کل کل با عمه برای پیدا کردن نقطه ضعف هامون

1393/05/25

این خاطره ای که میگم واسه تاریخ 21/12/92هستش
من سعید هستم 20 ساله
یه عمه دارم به اسم مریم که 32 ساله اس. عمه من دوتا بچه داره یه دختر 10 ساله و یه پسر4 ساله
ما با عمه ام اینا رفت و آمد زیادی داریم چون خونه هامون تقریبا به هم نزدیکن.
قبل از عید بود که از دانشگاه داشتم میرفتم خونه از جلوی کوچه عمه ام اینا رد شدم که گوشیم زنگ خورد، عمه ام بود، گفت سعید کجایی بیا این بازیی رو که تازه خریدیم واسه علی(پسر عمم) نصبش کن هرکاری میکنیم نصب نمیشه. منم چون رشته ام کامپیوتر بود تمام فامیل هروقت کامپیوترشون خراب میشد از من کمک میگرفتن. منم گفتم باشه عمه الان میام ببینم چشه.
تا قبل از اون روز موعود چند باری عمه ام رو دید زده بودم و از پشت باسنش و برانداز میکردم اما نه جرات داشتم بهش نزدیک شم نه فکرشو میکردم که یه روزی بشه با عمه ام حال کنم. رفتم در خونشون زنگ زدم عمه ام بدون اینکه اف اف رو برداره درو باز کرد و من رفتم بالا. خونشون دوطبقه بود طبقه پایینشون برادرشوهر عمه ام بود یه فرد خیلی مذهبی و خشک و طبقه بالا عمه ی ناز من. رفتم بالا دیدم عمه ام تو راهرو مونده.به هم سلام کردیم و دست دادیم مثه روزای عادی اما چند باری بود که به عمه ام دست میدادم دستشو ناخداگاه فشار میدادم و عمه ام یکم دردش میگرفت و میگفت آخ سعید و بعد دستشو میکشید. بعد از سلام و احوالپرسی رفتیم تو گفتم خب چه خبر چی خریدید واسه علی که نصب نمیشه عمه ام گفت حالا بشین یه چیزی بخور بعد درستش میکنی گفتم خب هم درستش میکنم هم یه چیزی بیار بخورم. از پرروی در برابر عمه ام چیزی کم نداشتم خیلی باهم کل کل میکردیم اما تا حالا به جای حساس نکشیده بود.
نشستم پشت کامپیوتر و داشتم بازی رو میذاشتم که نصبش کنم علی پسر عمه ام از خواب بیدار شد و از اتاق اومد بیرون عمه ام رفت طرفش و بغلش کرد و یکم قربون صدقش رفت یه صندلی آورد نشست پیشم علی هم تو بغلش نشسته بود رو پاش، یکم جا بجا شدم پام خورد به پای عمه ام یه جوری شدم اما عمه ام اصلا توجهی نکرد.بازی و گذاشتم در حال نصب بود دستمو انداختم دور کمر عمه ام تا از پشت کمرش دست بکشم سر علی و سربه سرش بذارم دستم کامل خورده بود به بدن خوشگل عمه ام چند باری با دست زدم پشت گوش علی و سریع دستمو میکشیدم تا علی پسر عمه ام رو اذیت کنم یبار که داشتم دستمو از پشت کمر عمه جونم میبردم طرف علی دستم خورد به کش سوتینی که بسته بود دستمو آروم میکشیدم پشت عمه ام تا علی متوجه نشه من دارم سربه سرش میذارم عمه ام هم میخندید و میگفت نکن قلقلکم میاد منم میخندیدم و بیشتر دست میکشیدم کمرش و بعد از چنددیقه دیگه بیخیال علی شدم و شروع کردم به قلقلک دادن عمه ام اونم میخندید.کش سوتینشو میکشیدم یدفه ولش میکردم میخورد بدنش و صدا میداد و عمه جونم گفت آخ نکن سعید چرا آزار داری هی باید بلا سرم بیاری دردم بیاد دستمم که له کردی منم خندیدم و گفتم از دوست داشتن زیاده دیگه دستمو یه جوره خاص کشیدم پشتش و دیگه دستمو برداشتم تا بقیه نصب بازی رو انجام بدم که عمه ام بلند شد یه لیوان شیر داد دست علی و گفت میرم تو اتاق گردگیری کنم کاری داشتی صدام کن سعید جان منم گفتم باشه الان میام کمکت.