کنجکاوی زیاد ممکنه باعث بگا رفتن بشه

1392/08/24

سلام خدمت همه شهوانیهای عزیز و سکس دوست!!!

یادش بخیر19سالم بود سال اول دانشگاه تو زنجان بودم که با یه دختره به اسم مرجان رفیق بودم.توی دانشگاه یه رفیق داشتم به اسم بابک که چون زنجانی بود وخونشون نزدیک خونه مرجان بود بیشتر شبا میرفتیم خونه اونا،تا صبحها بتونم مرجان رو ببینم و غروبها که مرجان از مدرسه میومد ببینمش .القصه رابطه من ومرجان خیلی بیخ پیدا کرده بود و هرروز میومد نوبغلم وکلی باهم سکس میکردیم.تواین داستان نمیخوام از رابطه خودم با مرجان بنویسم و داستان سکسهای من با مرجان بمونه واسه بعد . بلکه میخوام داستان کردن یه دختر دیگه رو بنویسم که زاغ سیاه مارو چوب میزد و بخاطر کنجکاوی زیادش به گا رفت .من صبحها که مرجان میرفت مدرسه (چون دبیرستانی بود)میومدم سر کوچه و مرجان رو با خودم میبردم داخل حیاط خونه بابک اینا که یه انباری داشت ویه سکس چند دقیقه ای سرپا انجام میدادم وبیشتر روزها این کار من بود .بیشتر روزها که من سرکوچه منتظر مرجان بودم یه دختر حدوده پانزده ساله از کنار من رد میشد و هر روز متلک میگفت وچند باری هم دیده بود که من مرجان رو میبرم داخل خونه ومدام این مسئله رووقتی از کنار من رد میشد تکرار میکردو متلک میگفت میپرسید با اون دختره چکار کردی؟کم کمک نظر من به این دختر بچه جلب شد و تصمیم گرفتم یه جوری بکنمش که دیگه هوس کنجکاوی نکنه.چند روزی رفتم تو کارش و بعد چند روز مخشو زدم.و خلاصه یه روزتو زمستون اونسال که برف زیادی هم باریده بودوسرتاسر زمین پر ازبرف بود باچرب زبونی آوردمش داخل حیاط و از اونجا بردمش داخل انباری،موقع رفتن یک مشت برف هم با خودم برداشتم و بمحض اینکه داخل انبار شدم گلوله برفو انداختم داخل کرستش واون هرکاری میکرد که برف رو در بیاره من نمیذاشتم شروع کردم به لب گرفتن و با دست دیگه کاپشن و لبسهاشو در اوردن وشروع کردم به خوردن سینه های خیلی کوچیکش و اونم خودشو کامل در اختیار من گذاشته بود و فقط آه میکشید .سریع شلوارمو دادم پایین و کیرمو که چند روزی بود منتظر این لحظه بود دادم دست دختره واون با دیدن کیر با هیبت من خودشو کامل باخته بود و فکر میکرد اگه این کیر بزرگ بره تو سوراخ خیلی کوچیکش چه فاجعه ای اتفاق میافته و من هم شروع کردم بهش آرامش و دلداری دادن که نترس اذیت نمیشی.بعد ازچند دقیقه خوردن سینه هاش با اصرار زید شلوارشو (مانتوو شلوار مدرسه تنش بود )دادم پایین وبه به چی میدیدم یه کون تر و تمیز داخل یه شرت سفید با رونهای گوشتالو که داشت از شدت سرما بخودش میلرزیدی وقرمز شده بود. یواش کیرمو گذاشتم داخل لای پاهاش که بمحض برخورد کیرم با بدنش خودشو کشید جلوتر ولی من سریع بغلش کردم و گفتم نترس اذیت نمیشی واونم باور کرد غافل ازاینکه چه نقشه شومی در انتظارشه!!!بهش گفتم پاهاشو واکنه و اونم قبول کرد وپاهاشو واکرد ولی فقط خواهش میکرد که لاپایی بکنم و نذارم داخل کونش.خلاصه سرتونو درد نیارم همینجوری که پاهاشم باز کرده بود من کیرمودم سوراخش تنظیم کردم و تابیاد به خودش بجنبه با سرعت و قدرت هرچه تمامتر فشار دادم داخل کونش و فشار دادن همانا و پا ره شدن کون دختر بچه وجیغ زدن و گریه کردن دختر همانا.با هرمصیبتی که بود ازچنگم فرار کرد و نشست روی زانوهاش و یه دستش رو در کونش گرفته بود و یه دستش رو هم جلوی صورتش و جیغ میزد و شیون میکرد .پیش خودس فکر میکرد من بیخیال میشم اما کور خونده بود.داخل انباری یه دستشویی بود که فرستادم خودشو تمیز کرد و اشکاشو پاک کرد و وقتی فهمید که من قصد دارم کارم رو ادامه بدم به دست و پام افتاد و خواهش میکرد خلاصه من که گوشم به این حرفا بدهکار نبود کشیدمش به سمت خودم ومجددا در حالی که گریه میکرد سر کیرمو گذاشتم دم سوراخش ویکم فشار دادم که دوباره جیغش بلند شد نسش بند اومده بودو خواهش میکرد که واسم ساک بزنه تا بیخیال بشم منم وقتی دیدم راه دیگه ای نمونده واین کیررو واسه این سوراخ نساخته اند و این کیر با هیبت بهیچوجه داخل این سوراخ نخودی اون جا نمیشه دیگه بیخیال شدم و به ساک زدنش راضی شدم .اونم از خدا خواسته یه ساک توپ واسم زد و آبم رو روی صورت و لباش ریختم یواش بدون اینکه کسی ببینه راهیش کردم که بره و از اون ببعد دیگه هیچوقت اون دختر رو رو ندیدم شاید مسیر رفتن به مدرسشو عوض کرده بودو یا شاید سرویس مدرسه گرفته بود ولیدیگه جلوی چشم من پیداش نشد.دوستان عزیز از این خاطره نتنیجه میگیریم که کنجکاوی زیاد ممکنه باعث بکا رفتن ادم بشه .امیدوارم خوشتون اومده باشه در داستانهای بعدیم سکسهای آنچنانی با مرجان را براتون مینویسم.اگه خوشتون اومد نظر یادتون نره.

