کلبه شهوت (۴)

1397/03/20

…قسمت قبل

خواستم چادرمو در ببارم که گوشیم زنگ خورد. گوشیمو از کیفم دراوردم رفتم پشت پنجره، دیدم سمیراس. بهش گفتم: سمیرا تویی؟ حال فاطمه و داداشت چه طوره؟ سمیرا گفت که فعلا رفتن تو کما و دکترا جواب قطعی ندادن. از حال پارسا سؤال کردمنم گفتم خوبه. بعد یکم خوش و بش گوشیو قطع کردم. دیدم پارسا از شدت خستگی رفته روی کاناپه دراز کشیده. بلندش کردم بردمش رو تخت.
دراتاقو آروم بستم رفتم آشپزخونه؛ چیزی نداشتم که برای ناهار درست کنم برای همین کیفمو برداشتم رفتم خرید.
کنار خیابون که در حال قدم زدن بودم یه لحظه دختری رو دیدم که تو اتوبوس اومد کنارم نشست. طفلک روی پله های بانک نشسته بود سرشو تکیه داده بود به دیوار چشماشو بسته بود.
رفتم پیشش گفتم آهای دختر؛ تو اینجا چیکار میکنی اتفاقی افتاده؟
چشماشو باز کرد شروع کرد به گریه کردن. برام تعریف کرد که یه برادر معتاد داره که کلی بدهی بالا اورده، الآن هم میخوان بندازنش زندان. هیچکسو جز اون برادر نداره. اومده تهران دنبال کار.
بهش گفتم اینطوری که نمیشه؛ بیا بریم خونه اونجا ببینم چیکار مبتونم برات بکنم.
بعد اینکه من خریدامو انجام دادم رفتیم خونه. در رو باز کردم وسایلو گذاشتم آشپزخونه، دستشو گرفتم بردم اتاقشو نشون دادم تا استراحت کنه. درواقع اتاق اون و پارسا؛ هردوتاشون مشترکی باید استفاده میکردن.
کنار پارسا با لباسای بیرونش مانتو و چادر دراز کشید. بهش گفتم اسمت چیه؟ گفت مریم. بهش گفتم مریم جون میخوای چندتا لباس دارم بهت بدم؟ مریم گفت نه خیلی ممنون راحتم. بهش گفتم اما من ناراحتم بعدازظهر میریم خیابون چند دست لباس خوب برات میخریم. اونم تشکر کرد.
رفتم أشپزخونه قابلمه آب رو گذاشتم جوش بیاد؛ تلفنو ورداشتم با فرهاد تماس گرفتم؛ به فرهاد گفتم کجایی عزیزم؟ من رسیدم تهران. فرهاد گفت من هنوز مأموریتم و تا سه هفته دیگه نمتونم بیام. فرهاد از طرف شرکتشون رفته بود مأموریت اتریش تا در دوره های کارآموزیشون شرکت کنه.
وقتی ناهار آماده شد مریم و پارسا رو از خواب بیدار کردم. همدیگر رو بهشون معرفی کردم. بعدازظهر من و مریم و پارسا رفتیم خیابون برای مریم لباس بخریم. چندتا مغازه راه رفتیم. شورتک، شلوارک،تاب، تیشرت و یه سوتین براش خریدم. وقتی رسیدیم خونه ساعت حدودا 7بعدازظهر تابستون بود. پارسا رفت تو پذیرایی با گوشی بازی میکرد. من و مریم هم رفتیم تو اتاق. مریمو بردمش تو اتاقم جلو میز آرایش؛ حسابی آرایشش کردم. وقتی آرایشش تموم شد لباسای جدیدشو بهش دادم بپوشه. تاب و شورتک. حسابی ماه شده بود وقتی که پوشید.
بهش گفتم مدرکت چیه گفت دیپلمم. مریم رفت رو تخت نشست منم رفتم کنارش نشستم. به چشماش نگاه کردم و بهش گفتم خوشگلیا. اونم خندید و گفت میدونم عزیزم. پوست نرم و سفید براقی داشت. یه دفعه ناخودآگاه از روی لپاش یه بوس زدم. اونم برگشت لپامو بوسید. بهش گفتم از این طرف صورتمم بوس کن دیگه. محکم تر بوسید.
بهش منم آروم صورتمو چرخوندم سمتش لباشو محکم گرفتم مک زدم. با همون مانتو و اباسای بیرون بغلش کردم و گوششو لیس میزدم. چشماشو بست و شروع کرد به تندتند نفس کشیدن. دستامو لای موهاش که کردم یهو شل شد. درازش کردم رو تخت، روی کمرش نشستم. با همون مانتو روش دراز کشیدم پتو رو دادم رومون دستشو دور کمرم حلقه کرده بود. دستشو از بالای یقه مانتوم برد تو سینمو از زیر سوتین کشید بیرون. سینه هام از زیر مانتوم آویزون شده بودن. دکمه های مانتومو باز کردم سینم آویزون بود مستقیم پستونمو گذاشتم تو دهتش. برام شروع کرد به مکیدن. یکم که مکید رفتم پایینتر زیپ شورتکشو کشیدم پایین کسشو لیس زدم. حسابی خم شده بود و آه و ناله میکرد. محکم مک میزدم کسشو. بهم گفت الهام زبونتو بکن تو کسم. منم زبونمو لوله کردم فشار دادم تو کسش. چوچولاشو با لبام مهار میکردم ازش لب میگرفتم. با نوک زبونم اونقد لیسیدم کسشو که آبش اومد.
اون پرده داشت و ابن محدودمون میکرد. از زیر پتو اومدم بیرون بهش گفتم دوستت دارم مریم. از تخت اومدم پایین رفتم گوشه اتاق لباسامو عوض کنم. همینطور که عوض میکردم بهش گفتم اصلا فکرشو نمیکردم بتونم باهات راحت باشم. اونم گفت منم فکرشو نمیکردم.
دستشو گرفتم بردمش تو پذیرایی، پارسا هنوز سرش تو گوشی بود.
یهو مریم گفت شام چی میخواین؟ گفتم تو میخوای درست کنی؟ گفت آره. منم گفت خبببب یهو پارسا گفت ماکارانی. مریم گفت باشه پس شام امشب با من.
من سریع جای وسایلو به مریم نشون دادم بهش گفتم تا موقع که شامو درست میکنی منم پارسا رو ببرم حموم خودمم برم حموم چند روزه مسافرتیم بهتره یه دوش بگیریم.
پارسا رو بردمش حموم. لباساشو دراوردم رفتم روی زمین وسط حموم چهارزانو زدم پارسا رو هم روی پام دراز کردم. شیر آب رو هم باز کردم تا حموم مرطوب بشه.
لیف رو صابونی کردم بدن پارسا رو لیف زدم. کیرشو با دستام گرفتم میمالیدم. همینطور که کیرشو میمالیدم پارسا سینمو گرفته بود داشت میخورد.رو پارسا آب ریختم تا کفاش بره. بلندش کردم گذاشتم روی تخت حموم تا بشینه. کیرشو گذاشتم دهنم براش ساک زدم. پارسا هم دستش رو موهام بود. یهو مریم صدا زد الهام قارچا گذاشت؟ منم کیر پارسا رو از دهنم دراوردم گفتم تو کابینت کنار اجاق گاز. دوباره کیرشو گذاشتم دهنم.
محکم براش ساک میزدم زبونمو دور کسش میچرخوندم که آبش اومد.آب پارسا واقعا خوشمزه و شیرین بود. پارسا رو با حوله خشکش کردم دورش حوله پیچوندم. منم لباس حوله ایمو تنم کردم اومدم بیرون رو کاناپه نشستم. پارسا هم اومد کنارم نشست.
اما یه چیزی توجه پارسا ومریم رو بهم دوخته بود. خیلی سعی کردم ببینم اون چیه