خلاصه نصب بازی تموم شد و به علی یاد دادم که چجوری باش بازی کنه و دیگه خودش نشست پشت کامپیوتر و شروع کرد بازی کردن منم که همش تو فکر مریم جون (عمه ام) بودم گفتم برم اتاق ببینم چکار میکنه رفتم تو دیدم یه صندلی گذاشته زیر پاش و شیشه رو دستمال میکشید چشمم افتاد بم گفت تموم شد؟ گفتم آره گفت سعید دستم به بالای پنجره نمیرسه بیا برو تو پنجره اون بالارو دستمال بکش منم رفتم تو پنجره و دستمو گرفتم به نرده های پنجره که از بیرون نصب شده بودن داشتم دستمال میکشیدم که مریم اومد دستاشو گذاشت رو کونم فشارم میداد جلو مثلا به خیال خودش گرفته بودم که نیفتم منم خندیدم و حشرم زده بود بالا گفت چرا میخندی خو؟ گردنمو برگردوندم که ببینمش گفتم میخوای قلقلک و تلافی کنی؟(همین که از بالا نگاش کردم دیدم چاک سینه هاش چه نمایی داره از این زاویه دیگه تحملم تموم شده بود) گفت عه پس نقطه ضعفت رو پیدا کردم همونجور که دستش رو کونم بود با انگشتاش بغل پاهامو قلقلک میداد و منم داشتم حال میکردم و کیرم کم کم بیدار می شد. اومدم پایین و گفتم تموم شد گفت مرسی ولی خوب نقطه ضعفت رو پیدا کردم ها گفتم باشه منم باید تمام نقاط ضعفت رو پیدا کنم خندید و رفت پایین(یعنی رفت تو هال/اتاقاشون چند تا پله میخورد/کامپیوتر هم گوشه هال گذاشته بودن) رفت تو آشپز خونه جلو گاز داشت سیب زمینی سرخ میکرد منم گفتم الان بهترین موقعیته رفتم پشت سرش دستمو گذاشتم پشت کمرش گفتم این که اولین نقطه ضعفت خندید گفت اوهوم منم ضربان قلبم کم کم زیاد میشد دست میکشیدم پشت کمرشو پهلوهاش وبازوهاش و همزمان که دست میکشیدم میگفتم خب اون یکی کجاس الان پیداش میکنم همینطور که دست میکشیدم بدنش احساس کردم عمه ام لبخندش کمتر شده و نفساش تند شده منم با حرکت دستام بیشتر تحریکش میکردم و دست میکشیدم رو شکمش و گفتم اذیت نکن دیگه بگو نقطه ضعفای دیگه ات کجاس عمه ام هم از من حشری تر شده بود گفت تو و زرنگیت خودت پیداشون کن منم دیدم دیگه چراغ سبزو نشون داده گفتم راستی گردنت صورتمو از پشت بردم نزدیک گردنش یه فوت کردم یکم شونه هاش جمع کرد بالا گفت نکن شیطون گفتم آآآآآ پیدا کردم دیگه لبمو گذاشتم کنار گردنش آروم هآآآآا میکردم و اونم هی خودشو جمع میکرد و با ارنج دستش شکممو هل میداد عقب همونطور که داشتم با گردنش عشق بازی میکردم نگاش کردم دیدم چشماش و اروم بست و دستش شل شد منم دستمو از پشت حلقه کردم گذاشتم رو شکمش و اروم باش حرف میزدم و میگفتم : چیه عمه جونم پس چت شد؟ دیدی نقطه ضعفت رو پیدا کردم اونم میگف هومم آها بسه دیگه سعید زشته علی میبینه بد میشه گفتم چی چیو بد میشه تازه شروع شده حالا منو قلقلک میدی یه لبخند بیحال زد و گفت سعییییییییید گفتم جان سعید چرا اینقد بی قرار شدی گفت خو تقصیر توعه میگم بسه زشته علی میبینه ها گفتم خب باشه بریم تو اتاق تا بقیه نقطه ضعفاتو پیدا کنم گفت نه دیگه پررو گفتم بیا وگرنه جلو علی اینکارو میکنم ها گفت باشه برو الان میام منم خندیدم و گفتم بدو منتظرم از آشپز خونه رفتم بیرون که دیدم پسر عموی علی اومده پیشش دارن باهم بازی میکنن منم رفتم تو اتاق شنیدم که علی گفتم مامان و امیررضا میریم تو پارکینگ دوچرخه بازی . منم با خودم گفتم الان وقتشه دیگه.
