کسی به نرمی ابریشم

1392/02/19

سلام اسم من علی هستش خاطره ای که میخوام تعریف کنم برمیگرده به 5 سال پیش. یه روز که بعد چند وقت ازدانشگاه برگشتم خونمون همین که لباسامو عوض کردم دوستم سعید زنگ زد و گفت که میخوام برم ستارخان کار دارم میای باهام تنها نرم -؟از اونجا که چند وقتی بود از تمدن دور بودم قبول کردم.چو ن حال نداشتم با لباس تو خونه رفتم پایین .از خودم بگم که اونوقتا 80 کیلو بودم قدمم 180 سانت بود بدنم رو فرم بود از اونجایی که شهرستان بودم اصلاحم نکرده بودم ریش داشتم بگذریم.رفتیم سمت ستارخان و دوستم کارشو انجام داد گفتم بریم یه سر تا ساندویچی دوستمون که نزدیک نارنجستان بود خلاصه رفتیمو غذارو پیش دوستمون خوردیم همین که سوار ماشین شدیم یه مقدار که حرکت کردیم 2 تا خانوم داشتن پیاده راه میرفتن همین که دوستم بوق زد تا نگاه کرد من بوس فرستادم براش که یهو خندیدو رفیقم زد رو ترمز که ازاشون دعوت کردیم برسونیمشون اونام قبول کردن چون ماشین دوستم 2 در بود من پیاده شدم که صندلیو بخوابنم تا سوار بششن یهو دختره گفت چقدر لباسات با مزه اس که منم شوخی کردمو کلی خندیدن با دوستش وقتی میدون سرو پیادشون کردیم رفیقم گفت شماره گرفتی گفتم روم نشد با این لباساو استایل یهو دوستم گفت من گرفتم شماره دوستشو گفتم دمت گرم شب که داشتم اتاقمو تمیز میکردم رفیقم زنگ زد یهو گفتم سعید شماره دختررو گفت اوکی خلاصه شمارشو داد به منو منم گفتم بزار اخر شب زنگ میزنم که از خستگی خوابم برد صبح اس ام اس داده سلام علی هستم ببخش اگه پررویی کردم و شماراتو غیر مستقیم گرفتم فرستادم رفت 1 ساعت بعد اس ام اس داد ایراد نداره پسر خوب خلاصه 2 هفته صحبت کردیم راجب همه چیز اینکه چند سالشه؟ کارش چیه ؟27 سالش بود اسمش نارسیس بود استاد زبان منم دیدم اگه سنمو کم بگم هم ضایعست هم واقعا 21 سال بهم نمیاد گفتم 26 سالمه دانشجوام وضع مالی ام خوبه دیگه هر شب زنگ می زدیم باهم حرف میزدیم دردو دل میکردیم تا اینکه یه شب راجبع بکارت ازم سوال کردو منم گفتم هر کسی ممکن اشتباه کنه بعد گریه کردو گفت که 14 سالش که بوده ازدواج کرده 6 ماه بعدشم جدا شده الانم تنها زندگی میکنم اون شب کلی حرف زدیمو اروم شد تا اینکه روز سه شنبه رسیدو منم کارگاه جوشکاری داشتم کلاسم که تموم شد هم خونهایم زنگ زد پرسید کجایی منم گفتم دارم سیگار میکشم گفت الان میام پیشت.
شروع کرد به حرف زدن که فلانیو کردی یا نه منم گفتم ضایعست هم زوده هم روم نمیشه که رفیقم گفت دیوونه یارو خونه مجردی داره میدونی یعنی چی یعنی صفا . منم گفتم حالا بزار ببینم چی میشه سوار سرویس شدیم ساعت 7 شب بود 30/10 که سر شهرک پیاده شدم که بابام زنگ زد گفت نمیای خونه گفتم الان پیاده شدم از اتوبوس دارم میام یهو اس ام اس امد که علی مستم خونه خالمم برم خونه شب میای پیشم منم شروع کردم فحش دادن که چرا به بابابم گفتم نزدیکمو اصلا چرا ج دادم خلاصه جریانو گفتم بهش که بابام شاکی میشه نمیشه بیام که یدفعه جوابمو نداد اعصابم تخمی بود رسیدم خونه به داییم زنگ زدم گفتم به مامانم زنگ بزن بگو من حالم خوب نیست علی رو شب بفرست بیاد پیشم .گفت حله نگران نباش که صدای زنگ تلفن امدو مادرم گفت علی پاشو برو پیش داییت تنهاس ساعت تقریبا 30/12 بود بارونم میوومد اس ام اس دادم که کجا بیام عزیزم که گفت بیا شهران ماشین که نبود تا سر شهرک پیاده رفتم کیرم داشت از شدت شادی کردی میرخصید رسیدم دم خونش مجتمع بود درو باز کرد رفتم بالا وقتی رسیدم دم در خونش و رفتم تو دیدم کلی شمع روشن کرده با یه نور مخفیه ابی دعوتم کرد به نشستن دیدم اندازه 7 تا پیک مشروب داره شروع کردم به خوردنو لب گرفتن مست که شده گفت بخوابیم منم گفتم حتما که رفت 2 تا پتو اورد واسه منو گفت خوب بخوابی من رو تخت میخوابم .داشتم قاطی میکردم بگم میخواستی تنها بخوابی گه خوردی منو تا اینجا کشوندی که یهو گفت نگا کن قیافشو عین بچه ها میمونه نترس نمیرم تو اتاق با هم میخوابیم که رفتو لباس خواب تنش کرد کنارم دراز کشید بهش دقت کردم اروم بود فیش بچهگونه قدش 155 سانت بود اندامشم عالی بود موی بلوند با پوسته گندومی جدا ازش خوشم میومد وقتی بغلش کردم داشت ابم میکرد گرمای تنش شرم کردم به لیسیدنش چون مست بودیم یه حال عجیبی داشتیم لباشو خوردمو اروم رفتم سمت گردنش بعد لباسشو در اوردم اخ اخ سینه هاش عالی بوودن شروع کردم به خوردن یه کم مور مور شد رفتم سمت کسش که به نرمیه ابریشم بود یکه مالوندمشو بعدم زبونمو کشیدم لای کسش که دیکه تقریبا داشت پوست تنمو میکندو میگفت بکن شرتمو دراوردم کیرم پشم داشت عرقم کرده بود نزاشتم بخوره پاهاشو باز کردم یه متکام گذاشتم زیر کمرش کیرمو سر دادم تو تنگ بود بخاطر همین پند بار عقب جلو کردم تا جا باز کنه شروع کردم به زدن تند تند انقدر تند که نفس نمیتونست بکشه ارضا شد منم کشیدم بیرون ارضا شدم بعد گفت بریم حموم میچسبه سیگارمو کشیدمو رفتیم حموم تو حموم پشمامو زد شروع کرد به خوردن کیرم بعد بلندش کردم دستاشو گذاشتم رو دیوار قمبل کرد سمتم شروع کردم به کردن با دستمم دیزدم رو کونش داغ کرده بوودم تند میزدم صدای تلنبه زدنم تو حموم میپیچید که یهو شروع کرد به لرزیدنو کاملا ارضا شدن منم ارضا شدمو همونجا تو بغل هم چند دقیقه خوابیدیمو یه دوش گرفتیمو امدیم بیرون ببخشید اگه طولانی شد اگه خوشتون امدش بگین که ادامشم بزارم و اینکه باعث شد سکس با 3 نفر همزمان تجربه کنم.

نوشته:‌ علی


👍 0
👎 0
71305 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

380107
2013-05-09 02:50:59 +0430 +0430
NA

chi begam.

0 ❤️

380108
2013-05-09 03:01:09 +0430 +0430
NA

غلط املایی زیاد داشت ولی باز نمیشه گفت افتضاح بود
دفعه بعد قبل فرستادن ی بار بخونش

0 ❤️

380109
2013-05-09 03:15:22 +0430 +0430
NA

مغز فندقی خودت بخون ببین متوجه میشی

0 ❤️

380110
2013-05-09 04:25:44 +0430 +0430
NA

قضیه چیه؟

0 ❤️

380111
2013-05-09 04:51:14 +0430 +0430

eli nazz کلا تو باغ نیست هیچ وقت.
ولی انصافاً نیازی بود با این جزئیات حاشیه های چرت و سر در گم خاطره (اگه تخیل نباشه) خودتو بنویسی؟ به قول اخویمون استاد دانشگاه با یه بوق پرید بالا؟
نه به اون اسم سانتی مانتالیش نه به ازدواج 14 سالگیش!!!
خلاصه من بعد جمع و جور کن خودتو.

0 ❤️

380112
2013-05-09 06:48:09 +0430 +0430
NA

ولی کله ادمو کیری میکنی با این داستان تخمیت.جق کمتر بزن

0 ❤️

380113
2013-05-09 07:48:20 +0430 +0430
NA

خوب بود ادامه یه
فقط تو نوشتن دقت کن!

0 ❤️

380114
2013-05-09 11:53:25 +0430 +0430
NA

فاز ش قوی نبود نمره شما 9 از 20 نمره هست تک ماده قبول نیست.

0 ❤️

380115
2013-05-09 14:21:31 +0430 +0430
NA

تو روحت پسر كه آبرويه بچه هاي شيرازم با اين كس شعرا بردي.آخه چرا كس ميگي ميدوني ستارخان تا نارنجستان چقد راهه.نميدونم اين قيافه هاي كيري كه شيراز ميبينيم كجان.چرا فقط بدنسازا داستان مينوسن.شرط ميبندم حتي اسم يه ماشين دو درو هم بلد نيستي كه استاد سوار كردي با يه بوق.ماهم با دوچرخه ميريم دانشجوه رو ديگه بايد سوار كنيم.بد ميگم بچه ها؟

0 ❤️

380116
2013-05-09 16:25:02 +0430 +0430
NA

ای تف به روزگار…
مردم خرشانس هستن استاد سوار میکنن اونوقت ما داریم هزیننه اینترنت میدیم کس شعراشونو میخونیم… :? :B
بازم سلام و خسته نباشید به دست های پشت پرده :D :D

0 ❤️

380117
2013-05-09 16:39:11 +0430 +0430
NA

بد نبود امیر جونم :-D فقط عجقك میشه لطف كنی متنتو دوباره مرور كنی بعد تأیید رو بزنی؟ مرسی :-*

0 ❤️

380118
2013-05-09 17:29:10 +0430 +0430
NA

:-D منم یه شب مجبور شدم برم كارت شارژ از سوپر ماركت بخرم سوپر ماركت همیشگی یه پسره جدید بود ساعت 11 تقریبا میشد داشتم از قفسه چيپس بر میداشتم پسره دست انداخت منو چسبوند به خودش اینقدر ترسیدم هول شدم چيپسارو زدم تو صورتش حواسم نبود یه چك زدم رو چيپسا تركيد فرار كردم یه لحظه غفلت كون بیچاره تنگ خوشگلم بباد میرفت :-D :-))

0 ❤️

380119
2013-05-10 17:02:23 +0430 +0430
NA

>:) داستان خوب بود فقط جز ئی نگریت کم بود و
خیلی هم داستانتو کوتاه نوشتی

0 ❤️