کسکوچولو و کیر سحرآمیز

1395/04/20

یکی بود یکی نبود غیر از کیر و کس هیچکی نبود
توی یه آپارتمان کوچیک یه دختر با بابا و مامان دکترش زندگی میکرد…زهرا تازه رفته بود کلاس سوم راهنمایی بابا مامان کسکوچولوی قصه ما از صب تا ساعت چهاد عصر بیمارستان بودن حتی گاهی شب ها شیفت وای میسادن و زهرا جون باید خونه تنها میموند…همه دوستای زهرا دوستپسر داشتن و سکس رو تجربه کرده بودن ولی زهرا جون کمی میترسید از دوستپسر بازی اما خیلی نیاز جنسی داشت همیشه کسش میخارید و شبا در اتاقشو قفل میکرد و توی تاریکی چراغ مطالعشو میبرد زیر پتوش با گوشیش فیلم های بد بد میدید و اروم اروم کس کوچولوشو میخاروند
خاک تو سرش پسر جلقی دیده بودیم دخترشه ندیده بودیم…گلناز نزنی میسوزی بیتربیت

یه روز توی آپارتمانشون خونواده جدیدی اومدن واحد بالایی رو خریده بودن از شانس زهرا یه پسرم داشتن به اسم علی که خیلی بور و سفید بود زهرا فکر میکرد راهنماییه ولی وقتی عید رفتن خونشون واسه عید دیدنی فحمید که آقای و خانوم سرحدی فقط همین یه پسرو دارن و سال دوم دبیرستانه…خلاصه کسکوچولوی ناقلای ما مخ پسره رو با هر ادا و اصولی که بود زد ساپورت میپوشید تا کونش قلمبه شه و دل علی رو ببره عطرای تند و سکسی میزد تو اپارتمان راه میرفت و همیشه علی رو میدید یه چشمک حوالش میکرد.(استغفرالله از دست این دخترا.)

نکن اینجوری میاد جرت میده خووو…
حیا کن خجالت بکش

بالاخره این جنده خانوم به حرف ما گوش نداد و آخرش یه روز صبح در خونشونو به رو علی خان باز کرد…اول که مرده شورشونو ببرن کلی بوس و بغل حسابی
(حال ادمو بهم میزنن اینا)
بعد رفتن تو اتاق زهرا که کلی عروسک توش بود
کس کوچولو یهو گیر داد به کمربند علی…. (بیتربیت)…… و شلوار و شرت علی رو باهم کشید پایین با تعجب یه کیر پژمرده بیحال دید

کیر بی حالش رو دید
خندش تو خونه پاچید

گفت علی این چه ریز
نکنه که سحر امیزه
بادش بکن بزرگ شه
کیر کوچولو کی دیده

باید کلفت و تیز باشه
تا که واسم عزیز باشه
این ریزه من نمیخام
نگو که قهری باهام
اینقدری کیر کی دیده
این کاله نرسیده
کوچیکه خیلی کیرت
من نمیشم اسیرت
چه شوخی باحالی
این کیره در میاری
این که اسمش دودوله
تو گفتی مثل غوله
شقایق تعریف میکرد
از دوسپرش پارسال
همه چیو واسم گفت
چه پر شورو چه با حال
گفتش که کیر کلفته
سرش قرمز و سفته
دراز و راست و داغه
عین مال الاغه
قرمز و راسته قامتش
فدای اون صداقتش
خودم دیدم تو فیلما
کیراش بودن اینو هوااااا
مال تو خیلی ریزه
گرچه واسم عزیزه
ولی قدش کوتاهه
اگرچه خیلی ماهه
دور کمر نداره
نی قلیونیه… آره
اصا نمیخام علی جون
بچه ای اینو بدون
برو تو زود خونتون
حالمو گرفتی آسون
علی که اینو شنید دستی به کیر کوچولوش کشید نگاهی توی آینه کرد پیش خودش گفت حالا که مسخرم میکنی دهنت سرویسه جنده خانوم خندهء بلندی کرد و پاسخ دندان شکنی داد
بدبخت کیر ندیده
احساساتت شدیده

فلفل نبین چه ریزه
کیر منم سحرآمیزه

یهو میشه کیر خر
میکنم کونت تا آخر

میخوای بشه بزرگتر؟؟؟؟

زهرا کمی برآشفت
با یاس و بیحالی گفت:
پنچرگیری که دوره
بزرگ نمیشه،زوره!!!
به نظرم نمیشه
بزرگ بشه از ریشه
نمیبینی تو کوری
بزرگ میشه چجوری؟

علی گفتش خیلی ساده
دستت بگیرش آماده
جلوی پام زانو بزن
لبهاتو وا کن ساک بزن
کیرو تو حلقت جا کن
میکش بزن صفا کن

…کسکوچولو هی قربون صدقه علی میرفت و ساک میزد و هر لحظه کیر علی رو توی دهنش بزرگ و بزرگ تر احساس میکرد
سپس با تعجب گفت