عمه ام اومد تو اتاق نشست کنارم ،رو تختی که من نشسته بودم با تمسخرو خنده گفت ها چته سعید خندیدم گفتم هیچی، گفت دیوونم کردی پسر این شیطونیارو از کجا یاد گرفتی گفتم شیطونی چیه داشتم نقطه ضعفاتو پیدا میکردم خندید گفت آره جون عمه ات منم با اون حرکت های تو میتونم تمام وجودتو بکنم نقطه ضعف منم که خواستم عمه ام رو آنتریک کنم که بیا سمتم گفتم تو مال این کارا نیستی اونم پاشو اورد نزدیک پام و اروم رون پاشو زد به پام و گفت مثلا میخوای بگی این حرکت نقطه ضعفت و نشون نمیده گفتم از کجا میدونی گفت از اونجا که داشتی بازی رو نصب میکردی و پام خورد به پات یه لحظه هنگ کردی منم گفتم ایول خوب متوجه شدی عمه ام گفت پس چی فک کردی دراز کشیدم رو تخت و دست عمه ام کشیدم خوابوندم کنار خودم دوباره لبامو گذاشتمو رو گردنش گفتم اینم از نقطه ضعف عمه جونم اونم با ناز میگفت نکن دیگه آی سعید بسه واااااای چکار میکنی پسر دیگه کم کم ساکت شد و هیچی نمیگفت سرشو گذاشتم رو بازوم پامون چسبیده بود به هم آروم با صدایی از ته گلوش گفت سعید با این کارت بی حالم کردی ببین!!! منم گفتم خب مگه میخوای چکار کنی چند دیقه ای هم تو بغل من استراحت کن همونطور که دراز شده بود دستشو گذاشت رو سینم و اروم اروم دست میکشید رو بدنم فهمیدم دیگه واقعا هوس کیر کرده اروم اروم دستشو برد زیر لباسم و دست میکشید رو شکمم و میگفت چه موهای نرمی داره سینه و شکمت مثه مخمل میمونه (شکم و سینه ام یکم مو داره) دستشو بیشتر می اورد بالا که سینمو لمس کنه تیشرتم نمیذاشت منم نشستم تیشرتمو درآوردم و دوباره دراز کشیدم گفت ای جونم،سعید این بدنت با این موهای نرم و ناز همش نقطه ضعفه واسه من چرا راه دور میری یکم موهای سینتو میدیدم خودم اعتراف میکردم منم یه لبخند زدم و آروم گفتم همش مال خودته عزیزم بعدش راه دور نرفتم گردنت هنوز اینجاس دوباره لبمو گذاشتم رو گردنش و اروم اروم با لبام گردنشو گاز میگرفتم و زبون میزدم اونم دست میکشید رو سینمو و کمرم و اروم جوری که صداش بزور شنیده می شد آه آه میکرد و چشماشو بسته بود منم برگشتم طرفش رو به هم خوابیدم بودیم پاهامون قفل شده بود تو هم منم اروم گونه شو بوسیدم و دستمو از پشت میکشیدم رو کمرشو دستمو بردم زیر لباسش و همزمان زبون میزدم گونه اش و زیر گوشش مریمم میگفت آخ بسه سعید آی دیوونم نکن این موقع ها همش نقطه ضعفم ها یهو دیدی درسته قورتت دادم منم لبمو بردم نزدیک لبش گفتم قورت بگه اگه اعتراضی کردم اونم خندید و لبمو بوسید و منم داشتم کم کم لباشو میخوردم پیرهنشو تا زیر سینه اش داده بودم بالا و وقتی شکمش میخورد شکمم کیرم بزرگتر میشد و دیگه کامل چسبیده بود به رون پاش و مریمم متوجه شده بود اروم گفتم پیرهنتو درار ببینم کش سوتینت اذیتت نکرد یکم گفت نه دیگه باشه واسه بعدا منم به حرفاش گوش نکردم و پیرهنشو دراوردم و گفتم برگرد تا از پشت ببینم چیزی نشده وقتی برگشت سوتینشو باز کردم یه بوس کردم و گفتم چیزی نشده گفت خب حالا که دیگه لختم کردی میگی چیزی