کل کل در تهران

1394/01/29

یکی از دوستان خاطره ای تعریف کرد که نقل وقولش جهت خواننندگان بی لطف نیست راست و دروغش گردن خود او

دوستم تعریف میکرد چند سال قبل دهه هفتاد از یکی از شهرهای جنوبی جهت انجام دوره ای به تهران رفتم و ومن در تهران یکی دوتا رفیق داشتم که به محض اطلاع از آمدنم به تهران آمدنم به سراغم بعداز ظهرها می امدند به دنبالم وباهم در گردشگاهها باهم چرخی میزدیم وباهم شوخی می کردیم یکی از روزها در خیابان چندتا دختر با آرایش غلیظ رد می شدند که یکی از دوستان با اشاره گفتنداینها چرا با این قیافه ها می گردند من هم بدون منظورخاصی به شوخی گفتم اینها با این سروضعشان بازبان بیزبانی به شمامیگویند مردنیستیدکه کل کل ماشروع شدآقا شهرام رفیق ما گفت بروبابا توهم سنی ازت گذشته داری لاف می زنی گفتم من که ادعایی ندارم ولی حاضرم سه نفر ازاینها را مثل اعلامیه به دیوار بچسبانم آقا شهرام روکرد به رفیق دیگرمان و گفت آقا مصطفی دریابش وآنروز مسئله تمام شد شب ازهم جدا شدیم.

چند روز بعد آقایون سر وکله شان پیدا شد با هم سوار شدیم دیدم امروز با روزهای دیگر فرق دارد و در خلاف جهت روزهای دیگر به طرف مرکز شهر حرکت کردیم من از ایشان سئوال کردم برنامه گشت امروز چیه؟ دیدم نگاهی به هم کردند به هم لبخند میزنند و گفتند صبر کن به موقع خودت می فهمی بعدا در یک خیابان پارک کردیم. آقامصطفی از ماشین پیاده شدو رفت آیفون مجتمعی را زد و پس ا ز10 دقیقه برگشت گفت بیائید سری به یکی ازدوستانم بزنیم وچائی بخوریم برویم. هم مصطفی وهم شهرام لبخند ی بر لب داشتند گفتم باشد وارد ساختمان از آسانسور بالارفتیم در یکی از واحدها مصطفی زنگ زد و ما دیدیم یک خانم با سر بدون روسری در را باز کرد گفت بفرمائید خیلی عادی با ما دست داد ما روی مبل در پذیرایی نشستیم و آقا مصطفی با خانم در آشپزخانه پچ پچ میکردن بعد از ده دقیقه زنگ زدند ویک دختر خانم 17یا 18ساله وارد شد و داخل اتاق رفت آقا مصطفی وشهرام اشاره کردند به من و گفتند بفرما من حالا دوزاریم افتاد باز به شوخی گفتم قول و قرار ما سه تا بود نه این جوجه دیدم نگاهی به هم کردند وگفتند دیدی جا زدی و هی لاف می زنی من هم به خونسردی گفتم قرار ما سه نفر بود و هی انها می خندیدند و من هم رغبتی نشان نمیدادم علیرغم اینکه سه ماه برنامه ای نداشتم و کمرسفت بالاخره بعد از کلی کل کل گفتم به شرطی که اگر این نتوانست یا باید دوتا دیگه ردیف کنید یا خودتان باید جورش را بکشید گفتند باشد و من وارد اتاق شدم دیدم دختر لخت روی تخت خوابیده ومن عملیات را شروع کردم داد و هوار دختره رفت به بالا دوستان ما از پشت در میگفتند بابا بگذار انجاییکه خدا ورسول گفته من هم میگفتم بابا من همان جا گذاشتم دعتره هم هی عجز وناله می کرد ولم کن تحمل ندارم ترا خدا زود تمامش کن 20دقیقه ای رو کار بودم دختره گفت در بیار دستشویی دارم من هم دلم سوخت در آوردم طرف مثل گنجشک در رفت از اطاق بیرون لخت به طرف دستشویی ونامردهای رفقای ما مرده بودن ازخنده و ما با کیر شق کرده پشت در اتاق وگفتم دومی دیدم بازن اولی در حال مذاکره اند. نگو این زنه که قیافه شهناز تهرانی داشت خانم رئیس تشریف دارند دم دستش از این جوجه ها فراوان و زنگی زد. بعد از ربع ساعت دیگری امد و فورا لخت شد و گفت در خدمتم نیم ساعت هم ما با این دومی مشغول شدیم ودیدم هرچه تلمبه میزنم از اب خبری نیست این هم خشک کرده بود داد وبیداد. این هم در رفت و من باز پشت در لخت کیر به دست ایستاده بودم وهی میگفتم سومی البته خیلی دلم می خواست زن اولی صاحب خانه را بگائیم و او هم هی کلاس می گذاشت و غر غر می کرد بهانه می اورد و اخر کار دو برابر جوجه هایش راضی شد وارد اتاق گردید و با یک لحن خاصی نگاهی به کیر ما انداخت گفت مالی هم نیست من گفتم ما که ادعایی نداریم به دخترهای دم دستت این حرفه ها رابگو و ایشان لخت شد لنگان را باز کرد دست مرحمت بر آلت ما کشید تا سرش وارد کسش کرد گفت صبر کن و فوری برگشت و خم شد بطوری که قوس باسنش مانع پیشروی بیش از حد حضرت اجل گردد و من هم دستش را خواندم دو زانوشدم و پاهایم به هم چسباندم لنگهایش باز کردم و از جلو دوسینه اش را گرفتم وبه عقب کشیدم که حضرت اجل تا بیخ بنشیند و شروع به تلمبه کردم حدود 50دقیقه رو کار بودم لامذهب از اب خبری نبود و ایشان نیز شروع به غرزدن کرد و خوشش هم میامد و گفت عربی گفتم استغفراله نه تنم به عربها خورده انهم ازجلو به عقب عربها چیزی مصرف کرده ای گفتم نه بابا اصول دین نپرس بگذار تمرکز کنم که بعداز حدود 50 دقیقه آب امد و چه آبی سرکاندوم در رفت اب پاشید به سقف و از سقف به سروصورت قیافه شهناز تهرانی راحت شدن ما و در رفتن یکی دو ماهه دیگر اقا شهرام دیدم گفتم از شهناز تهرانی چه خبر گفت خدا لعنتت کند گفته اگر دفعه دیگر این رفیقتان رابیاورید به خودتان هم نمیدهم بابا این کسکن نبود بلکه کس پاره کن بود.