نوشته: الهام


👍 3
👎 10
2851 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

693444
2018-06-10 20:55:24 +0430 +0430

جنده خانم این داستان تخمیتو تموم میکنی یا نه ای کیر تو دین تفکراتت یه سال داری کصشعر میگی تموم نشد؟

0 ❤️

693522
2018-06-11 03:52:25 +0430 +0430

باحال بود اجی منم دعوتم

0 ❤️

693557
2018-06-11 08:43:54 +0430 +0430

12 سالشه درباره سکس میدونه، کیرشم 15 سانته، ابم داره؟ ??? (dash)

0 ❤️

693571
2018-06-11 09:22:32 +0430 +0430

هیچکدومشو نخوندم ولی اینو باید بدونی که اینجا هر دنباله داری طرفدار پیدا نمیکنه!!
اسمتو تاحالا نشنیدم و فک نمیکنم مدت زیادی باشه که مینویسی. به هر حال بهتر بود اول از داستان های تک قسمتی شروع میکردی و اگه از قلمت استقبال میشد و استعدادشو داشتی کم کم به فکر چند قسمتی میفتادی.
چقدم کوتاهه ، اینجوری باشه همه یاید داستاناشونو دو بند دو بند تو ده قسمت منتشر کنن!!

0 ❤️

693710
2018-06-11 21:09:12 +0430 +0430

اینجا لایک ها فقط از روی رفاقت میدن.عزیز جون برو یه جای دیگه اینجا هرچی بنویسی دیسلایک میدن بهت.
آره جونم.
فکر کنی میفهمی چی گفتم

0 ❤️

693861
2018-06-12 16:11:24 +0430 +0430

این چ چرتیه؟!

0 ❤️