کشتی گرفتن با دختردایی

1391/11/14

سلام دوستان، خیلی خوشحالم که به جمع شما پیوستم.
اینجا تنها جایی هست که من می تونم این داستان رو بنویسم و نظر شما ها رو در مورد این علاقه عجیب و غریب بدونم.
قبل از هر چیز باید بگم که هیچ چیز مثل کمر دخترا که از لباسشون میزنه بیرون منو مست و دیوونه نمی کنه و اینقدر از این صحنه لذت می برم که در بهترین حالت می تونم اون رو تصور کنم.
حالا بریم سر اصل داستان. من 15 سالم بود و دختر داییم که 14 ساله بود و تهران زندگی میکرد با خانواده عید نوروز هر سال میومدن شهر ما. اون سال هم مثل همیشه قبل از سال تحویل اومده بودن خونه ما. وقتی که سال تحویل شد همه با هم روبوسی کردند و مردها همه رفتند به ییلاق اطراف شهر که تا فردا صبح اونجا باشند و یه جورایی هم نمی خواستن من رو با خودشون ببرن و می خواستن که من پیش خانواده بمونم. منم از خدا خواسته پیش خانواده دایی و خالم موندم. اول که اونها رفتند بیرون منم رفتم 1 ساعتی پیش دوستام و وقتی برگشتم دیدم که به به چه خبره، همه خانم ها با لباسهای راحتی نشستند و دارند با هم صحبت می کنند و دختر داییم، که یه دختر تپلی با باسن گرد بزرگ و با پهلوهای در اومده ناز، قد بلند با موهای مشکی و پوست سفید و اونقدر سفید که رگهای صورتیش از روی پوست گردن و بازوش پیدا بود، تو اتاقه و داره یه پازل رو درست میکنه، دشتاشو کرده بود توی موهای نسبتا بلندش و همین طور که نشسته بود رو زمین خم شده به سمت پازل و تی شرتش رفته تا وسطهای کمرش بالا و کمر سفیدش پیداست و یه کم هم شورت صورتیش با نوار دور دوزی شده قرمز تند از زیر شلوارش اومده بیرون و داره هی عقب جلو میره و فکر میکنه که پازل رو چجوری حل کنه. منم که از دیدن این صحنه دیوانه شده بودم می خواستم سرم رو هزاربار بکوبم به دیوار و در عرض 1 دقیقه ک…رم شده بود مثل تنه درخت گردو و داشت شلوارم رو پاره میکرد و نمی دونستم که باید چیکار کنم یه 2 دقیقه ای هی پشت سرش این طرف اون طرف میرفتم و این صحنه رویایی رو نگاه میکردم و سرم شده بود مثل دیگ بخار، داغ شده بودم و مثل دیوونه ها نمی دونستم که باید چیکار کنم. اومدم کنارش نشستم و یه کم باهاش صحبت و شوخی می کردم و بین صحبتام بهش گفتم که دخترا اصلا زور ندارن و ادمای ضعیفی هستند نسبت به پسرها، از اون جایی که اون هیکلش بزرگ تر از من بود و به خیالش که حرف من چرته یه دست زد پشت کمرم و گفت برو دنبال کارت تا نزدمت و گریه نکردی. من دیدم اوضاع خیلی مساعده گفتم تو اصلا زورت کجا بوده که بخواد از من بیشتر باشه و بالاخره با هم دوستانه و با شوخی کل کل کردیم و اخر صحبت و قبل از اینکه مامانم بیاد تو اتاق گفت حالا یه دفعه حالت رو میگیرم که پر رو بازی در نیاری. همون موقع هم مامانم اومد و گفت بچه ها بیاید شیرینی و میوه بخورید و رفت و منم پا شدم و در عین حال که چند دقیقه ای آروم تر شده بودم وقتی پا شدم و چشمم افتاد به کمرش دوباره حالم دگرگون شد و این دفعه هم راست کردم و نمی تونستم برم بیرون، یه چند دقیقه ای صبر کردم وقتی اون رفت منم رفتم.
بعد از ظهر که شد حس کردم که زنها دارن با هم میرن عید دیدنی مار بزرگم و دیدم که شیما داره میگه مامان من حوصله ندارم و می خوام تو خونه بمونم. منم دیدم اگه تو خونه باشم امکان نداره با من تنهاش بگذارن، منم به همه گفتم که باید شب برم خونه دوستام و اخر شب میام و با سرعت برق و باد زدم بیرون و سر کوچه سرک میکشیدم که کی میرن همه بیرون.