وای خدا جون چه کیری
باهاش منو زیر نگیری؟
عجب غلطی کردم
از ترس دارم میلرزم
این چه درازه وای خدا!!!
میخام بگم بی ادعا
نکنی یه وقت تو کونم!؟
میره تا استخونم

یهو علی رو جو گرفت
خون جلو چشماشو گرفت
امروز باید بهم بدی
اگه ندی خیلی بدی
زود باش برو کرم بیار
شلوار رو هم زودی درار
دستشو برد زیر بغلش
ماچ کرد از لب عسلش

کرم نیاری براشا میکنتت

نیاری کرم

آهای با توم….کجا رفتیی….
دختر مردم به گا رفت…کونت پارس…سند پارگی کونتو امضا کردی بدبخت بیچاره…

رفت و کرم رو آورد
واسه علی قسم خورد
بخدا کون ندادم
من یه دختر سادم
دردم میاد نکن توش
فقط یکم بزار روش

مگه وجدان نداری
مگه دوسم نداری؟
قول بده جون زهرا
کیر تو کونم نزاری

این الان این حرفا حالیش نیس که

علی در حالی که در کرم رو باز میکرد گفت
گفتم که حرف نباشه
کیرم تو کونت جاشه
زود باش بخواب روی تختت
درار لباس و رختت

زهرا رو هل داد رو تخت
جو گرفتش سخت سخت
ساپورتشو درآورد
یکم ممه هاشو خورد

گفتی ممه و کردی کبابم

بالش گذاشت زیر دلش
تا که کونش قلمبه شه
سوراخشو کرم مالید
تا که حسابی لیز بشه
کیرو مالید به رونش
تا خایه کرد تو کونش

مثل یابو کردیش تو!!!..ای دیوس یه آهانی یه اهنی…یالایی چیزی…دهنت سرویسکشتیش بیچاره رو بزار نفس بکشه حد اقل

کسکوچولو میخواست داد بزنه ولی علی دیوس جلو دهنشو گرفته بود…خلاصه کسکوجولو هرچی تقلا کرد نتونست خودشو از زیر کیر کلفت علی بکشه بیرون درحالی که خیلی ریز اشک از چشاش سرازیر میشد با صدای مبهم که از درد بند اومده بود گفت

مامان جونم کجایی
علی جرم داد خداییی
عجب غلطی کردم
یواش بکن که مردم
آوف که چه دردی داره
بکن توش آره آرره
شتک بزن به کونم
قرمز میشه میدونم
قاج کونم رو وا کن
فشار بده صفا کن
قربون تو برم من
کسمو بمالی حتما
تند تر بمال چه خوبه
کیرت واسم محبوبه
ولی یکم درد داره
کیرت کلفته جونم
داری میکنیش تو کونم
کسمو بمال که خیس شد
وسط پاهام چه لیز شد
آخ بمالش عزیزم
راستی واست عزیزم؟
آره دوست دارم من
کون تو میزارم من
کون تو خیلی تنگه
با کیر من میجنگه
دیدی کوچیک نیس کیرم
داری میمیری زیرم
آبمو میخام بیارم
پدر تو در میارم
سریع و تند میکنم
جرت میدم میدونم

وای وای خدایا بسه
تنم داره میلرزه
تند تر بکن چه خوبه
دوسدارم توش بکوبه
فقط سریع و تندتر
کسمو بمال سریعتر

خشک شد یالا تف بزن
تا که بشه روون تر
بکن تا بیخ خایه
تا که آبش بیایه
توی کونم آب بریز
قشنگ و خوب و تمیز
آخه دارم ارضا میشم
بمال کسمو عزیزم
بسه بسه بسههههه
تنم داره میلرزه

آخخخخخخخ

خلاصه هر دوی اون جاکشا خیس عرق روی تخت اتاقش ولو شده بودن و بعدش باهم دوش گرفتن و علی رفت خونشون….

دیدین جاکش چه کونی کرد
حالا اگه شانس ان ما بود پنجاه نفر میومدن تو از درو دیوار نیروی ویرژه با طناب میومدن تو….شانس دارن خداییی

خلاصه……
…از اون به بعد دیگه هر پسری رو میدید خودشو تصور میکرد که زیرش خوابیده…به کل شهر کون داد…و تمام دوستای مدرسشو تشویق به کون دادن کرد…خلاصه فقط کسش سالم بود که اونم توسط پسر خالش افتتاح شد…اقایون داداشوم الان جندس…شمارشو خواستین میزارم بهش بزنگین …دنبال ادمای جاکشم میگرده…اگه جاکشی بگو تا بهت معرفیش کنم مشتری از تو کس و کون از اون

این طنز بود کسی کسشعر ننویسه

نوشته: rast gamat


👍 2
👎 3
26052 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

548439
2016-07-10 21:53:13 +0430 +0430

بامزه بود. فقط غلط املایی زیاد داشتی

1 ❤️

548444
2016-07-10 22:00:32 +0430 +0430

حیف که اسمتو بین کامنت گذارا دیدم و حدس میزنم توام از منتقدین سایت باشی وگرنه باهات کاری میکردم که تا آخر عمرت احساس بامزه بودن نکنی :|

4 ❤️

548453
2016-07-10 22:33:02 +0430 +0430
NA

کلا با نظران off_boy موافقم.