نوشته: کل عباس


👍 0
👎 1
63901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

459270
2015-04-18 16:10:10 +0430 +0430
NA

یه کلمه شو هم نفهمیدم :/

0 ❤️

459272
2015-04-18 16:19:21 +0430 +0430
NA

آب پاشید به سقفو از سقفم ریخت رو سرو صورته حاج خانوم؟؟؟
موتوره تخماتو تقویت کردی؟؟؟

1 ❤️

459275
2015-04-18 16:24:08 +0430 +0430
NA

بلی و این چنین بود حکیم مجلوق ما در طهران از تماشای ارایش غلیظ به وجد امده و بسی تعجب نموده و الت شریفه را تیز نموده بهر جوجه و جوجه های بیچاره زیر کیر مجلوق بیچاره جان به جان افرین تسلیم نموده و این اب حیات انگار خیال امدن نداسته تا مرغ اصلی را به زانو دراورد تا دیگر بدون روسری بیرون نیاید الحق که سد بزرگ در ماتحت شیخ بوده و چون سد گشوده شد دنیا را اب برد و مجلوق بیچاره دست به کیر ماند ای خاک بر سرت

2 ❤️

459276
2015-04-18 16:29:25 +0430 +0430
NA

کسکش میگه 3ماه نکرده بوده 50 مین تلمبه زده کیرم از پهنا به کونت

0 ❤️

459277
2015-04-18 23:38:22 +0430 +0430
NA

کل ایران به عشق کوسای تهران جق میزنند و خیالبافی میکنن !!!

0 ❤️

459280
2015-04-19 03:52:06 +0430 +0430
NA

ایشود غدد پروستاتش مشکل داره

0 ❤️

459281
2015-04-19 04:31:34 +0430 +0430

این دیگه چ زهرماری بوود؟

0 ❤️

459282
2015-04-19 06:15:25 +0430 +0430

‏‎ ‎این تهرون تهرون که میگن جای قشنگیه؟

1 ❤️

459283
2015-04-19 07:15:15 +0430 +0430
NA

صمد در شهر.
خاطرات صمد با زبون خودش

1 ❤️

459284
2015-04-19 07:46:01 +0430 +0430
NA

افغانی هم تو شهوانی داشتیم پس :| فارسی پشتو !

0 ❤️

459285
2015-04-19 08:33:23 +0430 +0430

nea

0 ❤️

459286
2015-04-19 12:25:08 +0430 +0430

اثري بي بديل از خواجه كل عباس كسشعر گوي اصل دهاتي فرزند مرشد مير كشكوليه خواجه نظام امين ال چاقال مرد حسابي از زمان رودكي به اين ور ديگه اين طرز نوشتن منسوخ شده كه هيچ تازه به مار بردنشم جرم داره خخخخخ

0 ❤️

459287
2015-04-20 07:48:36 +0430 +0430
NA

یک کلمشو. هم. نفهمیدم. dash1

0 ❤️

459289
2015-04-20 11:07:28 +0430 +0430
NA

انقد کوس و شعر گفتی من الان نمیدونم چی جوابتو بدم

0 ❤️

459292
2015-04-22 17:56:00 +0430 +0430
NA

از ابتکارش تو نوع بیان خوشم آمد، خیلی خندیدم از، این دوستمون داستان بزارید خیلی باحال هستش، راست دروغش پای خودش، خنده رو داشته باش

0 ❤️