چند تا تلمبه وحشیانه به دهن مامان اونو به پشت طوری رو تخت خوابوند که گردن و سرش از لبه تخت آویزون شد که در این حالت سینه و گلوی مامان تقریبا تو یه خط قرار گرفت و کیر اون مرد نامرد که در آینده نزدیک به دست خودم و به شکل بدی کشته خواهد شد تا عمق بیشتری تو گلوی مامان فرو میرفت طوری که چیزی نمونده بود مامان بالا بیاره.حقیقتش من خودم چنین ساک زدنی رو حتی تو فیلمهای سوپر خشن هم ندیده بودم.
دیگه داشت چشام سیاهی میرفت که منشی بابا بزرگ بلند شد و به داد مامان رسید و رفت تو لبو لوچه بابا بزرگش واون از فرو کردن کیرش تو دهن مامان دست برداشت.ولی اون نامرد هیچ علاقه ای به زن خودش نشون نمیداد بعد از چند تا لب و بوس الکی دوباره اومد سر وقت مامان.با یه دست و با یه حرکت مامان رو به حالت چهار زانو در آورد و کیرش رو بعد از اینکه با آب دهن مامان خیس کرد گذاش تو دهنه کون مامان و با گرفتن موهای پشت گردنش و کشیدن اون به سمت خودش وکیرش رو فشار داد تو کون مامان.
مامان از شدت درد جیق بلندی کشید و گفت نامرد چیکار میکنی.فهمیدم که بر خلاف انتظار مامان که انتظار داشت کیرش رو تو کسش بکنه تو کونش کرده بود و اون تنه درخت چنان فشاری به مامان آورد که با همون فشار اول مامان خودشو کشید جلو و نذاشت که اون نامرد ادامه بده. ولی طرف ول کن قضیه نبود که با وساطت منشی بابا بزرگ اون رو از این کار منصرف کرد.بابا بزرگ منشی بابا بزرگ هم قبول کرد و بی خیال کون مامان شد ولی مامان دیگه رمقی براش باقی نمونده بود.
با خایه مالی و اصراری که بابا بزرگ منشی بابا بزرگ کرد مامان راضی شد تا ادامه بدن ولی فقط از جلو.من نفهمیدم اون زنیکه جنده منشی بابا بزرگ برای چی اومده بود که اون نامرد فقط گیر داده بود به مامان.البته دیگه فرق زیادی هم نمیکنه.
خلاصه مامان به پشت خوابید رو تخت و اون هیکل صد کیلویی هم روش و چنان تلمبه های میزد به این مامان که تخت به لرزه در اومده بود.کیرش چنان برای کس مامان کلفت بود که تا بخواد از کس مامان در بیاد مامان رو نیم متری از تخت بالا میکشید.ولی مشخص بود که حال فراوونی داره میبره.بعد از مدتی حالت رو عوض کردن و مامان زانو زد و مرده رفت پشتش.و شروع کرد به از پشت گذاشتن.نزدیکای ارضا شدن بابا بزرگ منشی بابا بزرگ بود که با دستای کلفتش به کون مامان ضربه میزد با هر دستش یه لپ کون مامان رو مثل لپ یه بچه تو دستش میگرفت و میکشید.انقدر ضریه به کون و کپل و رونای مامان زده بود که تمام ب
دن مامان کبود شده بود.چن ثانیه ای مونده بود آبش بیاد که کیرش رو در آورد و با دستش موهای پشت گردن مامان رو گرفت و کیرش رو تا ته کرد تو گلوش و نذاشت حتی یه قطره آب هم رو زمین بریزه و همه رو خالی کرد تو دهن مامانو سرش رو چنان محکم تو دهنش گرفت که مامان نتونست آب رو تف کنه بیرون و مجبور شد همه رو بخوره که بعدشم حالش بد شد و بالا اورد.
یکی دو بار دیگه هم به اعتبار اینکه من دیر میام خونه و البته این بار با شدت کمتر بابا بزرگ منشی بابا بزرگ مامان رو جلوی چشم من کرد و بعد بلند شدن و همه چیرو مرتب کردن و رفتن.
تو فاصله ای که مامان رفت حموم سریع خودمو رسوندم تو حال و وانمود کردم که از سر کار اومدم.الان یک ماهی از این داستان میگذره و اونا به این کارشون همچنان ادامه میدن البته من سعی میکنم تا جایی که ممکنه با مرخصی گرفتن و خونه موندن به بهونه های مختلف جلوی این کارو بگیرم.
حالا من نمیدونم چه عکس العملی نشون بدم.نمیدونم مامان مجبور به این کار شده یعنی آتویی یا گزکی دست منشی بابا بزرگ و بابا بزرگش داره یا اینکه خودش به این کار علاقه داره نمیدونم البته بیشتر برام اینجوری مسلم شده که خودش میخواد.ولی من توی سکس ومسایل عاطفی و مالی براش کم نذاشتم.