نوشته:‌ کیر سیاه


👍 0
👎 0
81250 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

404156
2013-11-15 15:29:23 +0330 +0330
NA

واقعا باعث تاسفه كت خيلي از ايرانيها تا اين حد اقده سكس دارن
و اكثر داستانايي كه مينويسن زاييده توهمات و شايد ارزوهاشون باشه
كاش لااقل يكي تخيل قويتري داشتن تا باور بذيرتر مينوشتن
همش مزخرف بود دوست عزيز

0 ❤️

404157
2013-11-15 15:30:31 +0330 +0330
NA

است و دروغش با بقیه کارشناسای خبره سایت. اما خیلی عوضی و بی شرفی

0 ❤️

404176
2013-11-15 15:32:09 +0330 +0330
NA

کس نگو جان مادرت

0 ❤️

404158
2013-11-15 15:37:06 +0330 +0330
NA

به مهد كودك وپيش دبستاني شهواني خوش امديد .بيچاره فراركن كه الان اعضا سايت ترتيبتو ميدن

0 ❤️

404159
2013-11-15 15:44:28 +0330 +0330
NA

‏‎ ‎اول اگه طرف بچه مدرسه ای بوده چرا ادمین داستانو آپ کرده ؟ مگه سکس با کودکان تو همه سایتای پورن ممنوع نیست ؟ دوم اینکه بچه کونیه آش و لاش این کجاش افتخار داره ؟

