کما رفتن کیرم

1390/02/26

سلام؛
اسم من silverboy هست؛این داستان مال قبل ازعید 90 هستش و من اون موقع دنبال دوست دختر میگشتم؛
یه روز 5شنبه با داییم(فقط 2سال از من بزرگتره) رفته بودیم به بزرگترین پارک منطقه 6(اونایی که تو منطقه 6 هستن میدونن کدوم پارکو میگم)؛
خلاصه کلی دختر دیدیم تا این که شب شدش؛
دیدم یه دختری چشم داییمو گرفته؛
گفتم:میخوای برات ردیفش کنم؟
گفت:خوبه خودم دختر بازیو یادت دادم(راست میگفت؛از وقتی 18 شدم اون منو میبرد)
دیدم داییم رفت دنبال دختره؛
منم موندم یه گوشه ای از پارک؛(یادش بخیر اون موقع من خیلی رو مد(خوش تیپ بودم))
نشسته بودم و به هر دختری که از جلوم رد میشد یه نگاه مینداختم؛اونا هم خیلی خوب نگاه میکردند و بعضیاشون هم چشمک میزدند؛ولی راستشو بخواید حال نداشتم بهشون شماره بدم اخه خیلی خسته بودم؛
دیدم یه دختره داره از جلوم رد میشه و بهم چشمک میزنه ولی چون حال نداشتم دنبالش بیافتم منم بهش چشمک زدم؛
رفت جلوتر با 2 دختر دیگه وایستاد و شروع کردن به خندیدن؛
حدود 10-15قدم بامن فاصله داشتن؛
منم بی اهمیت اینور و اونورو نگاه میکردم؛بعد از 10 دقیقه داییم بهم زنگ زد؛گفت10 دقیقه دیگه بیا جای همیشگی؛بلند گفتم: 10دقیقه دیگه میام؛
بعد از 2 دقیقه دیدم همونی که از جلوم رد میشد و چشمک میزد اومد نشست رو همون سکویی که من نشسته بودم؛
بعد گوشیشو در اوورد از الکی شروع کرد به صحبت کردن؛
بهش گفتم صفحه lcd گوشیت روشنه(چون همه گوشیا موقع صحبت کردن با یه مخاطب lcd شون خاموش میشه)
اونم زد زیر خنده و گفت خیلی باهوشی؛چند سالته؟
گفتم:21
گفت: چه خوب منم 20 سالمه اسمم (ارکیده) است؛بعد اشاره داد و اون 2تا دوست دیگشم اومدن نشستن پیشمون؛به هم دیگه معرفی شدیم اسم یکیشون(حنا)بود یکمی زشت بود ولی استیل خوبی داشت؛اسم اون یکی هم (نازنین)بود اون هم به اندازه ارکیده خوشگل بود؛
با هم دیگه آشنا شدیم و حدود 10 دقیقه گفتیمو خندیدیم؛
منم بهشون شمارمو دادم و رفتم پیش داییم گفتم چی کار کردی؟
گفت:حله؛ بعد بهم گفت دیره دیگه بریم خونه؟
گفتم:بریم؛
فردای اون روز گوشیم زنگ خورد؛برداشتم دیدم ارکیدست؛
بعد از احوال پرسی قرار گذاشتیم تو همون پارک؛ رفتم و دیدم که با نازنین و حنا اومده؛رفتم جلو سلام کردم؛اوناهم اومدن جلو بعد از سلام دادن گفتن بریم یه کم بچرخیم؛قبول کردم و رفتیم دور پارک گشتو گذار؛بعد رفتیم نشستیم روی یه سکو؛اورکیده گفت بند کفشم بازه؛خم شد تا اونو ببنده؛
وای چه منظره ای بود!!!
بهش گفتم ارکیده عجب استیل ردیفی داری؛
گفت:تازه کجاشو دیدی؟؟؟میخوای بقیشم ببینی؟
فکر کردم داره شوخی میکنه؛
گفتم:آره؛
گفت:پس بیا بریم یه چرخی بزنیم؛
باهاشون رفتم؛منو رسوندن جلوی یه آپارتمان نوساز؛ساختمون 5 طبقه داشت؛خودشون آخرین طبقه بودن؛فقطم طبقه اول پر بود بقیه…
خواستیم بریم بالا اولش وایسادم؛بعد ارکیده گفت مگه نمیخواستی بقیشو ببینی؟