نوشته: بی نام


👍 11
👎 47
283672 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

737810
2018-12-27 21:02:27 +0330 +0330

تکراری و قدیمی بود

1 ❤️

737831
2018-12-27 21:38:35 +0330 +0330

دیسلایک دادم چون محارم نوشتی…کدوم کسخلی دو بار پشت سر همدیگه یه مسیج رو میفرسته؟؟؟
خودت خری دوست عزیز

1 ❤️

737842
2018-12-27 22:46:58 +0330 +0330

این داستان تازه نیست . از یجا کپی شده .

0 ❤️

737849
2018-12-27 22:59:07 +0330 +0330
NA

اول اینکه هر کی راحته جنده نیست…بعدشم تا اونجایی خوندم که گفتی با منشی اش اومده بود خونمون…سگ،برینه دهنه بابات :/

1 ❤️

737851
2018-12-27 23:01:49 +0330 +0330

یکی که همین نویسندست
کیرم تو لوزالمعده اونیکه لایک دومو زده!

2 ❤️

737858
2018-12-27 23:13:41 +0330 +0330

یه ساعت فوشت دادم نذاشت منتشر شه کامنتم لاشی کمتر بزن
کار ندارم که چقد اراجیف بهم بافتی و چقد گوه بود داستانت فقط اینو توضیح بده این جمله یا کلمه که نمیدونم کدوم واژه واسش مناسب تره چیه که مارو نمودی باهاش:بابا بزرگ منشی بابابزرگ؟
بعد جلوتر که میرفت میشد مرده باز میشد بابابزرگ منشیه بابابزرگ
د ریدم تو مغزت لامصب تو چقد جق میزنی مگه؟من تو کله عمرم فقط جق زدم یبارم نشده که سکس داشته باشم ولی این حجم از اراجیف رو نمیتونم بهم ببافم خداوکیلی چن بار میزنی در روز؟
داستانتم مزخرفه بی سر و ته محض بود گمشو دیگه ننویس

3 ❤️

737859
2018-12-27 23:16:13 +0330 +0330

راستی یه چیز جا موند تو ننتو تو ساک زدن ازاد میذاری؟!!!
ینی خودتم ننتو میکنی؟
ننته یا ادا ننتو در میاره؟
یا جنده جور کردی بردی گروهی زدین زمین؟
یا کلا این همه کسشر از کجات در اوردی؟
ساقیت کیه؟

3 ❤️

737861
2018-12-27 23:21:20 +0330 +0330

کصکش زور به کونت اومده یکی جز خود بی ناموست اون ننه ی جنده تو میگاد.دوستان یکی به من حالی کنه این وقتی رفته بالای کمد دیواری اون چهار پایه رو چیکار کرده؟
مگه خودش نگفت تا چهار پایه نزاری نمیشه رفت طبقه ی بالای کمد دیواری؟؟؟؟

6 ❤️

737862
2018-12-27 23:26:00 +0330 +0330

در ادامه فرمایشه دوسته عزیزم آ میرزا کسکش این بابا بزرگ منشی بابا بزرگ که ما نفهمیدیم کدوم کسکشیه
ولی اون زنه دیگه که اول گفتی منشیه بعد قاتی پاتی شد شد زنه بابا بزرگ منشی بابا بزرگ چرا کس و کون نداد؟فقط ننه تو داد چرا؟
ردیف کن ماهام بیایم بکنیم ننتو پس لاشی