خدارا شکر حدود نیم ساعت بعدش همه غیر از شیما رفتند و منم 10 دقیقه بعد از رفتنشون رفتم خونه و دیدم که شیما تنهاست و داره با همون پازله با همون شرایط وسوسه انگیز ور میره.رفتم کنارش نشستم و گفت چرا برگشتی؟ طوری شده؟ گفتم نه. برای دوستم مهمون خانوادگی اومد و منم دیگه نرفتم.
کم کم بحث ظهر را شروع کردم هی باهاش کل کل کردم تا گفت میخوای بهت نشون بدم که کی زورش بیشتره، گفتم : تو نه زورشو داری و نه جراتش ( می خواستم تحریکش کنم ) یهو دیدم پاشد و اومد سمت منو هلم داد و افتاد روم. منم که انگار دنیا رو بهم داده بودن هی زیرش الکی دست و پا میزدم یعنی نمی تونستم پاشم و اونو تحریک میکردم که ادامه بده و همینطور که داشتیم با هم کشتی می گرفتیم من از زیرش اومدم بیرون و یه کم باهاش ور می رفتم بدون اینکه خودش بفهمه و بعد همیطور که روبروی هم نشسته بودیم سرش رو آوردم پایین و بردم بین دوتا پام و پام رو بستم و سرش بین پاهام بود و بعد آروم نشستم رو سرش و پیراهنش هم اومده بود بالاتر از اوم موقع و منم حرکتهایی می کردم که بیاد بالاتر تا پشت گردنش و کمرش سفیدش داشت داغونم میکرد و هی به موهای نازک و پرزی بالای باسنش نگاه میکردم و هی چشام سیاهی میرفت و چون خیلی هم با هم تحرک داشتیم و عقب جلو کرده بودیم یه مقدار شلوارش اومده بود پایین تر و قسمت بالای شورتش کامل از شلوار بیرون بود، منم دستام رو دور کمرش حلقه کرده بودم و ک…رم رو گذاشته بودم پشت گردنش و سرم رو هم گذاشته بودم رو کمر لختش و واقعا تو آسمونها بودم و باور کنید تو اون لحظه خودم رو خوشبخت ترین آدم روی زمین می دیدم. همین طور که سرش بین پاهام بود و نشسته بودم رو سرش هی لبام رو می مالیدم روی موهای نازک و بور پشت کمرش و هی بو می کردم و صورتم رو از همه طرف میگذاشتم رو کمر و پشتش و یعنی داشتم یه فنی اجرا می کردم.
بالاخره سرتون رو درد نیارم اینقدر ک…رم رو پشت گردنش عقب جلو کردم که یهو دیدم انگار روحم داره از بدنم خارج میشه، برای اولین بار بود که این اتفاق برام می افتاد، تو اسمونها بودم و وقتی این اتفاق افتاد و آبم اومد ، منم یه جوری خودم رو انداختم رو زمین که یعنی با زور اون پرت شدم کنار و در حالی که هنوز سرش بین دوتا پام بود، دوتایی از بغل افتادیم. کل شورتم خیس شده بود و از ترس اینکه یهو موهاش خیس بشه پام رو باز کردم و اونم سرش اورد بیرون و پرید نشست روو سینم و منم چند تا تکون خوردم که یعنی دارم زور میزنم و بعدش هم دیدم داره ضایع میشه گفتم: اقرار میکنم که تو بردی. بعد بلند شد و با اقتدار از اتاق رفت بیرون و گفت دیدی روت کم شد. و منم که خیس عرق شده بودم پریدم تو اتاقمو حوله رو برداشتم رفتم حموم. وقتی هم اومدم بیرون لباسامو پوشیدمو زدم بیرون و قبلش بهش گفتم یهو به مامان اینا چیزی نگی که با هم کشتی گرفتیم. گفت: نه، خل شدی دیوونه.
از اون روز به بعد ایده آل ترین حالتی که آبم میاد و با هیچ حالتی تحت هیچ شرایطی هم عوض نمیکنم همین حالت در کشتی گرفتن با دخترهاهست که وقتی سرشون بین دوتا پام هست آبم میاد.
می خوام بدونم که هیچ کدوم از شماها هست که مثل من باشید و از کشتی گرفتن با دخترها لذت برید یا کسی رو که این شرایط رو داره می شناسید یا این حالت من خیلی عجیبه؟
ممنون که داستانمو خوندید.
منتظر نظراتون هستم.