بعد دیدم نازنین دستمو گرفت و با حنا رفتیم بالا…
خونه تقریبا بزرگ بود؛
بعد من نشستم رو مبل؛
ارکیده رفت تو اتاقش؛حنا هم رفت تو آشپزخونه؛نازنینم اومد و روی مبل روبه رویی نشست و به من نگاه میکرد؛
بعد دیدم حنا با 4 لیوان شربت اومده و میگه بچه ها بیاید شربت؛
راستشو بخواید من لب به شربتا نزدم؛
نازنین گفت صبر میکردی تا ارکیده هم بیاد؛حنا گفت تا ما بخوریم اونم میاد؛نازنین بهم گفت:بخور دیگه شربتای حناجون خیلی خوش مزست؛
منم بحثو عوض کردم و گفتم عجب خونه ی خوبی؛در حین حرف زدن بودم که دیدم ارکیده با یه تاپ صورتی که زیرش نه سوتین داشت نه شرت اومد؛دیدم نازنین و حنا همون جا تو اتاق دارن لباساشونو در میارن؛
ارکیده اومد بغلم و گفت میخوای؟
گفتم:اره؛
گفت یه شرط داره؛گفتم چی؟
گفت:باید به هر 3تامون برسی؛(اون موقع من داغ بودم گفتم حتما؛شما این کارو نکنید)
گفتم:حتما
گفت :پس شروع کنیم؟گفتم:اره
دیدم ارکیده تاپشو در اوورد؛اون 2تا هم که لخته لخت بودن؛اول از همه حنا رو کردم که قیافه ی چندش آورشو دیگه نبینم؛اولش یه کمی ساک زد؛بعد کردم تو کسش دیدم اوپنه؛میخواستم بهش بگم که گفت ما قبلا لز کرده بودیم…
درست و حسابی کردمش؛چون استیل کونش بهتر بود؛بیشتر تو کونش میذاشتم؛ابمو تو 5 دقیقه شایدم کمتر ریختم تو کونش؛تو این مدت اون 2 تا هم دست میکشیدن رو سینه ی من و حنا؛عرقمو خشک کردم که دیدم نازنین پرید جای حنا؛نازنین رو به من پاهاشو باز کرد گفت:زود باش تا یخ نکرده؛منم با اون کیر نیم خوابم کردم تو کسش؛راست میگفت واقعا داغ بود؛احساس خوبی بهم داد؛بعد از 10 دقیقه بلند شد برای ساک زدن؛این قدر ساک زد تا أبمو برای دومین بار در اوورد و همشو خورد؛کیرم دیگه به خواب عبدی فرو رفته بود؛تازه هنوز ارکیده خوشگله مونده بود؛بهشون گفتم کمی استراحت کنیم که ارکیده پرید وسط حرفم و گفت: این همه اومدی که استیل ما رو ببینی یا اومدی فقط این 2تا رو بکنی آقا؟؟؟
گفتم:خوب کیرم خواب رفته؛چه کار کنم؟
گفت من این حرفا حالیم نمیشه؛باید الان تمومش کنی؛
خلاصه کلی با هم حرف زدیم؛آخرشم مجبور شدم تا یه حالی به ارکیده بدم؛کیرم یواش یواش داشت سر حال میومد که ارکیده پرید روشو شروع کرد به ساک زدن؛بعد به پشت خوابید و گفت زود باش؛منم 10 دقیقه تو کونش کردم؛10 دقیقه هم تو کسش؛10 دقیقه هم داشت ساک میزد که ابم در اومد و اونم همشو خورد؛کار نازنین و حنا 15 دقیقه طول کشید؛ولی کار ارکیده حدود 30 دقیقه طول کشید؛ارکیده خیلی زرنگ بود بیشتر حال کرد ولی کیر بد بخت من که باید میرفت اورژانس چون به حالت کما فرو رفته بود؛
بعد ازاون ماجرا تصمیم گرفتم دیگه با چند نفر تو خونه یا هر جای دیگه ای نرم؛این داستانو گفتم که پسرا حواسشونو جمع کنن کیرشونو به گا ندن؛بعد از اون ماجرا دیگه خیلی کم اونارو میبینم و سعی میکنم دیگه سکس کم تر داشته باشم…