1 ❤️

737868
2018-12-27 23:53:30 +0330 +0330

چندسال پیش دقیقا همین داستان خوندم
نمیدونم چ اصراری ب کپی کردن داری خوب ننویس

1 ❤️

737877
2018-12-28 01:14:29 +0330 +0330

تکراری بود obey

0 ❤️

737881
2018-12-28 02:26:13 +0330 +0330

ننت که جنده بودو کاری ندارم
ولی چه کصکشی بود بابا بزرگت
تو اون سن اخه؟
اونم دوتا دوتا

1 ❤️

737920
2018-12-28 07:25:49 +0330 +0330

محلرم کیریههه ننوسیددد شاید فاتزی باشه ولی بازم تخمیه

0 ❤️

737922
2018-12-28 09:29:59 +0330 +0330

چه اصراری داشتی داستان که صددفه قبلاکپی شده تازه با سوتی وغلط املایی زیاد بنویسی کاملا افکارت جقیه .چن تاازسوتیها که یادم مونده ابنه اولش پدربزرگ خونواده پولدار و صاحب منشی خصوصی اهل رستوران شیک نشون میدی بعد.چه لزومی داره بیاد خونه مامان وریسک کنه !!اونم آدمی که پولدار صاحب مکان زیاد اینا واون پیام مسخره اینا فقط بخاطراین چیدی که داستان طوری پیش بره که بتونی دید بزنی. بعد ذهنت اینقد فقیرانس که میان خونه تخم مرغ با تن ماهی بوگندو مبخورن .دلم برات سوخت.اینقد بدبختی که تو.ذهنت مامانها درهرشرایطی باید ظرف بشورن یا بقول خودت (ضرف) بقیه سوتیها که بماند ساک زدن آزاد و دادن مامانت به تو. خاستی داستان رو ادامه بدی و میری ازمامانت آتو بگیری بعد بکنیش بعد زیادی جوگیر و عصبانی شدی ازنوشتت بعد قاتی پاتی کرده یادت رفته .درکل خیلی کوسمغزی روانت به گا رفته اساسی.

1 ❤️

737931
2018-12-28 10:24:28 +0330 +0330

کیرش اینقدر بزرگ بود که وقتی از کوس مامانت میکشید بیرون مامانت نیم متر از تخت بلند میشد؟؟؟؟؟؟
خب ملجوق خودت با این تخیل داستان خودتو باور میکنی؟؟؟؟

1 ❤️

737986
2018-12-28 16:45:40 +0330 +0330
NA

با بگو مامانت جنده است خودت رو خلاص کن این همه جرت نگو

2 ❤️

738000
2018-12-28 18:53:32 +0330 +0330

خب بابات کجاست؟؟؟

0 ❤️

738002
2018-12-28 19:46:07 +0330 +0330
NA

نفهمیدم تو پسرشی یا شوهرش؟

1 ❤️

738074
2018-12-28 23:32:00 +0330 +0330

بچه کونی بی سواد
آخه کی گفته توی انچوچک بیای اینجا کستان بنویسی
خفه کار کن
جقتو بزن

0 ❤️

738129
2018-12-29 08:59:51 +0330 +0330

سیک لایک

0 ❤️

765604
2019-05-05 01:39:47 +0430 +0430
NA

نظر شما چیه؟ننویس با این نوشتنت نوه بابابزرگ خخخخ

0 ❤️

774646
2019-06-18 11:56:31 +0430 +0430

قرومساق لااقل قبل از سند کردن یه با خودت بخون اراجیفتو سوتی هاشو بگیر بعد بفرست کیرم تا خایه تو تخمدان مامانت

0 ❤️

927465
2023-05-11 05:04:42 +0330 +0330

بابا بزرگ منشی بابا بزرگ ریدم تو تخیلات کیریت

0 ❤️