نشده از خودم میپرسیدی بت میگفتم منم گفتم عمه فاز منفی نده دیگه بی حال گفت پررو منم دستمو حلقه کردم دورش و گذاشتم رو شکمش یه دستمم گذاشستم رو سینش گفتم اوف این چیه عمه مثه ژله میمونه لامصب گفت تا چند سال پیش منبع تغذیه فاطمه و علی بوده منم بامزه گفتم یعنی الان دیگه هیچ کاری ازش نمیکشی گفت نه دیگه چه کاری ازش بکشم!!! منم گفتم یعنی مرتضی (شوهرعمم) ازش استفاده مثبت نمیکنه سرشو برگردوند گفت اگه میخوای همینطوری تو بغلت استراحت کنم اسم مرتضی رو نیار ها عذاب وجدان میگیرم بلند میشم میرم پایین. منم گفتم باشه عزیزدلم انقد زود عصبی نشو دست میکشیدم رو سینه هاشو کیرمم چسبیده بود به کونش دیگه شلوارمو داشت جر میداد بزور تحمل میکردم که یدفه نرم سراغ جر دادن عمه ام.همینطوری دست میکشیدم رو سینه اش و شکمش اروم اروم دستمو بردم تو شلوارش و یدفه دستشو گذاشت رو دستم که دستمو نبرم طرف کوسش منم آروم دوباره شروع کردم گردنشو خوردن مریم هم دستش بیحال شد دستمو بردم گذاشتم رو کوسش گفتم اوف چه گرمو نرمه اینجا ها اونم لپشو میمالید صورتم و ته ریشم.
یه کوس تپل داشت که دستمو گذاشته بودم روش کامل کف دستمو پر کرده بود انگشت میکشیدم وسطش و اروم اروم میمالیدم اونم آه آه میکرد و گفتم آخخخخ گفت همین آخ گفتنت یه نقطه ضعف دیگه! منم گفتم توام که اصلا ندیدی نقطه ضعف من داره میترکه دستشو اورد عقب گذاشت رو کیرم منم یه اه گفتم و گفت جونم سعیدم منم کمربند و دکمه شلوارمو باز کردم کیرمو دراوردم و دستشو گذاشتم روش گفت اوه سعید چه نقطه ضعف بزرگی؟! (کیرم حدودا 17-18سانته اما کلفته نمیخوام مثه بعضیا دروغ بگم یا اغراق کنم) منم کوسشو یکم فشار دادم و گفتم اینم نقطه ضعف تپلی هست ها! گفت با این شیطونیای تو تپل شده دیگه فکر کرده چه خبره! منم خندیدم گفتم الان بش میگم چه خبره مریم گفت نه سعید بسه تا همین جا منم گفتم عه نشد دیگه اومدی نسازی! گفت خب با دست تمومش کنیم دیگه. گفتم دلت میاد؟ یدفه برگشت طرفم گفت راستش نه دلم نمیاد گفتم پس دیگه فاز منفی نده صاف خوابوندمش نشستم بین پاهاش شلوار و شورتشو با یه حرکت دراوردم عمه ام هم یکم شرمش شد بیچاره پاهاشو چسبونده بود به هم اروم اروم پاشو باز کردم دیدم چه کوس خوشگلی از همونا که آرزوشو داشتم و خبر نداشتم که مال عمه ام اونطوریه که دوسدارم.اینجاس که میگن آب در کوزه وما گرده جهان میگردیم!! کوسش قلمبه زده بود بیرون یکم مو داشت اما کوتاه و تمیز زبونمو از رو سینش میکشیدم و کم کم میومدم پایین اونم دست میکشید تو موهام وآخ و اوخ میکرد تا رسیدم کوسش پاهاشوانداخته بود رو شونه هام منم زبون میزدم دور کوسش و چند باری هم زبون میکردم تو کوسش که یه جیغ کوتاه میزد همینطور که میخوردم همزمان شلوار و شورتمم دراوردم صورتمو کامل مالوندم به کوسش و کامل خیسش کردم همونطور که سرم تو دستش بود صورتمو محکم فشار داد طرف کوسش بعد بی حال شد.پاهامو گذاشتم دوطرف بدنش مونده بودم رو زانوهام و کیرمم گرفته بودم تو دستمم و میمالیدم سینه هاش که مریمم هم دستشو اورد شروع کرد کیرمو مالیدن بعد سرشو اورد بالا اروم نوک کیرمو کرد تو دهنش تمام بدنم یه لحظه داغ شد و بی اختیار یه اه محکم گفتم و لب پایینمو گاز گرفتم حسابی کیرمو خورد منم چشمامو بسته بودم داشتم حال میکردم که کیرمو از دهنش دراورد گفت بسه دیگه سعید خیس خورد رفتم بین پاهاش اروم اروم کیر.