نوشته:‌ Silverboy


👍 0
👎 0
18930 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

281513
2011-05-17 02:29:23 +0430 +0430
NA

نمیدونم چرا امروز بی حالم
ولی به دوستانی که قبل از داستان نظراتو میخونن بگم
یه چیزی تو مایه های اسب بالدار و غول یک چشمو خلاصه افسانه…

0 ❤️

281514
2011-05-17 02:56:08 +0430 +0430
NA

افسانه بود

0 ❤️

281515
2011-05-17 03:13:50 +0430 +0430
NA

بچه کونی دیگه از این کس شعر ها ننویس
لاشی فیلم هم دیده بودی بهتر مینوشتی ولی ریدی

0 ❤️

281516
2011-05-17 05:23:44 +0430 +0430
NA

اصلاحیه شماره5
من" سیلور من" هستم!یه روز 5شنبه که با داییم"بت من" رفته بودیم پارک دیدم یه دختره چشم داییم رو گرفت!گفتم “بت من” جان چیزی که نشد چشمت رو به راهه؟

0 ❤️

281517
2011-05-17 05:24:27 +0430 +0430
NA

گفت “سیلور من” دخالت نکن خودم از پسش بر میام!اگه تا 10 مین دیگه نیومدم زنگ بزن “سوپر من” بیاد.داییم این رو گفت و پرواز کرد و رفت دنبال دختره(بعدا فهمیدم جودی آبوت بود اسمش!) منم نشستم یه گوشه از پارک.

0 ❤️

281518
2011-05-17 05:25:26 +0430 +0430
NA

دیدم یه دختره داره بهم اشاره می کنه!(نور بالا میداده ظاهرا).دوستانی که کارتون من رو دیدن می دونن که خیلی خوش تیپم،واسه این دخترا می میرن برام.منم حال نداشتم برم شماره بدم فقط یه نور بالا دادم که بی احترامی نکرده باشم.

0 ❤️

281519
2011-05-17 05:27:13 +0430 +0430
NA

اومد نشست کنارم و الکی با گوشیش صحبت کرد.منم گفتم الکی صحبت نکن ال سی دی گوشیت روشنه!دختره جا خورد و گفت نکنه شما کارگاه گجت هستین؟آخه خیلی با هوشین.گفتم نه من سیلور منم!گفتش منم آنل شرلی هستم،اونا هم دوستام حنا دختری در مزرعه و پرین هستن!

0 ❤️

281520
2011-05-17 05:27:59 +0430 +0430
NA

بعدش آنل می خواست بند کفشش رو ببنده که من گفتم عجب استیل ردیفی داری!گفت آخه استیل البرزه!تازه کاشی سرامیکم هم کاشی سیناست بریم نشونت بدم؟منم گفتم چشم و 4تایی رفتیم خونه اونا ،تا رسیدیم خونه گفت میذارم بکنی فقط باید هممون رو سیر کنی!منم گفتم حتما!

0 ❤️

281521
2011-05-17 05:28:42 +0430 +0430
NA

خلاصه چون حنا از مزرعه میومد یکم بوی گاو می داد گفتم اول این رو بکنم تا زود از دستش خلاص بشم.تا کردم تو کسش دیدم اپنه!آخه من به کسی اعتماد ندارم؛اول می کنم بعد می فهمم اپن بوده یا نه!خلاصه آبم اومد.

0 ❤️

281522
2011-05-17 05:29:52 +0430 +0430
NA

از اون طرف پرین داد زد تا یخ نکرده بفرمایید کوفت!(به یاد دوست عزیزم فریجاب!)منم سریع رفتم اون رو هم کوفت کردم. بعد که آبم اومد کیرم غش کرد!

