کس کردن رستم

1392/08/09

شعر سکسی شاهنامه. رستم و سودابه. شوخی با فردوسی روبه حساب بی احترامی به بزرگترین شاعر ایران زمین, نزارید فقط این شعر جنبه طنز داره. اسم شاعر این اثر رو هم نمیدونم خیلی قدیمیه ولی خوندش خالی از لطف نیست خودم که خیلی حال کردم.

شبی فردوسی خواب زشتی بدید ---------- سراسیمه از خواب خویش بپرید
بدیدا که شرتش شده بس غنی ---------- ز آب سفید و غلیظ منی
کتاب بزرگ خودش باز کرد ------------- ز رستم سخن گفتن آغاز کرد
برایت کنم نقل این داستان ------------ که آن پهلوان رستم سیستان
حشر شد شبی کیر خود کرد راست -------- دو لنگش هوا کرد و دختر بخواست
پر مرغ خود را به آتش کشید -------- پس از مدتی مرغش آمد پدید
بدو گفت کای مرغ زیبای من --------- تمام سرت لای پاهای من
بسی رخش خود کردم این سالها -------- بمالیدم او را کس و یالها
بقدری که کردم توی کس رخش -------- شده کس رخش از وسط بخش بخش
هم اکنون ز هاماوران وز شهر و دشت ----- ز توران و ایران و گرگان و رشت
بگرد و برایم زنی برگزین -------- که کونش نمایان شود پشت زین
بدو گفت سیمرغ کای پهلوان ------ اگر داشته باشی تو جا و مکان
برایت نظر دارم اینک زنی -------- که گر بینی او را بپاشی منی
من اینک روم پس تو برکن لباس -------- ز مرغت مبادا شوی ناسپاس
ولی قبل از آن چیزی از من بگیر -------- که در شهر زابل کِشندش به کیر
به آن چیز کاند.وم لقب داده‌اند -------- برای زنانی به است کز عقب داده‌اند
بگیر و بکش بر سر کیر خود --------ز دوشت بیانداز نیزه و تیر خود
برفت مرغ و رستم هراسان بشد -------- پس از مدتی لخت و عریان بشد
در افکار خویش روح او پر بزد ----------به ناگه کسی حلقه بر در بزد
در را باز کرد و دیدا که او ------------ همان دختر شاه پرورده گو
زن سال و زیبای توران زمین -------- باآن پیکر ترکه و نازنین
همان دختر شاه هاماوران --------- که آوازه‌اش رفته تا آسمان
همانی که سودابه نامش بود -------- همانی که کاووس رامش بود
کنون آمده کس به رستم دهد ---------- به کیر تهمتن همی لم دهد
بدو گفت رستم که ای جان من -------- فدایت همه عشق و ایمان من
بیا تا کست را بلیسم همی -------- همی آب رویت بریزم همی
ببست اسب خود را نزد رخش قوی ------ میان درخت سپیدار و سرو سهی
خودش را بیانداخت بر روی تخت -------- برایش تهمتن در آورد رخت
نخست کرست ساخت زابلستان ------ سپس شرت پشمین کابلستان
در آورد و پستان سودابه دید ------- بترسید و از جای خود بپرید
که ای دختر شاه هاماوران --------- ندیدمچنین سینه‌ای تا الان
به پستان سودابه دستی کشید -------- در کون سودابه شستی کشید
نگاهی بزد کس سودابه دید --------- به کیرش سپس کاندوم اندر کشید
به سودابه فرمود تا پیش او ---------- کَند از کسش پرده و پشم و مو
سپس کیر خود کس سودابه کرد ------ بشد رنگ سودابه از درد زرد
بدو گفت سودابه ای پهلوان ----------- برایت بلیسم کنون دنبلان
به کیر تهمتن بشد حمله ور -------- بگفتا که کیرت بود کیر خر
دهان بزرگ خویش باز کرد --------- به یکباره لیسیدن آغاز کرد
بپاشید آب رستم بسی با شتاب --------دهانش بشد پر چو دریای آب
به فریاد سودابه می‌گفت آه --------- شنیدند همه اهل بازار گاه
گروهی از آن خایه مالان شهر ----- که از خایه مالی ببردند بهر
رساندند خبر سوی کاووس شاه ------ هراسان بشد زهره و تیر و ماه
همه برده سر در گریبان فرو -------- که شاه و تهمتن شوند روبرو
دل شه همی از زنش تیره گشت ------ به اطرافیانش دمی خیره گشت
به روی سمندش نشست و برفت ------ همی ماند از کار گیتی شگفت
پس مدتی شه به مقصد رسید --------- ولی زین و اسب تهمتن ندید
در خانه بگشود و سودابه دید -------- ز نا راحتی جامه از تن درید
تهمتن به گه خوردن افتاده بود -------- شد کس سودابه خیس و کبود
تهمتن به کاووس گفتا ببخش -------- از این پس مجدد کنم کس رخش
ببخشود شاه و با خشم گفت --------- مبادا شوی با زنم باز جفت
تهمتن سپس توبه کرد و بگفت -------- که دارد بسی دردسر کس مفت
…خودم دفعه اول سال 82 بود پشت کنکور بودیم موقع درس خوندن یکی
ازپچه ها که باهم بعدنا همخدمتی هم شدیم برام اورد.
شاعر زیرش امضا کرده بود
( س.ک. از کرج)

زرتشتی64. بچه مشهد.

درود و دوصد بدرود.


👍 1
👎 1
110336 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

403006
2013-10-31 07:34:04 +0330 +0330
NA

با حال بوددد

0 ❤️

403007
2013-10-31 08:55:48 +0330 +0330
NA

قشنگ بود. تو تاپیک کس شعر هم آپش کن.

0 ❤️

403008
2013-10-31 09:05:03 +0330 +0330
NA

منم شعرم اومد الان. که میفرماید: بانگاری، دلبر سیمین گذاری، مینشستم در کنار جویباری. فارغ از غم، عیش و عشرت شد فراهم، آن جبین سرمست شد از بادهء گلگون و من هم، دکمه های پیرهنش را میگشودم. در بر او، با رضای خاطر او، میگرفتم گاز از اندام نرم پیکر او، کانچنان کز گوشتش احساس سیری مینمودم. دست آخر، با صدای جیغ مادر، عاقبت بیدار گشتم من، ناگهان از خواب مضطر، دیدم ار مادر نمی انداختم بیرون ز بستر، پنبه های بالش زیر سرم را خورده بودم. “شعرم تموم شد”

0 ❤️

403009
2013-10-31 18:53:22 +0330 +0330
NA

Kose nanat madar jende,kose madare harchi adame kos keshe vatan foorooshe

0 ❤️

403010
2013-10-31 22:33:00 +0330 +0330
NA

شوخی شوخی با فردوسی هم شوخی
احمق اگر فردوسی نبود الان باید عربی حرف میزدی احمق

0 ❤️

403011
2013-11-01 03:02:44 +0330 +0330

مرسی کس و شعر باحالی بود

0 ❤️

403012
2013-11-01 03:15:57 +0330 +0330
NA

دمت گرم.به اين ميگن شععععععععر!!!

0 ❤️

403013
2013-11-01 07:31:31 +0330 +0330
NA

Jalebe bud

0 ❤️

403015
2013-11-27 04:43:04 +0330 +0330
NA

20000000000000000 =D> =D>

0 ❤️