مو میمالیدم کوسش و از سوراخ کون تا سوراخ کوسش کیرمو میکشیدم و عمه ام هم یه دستمو گرفته بود تو دستش محکم فشار میداد نوک کیرمو گذاشتم دم سوراخ کوسش اروم فشار دادم رفت داخل انگار کیرم رفته بود تو کوره از بس گرم بود با چشمای خمار نگاش میکردم دستاشو گرفته بودم تو دستم اونم اروم میگفت چیه عزیزم خوبه؟ دوسداری؟ منم کم کم جلو عقب میکردم و تو دلم قربون صدقه اش میرفتم خوابیدم روش لبشو میخوردم و تلمبه میزدم و دست میکشیدم رو گردنش و موهاش. بلند شدم که پوزیشن عوض کنم رو به هم خوابیدیم پاهاشو از هم باز کردم دوتا پاهامو بردم بین پاهاش اروم کیرمو کردم تو کوسش یه پاش زیر کمرم بود اون یه پاشم انداخت روکمرم دست میکشیدم کمرشو با هم جلو عقب میکردیم و سینش تو دهنم بود احساس کردم ابم داره میاد گفتم عمه دارم ارضا میشم یکم خودشو کشید عقب کیرم از کوسش درومد پاهاشو چسبوند به هم جوری که کیرم لای پاهاش بود با یه دست کمرمو میمالید با یه دست دیگه دست میکشید تو موهام و خودشو جلوعقب میکرد یدفه فشارش دادم طرف خودم و آبم اومد ریخت بین پاهاش بی حال بغلش کرده بودم و دست میکشیدم رو پاهاش گفتم ممنون عمه جون خیلی خوب بود گفت بچه پررو چه تشکرم میکنه مثه شیطون گولم زده بعد… نذاشتم حرفشو ادامه بده گفتم عمه راستی چرا تو ارضا نشدی گفت همون موقع که داشتی میخوردی ارضا شدم که صورتتو چسبوندم خودم داشتی خفه میشدی با هم خندیدیم از میز بالای سرش دستمال کاغذی اورد کیرمو که هنوز یکم راست بود و پاک کرد گفتم نکن الان هنوز بیدار میشه ها گفت غلط کرده تا کلا از جا قطعش کنم ها پاشو باز کرد با همون دستمال لا پاشو تمیز کرد گفت پاشو لباساتو بپوش دیگه خجالت بکش خانواده اینجا زندگی میکنه ها! بلند شدم لباسامو پوشیدم عمه ام هم داشت لباساشو میپوشید شورت و شلوارشو پوشید داشتم سوتینشو از پشت می بستم براش که علی از تو هال گفت مامان منم گفتم عمه دراز شو پتو کشیدم روش از اتاق رفتم بیرون گفتم هیسسسس علی مامانت سرش درد میکرد خوابید نری تو اتاق تا بیدار شه گفت باشه دایی سعید یه لیوان آب میوه بم میدی بش آب میوه دادم گفتم تا الان کجا بودی؟چکار کردی؟گفت تو حیاط و خونه امیررضا اینا بازی کردیم خدارو شکر کردم صداهامونو نشنیده. منم گفتم علی من میرم مامانت بیدار شد بگو دایی سعید رفت گفت باشه خدافظ. اومدم بیرون چند قدمی از خونشون دیر نشده بودم که عمه ام اس دادم نوشته بود دهنت سرویس صدا علی اومد هول کردم گفتم الان میاد تو خوب پیچوندیش! منم لباسامو پوشیدم اومدم بیرون خیالت راحت.اس دادم گفتم پس چی فکر کردی بوووووووووووووس رو لبات. این اولین سکس من بود ببخشید اگه بعضی جاها ناشیانه اقدام کردم.
دوستان شهوانی ببیخشید یکم طولانی شد خواستم با جزئیات بیشتری بنویسم تا بتونید خودتونو جای من تصور کنید و لذت ببرید. دفعه اولم هم بود که داستان نوشتم دروغ هم نبود ممنون که وقت گذاشتید و یکی از بهترین خاطراتمو مطالعه کردین.