0 ❤️

281523
2011-05-17 05:30:33 +0430 +0430
NA

خوشبختانه دایی آنل دکتر ارنست بود و زود زنگ زد گفتش که چیکار کنه،با هزار زحمت کیرم به هوش اومد و رفتم آنل رو هم کردم!اما بعد از آنل کیرم به خواب اکبر عبدی رفت(بی سواد ابدی نه عبدی!) و دیگه بیدار نشد!

0 ❤️

281524
2011-05-17 05:31:18 +0430 +0430
NA

الان هم هر وقت می خوام کس بکنم اول باید یکی تو کونم تلنبه بزنه(منحرف نشین از اون تلنبه ها که باد می کنن!)تا کیرم باد بشه!یادم رفت بگم وقتی رسیدم خونه دیدم داییم یه چشمش نیست!

0 ❤️

281525
2011-05-17 05:32:16 +0430 +0430
NA

نگو جودی آبت که چشش رو گرفته بود دیگه پس نداده!داییم هم دیگه باز نشست شد،فقط گه گداری واسه تفریح با دوستاش میرن تو دریا دزدی میکنن.

0 ❤️

281526
2011-05-17 05:32:56 +0430 +0430
NA

میدونم زیاد جالب نشد ولی بهتر از هیچی بود!نظر یادتون نره

rude.man:wink:

0 ❤️

281527
2011-05-17 05:50:28 +0430 +0430
NA

کی گفته بده؟
از 90% داستانای دیگه بهتر بود
مرسی rude man

0 ❤️

281528
2011-05-17 05:55:41 +0430 +0430
NA

مرد جسور
نه تنها جالب بود بلكه بنظر من از نوشته‌هاي قبليت هم بهتر شده! قضيه حنا و مزرعه و بوي گاو رو بخصوص خيلي خوب اومدي!

0 ❤️

281529
2011-05-17 06:05:47 +0430 +0430
NA

بازم ادامه بده ،واسه هر داستانى تونستى بنويس كه خوب مي نويسي ،بسيار خوشمان آمد

0 ❤️

281530
2011-05-17 06:21:42 +0430 +0430
NA

دمه همۀ بچه های باحال گرم،بازم غافلگیرم کردین!من مخلص همتون هستم

0 ❤️

281531
2011-05-17 07:22:24 +0430 +0430
NA

کلا توهم و روان پریشی بود
rude.man عالی بود مرسی

0 ❤️

281532
2011-05-17 09:33:59 +0430 +0430
NA

قابل توجه خانوما

اگه با شخصیت ما پسرا آشنایی ندارین توجه کنین:

همونطور که از گفته های سیلور(نمونه بارز یه پسر در حد سری A‏ ) معلومه پسرا خیلی خفنتر و کلاس تر از اونی هستن که نشون میدن و به راحتی نمیشه به اونا شماره داد و نظرشونو جلب کرد البته بیشتر بخاطر اینه که حال ندارن وگرنه …

0 ❤️

281533
2011-05-17 09:35:20 +0430 +0430
NA

درضمن بسیار تیز و بررنده هستن و براحتی سوتی هارو تشخیص میدن اینم به خاطر اینه که اطلاعات ما در مورد موبایل خیلی بیشتر شده مخصوصا بعد از انقلاب.

0 ❤️

281534
2011-05-17 09:36:17 +0430 +0430
NA

ما پسرا خیلی خود دار و فروتن هستیم و هیچوقت دنبال چیزایی که باعت به خطر افتادن سلامتی کیرمون بشه نمیریم مثل سکس چند نفری و مخصوصا جیش سرپایی( آخه ممکنه کیرمون لای زیپ شلوار گیر کنه و به کما بره. برادران عزیز تجربه شو دارن)

0 ❤️

281535
2011-05-17 09:37:12 +0430 +0430
NA

همچنین اگه با کسی سکس کنیم دیگه زیاد بهش اهمیت نمیدیم و خیلی کم میبینیمش. دلیلشو هم نمیدونم شاید واسه اینه که خیلی خوشگلیم( چیزی در حد برد پیت) و اطرافمون پر از کیس هست.

