کوس دینامیتی

1392/11/24

سلام من سهيل هستم اين خاطره اولين سکس منه يعني وقتي 20 ساله بودم تا اون موقع اصلا هيچ سکسي نداشتم تا اينکه ما تونستيم يه آپارتمان بخريم قرار بود تا دو هفته ديگه اثاث کشي کنيم اما قبل اون, خونه جديدمون يه خورده ريزه کاري(گچ کاري ولوله کشي)داشت خلاصه روزا تو خونه بنا و لوله کش کار ميکردن اما از 6عصر به بعد خالي بودتا اينکه پسرخالم که ميدونست خونه خاليه بهم زنگ زد وگفت دوست داري برا امشب يه جنده جور کنيم ببريم خونه,اولش مردد بودم چي بگم ولي بعدش گفتم باشه ولي جنده از کجا بياريم که پسر خالم گفت اون بامن خلاصه به يه جنده زنگ زدو ساعت 8قرار گذاشت تاساعت 8 هزار جور فکر از سرم گذشت از اينکه چه طوري باهاش حال کنم خوبه؟و …

سرساعت با ماشين پسرخالم رفتيم سر قرار ولي با نيم ساعت تاخير اومد و رفتيم آپارتمان.اينم بگم که تو خونه فقط چندتا پتو وموکت داشتيم که پهن کرديم تو اطاق خواب.اول پسرخالم رفت بکندش بعد هم نوبت من بود. از اون لحظه که داخل خونه شديم تا وقتي نوبت من بشه کيرم شق شق بود ولي تا رفتم اطاق و لخت شدم خواستم کوسشو بليسم همه چي عوض شدچون چيزي رو که ميديدم باور نميکردم يه کوس روبروم بود که انگار توش ديناميت منفجر شده بود لبه هاي کوسش به طرز چندش آوری
بيرون زده بود از اينکه بخوام بهش زبون بزنم حالم به هم ميخورد هر چي فيلم سکسي قبل اون ديده بودم جلو چشمم رژه ميرفت ولي هيچ کدوم به بدي اين نبودتا اينکه جنده وقتي ديد من همينطور دارم نگاه ميکنم گفت چته؟چرا شروع نميکني؟بهش گفتم راستشو بخواي يه جوري شدم ديگه نميخوام ادامه بدم گفت به من مربوط نيست من پولمو ميگيرم!!گفتم پس حالا که اينجوريه لااقل برگرد از کون بذارم گفت نميشه من از کون نميدم ولي ميتونم برگردم از پشت بذاري تو کوسم . با اينکه دلم نميخواست ولي بخاطر پولي که بايد ميداديم گفتم باشه خلاصه کير خوابيده من به هزار زحمت وبا ساک زدن بلند شد دقيقا يادم نيست چند دقيقه طول کشيد که داشتم تلمبه ميزدم که چند
قطره آبم رو ريختم رو کمرش . بلند شديم ولباس هامونو پوشيديم دوباره با ماشين تا يه جايي رسونديمش ورفت.بعد از رفتن اون, پسرخالم وقتي ديد من چيزي نميگم گفت براي بار اول چطور بود؟گفتم خيلي بد . والا عوض اينکه من اونو بکنم اون منو کرد با اين پولي
که گرفت وهيچ حالي نداد وکل ماجرارو تعريف کردم گفت عيب نداره قول ميدم دفعه بعد بهترشو گير بيارم اونشب حتي نتونستم شام بخورم سه چهار روز گذشت ودوباره پسرخالم زنگ زد وگفت سهيل خودتو آماده کن امشب دوتا کوس آس گير آوردم که مادر ودخترند گفتم باشه جايي هم سراغ داري؟گفت مگه به آپارتمان اسباب بردين؟گفتم نه!ولي ميترسم همسايه ها بو ببرن گفت نترس کسي نمي فهمه اينبار زودتر رفتيم و دوجا تو اطاق خواب وپذيرايي رديف کرديم به پسرخالم گفتم سعيد اينا مثل دفعه قبلي نيستن که؟گفت نه بابا اينارو خودم قبلا يه بار کردم دختره خيلي توپه!!!برا همين تو با دختره حال کن من با مادره. اينبار من تو خونه موندم وسعيدرفت اونارو بياره نيم ساعت بعد من با دختره تو پذيرايي بودم عجب قيافه اي داشت ولي نميخواستم خودمو به قيافش خوش کنم لخت شديم فقط شورت وسوتين تنش بود اول شروع کردم به لب گرفتن همزمان با دستام کونشو نوازش ميکردم کم کم رفتم پايين تر و کمي هم پستوناشو خوردم بعد بلند شد شورتشو دربياره گفتم نکن!!!گفت چرا گفتم من اينجوري حال ميکنم که شورتتو خودم دربيارم حالا برگرد تا درش بيارم حالاپشتش به من بود چون دوست داشتم وقتي شورتشو درميارم چشام به کون نازش بيفته چون ازسکس قبلي خاطره بدي داشتم واز تصور اينکه دوباره با يه کوس ديناميتي مواجه بشم حالم به هم ميخورد.اول شورتشو تا نصف باسنش آروم آروم کشيدم پايين خيلي حال ميدادبعد صورتمو چسبوندم به باسنش وشورتشو کامل کشيدم پايين يه کون سفيد و نه خيلي گنده افتاد بيرون دلم ميخواست سرمو بذارم روي کونش وتا خود صبح زار زار گريه کنم بهش گفتم پاهاشو باز کنه تا کوسشو ليس بزنم ولي موقع ليسيدن چشمامو بسته بودم نميخواستم اون تصويره زيباي کونش جاي خودشو به چيز ديگه اي بده اما يه لحظه چشمامو باز کردم چي ميديدم؟ يه کوسي داشت که انگار تازه از آکبندي در اومده بود واي که چه بوي خوبي داشت ديگه بيشتر از اين نتونستم جلوي خودمو بگيرم وکيرمو گذاشتم دمه کوسش وکم کم هل دادم تو.يه کمي که گذشت شروع کردم تلمبه زدن صداي آه آه گفتنش ديوونم ميکرد بعد چند لحظه آبم اومد فرصت اينکه باهاش بحث کنم که آبمو کجا بريزم نداشتم(شوخی) و همه آبمو تو کوسش خالي کردم در اون لحظه اصلا به فکرم نرسید که آيا اونم ارضاء شد يا نه؟البته شايد برا خودش هم مهم نبود چون برا اون پولش مهمتر بود تا ارضاء شدن .خلاصه اون روز تموم شد ولي تجربه خوبي بود دفعات بعد هم خودم ارضاء ميشدم هم کسي رو که باهاش سکس داشتم ارضاء میکردم نميدونم داستانم خوب بود يا نه؟اگه خوب نبود ببخشيد.

نوشته: سهیل


👍 0
👎 0
70976 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

412772
2014-02-13 13:19:53 +0330 +0330
NA

فقط روایت یه سکس معمولی بود و دیگر هیچ .

0 ❤️

412773
2014-02-13 13:40:59 +0330 +0330
NA

"دلم می خواست سرمو بذارم رو کونش و تا خود صبح زار زار گریه کنم… !
چه کاریه بابا ؟! یه کنسر لو بیا میدادی بخوره و سرتو میذاشتی رو کونش ، اونم تا خود صبح ذارت و ذارت برات میگوزید :دی

0 ❤️

412774
2014-02-13 15:05:56 +0330 +0330
NA

بنده خدا با تمام صداقتی که تو وجود یه جوون میشه پیدا کرد اومده خاطرشو واسه ما نوشته !
پسرجان تو جزء اولوالالبابی !برو حالشو ببر!!!

0 ❤️

412775
2014-02-13 15:34:38 +0330 +0330
NA

:W :W :W

0 ❤️

412776
2014-02-13 16:40:05 +0330 +0330
NA

بعضی شکم سیر هستن و به فکر زندگی که ممکنه خیلی وقت پیش بخاطر یه لقمه نون خراب شده باشه نیستن.جنده؟!!
یه اسم کاملا خیانت وار که اصلا احترامی واسش قائل نیستن.اونم واسه شکم بچهاش یا خودش داره چوب حراج به جسم و روحش میزنه.جای تاسف داره برای بعضی ها…
واما داستان.بد نبود.خوب هم نبود.با کمی تلاش بهتر میشه…سعی کن از کلمات فانتزی بیشتر واسه تحریک خواننده استفاده کنی.

0 ❤️

412777
2014-02-13 18:07:20 +0330 +0330
NA

صرفا یه خاطره بود و بس .

خندیدم به اون قسمتش که گفتی دوست داشتی سرتو بذاری رو کون دختره و زار زار گریه کنی .

فقط این که تو فکر ارضا شدن یارو بودی خیلی ساده لوحانه بوده . این بیچاره ها دیگه ارضا نمی شن . طفلک ها اونقدر با همه جور مردی خوابیدن و هزار جور توهین و تحقیر رو با جسم و روحشون تحمل کردن که حس سکسی ندارن اصلا . ادا در میارن که حال بدن به مشتری .

بمیرم براشون . ای خدا دلم گرفت خیلی .

0 ❤️

412787
2014-02-13 19:12:59 +0330 +0330
NA

:B :B :B :B :B :B :B

0 ❤️

412778
2014-02-14 01:50:41 +0330 +0330

آبکی بود، نظری ندارم . . . . . . . . . . . . . . .
من هیچ وقت جنده نکردم و نخواهم کرد. دلم براشون می‌سوزه، اصلا بیخیال.

0 ❤️

412779
2014-02-14 02:53:58 +0330 +0330
NA

غلط املایی نداشتی و بخاطر همینم سطح داستانت از بقیه داستان ها بالاتره و اگر هم دوباره نوشتی سعی کن مثل این بدون غلط املایی بنویسی

0 ❤️

412780
2014-02-14 03:39:39 +0330 +0330
NA

حال نکردم بخونم .

0 ❤️

412781
2014-02-14 03:50:54 +0330 +0330
NA

استیو خیلی باحال اومدی اون تیکه رو ؛ خیلی خندیدم ؛ داستان هم معمولی بود ؛ زیاد حال نداد ؛ کلا روایت یه خاطره بود

0 ❤️

412782
2014-02-14 04:38:39 +0330 +0330
NA

تشکر ‏‎ royaeiعزیز
‏:)

0 ❤️

412783
2014-02-14 06:56:03 +0330 +0330
NA

قصه شنگولو منگول جزاب تر بود

0 ❤️

412784
2014-02-14 08:00:34 +0330 +0330
NA

تاکسی درایور رو اگه ندیدید ببینید حتماً

0 ❤️

412785
2014-02-14 15:32:32 +0330 +0330
NA

از دست این شهوت لامصب وقتی میزنه بالا دیگه هیچی… :|

0 ❤️

412786
2015-07-28 18:37:21 +0430 +0430

بد ننوشتی…نمیدونم چرا هرچی مینویسیم که لابد جدید بوده,فورا همه کپی میکنن… “و اما داستان”…آخه نوشتن اینم خلاقیت میخواد که کپی کنیم؟…ولی حالا,داستان خیلی ساده بود.منو یاد خودم انداختی …بهرحال مرسی

0 ❤️