نوشته: سعید


👍 11
👎 0
201675 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

431409
2014-08-16 09:44:26 +0430 +0430
NA

اگه دروغم بود اما از نظر نوشتاری بد نبود

2 ❤️

431410
2014-08-16 19:32:06 +0430 +0430
NA

nooshe jonet preved

0 ❤️

431411
2014-08-17 03:41:31 +0430 +0430
NA

مگه برای بازی نصب کردن باید رشتت کامپیوتر باشه؟؟؟!!!
ننویس نادان…
ROFL

0 ❤️

431412
2014-08-17 09:22:54 +0430 +0430
NA

بابا ایول. نوش جان

0 ❤️

431413
2014-08-17 16:50:28 +0430 +0430
NA

اولین داستانی بود که باش حال کردم دمت گرم گلم ;)

0 ❤️

431414
2014-08-17 18:15:42 +0430 +0430
NA

عمه خر است

0 ❤️

431415
2014-08-17 19:25:58 +0430 +0430

ammatam khub jendei hastesha khkhkhkh

0 ❤️

431416
2014-08-18 08:19:07 +0430 +0430
NA

قشنگ بود ولی دروغ بود

1 ❤️

431417
2014-08-20 15:16:24 +0430 +0430
NA

کاش منم رشته ام کامپیوتر بود میتونستم یه بازی نصب کنم. هیییی روزگار جافی.

0 ❤️

431418
2014-08-22 03:41:08 +0430 +0430
NA

Nooshe joonet . eyval khoob bood

0 ❤️

431419
2014-08-23 19:21:11 +0430 +0430
NA

در کل داستانت خوب بود
دستت طلا

0 ❤️

431420
2014-08-24 16:43:54 +0430 +0430
NA

خوب بود ولی بجای پسر دایی گفتی دایی

0 ❤️

431421
2014-08-27 01:44:19 +0430 +0430
NA

واسه اولین بار بود که یه داستان خوندمو کیرم شق شد ، بابا ایول دمت گرم خیلی خوب بود ، واقعا دورغگوی خیلی قهاری هستی ، دروغ بود ولی خیلی حال کردم بازم بنویس

0 ❤️

431422
2014-09-04 16:07:27 +0430 +0430

من باورت میکنم
مرسی

1 ❤️

431423
2014-09-05 09:58:01 +0430 +0430
NA

مجلوقی ولی دست به قلمت خوبه sorry2

0 ❤️

632666
2017-06-23 21:53:38 +0430 +0430

نگارش خوبی بود، عمه!!!

0 ❤️

862599
2022-03-06 21:03:37 +0330 +0330

اگه دروغم بود اما از نظر نوشتاری بد نبود

0 ❤️