نوشته: هادی


👍 0
👎 1
164749 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

357366
2013-02-02 03:53:10 +0330 +0330
NA

آره برای منم اتفاق افتادع بود ولی با پسرها.
خیلی حالت لذت بخشیه.
فقط اوناییکه این لذت رو بردن میفهمن.
ممنون عز داستان قشنگت .

1 ❤️

357367
2013-02-02 04:59:01 +0330 +0330
NA

همش کس شره

0 ❤️

357368
2013-02-02 05:12:04 +0330 +0330

ladyseducer عزیز مگه چه اشکالی داره؟ تا وقتی از تشک خارج نشین هیچ خطایی صورت نگرفته. یه کم کشتی کی رو کشته؟!

0 ❤️

357372
2013-02-02 10:36:45 +0330 +0330
NA

ladyseducer و Mato The Great تقدیم به شما منم منظور بدی نداشتم فقط شوخی عرض کرد ولی پدر شعرسرایی تو شهوانی منم و این حقیقت ننباید از بین بره :D
به دل دارم غم فراوان از ایام دورم
در این حسی که هستم حال بی غرورم
گرفتم از دو دستم دست و دست بردم به کار
اندر خیالاتم تصویری از یک زیبا نگار
دستم به تندی میرفت در کار
حدودا ربعی از ساعت دست چرخید
به ناگه کل وجودم رئشه کرد و لرزید
خالی شدم از آن حس که ناگه در وجودم
آمد به دستم و حال رفته روی بومم
من نقاشم نی ام آن که تو کردی خیال باطل
آنان اسمشان جلقی ست هستند مشتی آدم باطل

0 ❤️

357373
2013-02-02 11:46:51 +0330 +0330
NA

من کلا از کشتی خوشم میاد چون تو خیلی واردم///…

خیلی هم خوشم میاد که با دخترا کشتی بگیرم و اشکشون رو در بیارم…

0 ❤️

357374
2013-02-02 12:16:17 +0330 +0330
NA

خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلییییییییییییییییییییییی خیلی بی ظرفیتی واقعا به خودم امیدوار شدم یه موقع زن من نگیریا آبرو ما مردا رو میبری زنت فک میکنه ما همه مث توییم تو همون بهتره که تف کنی روش و بمالیش به در و دیوار

0 ❤️

357375
2013-02-02 12:19:00 +0330 +0330
NA

منم موقع 14 سالگی با دختردایی 17 ساله اینکارو کردم منتها ایشون مناسب بودن من تپل مزاحمم شر دست رو سینم برد منم افتادم دنبالش دستمو خواستم بزنم سینه درشتش گفت نکن بعد یهو از خستگی افتاد منم از پشت گرفتم با دامن چسبان یه دختر زیبای 17 ساله کون و پاهای شهوت زا دیگه محکم کیرم از شلوار پرید بیرون منم از پشتش محکم بهش چسبیدم گفتم حالا گرفتمت پاهام لرزید بعد ریختم شورت!

1 ❤️

357376
2013-02-02 12:56:25 +0330 +0330

چه مد شده ملت میگن “نخوندم” خوب یعنی چی؟ منتظر تعارفین؟ میخواین پپسی براتون وا کنن؟ منتقد جشنواره کتاب فجر هستین؟ یا چی؟
یه توجیه برای گی یا محارم یا … اینا شاید باشه که اون هم هر کی دلش نخواد میتونه نخونه ولی برای بقیه من سر در نمیارم “نخوندم” حاوی چه پیامیه؟!! بگین ما هم بدونیم.

0 ❤️

357377
2013-02-02 12:58:10 +0330 +0330
NA

برای منم پیش اومده کلی ام حال کردم باچندین نفر دمت گرم منو یاد گدشتهام انداختی

1 ❤️

357378
2013-02-02 13:56:32 +0330 +0330
NA

تجربه خوبی داشتی خسته نباشی

0 ❤️

357379
2013-02-02 15:29:47 +0330 +0330
NA

ھادے جان صحنہ را دیدم!
از اینکہ با شکستن رکورد جہانے انزال مردان موجب خندہ و شادے امت ھمیشہ درصحنہ شہوانے شدے از تو تشکر میکنم
والسلام علیکم ورحمہ اللہ و برکاتہ
چہاردہ شلوار التنبان شیش و ھشت ھجری قربدے

1 ❤️

357381
2013-02-02 16:57:40 +0330 +0330
NA

یه سوال از ماتو
این شعره «ماتو بودنو نبودن مثل سیاه و سفیده …»هم از شماست؟؟؟
:D

0 ❤️

357382
2013-02-02 17:26:55 +0330 +0330
NA

کسسسسس خوار مادرت با این کسشعرات…بچه کوونی

0 ❤️

357383
2013-02-02 17:56:00 +0330 +0330
NA

دم حاج آقا تکپرون گرم با این نظرش.
داستانت چیزی در حد حواشی کس و شعر بود…

0 ❤️

357384
2013-02-02 19:21:45 +0330 +0330
NA

ای عوضی
ای کونی
این کس شعر چه بود گفتی
بریدم بر روی تو ای گاوچران

0 ❤️

357385
2013-02-02 19:53:02 +0330 +0330
NA

ضمن عرض تبریک بمناسبت حلول دھہ زجر
احسنتم آچارفرانسہ جان حیرون مرامتم غریق ژرفاے اندیشہ ھاےسیاسےعبادے الہی من فدات …فداے اون اسم کاربرے کار راہ اندازت
و من اللہ توفیق لولا ھدانا اللہ
آورین آورین

0 ❤️

963299
2023-12-22 03:23:25 +0330 +0330

قربون کون دختر داییت.

0 ❤️