0 ❤️

281536
2011-05-17 09:40:07 +0430 +0430
NA

در ضمن ما پسرای دیگه رو که تجربه سکس ندارن ازسکس منع میکنیم. آخه ما که اینهمه سکس داشتیم چیکار کردیم که اونا نکردن؟؟؟

0 ❤️

281537
2011-05-17 09:40:46 +0430 +0430
NA

راستی وقتی واسه پسرا شربت میبرین انتظار نداشته باشین بخورنش.آخه افت شخصیت حساب میشه واسشون. حتی اگه تا ( عبد ) منتظرشون باشی بازم نمیخورن و حرفو عوض میکنن.

0 ❤️

281538
2011-05-17 09:49:22 +0430 +0430
NA

البته چاکر بچه های سایت ( مخصوصا پسرا )هستم.
از rude.man هم به خاطر طنز باحالش تشکر میکنم

0 ❤️

281539
2011-05-17 10:19:47 +0430 +0430
NA

داستان که کس شعری بیش نبود
ولی داستان داداش گلم rudeman باعث شد به جای داستان و نظراتشو بخونم
دمت گرم

0 ❤️

281540
2011-05-17 11:26:44 +0430 +0430
NA

mimi joon،sara sweet،siyavash 93،miladio007
از همتون ممنونم،والا به دل من که زیاد ننشست ولی خوشحالم که خوشتون اومده.

0 ❤️

281541
2011-05-17 12:24:55 +0430 +0430
NA

هههههههههههه هههههههههههه

ای ول مرد جسور کشتی ما رو از خنده … من که اصلا داستانها رو نمیخونم و صاف میرم سراغ اصلاحیه های شما و فریجاب کلی میخندم … اول دارین همتون در حد لا لیگا

0 ❤️

281542
2011-05-17 14:17:43 +0430 +0430
NA

الان کیرت کجاست از کما درومده یا هنوز تو آی سی یو،همراه داره؟ یک وقت ارکیده اینارو نذاری پیشش واسه شب،یک دفعه دیدی حشری شد دو باره پرید رو کیرت،لوله تنفس کیرت قطع شد و مرد،دیگه بعد از اون باید بری به داییت بدی.

0 ❤️

281544
2011-05-17 16:44:06 +0430 +0430
NA

بچه کیونی دفعه اخرت باشه کس شعر بنویسی .نازنین وحنا 15 دقیقه کردم ارکیده30دقیقه منم45 دقیقه تو رو کردم.کس خل

0 ❤️

281545
2011-05-17 16:57:40 +0430 +0430
NA

پسر تو كه اينقد جذابي چرا نميري هاليوود?
كسخلي موندي تو ايران?
راستي يادت رفت بگي كيرت 30 سانته!
دوستان عزيز اين آقا كيرش 50 سانت بود كه با تقاضاي اركيده جونش 20 سانتشو كرده تو كون خودش!

0 ❤️

281546
2011-05-18 01:42:17 +0430 +0430
NA

بابا دمت گرم من داشتم از خنده میریدم تو شرتم خیلی آقایی ممنون

0 ❤️

281549
2011-05-18 12:49:10 +0430 +0430
NA

بنده به شما کیر بلورین رو به پاس تمامی کس شعرهاتون تقدیم می کنم
این کیر رو شما می تونید به منزل ببرید و به نوبت با دائیتون تو کون هم دیگه بکنید
یه نکته ای رو تو داستان ذکر نکردی.کدومشون سایز سینشون 75 بود؟
1)ارکیده
2)حنا
3)نازنین
4)سیلور بوی

0 ❤️

281550
2011-05-18 20:57:38 +0430 +0430
NA

هرچی فکر کردم دیدم لایق فحشم نیستی! جقتو بزن یخ کرد!

0 ❤️

281551
2011-05-21 11:07:16 +0430 +0430
NA

مزخرف بود،اما اصلاحیه واقعا توپ بود
ضمنا بنظر من اصلاحیه های قبلیت اصلا درین حد نبود
این اصلاحیه خیلی قشنگ و باحال بود

0 ❤️