0 ❤️

404160
2013-11-15 15:46:36 +0330 +0330

پسرك مجلق بي ناموس :
برف رو انداختي تو كرستش ؟؟؟ بعدش كاپشن و لباسهاشو در آوردي؟؟؟جقول تو اصلا ميدوني كرست چيه ؟؟
كونش پاره شد ؟؟؟ اونوقت رفت دستشويي جوشش داد و برگشت ؟؟
نكنه ( بابك زنجاني )خودتو ميبرده تو انباري و همينجوري ميگائيدتت؟؟

0 ❤️

404161
2013-11-15 15:46:48 +0330 +0330
NA
مريض!!!!!!
0 ❤️

404162
2013-11-15 15:50:24 +0330 +0330
NA

واقعی بود جان مادرت ؟اگه من این داستان رو مینوشتم تو باور میکردی؟

0 ❤️

404165
2013-11-15 17:16:40 +0330 +0330
NA

یه چیزی رو میدونی؟
تو شهر ما امثال تو جلقو رو خشکه از کون میکنن و در اخر میدنت به عنوان بچه خوشگل و بی ریش به دسته بعدی از بچه باز های شهر.
میدونم که هنوز سن زیر18هستی و کس گفتی اما یه نصیحت…دیگه ادامه نده وگرنه بیشترفوحش میخوری

0 ❤️

404166
2013-11-15 17:45:02 +0330 +0330

واقعا تمام فحش های دنیا نثار روح خبیثت :))
پسرک کوس مغز :|

0 ❤️

404167
2013-11-15 18:14:06 +0330 +0330
NA

زیادی اینجا واینستا که بگا میری…ازما گفتن بود :D

0 ❤️

404168
2013-11-15 22:28:23 +0330 +0330
NA

مریض بچه باز
حیوون
دختر ایرانی چه دل خوشی داری ها. یه سر برو اداره آگاهی ببین با شرف های ایرانی چه گل هایی می کارن در طول روز های هفته .
تازه اینا اوناشن که دستگیر شدن و قربانی تخم داشته رفته شکایت کرده ، وگرنه سه برابر اینا به گفته خود آگاهی چیا داره جنایت انجام میشه از نوع جنسی که قربانی از ترس آبروش صداش در نمیاد.
سرتو از زیر برف در بیار دختر نما ی ایرانی

0 ❤️

404169
2013-11-16 02:38:36 +0330 +0330
NA

احتمالن زنجان که بودی تو انباری، بابای مرجان کونت گذاشته. آخی. با نوشتن این چرت و پرت ها فقط داغ دلت تازه میکنی .ننویس

0 ❤️

404170
2013-11-16 05:11:30 +0330 +0330

آخ جون…گیشا برگشته…

0 ❤️

404171
2013-11-16 07:18:48 +0330 +0330
NA

خخخخخخخخخخخ :)) :SS

0 ❤️

404173
2013-11-16 13:03:06 +0330 +0330
NA

اگه داستانت واقعیه باید بگم خیلی خری

0 ❤️

404174
2013-11-18 01:04:08 +0330 +0330

کیری بود، دیگه ننویس . . . . . . . . . . . . .

گمان کردی که سن تو زیاده
چرا کون گشادت رو به باده
بیا اینجا که تا کونت بذارن
بدین خاطر که کنجکاویت زیاده

0 ❤️

404175
2015-09-05 19:02:12 +0430 +0430

biggrin این برای کامنت تکاور عزیز بود نه داستان…اما داستان,بچه جون دختر مردمو پاره کردی شاخ غول شکستی؟… سوای اینکه داستان که هیچ,تو این چرندی که نوشتی میگی دم در حیاط یه انباری بوده,بعد دختر بیچاره جیغ میکشیده از درد اما هیچکس نشنیده؟! بعد آخرش " یواشکی! " ردش کردی کسی نبینه! اما صدای جیغش مهم نبوده!آخرشم بگم که اینکارت فقط نامردیه,اسم دیگه ای نداره,فکرشم نامردیه,وقتی تویی که داستان دروغ مینویسی تخیلت نامردی کردنه,پس در واقعیت حتما نامردی… ننویس دیگه حالمونو بد کردی

0 ❤️