قبلا دیدمت خخخخ

1 ❤️

548461
2016-07-10 22:59:30 +0430 +0430

نظر شما چیه؟
فکرکنم که قصد اصلی شما “گوزیدن” بودش جانم، اما چون حتی تصورشو هم نمیکردی که شاید اسهال باشی لاجرم گند زدی به شلوارتو رفت پیکارش!
جای تأسفش در اینه که از شانس بی نورت آب هم قطعه! :-|
بیش بیم باووو و و ✋

0 ❤️

548470
2016-07-10 23:49:17 +0430 +0430

عاخه اینحمه قلت املایی عادم بیصواد!!!
بچه حا حرکی خاست املاش روون شه بیاد خودم بحش یاد میدم.

0 ❤️

548475
2016-07-11 04:27:11 +0430 +0430
NA

? با ریتم بزنید دوستان :-D دمت گرم باحال بود

1 ❤️

548495
2016-07-11 07:35:04 +0430 +0430

یاد فیلم جک و لوبیا سحرامیزمیندازی ادمو
فقد لوبیا شده دودول اینجا

1 ❤️

548496
2016-07-11 07:36:44 +0430 +0430

سایت سکسیه یا شب شعر؟!!
خوب نبود

1 ❤️

548505
2016-07-11 09:26:36 +0430 +0430

🙄دهنت سرویس قوقوول

1 ❤️

548515
2016-07-11 11:44:25 +0430 +0430

sang-del فدات داداش
ولی راست قامت این دفعه بچه ها گفتن از خودمونی چیزی نگفتن ولی ناموسا ننویس ?

0 ❤️

548518
2016-07-11 13:07:33 +0430 +0430

خیلی خندیدم دمت گرم حال داد

0 ❤️

548521
2016-07-11 13:54:36 +0430 +0430

شب و روزگار خوش.

1 ❤️

548549
2016-07-11 20:24:55 +0430 +0430
NA

کیرم تو کونت با این داستانت

1 ❤️

548633
2016-07-12 11:00:34 +0430 +0430

امــروز یکی از دانشجـوهایی که خـونمون اومــده بود قضیه ی جالـب و درعیـن حال عـبرت آمـوزی رو نـقل کــرد.

گفت : با چند تا از رفیـقام سوار تاکسی بودیـم که راننـده ی تاکسی برای اینکه ما رو نصیحــت کنه که در این سنین جوانی مواظب خودتون باشید ، گفت : بیست سی سال قبل وقتی که 18 سالم بود ، توی محلمون یک زن خراب زندگی می کــرد که شوهر هم داشـت . یه بار وسوسه شدم که باهاش رابطه داشته باشم . خلاصه وقتی که شوهــرش نبود رفتم خـونش و مشغول شـدیم . اواخر کار بود که در خونشو زدند . زن فوری لباساشو پوشید و رفت دم در ؛ شوهرش اومده بود . زن هم گفت : حاجی امـروز آبگـوشت داریم برو چـند تا نون بخـر و بـیا . شوهرش رفت و من هم لباسمو پوشیدم و از خونه زدم بیرون .

این بود تا چند سال قبل که بین روز با تاکسی رفتم خونه . همین که در را زدم ، زنم اومــد در خونه و گفت : حاجی آبگوشت داریم ، برو چند تا نون بخر وبیا !

چون جمله اش دقیــقا شبیه جمله ی سی سـال قبل اون زن خــراب بود ، ناگهان خاطره ی اون روز در ذهنم تداعی شد و دلم آشوب شد.

فوری رفتم در تاکسی نشستم و منتظر شدم . بعد از لحظاتی دیدم جوانی از خانه ام بیرون زد.

صداش زدم و گفتم : سوار شو .

گفت : تو کی هستی؟

گفتم : سوار شو تا بهت بگم .

وقتی سوار شد، گفتم : من شوهر همون زنی هستم که الآن باهاش مشغول بودی ! از ترس شروع به لرزیدن کرد.

گفتم : نترس ، حقم بود و خاطره ی دوران جوونیمو واسش تعریف کردم و گفتم : تو هم منتظر چنین روزی باش ! بعد از این قضیه هم زنم رو طلاق دادم . این را براتون گفتم که مراقب رفتارتون باشید و گول وسوسه های شیطون رو نخورید…

.ــــــــــــــــــ

0 ❤️

548657
2016-07-12 14:16:12 +0430 +0430

Ebrahim35, off_boy, LustLove vaaaay shoma awli hstiiiiinn 🙄 🙄 🙄 🙄 🙄 🙄

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها